کانون مدافعان حقوق کارگر – تمامی جناحها و احزاب و جریانات سرمایهداری بر روی یک نکته توافق نظر کامل دارند آن هم سرکوب جنبش کارگری و تودهای در اشکال و سطوح مختلف است. این نه امری مربوط به امروز و نه محدود به یک جغرافیای خاص میباشد.
تاریخ حداقل ۶۰ سالهی گذشته یعنی از کودتای ۲۸ مرداد گواه روشن این امر است. در اولین روزهای پس از کودتا با منحل کردن و متلاشی نمودن تمامی تشکلهای کارگری و دستگیری و شکنجه و به دادگاههای نظامی سپردن عناصر رادیکال چپ و برقراری سنگینترین اختناق و استبداد ممکن، شرایط و هماهنگی کامل برای نظام سرمایهداری و استثمار و سودآوری مهیا گشت. مساله یک طرفه شدن قدرت سیاسی و بالطبع اجرای سیاستهای منطبق با سرمایهداری جهانی در هماهنگی و همسویی کامل با منافع اشراف و تجار بزرگ و… آن کلیدی بود که میبایست قفل و بنبستهای آن مقطع را میگشود که گشود. با همین زمینهسازی چندسال بعد نیکسون رییس جمهور وقت امریکا ایران را بهشت سرمایهداری جهانی نامید.
از آن زمان که جنبش تودهای اعتلا پیدا کرد و مستقیما دستگاه سیاسی سلطنت را آماج حملات و تهاجم قرار داد تا روزی که شاه مجبور شد و اعتراف کرد که صدای انقلاب مردم را شنیده است کمتر کسی فکر میکرد که جریانات دست راستی به خصوص افراطیهای آبروباختهی سلطنت طلب بتوانند با این سرعت خود را بازسازی کرده و حتا طلبکار هم باشند. تا آن جا که این ترجیحبند معروف بین بخشی از تودههای مردم (به خصوص آنانی که واقعا هیج منفعت خاصی از آن دوران نداشتند و تا چه حد این آزاردهنده است!) جا انداخته که گویا به خاطر ناشکری در زمان اعلیحضرت ” هر بلایی سر مردم بیاورند حقشان است!!” و گستاخانه و ناباورانه خود را “آلترناتیو طبیعی و دموکراتیک” بنمایانند. جای هیچ شک و تردیدی نیست که این امر ناشی از سیاستها و یا در حقیقت بلایی است که بر سر انقلاب و تودههای محروم آورده شده است. خیلی اشتباه خواهد بود اگر این سرکوب فقط در ابعاد فیزیکی تحلیل شود. سلسله اقدامات و برنامههایی که دارای چنان پیچیدگی و ظرافتها و ابعادی بوده است که هر گونه محدودنگری و یا ساده پنداشتن اثرات مخرب آن بسیار گمراهکننده خواهد بود. واضح است که سرکوب امری بیارتباط با رکن اساسی سرمایهداری یعنی سازماندهی استثمار و کسب فوق سود که از طرف طبقهی حاکم در قالب ساده اداره و مدیریت جامعه معرفی میگردد، نیست.
جریانات دست راستی به رغم تمامی اختلافات روی این دو اصل توافق نظر دارند و هر کدام میخواهند خود را بهترین نماینده کل طبقه و دارای منسجمترین عملکرد و برنامه برای هموارسازی این مسیر معرفی نمایند.
انتخابات خرداد ۹۲ فرصتی بود که نه تنها ۸ کاندیدای از فیلتر گذشته شورای نگهبان بلکه سایر جریانات سرمایهداری نیز، با عرضه برنامه و راهکارهای خود از تودههای مردم دلربایی کنند. ما حتا شاهد بودیم کسانی که بیشتر از سی سال در بالاترین مناصب اجرایی سیاسی و امنیتی حضور داشته و همه کاره بودند و کارنامه اقدامات و فعالیتهای شان کاملا در معرض قضاوت قرار دارد مجبور شدند با زیر سوال بردن تقریبا تمامی برنامهها و عملکردهای سالهای قبل دقیقا ازموضع اپوزیسیون و مخالف به جمعآوری رای پرداخته و خود را مطلوب وانمود کنند. (به جز سعید جلیلی که یک استثنا بود)
سیاست خارجی، مذاکرات هستهای برنامههای اقتصادی مشخصا میزان وحشتناک تورم، بیکاری و گرانی سرسام آور و هدفمندی یارانهها و سیاستهای هر روزه بگیر و ببندها و دهها موضع دیگر از حمله و انتقاد در امان نماند و مشخص نشد که مقصر چه کسی است، کی اجرا کرد، چه کسی طراحی و برنامه ریزی کرد و کی و چه مسوولیتی در قبال این اوضاع سیاسی که پایه و اساس و تمام هست و نیست سیستم را شکل میدهد داراست و باید پاسخگو باشد. اصولا چه چیزی برای دفاع و پشتیبانی وجود دارد؟ خوشبختانه این یکی از موارد نادری بود که با هیچ وصلهی ناچسبی نتوانستند طبقهی کارگری و جریانات چپ را مقصر و مسوول وضعیت غیرانسانی کنونی جلوه دهند!
کاندیدای پیروز با برنامه تدبیر و امید تلاش دارد معظلات و گیر و پیچهای متعدد موجود را حل نماید. جوهر این تدبیر و امید را همان حرفهای نخ نما و کهنهی قبل تشکیل میدهد. گسترش اقتصاد بازار آزاد، کوچکترکردن دولت، سپردن کارها به دست مردم. نوعی تساهل و تسامح داخلی و تعامل با غرب و… با توجه به این که این شعارها و کلمات با دقت بسیار انتخاب شده و در زرورق پیچانده شده و معنی واقعی آن برای بسیاری از تودههای کارگر و زحمتکش روشن و مفهوم نیست. باید پوستهی ظاهری آن را کنار نهاد تا محتوا و جهت گیری طبقاتی آن معلوم گردد. بسیار مناسب خواهد بود همزمان به سراغ جریانی برویم که به علت خارجهنشینی و موضع اپوزیسیون از صراحت بیشتری برخوردار است که کمک بسیارمفیدی در شناخت خط سیر سرمایهداری و احزاب و جریانات وابسته میباشد و نشان میدهد که چرا و چگونه احزاب و گرایشات دست راستی در سر فصلهای معین و کلیدی به رغم تمایزات و تنوعهای سیاسی و… بر هم انطباق یافته و منافع واحدی را نمایندگی میکنند. شورای ملی ایران زیر نظر فرزند شاه سابق در ۷ و ۸ اردیبهشت ماه در پاریس تشکیل شد. در پایان این نشست بیانیهای در ۵ بند تهیه و ارائه شد و در قسمت آخر آن هم باورها و اعتقادات و همچنین نام گروههای پشتیبان و.. اعلام شد.
اگر از لفاظیهای مرسوم چنین بیانیههایی صرف نظر کنیم از همان ابتدا در چندین جا بیان میکند در پی یافتن راهی به دور از خشونت بوده و با اتکا به اعلامیه حقوق بشر و… کار را دنبال میکند. مبارزهی مردم و این همه تاکید بر عدم خشونت چرا؟ آیا تا به حال مردم ایران و یا به قول نویسندگان بیانیهی کنشگران سیاسی و کارگری و آزادیخواه، خشونت به کار بردهاند یا خود قربانی بیشترین درجه از خشونت و توحش بودهاند؟ آیا جریانات مردمی اصولا امکان خشونتورزی و ابزار و قدرت آن را داشته و دارند؟
من نمیدانم کسانی که زیر بار گرانی، تورم، بیکاری و … کمر خم کردهاند، وقتی کار و رفاه و نان میخواهند، وقتی حق تشکل و آزادی را بیان میکنند، که دور هم جمع شده و با هم بحث و تبادل نظر کنند و از این طریق بر مشکلات غلبه نمایند و مشخصا از همین طریق، عادلانه ترین و مدرنترین و انسانیترین و درعین حال بدیهیترین حقوق زیر پا گذاشتهی خود را دنبال کنند چرا باید اتهام خشونت ورزی و… بر آنها زد. آیا این همه نشان نمیدهد که نوعی توافق اعلام نشده وجود دارد تا دست طرف مقابل را برای هر گونه سرکوب باز بگذارد.
آیا شورای ملی ایران واقعا از مبارزات تودههای مردم پشتیبانی میکند و به اقدامات آنان برای کسب قدرت متکی است؟
همین کلمات ساده حاکی است که قصد دارند با نفی اقدامات از پایین و ابتکارات تودهای و همچنین تهی کردن مضمون رادیکال و انسانی مبارزهی تودههای کارگر و زحمتکش با ترفندهای گوناگون، آنها را به دنبالهروان مشتی سیاستپیشه و نان به نرخروز خور جریانات مشکوک تبدیل کنند. آیا در اعلامیه حقوق بشر حق دفاع مشروع به رسمیت شناخته نشده است؟ پس در اجرای بیانیه حقوق بشر نیز باید شاهد انتخاب گزینشی بعضی اصول و یا در حقیقت بیبو وخاصیت کردن بندهایی که میتواند احیانا در خدمت مردم قرار گیرد باشیم؟ نکتهای که اظهارات فوق را تایید و تکمیل میکند آن است که تنها راه دور از خشونت و… انتخابات آزاد است که مرتبا در بیانیه بر ان پافشاری شدید میشود. انتخاباتی که باید زیر نظر نهادهای بیطرف نظیر سازمان ملل و… برگزار شود.” (بند ۴)
جریانات مدافع سرمایهداری برای پنهان کردن چهرهی منفور خود مدافع انتخابات آزاد شده و آن را برای بزک کردن و ظاهر الصلاح ساختن چهرهی کریه خود لازم میدانند اما معنای حقیقی آن، این است که مردم برای مدت معینی مثلا ۴ یا ۵ سال عدهای را برای تمشیت امور و سازماندهی بساط سرکوب و استثمار آزادانه انتخاب کرده و امور را به دست بیکفایت آنان بسپرند و به منزل رفته و به سرکار خود برگردند و دیگر کارشان نباشد. ما اما در مقابل و علیه این شیوه و خواست و مطالبهی آزادی انتخاب را بسیار مسوولانهتر و مفیدتر و کارآمدتر میدانیم. یعنی وسیعترین آزادیهای سیاسی و اجتماعی و فردی که از حق تشکل و کسب آگاهی گرفته تا برکناری فوری تمام مسوولین هر گاه که انتخاب کنندگان اراده کنند تا لغو سیاستهای ضدمردمی یا تصحیح اشتباهات بدخیم و خوشخیم به هر صورت و شکل قانونی. آزادی انتخابات هنگامی مفهوم دارد که تشکلها و نهادهای مردمی احزاب واجتماعات و نهادهای انتخاباتی آزاد باشد. این چنین است که هر انتخاب و رفراندومی معنی و عمق مییابد. مسلما عمل مستقیم تودههای کارگر و زحمتکش برای در دست گرفتن امور و اداره به نحو احسن درقالبی به نام شوراهای واقعی و با هر عقل سلیم و تدبیری که بویی از انسانیت برده و خواستهها، آرزوها و منافع آنان را منعکس کند بیشتر و بهتر جور در میآید. به خصوص در شرایط حاضر که بسیار مد شده و همه از رییس جمهور گرفته تا بقیه مداوما ازخرد و تدبیر و عمل دستهجمعی دفاع میکنند. اگر مسیر دشوار کسب آزادی و … را به حرکت قطار تشبیه کنیم انتخابات اگر جز ایستگاههای آخر نباشد، به طور قطع اول هم نیست. زیرا برای ما اثبات شده است که :
“اقشار گوناگون مردم نمیتوانند به گونهای یکسان و با آهنگی موزون خود را بازسازی کرده و با جریان تحولات وفق دهند. طبقهی حاکم به اعتبار کادرهای ورزیده و مقتدر خود میتواند سریعتر از توان طبقات فرودست برنامهها و شخصتهای خود را تعویض کند و به این سان قدرتی را که در حال از دست رفتن است بازیابد. شاید در این رهگذر طبقهی حاکم حتا به قربانیهایی نیز تن در دهد و با توسل به نویدهای عوام فریبانه ،خود را در مقابل آیندهای ناروشن قرار دهد ولی قدرت را به هر حال حفظ و حتا موقتا تثبیت میکند و با تکیه بر این قدرت اپوزوسیون و کاردهای رهبری را که در ضمن طبعا شمار چندانی هم ندارند و چندان هم کار آزموده هم نیستند، منهزم میسازد” (گرامشی- دولت و جامعه مدنی ص۱۴)
نامزد ریاست جمهوری در بسیاری از سخنرانیهای تبلیغاتی و مناظرههای تلویزیونی از رافت و آشتی و تساهل و تسامح سخنها گفت. به خصوص زمانی که شرکت کنندگان در کمپین انتخاباتی از زندانیان سیاسی و… صحبت کردند و شعار دادند. بعضا بین تودههای مردم این انتظار قوت گرفت که گویا ایشان میتواند حداقل آزادیهای روشنی را برای مردم به ارمغان بیاورد. در آیندهای نه چندان دور ابعاد چگونگی و… آن مشخص خواهد شد. اما بخشی از این “آزادیها و…” به این برمیگردد که جناح و جریان حاکم با آنان بیشتر مدارا کند و آنها را در تصمیمگیریهای کلان و … دخالت دهد. به آنها فرصت عرض اندام بیشتر داده و در ضمن با کاهش نسبی سرکوب عریان و مستقیم، دریچه و سوپاپ اطمینانی برای تداوم وضع موجود ساخته و در واقع جریان تغییر خواهی واقعی اجتماعی را ماست مالی کند. نتیجه هم روشن است: چهرهی قابل قبولتری در انظار عمومی و جهانی به نمایش گذارد که بتوان با آن تابلو به گفت و گو و دیالوگ با غرب پرداخت. شورای ملی ایران همین سیاست را به نوعی دیگر بیان میکند:
“ما از آن دسته از مسوولان حکومتی، نیروهای نظامی و انتظامی و دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی که هنوز به ایران و ایرانی میاندیشند دعوت میکنیم که … از این حرکت آزادی خواهانهی مردم ایران نیروهای دموکراتیک پشتیبانی کرده و… در راستای آشتی ملی به آغوش پر مهر مردم ایران بازگردند. ” (بند ۵ بیانیه)
اندیشیدن به ایران و ایرانی و تساهل و تسامح بین طبقات حاکمه و آشتی ملی واقعا چنین است!!
دعوت و آشتی یک بند کامل را به خود اختصاص میدهد اما در هیچ جای بیانیه به روشنی ومشخص راه حلهای اقتصادی برای غلبه بر تیرهروزی وستم کشی تودههای کارگر و زحمتکش دیده نمیشود و این نشان میدهد که همه بر تداوم وضع اقتصادی موجود و سیه روزی کارگران و زحمتکشان توافق دارند. اگر باشد و با جریانات دیگر هم حرفی برای گفتن داشته باشند فردای کسب قدرت خیلی زود مثل اصلاح طلبان بیرون انداخته شده از حکومت … خواهند گفت: به مطالبات مردم و توقعات بیموقع دامن نزنید. جریان مدافع رییس جمهور بهبود وضعیت سطح معیشت مردم را به آیندهای نامعلوم و شورای ملی ایران آنها را به مجلس موسسان و تصویب قانون و… منوط میکند. پاسخ نمیدهند که مردم چرا باید برای قدرت رساندن آنها خود را به آب و آتش بزنند؟! “اگر درست باشد که احزاب صرفا نام دیگری برای طبقات اجتماعی هستند. پس این نیز صحیح است که آنها تبلور منفعل و مکانیکی این طبقات نیستند بلکه فعالانه درجهت تقویت و تثبیبت این طبقات و جهانی کردن آنها عمل میکنند.” آنتونیو گرامشی دولت و جامعه مدنی ص ۴۰ و ۴۱)
از ۲۸ مرداد ۳۲ تا کنون جریان واقعا همین بوده و بیان خواستهای مشابه به رغم زبان متفاوت در بیانیه و… از اپوزیسیون راست مقیم خارج تا نیرویهای داخل در یک جا هم سو شده وحدت نظری و عملی پیدا میکند با وجود تضادها واختلافات برنامه آنان بر یک بنیان استوار است. همانا دور کردن هر چه بیشتر قدرت از مردم و به کار گرفتن آن علیه منافع آنهاست. اگر تاکیدی هم بر مقاولهنامهها و کنوانسیونها و پروتکلهای جهانی میشود برای خالی نبودن عریضه و قیافهی مدرن گرفتن و در یک کلام فریبکاری است و بس. به احتمال بسیار قوی اینان خود اولین کسانی هستند که زیر لوای “تفاوتهای فرهنگی”،” سنتها و نسبتهای ملی وسابقهی تاریخی” و با هزار حرف و حدیث و دلیل ساختگی و من درآوردی به زیر پاگذاران و ناقضان جدی اعلامیههای جهانی و … تبدیل میشوند. چنانچه هم اکنون نیز چنین است.
وقت آن است که به این سوال پاسخ دهیم که به رغم این همه اختلافات ظاهری چه چیزی و کدام وجه اشتراک آنها را به هم متصل میکند؟
تمام تدابیر و برنامه دستراستی از سیاستهای اجرا شدهی کودتاگران گرفته تا امروز برای اثبات برتری و به عهده گرفتن زمام امور یک محور بیشتر ندارد قافیهی تمامی آنان اقتصاد بازار آزاد است و از رای مردم نیز برای نشان دادن این مقبولیت و روی آوردن تودههای مردم نهایت سوءاستفاده صورت میگیرد. بگذریم که از سال۳۲ تا ۵۷ شاه حتا نتوانست یک انتخابات حداقل فرمایشی را هم ترتیب دهد. حال پسرش میخواهد انتخابات آزاد برگزار کند! این کل آزادی و دموکراسی خواهی این جریان است. اما آیا توقع و برداشت مردم از آزادی با اقتصاد بازار آزاد یا این جریانات هماهنگ و یکی است؟ مثلا آیا میلیونها بیکار این کشور اگر در صنایع گوناگون، راه آهن، آموزش و پرورش، شهرداریها و هر جای دولتی دیگر استخدام شوند با آن مخالفتی داشته و آن را کفر ابلیس میدانند؟
پس دولت کوچک تر برای آنها چه مفهومی دارد؟ لیکن برای این جماعت یعنی کاهش خدمات اجتماعی کاستن از بهداشت و آموزش و پرورش و خدمات شهروندی، بیمههای تامین اجتماعی و بازنشستگی و… این کجای مطالبات مردم قرار میگیرد؟ آیا مرم رای میدهند که بدبختتر و مفلوکتر شوند. پاسخ به سه سوال زیر برای درک بیشتر مطلب مفید خواهد بود:
۱- چطور شد که جریانات دست راستی به آینده امیدوار شدهاند؟ مبنای این امید کجاست؟
۲- مقبولیت و مطلوبیت راه حلهای سرمایهدارانه تا کی و چه دلیل و محتوایی دارد؟
۳- تفاوت جنبشهای واقعی دست راستی با آن چه که در ایران جریان دارد چیست و منظور طرفداری و حمایت بخشی از تودههای مردم از دوران گذشته و… چه میباشد)
یکی از محوریترین اصول تبلیغاتی طیف راست (غالب و مغلوب) این است که مردم ما را قبول داشته و دارند. و باورها و اعتقادات ما بیانگر منافع آنان است و لاغیر. رای به روحانی، خاتمی و… از یک طرف و دفاع بخشی از تودههای مردم از زمان شاه و مقایسه با شرایط کنونی از طرف دیگر مصداق همین نظر تلقی میشود. حال آن که رای مردم و پشتیبانی آنان از بعضی افراد و جناحها و سیاستها باید به دقت و مستقلانه بررسی شود تا جایگاه واقعی و کم و کیف آن دریافته شود به طور خلاصه دلایل زیر میتواند فتح بابی باشد.
۱- میگویند در شهر کوران یک چشم پادشاه است! خب وقتی هیچ آلترناتیو و برنامهی مردمی امکان بیان آزاد مواضع خود را ندارد چه توقع دیگری میتوان داشت. چرا جناحهای سرمایه نباید بدین خاطر امیدوار باشند؟
۲- به علت سرکوب و استبداد و اختناق مستمر یک انقطاع کامل در حافظهی کوتاه مدت تاریخی مردم بوجود میآید که تاثیرات سیاسی – اجتماعی و روانی آن به راحتی زدودنی نیست و تا مدتها تاثیرات مخرب و درعین حال دیرپای آن باقی میماند. در نظام سرمایهداری که خود یک نظام وارونه است تمامی امور به گونهای وارونه ذهن و عمل تودههای مردم را درگیر میکند. با جلوگیری همه جانبه از آگاه شدن آنان و در اثر تلقین مکرر منافع دروغین و غیرواقعی جای منافع حقیقی و طبقاتی را پر کرده و اختناق اجازه نمیدهد که حقیقت آشکار و برملا شود. (با توجه به نقش رسانهها و فراگیری … آن در جهان کنونی)
۳- جریانات چپ و رادیکال بنا به دلایل مختلف (که جای بررسی آن این جا نیست) از جمله نداشتن برنامه و در پیش گرفتن سبک کار غلط و دنبالهروی و نداشتن رسانه و تریبون و تحزب قافیه را در مقطعی به جناحهای راست واگذار کردند و باختند و در انجام وظایف تاریخی خویش کمکاری کرده و یا ناتوان جلوه کردند.
۴- دلایل سیاسی خاصی در شرایط یک مقطع زمانی جامعه هر بار یک علت موجه بوده است. بیتوجهی به آنها نشان از عدم درک عناصر دخیل و ابزارهای عملا موجود در دست مردم است. مثلا ما میدانیم که در ۲۴ خرداد تودههای مردم نه حزب اعتدال و توسعه را میشناختند که اصولا نه پایگاه اجتماعی داشت و دارد و نه عاشق جمال شخص خاصی بودند و نه اعتماد و دل خوشی از گذشتگان داشتند. رای آنها برای گفتن یک نه محکم، علنی و قانونی به بیکاری فقر و فلاکت و تحریم اقتصادی و آثار ویران گر آن بود. همچنین نه به پیشبرد مذاکرات هستهای و امکان عملیات جنونآمیز تجاوز نظامی نیروهای ناتو و اسرائیل به ایران و نگرانی از سیاست خارجی ماجراجویانهای که دنبال میشود و “نه” به میزان قتل عامها و ویرانیهای شدید سوریه که ناشی از جنایتهای رژیم اسد و عملکرد مرتجعین جیره خوار عربستان، قطر و ترکیه و غرب میباشد. همه و همه در این انتخاب تاثیر مستقیم داشته است.
پس نمیتوان این انتخاب را که دقیقا از شرایط پیش گفته نشات گرفته و صد البته از روی ناچاری و نوعی هوشمندی قابل فهم (نه قابل قبول) برای استفاده از تمامی امکانات و ظرفیتها و راه حلهای مسالمت آمیز و بیتشکلی است به حساب این و آن گذاشت. آیا این چرخش به راست است؟
ما میدانیم که اغلب سیستمها نوعی اپوزیسیون خاص و جانشین را برای خود عملا تقویت میکنند تا به قول معروف آب از آب تکان نخورد. تعویض چند مهره و تغییر بعضی قوانین و … بتوان سوار بر جنبشهای تودهای شد و همه چیز در جای خود دست نخورده باقی بماند. به مصر و ایران در سالهای قبل از ۵۷ و تونس نگاه کنید. میرحسین موسوی و کروبی واقعا چرا در حبس خانگی به سر میبرند؟ مگر اینها خواستار چه نوع جمهوری اسلامی هستند؟ این گونه جریانات دست راستی میتوانند چهرهی خود را بازسازی کنند و مردمی را که در اوایل انقلاب سرمایهدار و سرمایهداری را با فحش و ناسزای رکیک همسان میپنداشتند تحت تاثیر قرار دهند و رای آنها را به قول معروف مصادره به مطلوب نمایند. این جریان میتواند تا مدتها تداوم پیدا کند. مشروط به آن که سیاستهای دستراستی خود را مرتبا در هالهای از ابهام و کلمات و ناروشنیهای سیاسی پنهان دارند. اهداف و منظور خود راعیان نساخته و زیر لوای منافع ملی و کلیگوییها و عبارتپردازیهای متداول در صحنهی سیاسی حضور داشته باشند. این قبیل جریانات تا جایی میتوانند امیدوار باشند و خود را یک پای قدرت و آلترناتیو بدانند که بر ناآگاهی و عقب نگه داشتن و در نتیجه عدم سازماندهی و تشکل تودهی مردم متکی باشند. مطئن باشید با اولین بارقه و جوانههای آگاهی و پدیداری تشکلهای مستقل به سرعت یخها ذوب خواهند شد و شکافهای واقعی و تضادهای عینی موجودیت خود را به منصهی ظهور میرسانند. توهم و راستگرایی حتا در حد حرف و شعار جای خود را به بیان انبوه مطالبات واقعی فرموله شده خواهد داد. دو موضوع دیگر هم کمک خواهد کرد که شرایط بغرنج و پیچیده بهتر درک شود. اول – این حقیقت دارد که بخشهای قابل توجهی از کارگران و مردم ایران در انقلاب ۵۷ گرایشات مذهبی داشتند. اما این دیدگاهها با گرایشات مذهبی رسمی و کلاسیک تفاوتهای عمدهای داشت. انتظار اینان از مذهب یک دستگاه فکری با آرمانهای عدالت اجتماعی و مشخصا علیه فقر و فساد و نابرابری بود. صرف نظر از صحت و سقم آن، باورکلی این بود که میباید از این امر علیه ظلم و ستم و دیکتاتوری شاه و… بهره گرفت. این تئوری انقلاب بود. در بین لایههای پایین جامعه جریان تاثیرگذار و مطرحی نبود که مثلا بگوید که خدا خواسته ما همیشه فقیر و محکوم و پایین دست باشیم و به عنوان یک تقدیر آن را محتوم و غیرقابل تغییر بدانند و از آن نتیجه بگیرند که سرمایهداری و… خوب است و موجه. این اساس اعتقادات و توهمات بعدی و تا دورهای معین بود. بر اساس این توهم فکر میکرد که با امریکا و اسرائیل و امپریالیسم استعمار و ظلم و… در ستیز است اگر مشکلات و دردها را تحمل میکرد به امید پیروزی در آینده و روبه راه شدن وضع بود. این به هیچ وجه نمیتواند راستگرایی باشد. و به این خاطر سرکوب انقلاب ۵۷ با نام انقلاب صورت گرفت. گفتمان شریعتی، طالقانی، و تشیع علوی و آرمان جامعه قسط توحیدی گوی رقابت را از دیگران ربود و بر سایر گفتمانها غلبه کرد. صداهایی این چنین که از تریبونهای مختلف به خصوص در حسینیه ارشاد و.. در سطح وسیعی بازتاب مییافت و به گونهای زیر پوستی حمایت شده برای مقابله با جریان چپ مورد بهرهبرداری قرار میگرفت. و این اصلا چیز جدیدی نبود. بررسی تاریخی نشان میدهد که اعلیحضرت حتا قبل از سال ۳۲ از این امکانات به نحو خوبی بهرهبرداری میکرد. حالا پیروانش میخواهند یک آلترناتیو سکولار فراهم کنند!!
در عوض جنبش چپ و کارگری از کوچکترین منفذی برای متشکل شدن و بیان خواستههایش برخوردار نبود.
دوم- بخشهایی از تودههای مردم به خصوص جوانان که از دوران گذشته شناخت و اطلاع کاملی ندارند تحت تاثیر رسانههای پر قدرت و بازتاب نارضایتی سالمندان غیر آگاه فکر میکنند که زمان شاه آزادی و رفاه وجود داشت. چون درک عمیق و مشخص و مطالباتی شدهای از آزادی و شاخصهای روشن آن ریشه ندوانده است. به اشتباه حداکثر یک آزادی نیمبند فردی به جای آزادیهای اجتماعی و سیاسی و حتا فرهنگی نشسته و آن همه ساواک و اختناق و پلیس و سانسور وزورگویی و ترکتازی ماموران و گماشتگان ریز و درشت فراموش شده و تطهیر شده اند. سرمایهداری آن مقطع را که در بهترین حالت فقط نوعی از دوران رونق میتوان دانست با رفاه و زندگی انسانی برابر نمایانده است و یقینا این چیزی جز برداشت معکوس و عقب مانده از واقعیت رژیم سلطنتی و اوضاع سالهای قبل از انقلاب نیست.
بخشهایی از مردم توقعات و انتظاراتی که از آلترناتیو سلطنتطلب دارند میباید به طور عینی از آلترناتیو کارگری – سوسیالیستی داشته باشند. این ادبیات و شاخص سیاسی بسیار مهم است. آن قدر که حتا بسیاری از راستگرایان سادهلوح و سطح پایینتر را نیز به اشتباه میاندازد. اقشاری ساده و کمآموزش دیده آنها هنوز باور نمیکنند که جریان تودهی مردم راست نیستند. بلکه متوهم و کماطلاع هستند. توهم و نادانی نمیتواند تا ابد جریان داشته باشد و قطعا خانه بر روی شن و روی امواج دریا نمیتوان بنا نهاد. اولین توفان تمامی رشتهها و حتا بناهای به ظاهر مستحکم را در مینوردد و ویران میکند. انبوه مطالبات کارگران و معلمان و زنان و… نمیتواند با سیاستهای راست گرایانه و درچارچوب کسب سرمایهداری بحران زده به سرانجام منطقی رسیده و باعث رضایت خاطر خیل عظیمی گردد که امروزه به هر دلیل به یک جناح سرمایهدار روی خوش نشان داده و یا از آن به نوعی دفاع میکند.
تحرکات دستراستی در اروپا و امریکا و … دارای مشخصات و فاکتورهایی هستند که در ایران پایگاه و جایگاه قابل اعتنایی ندارند. تحرکات دست راستی مثلا در اروپا بر نژادپرستی و بیگانهستیزی و مذهب رسمی و کلیسا و تشکلها و احزاب جا افتاده و سازمانهای اطلاعاتی وامنتیتی مبتنی بوده است و با طبیعی دانستن فقر و نابرابری واعمال فشار مرتب بر مهاجران، زنان، بیکاران و .. در بین عقب ماندهترین و ضد انسانیترین گرایشات نفوذ و حامی پیدا میکنند. اما به دلیل این که در ایران تقسیم ثروت و برآورده ساختن نیازهای گروههای وسیعی از مردم در دراز مدت میسر نبوده و همیشه اختلافات فاحش طبقاتی و شکاف دولت و ملت به راحتی پر کردنی نبوده و فقط میتواند مورد سوءاستفاده مقطعی قرار گیرد که تا به حال نیز چنین بوده است، تودهی مردم ممکن است ملعبهی دست این و یا آن جریان راست واقع شوند و مبارزاتشان گمراه شده به بیراهه برود و دستاوردهایشان به یغما رود و همین که جنبش کارگری تودهای فروکش کرد یا سرکوب شد خیلی زود متوجه میشوند که مجددا گول خورده و چیز دندانگیری عاید آنها نشده است.
این از نظر علمی و جامعهشناسی به معنی وجود یک جریان قوی و تحرکات دست راستی و امثالهم نیست. با این وصف بسیار مشخص محال است که جریانات پیرو سرمایه به راحتی تسلیم شده و امید خود را برای عروج مجدد به قدرت و دست بالا پیدا کردن از دست بدهند.
سیاستهای آنان همگی در راستا و پیشبرد منافع معینی است که نمیتواند با وقفه و سکون مواجه شود. روحانی، شورای ملی ایران، اتحاد جمهوری خواهان، شورای ملی مقاومت و بسیار جریانات دیگر با ادبیات مختلف اما با یک محتوای مشترک مصمماند که با اقدامات ِخود، کشتیِ بحرانزدهی سرمایهداری را از غرق شدن و سقوط کامل نجات داده و به ساحل مطلوب برسانند. اقتصاد بازار آزاد که از زبان اقتصاددانان، سیاسیون، ژورنالیستها و … از تمامی تریبونهای در اختیار برای معالجهی دردهای بیدرمان سرمایه در این برهه وسیعا تبلیغ میشود و فقط همین هدف را دنبال میکند. اما به هیچ وجه به مردم نمیگویند این داروی تلخ کجا جواب داده است: یونان، آرژانتین، اسپانیا، ایتالیا، و.. که به اصطلاح اقتصاد نفتی و یا رانتی نداشتهاند؟ به هر حال آنها میدانند که چه میخواهند و کدام مسیر و هدف را باید دنبال کنند.
فقط تودههای کارگر و زحمتکش است که باید در بیخبری و بیاطلاعی مطلق بمانند. برنامهی هدفمندی یارانهها که باعث سقوط زندگی اقتصادی و سطح معیشت مردم شده و با به خطر افتادن سلامتی و آیندهی مردم فرودست و تنگدست بخش کوچکی از طرح بسیار بزرگ اقتصاد بازار آزاد میباشد که در لفافهی پیچیده شده و به عنوان نسخهی نجاتبخش تجویز میگردد. اتفاقا همهی جناحهای سرمایهداری بر اجرا و کلیت آن اصرار و توافق دارند اما در شیوه و سرعت اجرا بحث و مخالفت دارند. سیاستهای اقتصاد بازار مشخصا شورای ملی ایران و سایر تدابیر راست گرایانه اگر مجال و فرصت اجرا یابند ما با جامعهای روبرو خواهیم شد که به قول نویسندهی کتاب دکترین شوک ، فقط یک چیز خواهد بود “سرمایهداری فاجعه”.
آنگاه که پردهی هوچیگری و دروغگویی به کنار افتد نه با یک سرمایهداری معمولی بلکه با یک نظام شبه فاشیستی و پلیسی روبرو خواهیم بود. حکومتهای مبتنی بر اقتصاد بازار سه رکن بسیار مهم دارند:
۱- حضور پررنگ شرکتهای بزرگ جهانی در فعالیتهای اقتصادی که قدرت سیاسی کاملا درخدمت منافع آنان بوده و مطمئن باشید اگر این شرکتها ایران را برای کار اقتصادی انتخاب کنند هیچ مبنایی جز آن ندارند که باید شرایط کارگر بنگلادشی چینی، هندی و پاکستانی و… در ایران به وفور وجود داشته باشد. پایینترین دستمزد و بیحقوقی عمومی و مطلق و گرنه هیچ توجیه اقتصادی برای کار آنان وجود نخواهد داشت. کمپانیهای غولآسا بیعقل نیستند که سرمایهی خود را در جای پرخطر و کم سود به کار اندازند.
۲- حکومت پلیسی ضامن سود و استثمار آنان است. شرایط مشابه کشور شیلی پینوشه، عربستان و محمد رضا شاه مطلوب است. یک قبرستان به ظاهر مدرن و آرام، بنابراین رضا پهلوی هیچ راهی به جز انتخاب راه پدر تاجداراش را نخواهد داشت. حتا اگر به وضوح اعلام کند که نوع حکومت مطلوب او فقط جمهوری خواهد بود. اعتبار و جایگاه بینالمللی فقط از این منظر قابل دسترسی است. بر سر در باشگاه جهانی نوشته شده است: خدمات بیدریغ و بی وقفه، در اطاعت کامل و تسلیم به سرمایهی جهانی از هر نظر، شرط ورود به باشگاه است. و گرنه سالها پشت در متوقف خواهید شد. حتا اگر حمام خون راه انداخته و یا فلان ژست سیاسی و برنامه را داشته باشید.
۳- اعلام وضعیت فوقالعاده از هر نظر دستاویز بسیار خوبی برای یک دورهی بسیار مشخص خواهد بود. همیشه شرایط حساس و ویژه است! در چارچوب این شرایط باید هرگونه فعالیت سیاسی و اعتصاب و تظاهرات ممنوع گردد. مقررات مربوط به مالکیت و مطالبات شرکتها و سرمایهگذاریها …کاملا در جهت منافع شرکتهای بزرگ اصلاح شود و قیمتها آزاد شود. دستگیری همه جانبه فعالین سیاسی و کارگری و زنان و دانشجویان ومعلمان و روزنامه نگاران و وکلا در دستور کار قرار گیرد. با گرو گذاشتن منابع و امکانات کشور مقادیر قابل ملاحظهای وام اخذ خواهد شد تا ضمن سوءاستفاده و اختلاس و ارتشا شخصی گردانندگان امور (و دلی ازعزا درآوردن قشر تازه به دوران رسیده و جبران مافات سالهای گذشته) نسبت به اوامر فعالیتها و اقدامات این شرکتها اغماض و چشم پوشی کامل صورت گیرد تا جایگاه ایران در جهان تثبیت شود. در دو فراز از شعارهای انتخاباتی، روحانی گفت: که میخواهد کاری کند که گذرنامهی ایران ارزش خود را در صحنهی جهانی باز بیابد و ارزش پول ملی را احیا کند تا از یک سو نشان دهندهی ناسیونالیسم کممایه و عقب مانده است و از سوی دیگر هیچ چشمانداز و برنامه معینی برای تقویت پول ملی بیان نمیگردد. باید صبر کرد و دید که کدام کلید میخواهد به این اهداف دست یابد. جز اتکا صد در صدی بر بنیانهای فوق تکرار طوطیوار تعامل با غرب و شعارهای مشابه این طیفها قرار است از بن بستهای موجود رمزگشایی کند و به سرعت افقهای روشن را قابل دستیابی کند. اما با چه قیمت و بهایی، بماند برای بعد، ولی در هر صورت یک ایدئولوژی وسیعا تبلیغ میشود که تنها راه سعادت ما به کارگیری سرمایه مردم است. (یعنی همان شرکتهای نفتی و دول و کمپانیها و بانکهای جهانی است.)
هر چه سرمایه و شرکتها فعالتر باشند و آزادانهتر کار کنند بیکاری و سایر مشکلات …. رفع میشود و رشد و توسعه مسیر صعودی گرفته ایران پیشرفتهتر شده و جایگاه جهانیاش را مجددا کسب میکند. وسیعا با کره جنوبی، چین، برزیل، هند و ترکیه به عنوان الگوهای موفق معرفی میشوند و هر کسی با این بدیهیات مخالفت کند با پیشرفت و عظمت ایران مخالف است آخر و عاقبتش هم معلوم!
برای درک و تایید درونمایهی جملات فوق و آشنایی بیشتر با سیاستهای اقتصاد بازار آزاد، که نئولیبرالیسم خوانده میشود، شما را به خواندن کتاب بسیار درخشان دکترین شوک نوشته خانم نوامی کلاین ارجاع میدهم. در ص ۱۹۴ از قول سیمون دوبوار میخوانیم:”درست همان طور که برای اشغال کشوری بر خلاف عزم و ارادهی مردمش راهی صلح جویانه وجود ندارد برای ربودن ضروریات یک زندگی آبرومندانه از میلیونها شهروند نیز راهی مسالمت آمیز وجود ندارد.”
از بیان این اظهارات طرفداران اقتصاد بازار آزاد به خشم آمده و ما را متهم به دروغبافی کرده میگویند اقتصاد بازار آزاد با دموکراسی همخوانی داشته و اصولا در شرایط دموکراتیک رشد و نمو کامل یافته و راهی به جز این وجود نداشته و ندارد. دوم خردادیها، سران سبزها و شورای ملی ایران خود را مدافع و پاسدار آزادی و دموکراسی دانسته و فلان و بهمان موضع گیری را مورد استناد قرار خواهند داد. مثلا در بیانیه شورای ملی ایران در قسمت باورها و پیمانها میخوانیم:
بند ۸: آزادی اندیشه و بیان، آزادی مطبوعات و.. در ایران آزادی تشکیل احزاب، اتحادیه صنفی کارگران … مستقل و همچنین به رسمیت شناختن سندیکا و… حق اعتصاب کارگران و کارمندان
بند ۹: برابری حقوق زنان با مردان در تمام عرصهها همانند سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی.
شارلاتانی و شیادی سیاسی به وضوح در بند ۹ دیده میشود. بدون هیچ راه حل مشخصی برابری حقوق زنان و با مردان در تمامی عرصهها این است مهم ترین مطالبه و آلترناتیو جناح راست. آن را مقایسه کنید با مطالبات و خواستههای کانون در بیانیه ۸ مارس.
به ما خواهند گفت این فقط در منشور آمده و بعدا توسط مجلس موسسان و… روشن و اعلام میشود. ما فرق منشور و برنامه را میفهمیم اما موکول ساختن آن به برنامهی آینده مشخصا به توازن قوا ونیروی متشکل و پیگیری آنان بستگی خواهد داشت. پس فعلا باید مسکوت بماند. اما تا در همین پاشنه میچرخد اوضاع بر همین منوال خواهد بود. و اما… موضوع به رسمیت شناختن سندیکا و حق تشکل کارگری و حق اعتصاب و…
با عرض معذرت به خاطر طولانی شدن مطلب اجازه دهید قدری خیالبافی کنیم و گام به آیندهای بگذاریم که شورای ملی ایران به زعامت رضا پهلوی عنان اختیار را در دست گرفته است. از سایر شرایط و مفروضات و امکانات و چگونگی قدرتیابی و خیلی خیلی چیزهای دیگر فعلا به سادگی گذر کرده و همه چیز را دقیقا همان طور فرض میکنیم که جناح راست میخواهد:
خبر میرسد که کارگران صنعت نفت ایران که پیشروترین و احتمالا متشکلترین و با سابقهترین جریان کارگری هستند، اعلام کرده اند که ما چون بیشترین ثروت تولید شده را به عهده داشته و داریم حق بدیهی خود میدانیم که دست پیمانکاران و شرکتهای پیمان کاری را از محیط کار خود دور کنیم و میخواهیم با تشکیل سندیکا و اتحادیه و یا… و با قراردادهای دسته جمعی به کار بپردازیم. در ضمن مسکن بازنشستگان اهواز و آبادان … نباید از آنان گرفته شود. شرایط سخت محیط کاری به خصوص سر چاهها و پالایشگاهها بایدعوض شود. شرایط کار و زندگی کارگران پروژهای به سرعت تغییر کند. مسایل ایمنی و بهداشت محیطهای کار و زندگی مطابق استانداردهای جهانی صورت گیرد. اخراج و بیکار سازی ممنوع شود. دستمزد و ساعت کار و رعایت سایر خواستههای کارگری و دهها خواسته و مطالبه بر حق که همین امروز هم قابلیت دستیابی دارند باید اجرایی شوند. این مطالبات به گونهای بسیار آرام، متین و گسترده به گوش مسوولین مربوطه میرسد. پاسخ آلترناتیو دموکراتیک چیست؟ آقایان زیبا کلامها، نژادها، سازگاراها و نوریزادهها و… چه خواهند گفت؟
بدون کمترین تردیدی با خواستها و مطالبات کارگران موافقت نخواهد شد. زیرا هفت خواهران نفتی که خود را آماده حضور گسترده در صنایع نفت و گاز ایران کردها ند، این اقتدامات را کمونیستی عجولانه و افراطی و بسیار مضر و بی موقع میدانند. با خود فکر میکنند مگر کارگران عربستان، عراق و اندونزی و آذربایجان روسیه و لیبی و نیجریه و اکوادور از این مطالبات و خواستهها دارند؟ اصولا مگر میشود این طوری فعالیت اقتصادی آزاد انجام داد؟ شرکتهای شل، آرامکو، بریتیش پرولیوم و… اهل ریسک و کار خیریهای نبوده و نیستند و نخواهند بود. پس از طرق دیپلماتیک، مستقیم وغیر مستقیم به رضا پهلوی میفهمانند که باید وفای عهد کند و دستگاههای دولتی مداخلهی فعال کنند. وگرنه زیرابش را میزنند. مارگزیده هم از ریسمان سیاه و سفید میترسد. یاد پدر عاری از مهرش افتاده که چگونه پس از عمری خدمت به درگاه سرمایه وقتی کارتش سوخت و نتوانست به سرمایهداری کمک کند و خودش مخل تشخیص داده شد آخر عمری بعد از کلی در به دری حتا جایی برای در امان بودن و پنهان شدن جز مصر نیافت!
اما این حرفها به گوش کارگران فرو نمیرود. آنان مقاولهنامههای کار و فلان مادهی حقوق بشری و بیانهی ۵ مادهای و باورها و سخنرانیها را در بوق و کرنا کرده و اصلا عقب نشینی نخواهند کرد. از حق قانونی اعتصاب بهره میگیرند. صنعت نفت با یک معضل سراسری و چالشهای اساسی روبرو میشود. پاسخ چنین جسارت و تهاجمی جز گلوله و اعتصابشکن چه خواهد بود؟ شوخی نیست فوق سود به خطر افتاده آن هم نه محدود به جغرافیای ایران بلکه کل جهان! درعرض چند ثانیه و با چند کلیک از همه چیز باخبر میشوند و موج حمایت و پشتیبانی و… فضای مجازی و واقعی را در بر میگیرد. با توجه به بند ۵ بیانیه در آن زمان، آشتی ملی جنبهی عملی به خود گرفته و از مشارکتیها و خانه کارگریها و سعید حجاریانها و ربیعی و ابراهیم نبوی، علی افشاری گرفته تا محجوب و صادقی و پهلویها هم با هم آشتی کرده و قاعدتا خانه کارگریها باید کفن به تن کرده و برای دفاع از مام میهن عازم مناطق نفتی شوند. بسیار طبیعی خواهد بود اگر قبل از اعزام رییس بخش کارگری ادارهی پلیس و امنیت، اشخاصی مثل فرخ نگهدار آنها را در تمام موارد و مسایل توجیه خواهند کرد. عباس میلانیها با آن همه دانش و تجربه در جنبش کارگری و شناخت مارکسیسم و سوسیالیسمها به عنوان مشاوران ارشد حکومت مدرن و نئولیبرال که نهایت آرزو و آمال یک سرمایهداری پیشرفته نه حتا مثل امریکا و ژاپن و آلمان، بلکه کره و تایوان و مالزی باشد چه توجیهات تئوریک و عملی که برای بازکردن بن بستها و قفلها در آن مقطع ارائه خواهد کرد؟ کدام کلید و کدام کلیشه کارا خواهد بود؟
اگر همهی اینها خطای محض بوده و دامن نئولیبرالیسم از هر گونه جنایتگری و سرکوبگری مبرا باشد، آیا سایر اقشار طبقهی کارگر با درس آموزی از اتحاد و همبستگی کارگران نفتی عینا همین مبارزه را دنبال نمیکنند؟ تکلیف این بند از قانون اساسی آن زمان یعنی حق تشکل و اعتصاب و آزادی بیان و…از کجا سر در خواهد آورد؟
نئولیبرالیسم و اقتصاد و بازار آزاد دارای آن چنان ویژگیهایی است که چرخهای از پاکسازیهای سیاسی بیرحمانه و متعاقب آن علمیات تطهیر حقوق بشری را میطلبد. (کتاب دکترین شوک ص ۱۹۴)
آری چنین است محتوای پاسخ روشن و علمی زیبا کلامها و غنی نژادها و پژویان وعمادیان و سازگارا و طبیبیان و نیلی و… حتما نظر و پاسخ، ما را نیز جویا خواهند شد.
ما هم اعلام میکنیم که چون سود، مساله امثال ما در اقتصاد نیست و خواست انسان کارگر و زحمتکش را در هر حال و در همه جا بر همه چیز ترجیح میدهیم بلافاصله و فورا قبل از اعتراض و اعتصاب کارگران این خواستهها ومطالبات باید جنبهی عملی گرفته و به صورت قانون تثبیت شده به رسیمت شناخته شود. تشکلهای متنوع سراسری تودهای و حضور همیشگی و آگاهانه را ضامن این امر میکنیم. اگر جز این کردیم ما هم میشویم لشگر بیجیره و مواجب نئولیبرالیسم. تا قبل از آن روز و رسیدن به آن مرحله کلید ما برای غلبه بر سرمایهداری و مصائب آن چیست؟
کلید ما بر خلاف کلیدهای تمامی جناحهای گوناگون دست راستی که از لحاظ شکلی هم قدیمی و بسیار شبیه کلید صندوق خانههای پدر و مادر بزرگهاست، ساخته و پرداخته ذهن و از پیش آماده نیست. این کلید اساسا در جریان مبارزه شکل واقعی و نهایی خود را پیدا میکند.
ایجاد تشکلهای کارگری و تودهای زنان، معلمان و… که فقط و فقط از طریق شرکت فعالانه در مبارزه آنان صورت میگیرد و مشخصا برای چنین حضوری و ایجاد آن تشکلها سطح و نوع خاصی از سازماندهی و تشکل که بتواند نه فقط آگاهترین و پیشروترین فعالان کارگری بلکه کارگران و زنان و و دانشجویان و معلمان و… فعال را درخود سازماندهی کند یک نیاز مبرم است. مسلما چنین تشکلی از جمع جبری ساده تشکلهای موجود (چه در ایران و یا خارج) به دست نمیآید. ادامهی خطی تشکلهای موجود هم نیست. این نوع سازماندهی و تشکل باید بتواند کمیت معین و کیفیت نوینی را نمایندگی کند. برای این کار باید جامعنگر دموکراتیک، کارآمد و رزمنده و به روز باشد. در عرصهی تئوری، رفرمیسم، لیبرالیسم، ناسیونالیسم ارتجاعی و سایر ایدئولوژیهای سرمایهداری را مرتبا افشا کند. باید در عمل شاخص بهبود وضعیت تودههای کارگر و زحمتکش و رهبری مبارزات را در حد و اندازهی معینی به پیش برده باشد. حداقل در این مسیر گامهای بسیار جدی برداشته و دستآوردهای ملموسی داشته باشد. ترجمهی عملی جملات فوق جدی گرفتن تشکلهای موجود و شرکت فعال در مبازات اقتصادی و سیاسی و صنفی پراکنده و جاری کار پیوسته و صبورانه مبتنی بر واقعیت مبارزهی بی آمان با فرقهگرایی و روحیه محفلی و تقویت پایههای کارگری و تودهای و اتحاد عمل مبارزاتی و پیشبرد مبارزهی ایدئولوژیک و نقد در فضایی دوستانه برای روشنسازی مفاهیم و رفع ابهام از چند و چون آنها در مقطع کنونی است. ۱۱ مرداد ۹۲