روز دوشنبه ۲۹ دسامبر، باراک اوباما در مصاحبه ای مفصل با “رادیو سراسری ملی” (ان.پی.آر)*، به تشریح جهات متعددی از سیاستهای مورد نظر خویش در دو سال باقیمانده از ریاست جمهوری اش پرداخته است.
بخشی از این مصاحبه به مناسبات آتی امریکا و ایران مربوط است. روشن است که مذاکرات حول برنامۀ هسته ای جمهوری اسلامی ایران موضوع مرکزی اظهارات اوباما در این ارتباط باشد؛ زیرا متصور نیست که در سیر عادی رویدادها در دو سال پیش رو، که از ریاست جمهوری اوباما باقی است، مناسبات ایران و امریکا عملاً دستخوش تحولاتی چندان فراتر از آنچه توافق بر سر پروندۀ هسته ای ایران ایجاب می کند، گردد. در این چارچوب اوباما با راسخیت قابل توجهی دستیابی به توافق هسته ای با ایران را ممکن می داند. او با ابراز “همدلی کافی” با ایران از جمله با “به رسمیت شناختن یک برنامۀ هسته ای متعادل برای تأمین انرژی” و نیز گفتن از “دغدغه های مشروع دفاعی ایران” در عین تمایز میان این دغدغه ها با “ماجراجوئی و حمایت از سازمانهائی مثل حزب الله و تهدید اسرائیل”، کمابیش چارچوب توافق سیاسی ممکن در ماه های آتی را ترسیم می کند و با تصریح این که “هرگز نخواهد گفت هرگز”، بازگشائی سفارت امریکا در ایران را هم منتفی نمی داند. اما “توافق هسته ای” را گام ضرور اول برای هرگونه بده بستان دیپلماتیک دیگری توسط دو کشور اعلام می کند. نکتۀ بسیار قابل توجه در این بخش از مصاحبه این است که اوباما “دغدغه های مشروع دفاعی ایران” را با “مرارتهای ایران در اثر جنگ ویرانگر با عراق، که در اثر آن میلیونها نفر از مردم دو کشور از دست رفتند” مرتبط می کند. نباید از نظر دور داشت که جمهوری اسلامی همواره امریکا را صحنه گردان اصلی جنگ ایران و عراق، علیه انقلاب و برای سرنگونی آن معرفی کرده است. به زبانی دیگر اوباما دغدغۀ جمهوری اسلامی برای مصونیت خود در برابر سیاست “تغییر رژیم” را تصدیق و چنین سیاستی را در دستگاه حاکمۀ امریکا نفی می کند. مقایسۀ این زبان با زبانی که “همۀ گزینه ها روی میز اند” مضراب مکرر آن است، درونۀ پیام اوباما را آشکار می کند.
با توجه به شکست حزب دموکرات در انتخابات اخیر در امریکا و بالادستی جمهوریخواهان چه در کنگره و چه در سنای امریکا، علاقه مندی و قصد اوباما برای به سرانجام رساندن مذاکرات جاری با ایران، و چالشگری او در برابر جمهوریخواهان در این مصاحبه مشهود است (بخشی از مصاحبه هم مشخصاً به مناسبات آتی او با جمهوریخواهان مربوط است). با این حال اهمیت اظهارات اوباما به مراتب بیش از آن که به خاطر ترسیم مناسبات ممکنۀ ایران و امریکا در دورۀ دو سالۀ آینده و در ارتباط صرف با برنامۀ هسته ای جمهوری اسلامی باشد، به خاطر گوشه هائی است که او از دیدگاه اش نسبت به نقش بلندمدت ممکن ایران در منطقه و مناسبات بالقوۀ میان دو کشور ابراز می دارد. شاید گفتن نداشته باشد که این دیدگاه نه فقط از آن باراک اوباما، بلکه به بخشی از هیئت حاکمۀ امریکا متعلق است.
اوباما، موقعیت کنونی را فرصتی برای ایران می داند که “انزوائی را که در آن واقع است، بشکند و بر آن غلبه کند.” او سپس می افزاید” “اگر آنها چنین کنند، با توجه به استعدادها، منابع سرشار و تکامل [لازم] موجود در ایران، این کشور می تواند به یک قدرت منطقه ای موفق، که در عین حال قوانین و هنجارهای بین المللی را رعایت می کند، تبدیل گردد. چنین تحولی به نفع همه است؛ به نفع ایالات متحده، منطقه، و بیشتر از همه به نفع مردم ایران است.” قابل انتظار است که اوباما به ترسیم شروطی در این باره نیز دست بزند. از این روست که می گوید: “… از سوی دیگر لازم نیست که در برابر نقض حقوق بین الملل [توسط جمهوری اسلامی ایران] و اقداماتی که علیه منافع ایالات متحده و علیه منافع متحدان آن اند، مدارا یا مسامحه کنید”. نباید از نظر دور داشت که در این جا هیچ اشاره ای به وضع حقوق بشر نمی شود.
نکتۀ مهم در این گفته ها تصدیق موقعیت کنونی جمهوری اسلامی ایران برای تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای است. موضوع “تبدیل شدن” جمهوری اسلامی ایران به یک قدرت منطقه ای عمری به درازای عمر جمهوری اسلامی ایران دارد. به هم خوردن تعادل قدرت در منطقۀ خاورمیانه در اثر سقوط شاه، سپس سقوط شوروی و سرانجام سقوط صدام حسین، پایه های کشاکش سیاسی در طول چندین دهۀ اخیر را برای ایجاد تعادلی جدید در این منطقه تشکیل می داده اند[۱]. ایران، ترکیه و عربستان سعودی هم سه نیروی اصلی این کشاکش بوده اند. اگرچه ساموئل هانتینگتن، به عنوان چهره ای مؤثر از یک گرایش در اندیشکده های سیاسی امریکا، در مقاله ای در سال ۱۹۹۹ از ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای نام می برد و “دولت-کسان” امریکا را به این نگاه فرا می خواند، اما تا چندی پیش، جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای برای امریکا و نیز برخی از کشورهای اروپائی، “گزینه” ای غیرممکن بود.
تنها پس از آشکار شدن عواقب ویرانگر سیاستهای “جنگ با تروریسم” و “صدور دموکراسی” بوش در خاورمیانه و انتخاب اوباما به ریاست جمهوری امریکا بود که قراینی برای آمادگی امریکا و این و آن کشور اروپائی برای تجدید نظر در این موضع بروز یافتند. تصادفی نیست که اوباما در بخشی از مصاحبۀ امروزش دست به انتقاد از سیاست بوش برای “صدور دموکراسی” نیز می زند. دو نوبت تمدید توافق موقت ایران و کشورهای ۱+۵ حول برنامۀ هسته ای جمهوری اسلامی، آشکار شدن این نکته که توافق جامع نمی تواند خود را به برنامۀ هسته ای ایران محدود بدارد و تصریح لزوم توافقات سیاسی برای نیل به توافق جامع در آخرین نوبت تمدید توافق موقت، همگی قراین آشکارتر این نکته بوده اند که کادر نهائی سیاسی مورد نظر برای توافق جامع – خواه این نکته در توافق جامع بروز آشکار یابد خواه انعکاس غیرمستقیم – نمی تواند نسبت به نقش منطقه ای جمهوری اسلامی بی تفاوت باشد.
از این قرار اکنون حدودی از آمادگی امریکا از زبان رئیس جمهور این کشور برای پذیرش جمهوری اسلامی به عنوان یک قدرت منطقه ای تصریح شده است. اما واقعیت در سوی جمهوری اسلامی هم این نیست که موضوع پذیرش ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای همواره یک مطالبۀ متجانس از طرف جمهوری اسلامی ایران بوده باشد. پیشبرد سیاست صدور انقلاب تا مدتها پس از انقلاب، پیگیری ایجاد قطبی شامل چین، روسیه و ایران در برابر “غرب” و پیشبرد سیاست تسلط منطقه ای مبتنی بر مذهب تشیع، فرازهای اصلی حرکت خارجی جمهوری اسلامی بوده اند. از این نوسانات که بگذریم، هستند نظراتی که تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای را صرفاً بر پایۀ توانائیها و امکانات قدرت مورد نظر توضیح می دهند و پذیرش دیگران را پیامد الزامی همان توانائیها و امکانات می دانند. بر این پایه، یک کشور قدرت منطقه ای هست یا نیست. اما واقعی تر این است که تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای به درجات بسیاری مستلزم پذیرش دیگران نیز هست و این پذیرش حاوی الزاماتی معین است. دیگران در اینجا، قدرتهای جهانی اند از سوئی و همسایگان از سوی دیگر. بخشی از دشواری امریکا و برخی از کشورهای اتحادیۀ اروپا و همسایگان ایران در پذیرش ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای از این جا نیز ناشی می شده است که نسبت به عملکرد جمهوری اسلامی بر وفق این الزامات تردید داشته اند و هنوز نیز دارند. تاریخ، وسعت سرزمینی و جمعیتی، موقعیت جغرافیائی، فرهنگ، توان اقتصادی، بنیۀ نظامی، ثبات سیاسی، … اینها همه مؤلفه های ممکن برای نیل یک کشور به جایگاه یک قدرت منطقه ای اند. سوای مؤلفه هائی همچون تاریخ، وسعت، موقعیت جغرافیائی و … که نقش شان در رساندن کشوری به جایگاه یک قدرت منطقه ای از اختیار جمهوری اسلامی – و هر نظام دیگری – خارج است، اتکای اصلی جمهوری اسلامی تا کنون بر فرهنگ و ایدئولوژی، و آن هم بر سویۀ معینی از آن یعنی مذهب تشیع بوده است و این نیز منشأ اصلی تردیدها و تنشها.
دستگاه دیپلماسی دولت روحانی فاقد نشانه هائی از رویکرد دیگری برای ایفای نقش منطقه ای با وقوف به الزامات گفته شده نیست، اما اولاً “دستگاه دیپلماسی” فقط وجهی از سیاست خارجی است و ثانیاً “دولت روحانی” فقط وجهی از حاکمیت جمهوری اسلامی. پس دور از انتظار نیست که در ماه های آتی و در ارتباط با توافقات سیاسی که در کادر توافق جامع هسته ای باید حاصل شوند، شاهد کشاکشهای درون جمهوری اسلامی بر سر این مؤلفه ها باشیم
* http://www.npr.org/2014/12/29/372485968/transcript-president-obamas-full-npr-interview
[۱]– این “سه سقوط” مطلقاً توضیح و تعیین کنندۀ تمامی ابعاد این کشاکش ثلث قرنی نیستند. بسیاری تحولات دیگر، چه به تبع تغییرات دیگر، چه به استقلال، باید در نظر گرفته شوند. “آغاز پایان” تاریخی نقش نفت خاورمیانه در محاسبات استراتژیک امریکا، “بهار عربی” با همۀ تناقضات و پیچیدگیهائی که زیر این ترکیب پنهان می مانند، رویکرد خاورمیانه ای ترکیه، گشایشها و بن بستهای روند صلح میان فلسطین و اسرائیل، …