چینیها بر خلاف آمریکائیها، چنانکە تجربە برخورد با دوبارە بە قدرت رسیدن طالبان در افغانستان نشان می دهد، کاملا درکی اقتصادی (اکونومیستی) از روابط با دیگر کشورها دارند. آنان کمتر مایل اند موضوعاتی مانند حقوق بشر بە یکی از معیارهای ایجاد و یا گسترش روابط با دیگران تبدیل شود. شاید بیشتر بە این علت کە فعلا در مرحلە رشد اقتصادی صرف برای جلوزدن از ایالات متحدە قراردارند، و نیز بە این علت کە خود حکومتی استبدادی و توتالیتاراند کە اساسا میلی بە تفویض حقوق سیاسی و مدنی بە ملت ندارند.
اما نگاە استراتژیک و سیاسی چینیها بە چگونگی روابط با جهان با خود هم حامل نکات مثبت و هم منفی است. مثبت از این لحاظ کە می تواند منجر بە تنش زدائی میان کشورها شود، کە مهمترین نمونە آن احیای روابط ایران و عربستان بعد از ٧ سال قطع مناسبات بود. و منفی از این لحاظ کە حداقل در کوتاە مدت منجر بە تقویت نظم اتوریتەای در کشورهای مستبد و توتالیتار می شود، و تاثیر منفی بر مبارزات مردم باقی می گذارد.
عادی سازی روابط با کشورهای خارجی همیشە از خواستهای مهم مردم ایران و فعالان سیاسی صلح طلب بودەاست. یعنی در واقع سیاست خارجی متناسب و پایدار جزو عوامل ایجاد یک جامعە پیشرفتە و متعادل است. بنابراین بیهودە نیست کە جمهوری اسلامی برای احتراز از ایجاد روابط متعادل و پایدار در سیاست خارجی، بطور مداوم دست بە بحران سازی می زند تا با بە انحراف بردن مبارزات در داخل کشور، از پیشرفت و حضور لازم مردم در سیاست و ادارە کشور بکاهد.
از این منظر می توان گفت کە اکونومیسم چینی می تواند متعادل کنندە سیاست خارجی تنش آمیز جمهوری اسلامی باشد، و آنرا بنوعی کنترل کند، و از این جنبە بە برجستەکردن مسائل داخلی در ایران کمک کند. هر چند کە امر تنش با آمریکا بە جای خود باقی است، و بنابراین سران حاکمیت از این لحاظ مشکلی ندارند! درست است نگاە چینی میانەای با حقوق بشر ندارد، اما ثبات در مناسبات با خارج کشور منجر بە برجستەشدن امر تعارضات طبقاتی و سیاسی در داخل می شود. و در نهایت بحث بر سر این است کە تا چە اندازە مبارزین می توانند امر عادی سازی روابط را بە نفع خود مصادرە کنند.
متاسفانە گاهی در میان کشورهای غربی هم امر حقوق بشر بەجای اینکە منجر بە سیاست تنش زدائی و رفع خطر جنگ شود، بە عاملی برای ایجاد تنش و جنگ فرا می روید کە این نقض غرض است. حقوق بشر در گستردەترین معنای خود یک مفهوم انتقادی است و نە سلاح یا بهانەای برای لشکرکشی.
نهایتا اینکە باید گفت کە در رفتار قدرتهای بزرگ کمتر تعادل دیدە می شود: یکی آنقدر اکونومیست است کە بە حقوق انسانها توجهی نشان نمی دهد، و دیگری آنقدر هیومانیست می شود کە کشوری را بە آتش می کشد!