دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴ - ۰۶:۴۸

دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴ - ۰۶:۴۸

"ما چهره واقعی شهر هستیم"
فراموش نکنید، آقای مرتس، که بیشتر مهاجرانی که امروز در آلمان زندگی می‌کنند، داوطلبانه کشور خود را ترک نکرده‌اند؛ آنان قربانی جنگ‌ها، تخریب و سیاست‌هایی هستند که غرب در کشورهایشان...
۵ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: گروه کار امور بین‌الملل سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: گروه کار امور بین‌الملل سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
ادغام بانک آینده در بانک ملی؛ نجات الیگارشی با پول مردم
شهناز قراگزلو: نظام بانکی ایران، آن‌گونه که باید، دیگر در خدمت تولید و اشتغال نیست؛ بلکه به ابزاری در خدمت الیگارشی مالی و سیاسی بدل شده است. در چنین ساختاری،...
۵ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: شهناز قراگزلو
نویسنده: شهناز قراگزلو
راه اندازی اکانت‌های جعلی فارسی برای برجسته‌سازی رضا پهلوی!
بهرام رحمانی: یافته‌های نشریه اسرائيلی «هاآرتص» و مرکز تحقیقات«مارکر» نشان می‌دهد بخشی از حمایت‌های مطرح شده از رضا پهلوی در شبکه‌های اجتماعی ساختگی بوده و شبکه‌ای از حساب‌های جعلی فارسی‌زبان...
۵ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: بهرام رحمانی
نویسنده: بهرام رحمانی
آن نجار پیر
در همان عوالم کودکی شنیده بودم از بزرگ‌ترها که تابوت را برای آدم‌های ناصبور می‌سازند! و در قبرستان دیده بودم که پارچه سیاهی روی آن می‌کشند و اینگونه بود که...
۴ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
دعوت به شرکت در سمينار سيزدهم اتاق فکر چپ سبز | کمال اطهاری؛ اقتصاددان و پژوهشگر توسعه
دعوت به شرکت در سمينار سيزدهم اتاق فکر چپ سبز | کمال اطهاری؛ اقتصاددان و پژوهشگر توسعه سمينار سيزدهم اتاق فکر چپ سبز؛ دولت دموکراتیک توسعه‌بخش، به‌مثابه گام آغازین انکشاف...
۴ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: اتاق فکر چپ سبز
نویسنده: اتاق فکر چپ سبز
پایان انحصار، آغاز سیاست نو
علی جنوبی: اگر قرار است ایران از تاریکی بیرون آید، راهی جز عبور از منطق حذف وجود ندارد.قدرت باید از چنگ انحصار رها شود و به دست نهادهای پاسخ‌گو و...
۴ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: علی جنوبی
نویسنده: علی جنوبی
صلح بدون نقد امپریالیسم، صلح نیست
مهرزاد وطن‌آبادی: رفیق فرخ می‌گوید «طرح دو کشوری» راه نجات است، اما نمی‌پرسد کدام نیرو باید آن را تحقق بخشد. دولت‌های عربی که با اسرائیل پیمان امنیتی بسته‌اند؟ یا حاکمیت...
۴ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: مهرزاد وطن‌آبادی
نویسنده: مهرزاد وطن‌آبادی

جنبش دموکراسی خواهی چگونه به بحران رهبری پاسخ می دهد

آلترناتیو جمع عددی یکسری افراد سرشناس و سیاسی نیست که بصورت گروه های جداگانه بدون تکیه بر اتحاد و همبستگی و بدون ارتباط با داخل و جنبشهای مردمی، درخارج کشور شکل گیرد، اگر اینگونه بود که تا کنون دهها آلترنایتو ساخته شده در خارج می بایستی حکومت را ساقط کرده باشند. اهمیت مسئله در این است که نطفه آلترناتیو و رهبری جنبش در بستر مبارزاتی بسته می شود که رهبرانش امتحان خود را در طول مبارزه داده اند

برای تحلیل بهتر مسیر جنبش دمکراسی خواهی در ایران و تشخیص راه درست در آشفته بازار نیروهای مدعی رهبری جنبش، تحولاتی که در آخرین ماه ۱۳۸۹ در داخل و خارج کشور در حال روی دادن اند، می بایست با دقت مورد بررسی قرار گیرند و برای این کار بهترین محک جنبش، مبارزاتی است که رودررو با نظام سرکوبگر حاکم در داخل کشور صورت می گیرد. مبارزاتی که همچون قلبی تپنده از طریق مجاری خود، که در همه جا پراکنده شده، به سراسر ایران انرژی می دهد.

زمانی که مبارزات مردم در داخل اوج می گیرد، همه جریانات را بحرکت در می آورد وامید پیروزی را در دلها بارور می سازد و زمانی که مبارزات مردم آرامشی قبل از طوفان را به نمایش می گذارد، این آرامش بنوعی در همه جا حاکم می شود. این موضوع نه بدلیل این که مبارزات در خارج کشور اهمیت متقابل مبارزات داخل کشور را ندارد، بلکه همه ایرانیان به دنبال پیروزی و نتیجه ای هستند که ثمره اش را در داخل کشور نشان دهد و مبارزات به این دلیل در اندیشه و قلبهای همه ایرانیان جاریست که دموکراسی و آزادی در داخل کشور ایجاد گردد. گاهی در مقالاتی برخی نویسندگان محترم این گونه درج می شود که حتی اگر قبول کنند که قلب تپنده جنبش دمکراسی خواهی ایرانیان که می بایست تکلیف نظام را روشن کند در داخل کشوراست، مغز و اندیشه در خارج کشور نهفته شده و انجاست که می تواند راه مبارزاتی را به مردم داخل را نشان دهد و تاکتیکهای مطابق با استراتژی را تعیین نماید. در این زمینه نگاهی به اردوگاه های سیاسی اصلاح طلبان از یکسو و نیروهای سکولار دمکرات در سویی دیگر موضوع را مشخصتر می کند که چگونه به رهبری جنبش می اندیشند بدون آن که پایگاه اجتماعی و تبعات اقدامات خود را در نظر بگیرند.

موضوع این بحث البته جداسازی ایرانیان خارج و داخل کشور نیست، بلکه قبول این واقعیت است که حضور عملی نیروهای مردمی داخل کشور در مقابل نظام در پروسه ای به سرنگونی حکومت منجر می شود و درک عمیق این مسئله که بالاخره ایرانیان درونمرز می بایست با کمک ایرانیان برونمرز در انتخاب تاکتیکها و استراتژی لازم برای مبارزه، ریشه این رژیم سرطانی را از داخل کشور محو کنند نیز اهمیت دارد.

اگر به اخبار و فیلمهای رسیده از تظاهرات عظیم خیابانی دقت بیشتری کنیم، تفاهم و درک مبارزاتی توسط مردم کاملا مشخص می شود که چگونه گروه های اجتماعی متفاوت با اندیشه ها و شعارهای متفاوتی بهم می رسند و درادامه همه تلاش می کنند که شعارهای یکدیگر را بدون این که باهم تبادل نظری کرده باشند فریاد بزنند. آنچه برایشان اهمیت داشته و آن را درک کرده اند، این است که پیروزی بدون یکدیگر امکانپذیر نبوده و افکار متفاوت برایشان ارزش بالایی دارد و آنچه میان نیروهای داخل کشور نیاز به گفتگو و بحثی ندارد، صرف نظر از تفکر کسانی که به هر دلیلی داعیه رهبری جنبش را دارند، تغییر نظامی است که با گفتمان مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای نشان داده اند. اما تفسیرهای گوناگون چه واقعی و چه غیر واقعی مربوط به کسانی است که دور از واقعه نشسته و همچون دیدن صحنه هایی از یک مسابقه در انتهای جایگاه و پایگاهی که به آن تعلق دارند به تفسیرهای متفاوت می پردازند و یا آنان که جنبش را حول خود تعریف می کنند.

باید خیزش مجدد جنبش در ۲۵ بهمن شکل می گرفت تا جهانیان تفاوتی که سردمداران نظامهای دیکتاتوری منطقه دارند از نظر تفکر و نوع استبداد، منابع مالی، نهادهای مردمی موجود در کشور، جهتگیری کشورهای غربی و منافعی که در منطقه دارند، نیروی سرکوب و شدت سرکوب، نقش ارتش و نیروی نظامی و موارد دیگر را درک نمایند. متفاوت بودن کشورها از تونس، مصر، لیبی و بحرین که همگی از رژیمهای دیکتاتوری در سالهای طولانی بهره داشته اند، با در نظر گرفتن فاکتورهای مختلفی که اشاره شد، مسیرهای متفاوتی را پیموده اند، گرچه هنوز هیچ کدامشان بسر منزل مقصود که دموکراسی باشد، نرسیده اند. در تونس که امکان مالی و نظامی درحد پایینتری است و اهمیت استراتژیک منطقه ای کمتری دارد جنبش و رشد نهادهای مردمی سرعت بیشتری می گیرد، درمصر با دارا بودن ارتش قویتر و تفاوت تفکر حفظ نظام با توجه به اهمیت منطقه ای که دارد اداره کشور بدست ارتش می افتد، قذافی مستبدی که برای کشور لیبی بدون وجود خود ارزشی قائل نیست و فرصتی که غرب برای سقوطش بدست آورده کشور را بسمت بحران می کشاند، و در بحرین کشور کوچکی که در میان کشورهای عرب عقب مانده با سرمایه نفتی عظیم و اهمیت سوق الجیشی و ترسی که از آزادی مردم شان دارند روند دموکراسی با توقف روبرو می گردد.

متاسفانه در کشور ایران، منابع مالی عظیم نفتی و قاچاق مواد مخدر موجب تشکیل نیروی سرکوب وسیعی می گردد و تفکر ولایی – سپاهی که از لمپن ترین اقشار جامعه به راس حکومتی دست یافته اند بقای خود را در سرکوب وحشیانه مردم می بینند، انسانهای خود فروشی که با تکیه بر فساد مالی بعنوان نمایندگان مجلس، هیئت دولت و قوه قضاییه و مسئولین نظام انتخاب شده اند. ارتشی که به دلیل فرماندهان نالایق با سهم بری کمتری نسبت به فرماندهان بسیج و سپاه امکان مداخله ندارند، بسیج و سپاهی که با امکانات فراوان نیروی سرکوب نظام را آماده می کنند و تعدادی “روشنفکر” که در پی جداسازی نیروی سالم سپاه هستند و روشن نیست که این بخش مدعی چه زمانی بکمک مردم خواهند آمد، غربی که هنوز منافعش را در حضور این نظام می بیند و کشورهای متمول عربی که این لولوی هسته ای را با همه زیانش موردی می بینند که هم جلوی جنبش آزادیبخش را که می تواند منطقه را دگرگون کند گرفته و هم درگیری اعراب و اسراییل را به موضوع دوم تبدیل کرده است، و مواردی دیگر موجب شده خشنترین رژیم دیکتاتوری را مقابل مردم کشور ما قرار دهد.

ایران تنها کشوریست که کمترین پوشش خبری را از نظر ماهواره ای و رسانه ها دارد. اما نبود خبرنگاران خارجی در داخل کشور با تسهیلات شگرفی که گوگل و امثال آن دارند تنها بهانه ای است برای عدم پوشش اخبارمردمی، مگرنه این است که همان رسانه های غربی حاضر نیستند از زمان حضور سران نظام در غرب از منافع مادی و معنوی مصاحبه صرف نظر کرده و با وجود این همه اسناد موجود در محکومیت نظام از سوالات نمایشی بگذرند.

به هر حال هدف این نیست که در چند سطر تفاوت مردم زیر سلطه و نظامهای کشورهای دیکتاتوری مورد بررسی قرار گیرند؛ خوشبختانه بسیاری از روشنفکران ایرانی مقیم خارج مقالات زیادی را در مورد این کشورها منتشر کرده اند که شاید بیشتر از مقالاتی باشند که در مورد جنبشهای داخل ایران توسط انها نوشته شده اند. بحث بر سر این است که تفاوت کشورها اساسی است و تفاوتی ندارد که مردم کدام کشور زودتر به دموکراسی و آزادی دست یابند، اهمیت موضوع در آن است که بالاخره باید این امر در تک تک کشورها اتفاق افتد. با وجود سرکوب بیرحمانه نظام ولایی – سپاهی بازهم مردم به خیابانها می ریزند، کتک می خورند، با انواع گاز اشک آور بیمار می شوند، دستگیر و شکنجه می شوند، در زندانها با خواری و خفت و دور از هرگونه امکانات بسر می برند، خطر زندانی شدن طولانی و حتی اعدام را بجان می خرند، هزینه وکیل و ودیعه ندارند، پدران و مادران و بستگانشان اسیر ادارات “نادادگستری” و زندانها شده و برای گرفتن هر نوع خبری از زنده بودن انها تلاش می کنند، اما بازهم خیابانها از مردمی که سرنگونی نظام را می خواهند، مملو می شود. دراین کش و قوس بدلیل سرکوب وحشیانه رژیم، امکان افت و خیز در مبارزات خیابانی که بیشتر مدنظر خارج نشینهاست وجود دارد، وگرنه بین مردم و نظام ابعاد دیگر مبارزاتی در طول شبانه روز وجود دارد که بچشم نمی آیند.

امروزه رهبری حرکتهای مبارزاتی بدست جوانانی است که بدلیل سن کم و انگیزه رسیدن به آزادی، چون راه دیگری برای زیستن در کشور را نمی شناسند، هرگز پرچم مبارزه را پایین نمی گذارند. ۱۳ سال قبل که جوانان نسل قبلی مبارزات خود را در دانشگاه ها آغاز کردند زمانی بود که دولت اصلاحات زمزمه دموکراسی زیر نظر قانون اساسی برگرفته از شیعه ولایتی را می کرد، ولی جوانان ان زمان فریب رنگ و لعاب ظاهری را نخوردند و تلاش کردند که نهادهای مستقل خود را ایجاد کنند. کمیته های دفاع از زندانیان سیاسی، کمیته های حمایت از دانشجویان و نهادهای دانشجویی ایجاد شد، روزنامه های دانشجویی پا گرفتند که اخبار صحیح را گزارش می دادند و در این پروسه جبهه متحد دانشجویی و در ادامه جبهه دموکراتیک ایران شکل گرفتند. این جبهه با ترکیبی از نهادها و طیفهای مختلف برای اولین بار منشوری را ارائه داد که شرط وحدت را با حفظ استقلال فکری گروهی خود، التزام به اصول آزادی و دموکراسی، اعلامیه جهانی حقوق بشر، جدایی دین و حکومت، استقلال کشور و منافع ملی اعلام نمود. این منشور طی ۱۰ ماده برابری جنسیتی، آزادی بیان، جدایی مذهب از حکومت را همراه سایر خواسته هایی که امروزه در اکثر بیانیه ها متبلور است درخواست نمود و بلافاصله به سازماندهی نیروهای دانشجویی پرداخت که که چنین افکاری را مدنظر داشتند. طبیعی بود که همزمان دانشجویان، نهادهای مستقل زنان، کارگران و معلمان که از افراد با سابقه تری در مبارزات تشکیل شده بودند رشد بیشتری کرده و بعد از سالها نهادهای گوناگون مستقل که حضورشان نشانه پلورالیسم و دموکراسی خواهی بود تبلور یافت. تظاهرات متعددی که جبهه متحد دانشجویی و جبهه دموکراتیک ایران راه اندازی کردند، اتحادی که جبهه دمکراتیک با سایر نیروهای مترقی و نهادهای پیشرو زنان، معلمان، کارگران و سایر گروه های سیاسی برقرار کرد، زنگ خطر و چراغ قرمز نظام را بصدا درآورد. شعار کارگر و دانشجو ارکان نظام از جمله دولت اصلاحات را، که پیشتر کوی دانشگاه را بخون آغشته کرده بود، وادار ساخت تا شمشیر را علیه سازماندهندگان جبهه بچرخانند و روشن بود که جای رهبران جبهه از جمله حشمت الله طبرزدی جایی جز زندان نمی توانست باشد. تداوم زندانی بودن آنان به همراه کسانی که رهبری مبارزات کارگری، زنان و سایر نهادهای موجود داخل کشور را داشتند نشان از پریشان فکری می داد که در اندرون ذهن بیمار مستبدان نظام قرار داشت. سرانجام سران اصلاح طلب نیز که خود را داخل رهبری نظام می پنداشتند از انحصارطلبی دوستان سابق خود غافل مانده و این بار خود نیز روانه زندانها گردیده اند.

خارج از رهبرانی از نهاد های دانشجویی و جبهه دمکراتیک ایران که همچنان در زندان هستند، تعدادی نیز به کشورهای خارجی غربی مهاجرت کرده اند و تلاش دارند در تقویت جنبش نقش موثری ایفا کنند. اگرچه برخی از آنان بجای گسترش افکاری که پیشتر در ایران نمایندگی می کردند، بدامان گروه های مستقر در خارج افتاده اند که شناخت درستی از جنبش داخل ندارند و پشتیبانی شان از جنبش داخل از نظرعمق قابل توجه نیست.

از طرفی دیگر مهاجرت دو نفر دیگر از سران اصلاح طلب در ماههای اخیر که باید به انها که در زیر سیستم پیچیده نظام قادر به فرار قانونی از مرزهای کشور شدند، آفرین گفت، با منشوری که به نیابت از آقایان موسوی و کروبی صادر کردند موجب یکسری تغییرات در فضای سیاسی ایرانیان خارج کشور و طبعا ایرانیان درونمرز شدند. موجی که این دو و سایر همفکران قبلی خارج نشین انها ایجاد و تلاشی که برای آشتی با رهبریت نظام درست کردند، کاملا برخلاف حرکت و خواستی بود که جنبش در خیزش مجدد خود با گفتمان سرنگونی نظام در ۲۵ بهمن و روزهای بعدی نشان داد. اولین اثری که موج در خارج کشور از خود بروز داد، توسط کسانی بود که سالها در خارج کشور اقامت داشته و نشان می دادند که گویی نمایندگان بارز سران اصلاح طلب بوده اند و اینک که موجودیت خود را با این دوستان رده بالای رسمی اصلاح طلب تازه مهاجر درخطر می دیدند، تفسیرهای جدیدی را از جنبش بیان نمودند. اگر انان در گذشته با شناخت بیشتری بطور بی قید و شرط از بیانیه های صادر شده از سران حمایت نمی کردند، اکنون مجبور نبودند به نقد انها نشسته و سعی نمایند موضع تندتری گرفته و صحبت از این کنند که اکثریت مردم دیگر با قانون اساسی و نظام ولایتی توافق ندارند. آنها اکنون اعلام می کنند که سازماندهی بسیاری از تظاهرات سال ۸۸ توسط شبکه های جوانان انجام می گردید و بیانیه های سران بعدا در تایید ان حرکتها صادر شده است ؛ موضوعی که از ابتدا واقعییت داشت ولی کتمان می گردید و اکنون در انتها بیان می کنند که بهرحال این سران و یارانشان نیز بخشی از جنبش و نه همه ان محسوب می شوند.

اگر مهاجران جدید و همفکران نشسته در خارج انها با ادعای تنها نمایندگان سران اصلاح طلب، انتشار منشور را ایجاد فضای جدید از محور خواسته های واقعی مردم انعکاس دادند، در ادامه موجی از مخالفت ایجاد گردید که فضای واقعی تر جنبش داخل کشور را ترسیم نمود و افکار عمومی به ضد انحراف عکس العمل نشان داد، ناگفته نماند که فقیهان معروف اصلاحات در این زمان خاموشی گزیده اند تا احتمالا برای تعیین خط مشی و بیان فلسفی ان جهت باد را تشخیص دهند. مگر می شود با نظامی که به همت قانون اساسی خود برابری زن و مرد را مردود دانسته و از تظاهرات ساده جنبش در روز زن جلوگیری می کند به کمک افراد جدیدی در راس حکومت ؛ اصلاح طلب و یا دیگر با اتکا بر همان قانون اساسی به برابری جنسیتی آری بگوید؟، دیگر از سایر برابریها که در منشور حقوق بشر آمده، چه سخنی باید گفت ؟

در میان حمایت بی دریغ اکثر ایرانیان مقیم خارج که از خیزش مجدد جنبش استقبال کردند، هستند کسانیکه به انواع گوناگون چه تظاهرات مردم بر علیه نظام را غیر انقلابی ( ؟ ) نامیده و چه با انواع مقالات تئوریک توجیهی، جنبش را فاقد استراتژی و سازماندهی نامیده، ایجاد دولت مستقل از داخل، در خارج کشور را طرح می کنند. میلیونها مردمی که در فیلمهای رسیده از داخل شعارمرگ بر دیکتاتور و رهبری را سر می دهند کاملا نشان داده اند که جنبش دمکراسی و آزادیخواهی مردم ایران خواستار حکومتی سکولار است. برخی نیروهای اپوزیسیون که خود را سکولار می نامند – گذشته از ارائه مفهوم متفاوت و گاها متناقض از آن – هنوز در میان خود به وحدتی نرسیده اند ولی صحبت از تشکیل دولت اینترنتی می کنند که مورد تایید اپوزیسیون و جنبش و مردم داخل نیست و روشن نشده است که چه دستاوردی دارد و با چه هدفی دنبال می شود! البته در تحلیلی گفته شده است که اگر سران اصلاح طلب در خارج در حال تشکیل رهبری جنبش هستند چرا انها نباشند! انگار که تنها دو نیروی برون مرزی وجود دارند که تکلیف نظام و مردم را باید روشن کنند. این تئوری سازی دور از واقعیهای موجود در کشور ظاهرا قصد برچانه زنی هایی دارد که تا کنون بیش از سی سال است که در خارج از کشور تکرارشد و نتیجه ای هم نگرفته است. چه اصلاح طلبی و چه سکولاریزم بدون تکیه بر دموکراسی و حقوق بشر بی تردید به یک استبداد میل می کند!

حکومت ولایی – سپاهی چاره کار را در متوقف کردن خیزش مجدد جنبش، بهره گیری بیشتر از نیروهای سپاهی و بسیجی حتی از جوانهای کم سن و سال دانسته و با تزریق پول و نه ایمانی که پشیزی نمی ارزد، تلاش دارد یکبار دیگر با سرکوب، ارعاب و زندان، جوانان و سایر نیروهای مردمی را از خیابانها خالی نماید. بنظر می رسد با محدودیت زندگی برای سران اصلاح طلب، جناح تندروتر خود را بیشتر در قدرت سهیم نموده و تفکرغالب بر اعمال سرکوب بیشتر مردم برای خاموش کردن انها و از طرف دیگر به دنبال بدست گرفتن مطلق قدرت در نهادهایی است که در دسترس نبودند.

حاکمیت که فعلاهمچنان خود را با محور ولایت – سپاه می بیند هرچه میگذرد با حذف سایر مدعیان حکومتی (حذف رفسنجانی بریدن بند ناف رژیم با سران اصلاح طلب بود)، تنگ کردن حلقه قدرت را در چنین مرکزیتی بیشتر نشان می دهد. در طرف مقابل نیز مردم تیغ را بر گلوی محور اصلی ولایت – سپاه گذاشته و سرنگونی ان را تنها عامل آزادی و دموکراسی می بینند. اگر رژیم با دستگیری تمام آدمهای شناخته شده و فعال مبارزاتی به خیال خود توانسته بود، تظاهرات خیابانی سال ۸۸ را متوقف کند، اینک با روزهایی روبروست که می بایست جوانان گمنامی را به اسارت بکشد که در لیست فعالین نبوده و سر به میلیونها نفر می زنند، جوانانی که می دانند چه می خواهند و می دانند انچه که می خواهند باید بدست آورند. در این کشاکش و میدان مبارزه طبعا دوره هایی پیش خواهد آمد که رژیم کنترل بیشتری بر اوضاع خواهد داشت و دورانی که برتری با جنبشهای داخل کشور خواهد بود، این کشمکش و این جریان انقدر پیش خواهد رفت که رژیم فرسوده شده و منجر به سقوطش گردد.

در این پروسه مبارزاتی آنچه اهمیت دارد در وحله اول ایجاد همبستگی بین نیروهای مبارز در داخل کشور بود و چتر همبستگی رهبران سازماندهندگان خود را چه از میان افراد با سابقه خود و چه از طریق نیروهای جدید در جنبش ساخته و می سازند. در این شرایط وظیفه نیروهای خارج کشور کمک رسانی به مبارزات داخل و حمایت از مبارزان داخلی است و هیچ کمکی بطور کامل موثر نخواهد بود مگر اینکه الگوی مبارزاتی داخل به شکل همبستگی و اتحاد در خارج هم پیگیری شود. اگر قرار بر این باشد که خارج از داخل حمایت اصولی بنماید بدون در نظر گرفتن اتحاد و همبستگی میان نیروهای پراکنده خارج کشورامکان حمایت از بین میرود. همبستگی که در خارج در حال شکل گیری است خود را با خواست داخل هماهنگ همراه و همگام میداند وهر زمان و هر ضرورت و نیازی پیش بیاید در ارتباط با داخل حمایت و همراهی خود را به انجام می رساند.

باید دانست بطور منطقی هر پروسه مبارزاتی نیروی اجتماعی و اپوزیسیون آلترناتیو و یا هردولت موقتی را خواهد ساخت. آلترناتیو ساخته شده چون از دل مبارزات مردمی بیرون بیاید مورد اقبال و توجه قرار خواهد گرفت. آلترناتیو جمع عددی یکسری افراد سرشناس و سیاسی نیست که بصورت گروه های جداگانه بدون تکیه بر اتحاد و همبستگی و بدون ارتباط با داخل و جنبشهای مردمی، درخارج کشور شکل گیرد، اگر اینگونه بود که تا کنون دهها آلترنایتو ساخته شده در خارج می بایستی حکومت را ساقط کرده باشند. اهمیت مسئله در این است که نطفه آلترناتیو و رهبری جنبش در بستر مبارزاتی بسته می شود که رهبرانش امتحان خود را در طول مبارزه داده اند.

نیم نگاهی به ایجاد نهادهای مردمی در ۱۳ سال گذشته نیز چنین روالی را تایید می نماید که چگونه با وجودی که تعدادی از کارگران فعال سندیکاهای اتوبوسرانی شرکت واحد و نیشکر هفت تپه در زندانها هستند، همچنان اسطوره مقاومت بوده و رهبرانی بالقوه آینده جنبش کارگری از میان انها برخواهند خواست، این موضوع در مورد رهبران فعال جبهه دمکراتیک ایران، جنبش دانشجویی، کمپین زنان و نهادهای معلمان نیز صادق است. حمایت از این پروسه مبارزاتی در خارج کشور و مشارکت آنان در مبارزات سیاسی، حمایت از مدافعان حقوق بشر و زندانیان سیاسی و تلاش گسترده ایرانیان برونمرز برای جلب حمایتهای بین المللی و افشای جنایات رژیم، در مجموعه ای از همبستگی ملی برای دموکراسی و حقوق بشر مهمترین حامی جنبشهای داخلی خواهند بود و این مجموعه همبستگی ایرانیان است که به کمک یکدیگر خواهند توانست با مشارکت خود سرنگونی رژیم و تحقق آزادی را ممکن گردانند.

تاریخ انتشار : ۲ فروردین, ۱۳۹۰ ۱۰:۱۵ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

فلسطین و وجدان بشریت، فراموش نمی‌کنند؛ صلح را فریاد می‌زنند!

می‌توان و باید در شادمانی مردم فلسطین و صلح‌خواهان واقعی در جهان به خاطر احتمال پایان نسل‌کشی تمام عیار در غزه شریک بود و در عین حال، هر گونه توهم در بارۀ نیات مبتکران طرح جدید را زدود. می‌توان و باید طرح ترامپ را به زانو درآمدن بزرگترین ماشین آدم‌کشی تاریخ بشر در برابر مردم مقاوم غزه دانست.

ادامه »

در حسرت عطر و بوی کتاب تازه؛ روایت نابرابری آموزشی در ایران

روند طبقاتی شدن آموزش در هماهنگی با سیاست‌های خصوصی‌سازی بانک جهانی پیش می‌رود. نابرابری آشکار در زمینۀ آموزش، تنها امروزِ زحمتکشان و محرومان را تباه نمی‌کند؛ بلکه آیندۀ جامعه را از نیروهای مؤثر و مفید محروم م خواهد کرد.

مطالعه »

پیمان ابراهیم؛ از نمایش صلح تا استمرار بحران

شهناز قراگزلو: هیچ بخش الزام‌آوری در متن پیمان ابراهیم وجود ندارد که تشکیل کشور مستقل فلسطین را تضمین کند. به همین دلیل، این پیمان بیش از آن‌که زمینه‌ساز صلحی پایدار باشد، به ابزاری برای عادی‌سازی روابط با اسرائیل بدون حل مسئله‌ی فلسطین تبدیل شد. صلح پایدار در خاورمیانه تنها زمانی ممکن است که بر پایه‌ی به‌رسمیت شناختن دو دولت مستقل و برابر حقوق میان اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها بنا شود

مطالعه »

ادغام بانک آینده در بانک ملی؛ نجات الیگارشی با پول مردم

شهناز قراگزلو: نظام بانکی ایران، آن‌گونه که باید، دیگر در خدمت تولید و اشتغال نیست؛ بلکه به ابزاری در خدمت الیگارشی مالی و سیاسی بدل شده است. در چنین ساختاری، بانک‌ها نه واسطه‌های توسعه اقتصادی، بلکه ماشین‌های بازتوزیع رانت‌اند. بخش قابل‌توجهی از تسهیلات بانکی به جای حمایت از کارآفرینان و تولیدکنندگان واقعی، به شرکت‌های صوری یا پروژه‌های تجملی با مالکیت‌های پنهان اختصاص یافته است

مطالعه »
پادکست هفتگی
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

“ما چهره واقعی شهر هستیم”

ادغام بانک آینده در بانک ملی؛ نجات الیگارشی با پول مردم

راه اندازی اکانت‌های جعلی فارسی برای برجسته‌سازی رضا پهلوی!

آن نجار پیر

دعوت به شرکت در سمینار سیزدهم اتاق فکر چپ سبز | کمال اطهاری؛ اقتصاددان و پژوهشگر توسعه

پایان انحصار، آغاز سیاست نو