پنجشنبه ۷ فروردین ۱۴۰۴ - ۲۰:۵۷

پنجشنبه ۷ فروردین ۱۴۰۴ - ۲۰:۵۷

خردمندی نیابی شادمانه ...
موهای جوگندمی‌اش روی شمعدانیِ جوان تاب می‌خورد. از جایی که ایستاده همه‌ی حیاط را می‌بیند. او برای هر گل و درختی، قصه داشت. قدیما برای مرغ و خروس هم قصه...
۷ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
درباره انقلاب زودرس
انقلاب‌های زودرس یا نارس وضعیتی را نمودار میسازند که در آن یک انقلاب پیش از آنکه شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برای موفقیت و تثبیت آن کاملاً فراهم گشته باشد،...
۷ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: منوچهر صالحی
نویسنده: منوچهر صالحی
وقتی نظریه بدام‌افتاده و از زندگی جدا می‌گردد!
و اینک در گامی تازه و بزرگ به‌عقب، او بیش از پیش از نظریه اخلاق گفتمانی خویش عدول کرده و بقولی یک باردیگر علیه خود ونظریه‌اش، در صحنه سیاسی‌ ظاهر...
۷ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: تقی روزبه
نویسنده: تقی روزبه
درخواست حزب اپوزیسیون ترکیه: تحریم شرکت های حامی دولت اردوغان
چند روزی است که صدها هزار نفر در ترکیه علیه زندانی شدن اکرم امام اوغلو شهردار استانبول و رقیب انتخاباتی رجب طیب اردوغان, تظاهرات کرده اند. اکنون حزب اپوزیسیون از...
۷ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
راه برون رفت از بن بست کنونی
 عوامل متعدد به هم پیوسته ای برای وضع اسفبار کنونی وجود دارد اما برنامه هسته ای نظام نقش کانونی در بین عوامل مختلف را ایفا میکند. برنامه هسته ای موجبات فقر...
۶ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: جابر حسینی
نویسنده: جابر حسینی
با ماهیان قرمز
داور دلشوره های من ابر است، قضاوت میکند، مانع میشود، که من از خانه بیرون بیایم، در خانه می مانم، با ماهیان قرمز، که از سفره هفت سین مانده اند
۶ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: احمد رضا احمدی
نویسنده: احمد رضا احمدی
جنایتی دیگر از سوی اشغالگران؛ حمله و بازداشت کارگردان فلسطینی برنده اسکار!
«سرزمینی دیگر نیست» فقط یک فیلم نیست؛ بلکه روایت رنج سرزمینی است که بارها اشغال شده اما هرگز تسلیم نشده است. این مستند، با ثبت لحظات تخریب روستاهای فلسطینی، آوارگی...
۶ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: سیاوش قائنی
نویسنده: سیاوش قائنی

بحرانی فراگیر – فتنه چیست و کی تمام می شود

خوانش طبقاتی یا خوانش جامعه شناسانه

تفاوت امپراتوری روم با امپراتوری "پارس" این بود که اولی از تنوع به وحدت رسیده بود، و دومی، وحدتی بود ضد تنوع (مجذوب). در اولی، وحدت اصل نبود، بلکه موقعیتی بود که باید از استقرارش پرهیز می شد، در حالیکه در دومی، وحدت اصل بود، و باید از خدشه به آن پرهیز می شد

تفاوت امپراتوری روم با امپراتوری “پارس” این بود که اولی از تنوع به وحدت رسیده بود، و دومی، وحدتی بود ضد تنوع (مجذوب). در اولی، وحدت اصل نبود، بلکه موقعیتی بود که باید از استقرارش پرهیز می شد، در حالیکه در دومی، وحدت اصل بود، و باید از خدشه به آن پرهیز می شد.

بر این اساس، وقتی شرایطی می شد که رومیها را به سمت وحدت تمام (مجذوب) می برد، بحران نمایان م یشد یا نشانه آن بود. در امپراتوری “پارسها”، وقتی شرایطی می شد که آنها را به سمت تنوع می برد، بحران نمایان می گشت و یا نشانه آن بود. در رومیها، وحدت مفهوم “آرمانی” ویا “عقیدتی” نداشت؛ در حالیکه، در پارسها وحدت مفهوم “آرمانی” و یا “عقیدتی” داشت. “غرب” حاصل نبرد “تایتانها” (خدایان) بود، و نبردی دایمی که همراه با پیروزی موقت یکی بر دیگران بود؛ “شرق” حاصل چنین نبردی نبوده است. در “غرب” خدا حاکمیت آسمان بر زمین بود، در حالیکه در “شرق” خدا حاصل یا حاکمیت زمین بر زمین بود، و یا زمین بر آسمان (سکولاریسم مطلق؟- این اشگال بنیادی خداشناسی و اساسا شکلگیری یا استحاله مذاهب در شرق بوده است). نتیجتا، خدای غربی آسمانی متولد شد و آسمانی ماند، در حالیکه خدای شرقی، زمینی بود و زمینی ماند، و یا به آسمان رانده شد. در اولی، خدا بازمین کاری نداشت چون وجودش سابقه زمینی نداشت، در حالیکه در دومی، پس از تصاحب زمین، بر آسمان حاکم می شود. خدای “شرقی” در تمام جزییات زمینی که خود حاصل تصاحبش بود، دخالت مطلق داشت- اساسا از این دخالت شکل گرفته بود در ذهنیت “شرق”، پدیده ها پس از “شستشو و پالایش”، به ثبت می رسیدند، در حالیکه در ذهنیت “غربی”، پدیده ها ناشسته و پالایش نشده، به ثبت می رسیدند؛ خدایی که جایگاهش آسمانی بود قادر بود همه چیز را “نشسته و نرفته” ببیند، در حالیکه خدای زمینی به آسمان منعکس شده، حاصل “شستشویی و پالایشی” کامل بوده است– شاهان و دربار و حاکمان را شسته و پالایش داده و بعد به آسمان میفرستند که خدایی کند. “مولوی و حافظ” و سایرین، دایما کارشان و حرفشان این بوده است. هردو از مضمون اصالت مطلق وحدت (از دست رفته) حرکت می کنند و در تمنای بازگشت به آن هستند. مولوی صحبت از “بمیرید بمیرید…” میکند- پاک شوید .. پاک شوید تا لایق جانان (کنایه همگانی به خدا) شوید. جهان زمینی محل “جداییهاست (ناپاکیها)- خدای “غرب” چون زیر و روی زمین را دایما می بیند، می داند که حاکم بر همینهاست، در حالیکه خدای “شرق” چنین نیست، خود را مظهر پاکی ها می داند و اساسا حاصل آنها، و درگاهش خلوص مطلق است و تنها چنین خلوصی را می پذیرد. خدای “غرب” خود حاصل “نبرد خدایان” است، و حاکمیت موقت یکی، و تداوم این نبرد ازلی و ابدی، و بهمین دلیل، “تفاوت و نبرد” را ناپاکی نمی شمرد و خود را بری از آن، و پس محتاج به “شستشوگریهای” حافظ و مولوی و مشابهین آنها نیست.

کلیسا این خدا را بزمین آورده بود، “شرقی” اش کرده بود- رنسانس در سیاست از این اتفاق پیشگیری کرد، و خدا نیز به “آسمان خودش” باز گشت.- به این اقدام بخطا “سکولاریسم ” گفته اند، در حالیکه خدا را به “خانه” اش که آسمان بود راندند و میکل آنجلو ها نیز با آثارشان از او تجلیل کردند. در “شرق” خدا از اول سکولار بود، و مشکل این بود که “خدای سکولار” به آسمان رفته بود، و در زمین، “پادشاهان و حکام” خود را وکیل او می دانستند، یا در حقیقت، روح خود را بعنوان خدا به آسمان فرستادند. بهمین دلیل، در شرق خدا نیست که باید سکولار می شد، بلکه باید خدا آسمانی می شد و نه دیگر بعنوان روح شاهان و حکامان – باستانی گری، و شاهی و سلطنت گری، در حقیقت، باید از خدا سلب میشد- اسلام در حقیقت مقهور “خدایان زمینی” شده بود، و سمت آسمانی خدا را فراموش کرده بود – بهمین دلیل، تمام کوششهای علمی و فلسفی را همراه با جنگهای “صلیبی” به کلیسای خدای زمینی شده باخت – این دستآوردها هنگامی شکوفا شدند و مبدل به تمدن جدید که خدای آسمانی که کلیسا بزمین آورده بود دوباره به آسمان باز گردانده شد – و اینچنین، انسان نیز در جایگاه خویش قرار داده شد. باید از “جمع آوری” سلطنت و خدایان زمینی پشتیبانی کرد که این مشگل تاریخی حل شود، و نه در بدر به خراطی اسلام ، دین ستیزی، و اسلام ستیزی پرداخت که عملا راه به جایی نخواهد برد و تنها زنجیره فتنه ها را طولانی تر خواهد کرد و جامعه را در عصر” قربانی انسان” برای خوشنودی و یا فرو نشاندن خشم خدا، نگه خواهد داشت.

 

برخورد ما – مهم نیست در سیاست یا غیر- نیز چنین است- این فرهنگ ماست و جاری در “خونمان”. حتی تمام نظرات و تجربیات “غرب” ( شامل مارکس) را گرفته و با “هفت آب شسته از کینه ها”، وانگه “لایق جانانشان” کرده ایم. برای ما، اصولا، فتنه به مفهوم همین “ناپاکیها و شستشو هاست”.- نه شروع دارد و نه پایان. شاعران ما، در مقابل، تنوع را در اشعارشان به حد “تنهایی زاهدانه” رسانده اند. مولوی در حالیکه از از دست رفتن وحدت می نالد، و همینطور حافظ، اما هردو جمع را تا مرزهای از هم پاشیدگی مطلق می برند – مولوی از این بابت فوق العاده است وقتی که می گوید “هر کسی از ظن خود شد یار من، و از درون من نجست اسرار من”- هیچکس شبیه هیچکس نیست، و این تنها تصوری باطل است که ما مشابه یکدیگر هستیم- اگنوسیتسیزم به بالاترین حد ممکن رسیده است؛ شکاکیت در اوج – ما به گفته “دانش من بجای رسیده است که میدانم که نادانم” ارزش اعلای اوج دانایی را داده ایم و هنوز می دهیم؛ بدینترتیب، ندانستن را ارزش می دانیم و کوشش برای دانستن را “عبث” می دانیم.

قرنها ما از یک پهلو به پهلوی دیگر چرخ زده ایم؛ وحدت گرای مطلق و زاران از “تفرقه” و سوخته در”تمنای”وحدت” (وصال)، و همزمان شکاکان مطلق که “هرکس از ظن خود شد یار دیگری” – سولیپسیسم مطلق.

این فرهنگ “دولت ساز” (استیت بیلدر) نمی تواند باشد زیرا به خود نیز مشکوک است. در تفکیک “دولت” (استیت) از “حکومت” (گاورنمنت)، اساسا، ناتوان است. زیرا، هم از درد مینالد و هم از درمان- درمان را باطل می داند چون درد را “بی دوا” می داند- برایش، نفس بودن هم منشاء درد است و هم خود درد “دردیست ورای مردن که آنرا دوا نباشد.” این سردرگمی، همان حالت حافظ است و “ضد و نقیض” مولوی. “جامه آلوده به می” – ناهوشیاری، مست شکاکیت ناشی از لاادریگری مطلق؛ از سر بازار تا “خانه”- تمنای وصال، و یقین به پاکی. شاید روزی قصدشان نقد و نشاندادن “مشگلات” بوده باشد، اما، در واقع پس از شکست از لشگر غم، بهمان “پایین و بالاکردن در بازار” یا ادامه دادند و یا “عارفانه کرانه گرفتند”.

 

مبارزه اجتماعی و اصولا نقد برای ما هدفش تحول وپیشرفت نیست، بلکه “تعالی” است، و از تعالی مفهوم “پاکی” را مد نظر داریم، و نه “تجزیه و تحلیل مستهلک به بحران رفته، و ترکیب در سطحی بالاتر و سازنده برای جانشینی”. تعالی نیز بمعنی پاکیزگی ذهنی است- روی کاغذ و در کلام – چیزی که با “مقوله ” تقیه هم معنی می باشد. در مبارزه اجتماعی هدف از گرفتن قدرت سیاسی و روش رسیدن به آن اینست که “پاکیزگی” را حاکم کنیم، و هرجا نشد، “تقیه” را شایع کنیم. همیشه حاصل جمع باید یا صفر و یا عددی ثابت شود- موفقیت یا ناکامی، شکست و پیروزی را نیز بر این اساس ارزیابی می کنیم. بهمین دلیل است که “سایتهایمان” فرقی با ورودی زیارتگاه ها ندارند، و افراد بعنوان مظاهر پاکی- معصومیت- نشان داده شده اند، و حتی، نوشته هایی با نام یا امضای افرادیکه پیش از وقایعی که در باره اش نوشته و اظهار نظر کرده اند از جهان رفته اند، نیز منتشر می کنیم. مقالات، بیشتر “قایم موشک” می شوند تا اظهار نظر – همان مشگل “حافظ و مولوی”. نظرات اعتبار ارزشی دارند و آنها را با واقعیت نمی سنجیم، بلکه واقعیت را با نظرات –ارزشها- اندازه می یریم و “املا یا انشاء مانند”، “غلطگیری و تصحیح” (تقیه) می کنیم. در پایان، حاصل جمع صفر یا عدد ثابت است و همگی برابر با عددی بنام “تقیه”. جدا “مرد” می خواهد که اصالت “وحدت نخستین”، و ناله “از دست رفتن آن” و تمنای “سوزان بازگشت به آن”، و بالاخره، هرکسی از ” ظن خود شد یار من” را به جمعبندی برساند. هگل را شاید بتوان بزرگترین مرد “جمعبندی” دانست- او نیز ناتوان است چون “واقعیت” دروغگوست و تقیه گر (لا پوشان) و این، کار تحقیق را اساسا ناممکن می کند، و یا بسیار مشگل. هرکس را مورد “پرسش” قرار میدهد، یا تقیه گراست، و یا بین دو قطب “ادعا و تکذیب” در نوسان است. بعلاوه هگل ، چون مدعی بود که “واقعیت گسترش اندیشه اوست”، می ترسد که او نیز “دروغگو و تقیه گر” از آب در آید- اتفاقی که اگر با آن سر سازش داشت، حتما، عمرش را بپای “جمعبندی اش” نمیگذاشت. سقراط را ارزشی کردن، شوکران نوش کرد، و گالیله را مصداق عینی “بهرحال میچرخد” نجات داد.

اگر نظریه “حفره سیاه” (بلک هول) درست باشد، مولوی و حافظ، و ما در “دهانه بلعنده” آن بوده و هستیم، و هگل “مخرج شکوفنده” آن می باشد. نه بدبینانه و شکاکانه، ما هم زمان و هم مکان را از دست داده ایم، و باید “مشق” را از سرنو شروع کنیم؛ متاسفانه بنظر می رسد که بسیاری اینرا یا نمی فهمند، یا نمی خواهند بفهمند، و یا هنوز به رستگارگری “حافظ و مولوی” و فرهنگ غالب و فراگیرمان مومن هستند- اشگال نظام حکومتی و جامعه یکیست؛ یا حداقل یک ریشه دارند. باید از اتهام زدن و جنگید ن پرهیز کرد، و بفکر عبور از این “حفره سیاه” و خروج از آن شد- خطای بسیار بزرگی است که حکومت موجود را “حفره سیاه” بدانیم؛ اینها نیز بخشی از آن هستند- ضمنا فراموش نکنیم که جهان تقریبا در قعر بحران است – بشر مرزبندی اش را با طبیعت از دست داده است، و این، شاید، بزرگترین بحرانیست که می شناسیم. اگر از “کشتی نوح” درکی کنایه یی داشته باشیم، امروز مشابه آنزمان است، هر کس در این کشتی بنیشیند “هم ماندگار خواهد بود و هم هستی بشر و موجودات دیگر را نیز تضمین کرده است”. جهان خود در حال بلعیده شدن در این “حفره سیاه” است، و از جهتی بنظر میآید که بسوی ما می آید و بخطا اینرا “حقانیت” خود دانسته و ادعا می کنیم “همگان در حال مثل ما شدن” هستند – نه بحران است که دارد فراگیر می شود. آیا ما قادر خواهیم شد نجات بیابیم، و همراه “همگان” از خروجی بگذریم، و یا پاکی را به “آلودگی” باز هم ترجیح داده و تصور می کنیم بدون “نقشه راه و فکر” می شود “به “رستگاری” –خروجی شکوفنده، نایل آمد. و وحشتناکترین وضعیت زمانی است که تصور شود که با “لوله تفنگ” میتوان، در تاریکی “حفره سیاه”، راهی به خروجی پیداکرد (به کی باید شلیک کرد)- خروج از “حفره سیاه” به “نقشه راه و فکر” محتاج است؛ پس “اعتقادی” می باشد، و تا لحظه خروج اصلا “نوری” را نمی توان دید یا رصد کرد که بسوی آن رفت- “حفره سیاه” همان “جهنم کمدی الهی ” دانته است که بر سر در آن نوشته شده بود ” تمام شک و تردیدهایتان را بیرون بگذارید و وارد شوید” – ما نیز باید “حافظ و مولوی و گذشتگان” را جلو این در رها کنیم- باید احساس و تصور و خیال موجوداتی را پیدا کنیم در لحظه یی که بسمت “کشتی نوح” می رفتند و بر آن سوار می شدند.

 

اظهار نظرها و مصاحبات را با کلید مارکس و لنین و طبقات نخوانیم، و با کلید جامعه شناسانه نیز چنین نکنیم- تا روز خروج از “حفره”، تنها باید با این کلید خوانده شوند- تنها “نور” نور “نقشه راه و فکر” است، و “ایمان” به رستگاری خروج از “حفره” – در “حفره” یکی از بزرگترین مشگلات اینستکه تاریک و روشن وجود ندارند که در لبه تلاقی آنها “پی” به چیزی ببریم.

همه از یک چیز می نالند- از تاریکی، و این برابریست – همه باید خلاص شوند.

یک چیز قطعی است که با کلید اول، این وضعیت “انقلاب” می نماید؛ و با کلید دوم، “عدم مطلق”.

بحث و گفتگوها و جانبداریها، متاسفانه، کلید “عدم مطلق” و طرفدارانش را بیشتر مستولی کرده اند.

“انقلاب”، نتیجتا، بعنوان ضد ارزش، بکناری نهاده شده است- و مفهوم ساختن را به تعبیر رذیلانه “خشونت” باخته است.

کسانی که درکشان “عدم مطلق” باشد، اجبارا خشونت طلب و خشونت آفرین هستند- عبرت “مجاهدین”- چون ترس راهنمای آنهاست، و پس تلافی جویی عملشان.

این شرایط، بسیار، مشابه پیش از پیروزی “ناسیونال- سوسیال” هاست و آلمان – دنباله “سازندگی” است.

قبلا، از مرحله “تجربه ایتالیا” گذشته است و از آن با شکست خارج شده است (خرده ناسیونالیسم کوته بین)- “اصلاحات” و پرچمش “ایران مال تمام ایرانیانست” که ما ایرانی میدانیم.

آیا اتصال قدرت سیاسی به “حافظان روحانی اسلام” قادر خواهد بود که “فاجعه” را دفع کند و یا اینکه فاجعه هولناک تر خواهد شد- (ائتلاف ایتالیا و آلمان- خرده ناسیونالیسم و “دنباله سازندگی”).

یعنی کسانی که درکشان “عدم مطلق” است، همه چیز را با هم خواهند “شست و برد”. این نکته متاسفانه در وقایع سالهای اخیر یا دیده نشده است و یا عوضی درک شده است. این همان ” ترس” است که بعنوان علت “به میدان آمدن” مطرح شد. هنوز سایتهایی با استناد به ” گذشته خطا”، اسرار دارند که “مواظب باشید” که ارثیه ها از بین نروند- اینها نیز، از همان کسانی که درکشان “عدم مطلق است” می باشند، منتها با پرچمی و کلامی”دگرگونه”.

آیا در خشونت شرکت داشته و یا خواهند داشت.

تحولات خواهند گفت.

تاریخ انتشار : ۷ اردیبهشت, ۱۳۹۰ ۷:۴۲ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

آیا وجدان بشریت هنوز در مقابل این نسل کشی بیدار است؟

با آتش‌بس امیدی برای پایان جنگ و برداشتن سایه سنگین آن از سر مادران، کودکان، پیران و جوانان فلسطینی به وجود آمده بود، اما این امید با نقشه شوم جنایتکاران از بین رفت، نقشه‌ای که فراتر از یک جنگ معمولی بوده و هدف نهایی آن نابودی و آواره‌سازی یک ملت کهن از سرزمینش و تصرف باقی‌مانده خاک فلسطین است.

ادامه »
سرمقاله

ریاست جمهوری ترامپ یک نتیجهٔ تسلط سرمایه داری دیجیتال

همانگونه که نائومی کلاین در دکترین شُک سالها قبل نوشته بود سیاست ترامپ-ماسک و پیشوای ایشان خاویر مایلی بر شُک درمانی اجتماعی استوار است. این سیاست نیازمند انست که همه چیز بسرعت و در حالیکه هنوز مردم در شُک اولیه دست به‌گریبان‌اند کار را تمام کند. در طی یکسال از حکومت، خاویرمایلی ۲۰٪ از تمام کارمندان دولت را از کار برکنار کرد. بسیاری از ادارات دولتی از جمله آژانس مالیاتی و وزارت دارایی را تعطیل و بسیاری از خدمات دولتی از قبیل برق و آب و تلفن و خدمات شهری را به بخش خصوصی واگذار نمود.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته
یادداشت

قتل خالقی؛ بازتابی از فقر، ناامنی و شکاف طبقاتی

کلان شهرهای ایران ده ها سال از شهرهای مشابه مانند سائو پولو امن تر بود اما با فقیر شدن مردم کلان شهرهای ایران هم ناامن شده است. آن هم در شهرهایی که پر از ماموران امنیتی که وظیفه آنها فقط آزار زنان و دختران است.

مطالعه »
بیانیه ها

آیا وجدان بشریت هنوز در مقابل این نسل کشی بیدار است؟

با آتش‌بس امیدی برای پایان جنگ و برداشتن سایه سنگین آن از سر مادران، کودکان، پیران و جوانان فلسطینی به وجود آمده بود، اما این امید با نقشه شوم جنایتکاران از بین رفت، نقشه‌ای که فراتر از یک جنگ معمولی بوده و هدف نهایی آن نابودی و آواره‌سازی یک ملت کهن از سرزمینش و تصرف باقی‌مانده خاک فلسطین است.

مطالعه »
پيام ها
٨ مارس گروه کار زنان سازمان فداييان خلق ايران (اكثريت)

روز جهانی زن: مبارزه برای برابری در سایه تحولات سیاسی

زنان ایرانی سال‌هاست که در صف مقدم مبارزات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای حقوق برابر ایستاده‌اند. آن‌ها با وجود محدودیت‌های شدید، علیه تبعیض جنسیتی، فقر زنانه ، زن‌کشی، کودک‌همسری و نابرابری‌های ساختاری مبارزه کرده‌اند. تاریخ مبارزات زنان، حکایت گام‌های استوار و دل‌های امیدواری است که در برابر ناملایمات ایستاده‌اند. آنان چراغ فردایی روشن را برافروخته‌اند، جایی که عدالت و برابری طنین‌انداز خواهد شد.

مطالعه »
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

خردمندی نیابی شادمانه …

درباره انقلاب زودرس

وقتی نظریه بدام‌افتاده و از زندگی جدا می‌گردد!

درخواست حزب اپوزیسیون ترکیه: تحریم شرکت های حامی دولت اردوغان

راه برون رفت از بن بست کنونی

با ماهیان قرمز