به آرا و افکار عمومی تاریخ معاصر ایران پر از مناسبتهایی است که برای مردم ایران یادآور سالها بیعدالتی و خفقان است. مانند این هفته و امروز که روز بسیج نامگذاری شده است. اما برای ما هر روز و هفتهی ایران، روز و هفتهی باتوم است. روز بگیر و ببند و شکنجه؛ روز تحقیرشدن خواهران، مادران و زنانمان در خیابان توسط سربازان گمنام نظام. بسیج یکرنگکردن است اما آن رنگ بیگمان رنگ ریاست، رنگ وابستگی، رنگ سرسپردن و پشت به ملت کردن. ما هر روز طعم تلخ خفقان را با شنیدن کلمهی بسیج تجربه میکنیم. ما نیازی به دانستن معنای بسیج و بسیجی نداریم، چون بر دست و پا و کمر ما جای باتوم و کابل بسیجیها نقش بسته است.
حال بایستی از مسئولین نظام پرسید آیا این است چیزی که دستاورد میخوانیدش؟ آیا شست وشوی مغزی جوانان مملکت و دادن شناسنامهی جعلی بسیج به آنها دستاورد است؟ آیا باید به امنیتیشدن کوچه و بازار و خانههایمان دلخوش باشیم و آن را از برکات نظام بدانیم؟ تا کی بایستی در کردستان، بلوچستان، اهواز و… کارت بسیج در جیب داشته باشی تا شهروند و صاحب حقوق شمرده شوی؟ به هر شهر و روستای این سرزمین که نگاه کنی، تعداد پایگاههای بسیج را از نهادهای فرهنگی بیشتر خواهی یافت. طرحهای امنیتی بسیج و راه بستن بر عبور و مرور شهروندان که دیگر بخشی از قدرتنمایی دولت شده است. آیا گناه است که بهجای کارت بسیج، کمی آزادی بخواهیم؟
آقایان بسیجیپرور، باور کنید که ما به همان اندازه که از دیدن صحنههای سرکوبگری و فحاشی و هتاکی بسیجیها که در حق مردم انجام میدهند ناراحت و منزجر میشویم، از دیدن چهره جوانان کم سن و سال بسیجی که از قافله آگاهی و علم عقب ماندهاند متأسف میشویم. شایسته است که نامهای شایستهتری برای هفته و روزهایمان انتخاب کنیم: روز دموکراسی، روز رعایت حقوق شهروندان، روز احترام به زبانهای ملتهای مختلف ایران و روزهایی اینچنین زیباتر و پرمعناتر. به امید چنان روزی
۵ آذرماه ۱۳۹۰
جنبش پرسیار