سرآخر ۱۶ آذر هم از راه رسید. روزی که قدمتی طولانی در تقویم معاصر ایرانیان دارد. ۱۶ آذر یادآور مبارزه ی آزادی خواهانه ی دانشجویان ایرانی است برای رهایی از ظلم و استبداد طی بیش از نیم قرن استمرار در مبارزه…
۱۶ آذر امسال اما خواهی نخواهی با سالهای قبل تفاوت بسیار دارد. حوادث پس از انتخابات و سرکوب وسیع فعالان حقوق بشر و مردمان معترض باعث شده است تا ۱۶ آذر امسال رنگ و بویی خاص بگیرد . ترس رژیم کودتایی ایران حالا دگر بیش از همیشه عریان و هویدا شده است. همانهایی که دیروز در مصاحبه هاشان با بی تفاوتی از این روز یاد می کردند، و با جمله ی ساده ی ” مگر قرار است چه اتفاقی بیافتد؟ ” به استقبال این روز می رفتند، امروز با ادبیات تهدید آمیز و گستاخانه ی خویش جوانان و دانشجویان ایران را مورد خطاب قرار می دهند و اعلام می کنند که با هر تجمع غیر قانونی در شانزدهم آذر مقابه می کنند. تازه ترین خبرها هم حکایت از آن دارد که در این روز بناست تا تمام سیستم ارتباطی تلفن و اینترنت قطع شود، مبادا که دنیا از حال ایرانیان خبر شود و قصه ی جور و ستم اینان عالم گیر شود.
اما نگاهی گذرا به بلاگستان ایران عزم جزم دانشجویان و جوانان سبز ایران را مشخص می کند که با وجود تمام این تهدیدها و ادبیات گستاخانه ی ارباب قدرت، باز هم در نکوهش ظلم و ستم سخنها گفته اند و بر قصد خویش به ادامه ی مبارزه انگشت تایید نهاده اند…
ترس آنهایی که با دروغ و خیانت به انتخاب راستین مردم بر صندلی قدرت تکیه زده اند حالا دگر بیش از همیشه هویداست. تنها چند روز مانده به سالروز ۱۶ آذر، دانشجویان بسیاری را به بند کشیده اند و جو امنیتی شدیدی بر دانشگاه ها حاکم کرده اند. از تهران گرفته تا شیراز، از تبریز تا مشهد، همه دانشگاه های کشور را با ادبیات بی شرمانه ی خویش نواخته اند. همین امروز در خبرها خواندیم که برای اساتید دانشگاه ها نامه نوشته اند که هیچ کس بنا به هیچ دلیلی اجازه تعطیل کردن کلاس ها را ندارد و دانشجویان باید طبق برنامه ی هفتگی بر سر کلاس ها حاضر شوند. همه ی اینها برای چه؟ نه آیا تمام این رفتار آمده از ترس است؟ ترس برای چه؟ نه آیا هر که را ترس همنشین است بی شک خطایی بوده او را ؟ حکومتی که در تمام سی سال گذشته هیچگاه نتوانسه بود به طور تمام و کمال از مشروعیت مردمی برخوردار باشد، این بار در جدی ترین بحران عدم مشروعیت خود گرفتار آمده است و تنها راه رهایی از این بحران را در زور یافته است و تهدید. چه کوته فکرانه و حقیر!
حال روی سخن با شماست… شمایی که آنچه را که ” حق ” نام کرده اید به زور اسلحه طلب می کنید. شمایی که از پس تکرار قساوت، وجدان بیداری باقی نمانده براتان… شمایی که نه جایگاه و اعتبار ایران برایتان اهمیت دارد و نه خون و جان ایرانی. شمایی که نام خود را به سیاه ترین قلم ممکن بر صفحات تاریخ حک کرده اید… بیایید و از سر انصاف پنبه های نابخردی از گوش خارج کنید. بیایید و این یک بار با خود کنار بیایید که رفتار زشت خودتان سبب ساز این اعتراضات خیابانی شده است. جوانان و دانشجوهای ما آنقدر شرافتمند بودند که تا روزی که چنین آشکارا حق و نظرشان را باطل نکرده بودید در مقابل تمام نابسابمانی هایی که بشان تحمیل می کردید شکیبایی می کردند. این جوانان تا روزی که پیامک و موبایل و اینترنتشان را قطع نکرده بودید، در خانه بودند… این شما بودید که رای و نظرشان به غارت بردید و پاسخ اعتراض به حقشان را به گلوله دادید… حال هم خوب است همین یک بار به دیده انصاف به ماجرا نگاه کنید و اطمینان داشته باشید که نعره های مستانه تان را کس جدی نخواهد گرفت که به قول شاعر دل عاشق مثال گرگ گرسنه است و گرگ از هی هی چوپان نترسد. آری جوان هایی که اراذل و اوباش نامشان کرده اید عاشقان راستین وطن اند و کاشفان فروتن آزادی. گیرم که تمام راه های ارتباطی را قطع کردید، گیرم که به خاک و خونشان کشیدید… شک نداشته باشید که پیام آزادی خواهانه ی اینان به تمام آنهایی که گوشی شنوا دارند خواهد رسید که به قول چارلز دیکنز، اگر تمام راه های ارتباط هم بسته شوند باز پیام دو دلداده به هم خواهد رسید که هر گل بهاری سلام عاشق است به معشوق…
آقایان! آقایانی که قهر ملتی را سبب گشته اید این بار شما را به کلام شاعر حواله می دهیم که:
… تو از آیین انسانی چه می دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلطانی؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست
ولی حق را -برادر جان-
به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست…
اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار…