بعد از شروع جنبشهای ضد دیکتاتوری در کشورهای عربی و پیروزی آنان در بعضی از این کشورها، منطقە و کلا جهان از لحاظ ژئوپولیتیک سیاسی وارد مرحلە دیگری شدە است. دیگر از دیکتاتورهای سکولار قبلی آثاری بە جای نماندە است، و آرام آرام احزاب موسوم بە اسلامی بر اریکە قدرت تکیە می زنند و بدین ترتیب این کشورها از لحاظ کیفیت سیاسی، وارد مراحل نوینی می شوند، مراحل نوین، اما نە بە الزام در یک تصور خطی رو بە جلو. چنانکە کرونولوژی حوادث نشان می دهند، ابتدا این جنبشها در کشورهای دیکتاتوری مورد حمایت غرب شکل گرفتند (تونس و مصر). غرب کە ابتدا شکە شدەبود بە حمایت از دیکتاتورهای مورد حمایت خود ادامە داد، اما بر اساس نگرش پراگماتیستی و رئال پولیتیک خود سریع متوجە خطا در موضع گیری شد و بعد از مدت کوتاهی بە همراهی محتاطانە و پیچیدە با این جنبشها دست زد، بطوری کە بتوانند با حفظ کلیت سیستم (و تنها با حذف دیکتاتور) و تلفیق آن با نیروهای جدید، از انقلاب و تحولی ریشەای در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی جلوگیری کند. کە بە واقع نیز توانستند این استراتژی خود را تا این موقع بە پیش ببرند. اما این جنبشها تنها بە کشورهای مورد حمایت غرب محدود نشد، بلکە دامنە آن وسیعتر شدە و بە کشورهای دیکتاتوری رقیب غرب نیز سرایت کرد، از جملە بە لیبی. کە در این کشور غرب موقعیت را غنیمت شمردە و با توجە بە اینکە نفوذی بر رژیم آن نداشت، بە مداخلە نظامی دست زد و بعد از نبردهایی خونین، توانست با کمک نیروهای مسلح داخلی، رژیم قذافی را سرنگون کند. در حقیقت سرنگونی دیکتاتوریهای نزدیک بە روسیە و چین، می توانستند از لحاظ استراتژیکی موازنە درهم شکستە شدە در منطقە را بە نفع غرب بازگرداند، و بدین ترتیب جای پای آنان را دوبارە از لحاظ ژئوپولیتیکی مستحکم کند. بیخود نبود کە در مورد لیبی چنین سریع و قاطعانە عمل شد، و لیبی را با جنگی تمام عیار روبرو ساخت. اما در این رقابت و جنگ استراتژیکی تنها طرفهای غرب، روسیە و چین مطرح نیستند، بلکە جمهوری اسلامی نیز بە عنوان یکی از قدرتهای منطقەای کە دارای نفوذ اسلامی ـ ایدەئولوژیکی در منطقە و از همین منظر دارای همگرائیها و همسوئیهایی نیز با نوع نیروهای شرکت کنندە در “بهار عربی” بود، نیز یکی از مدعیان است. نمونە بحرین و نوع برخورد دوگانە غرب با بحران این کشور، می تواند ادعای ما را در این مورد اثبات کند. غرب با دمکراتیزە کردن بحرین همگامی نکرد، زیرا قدرت گیری شیعیان بمنزلە نفوذ ایران بر این کشور بود. بنابراین تا جائی کە بە نفس این رویدادها و عوامل خارجی برمی گردد، سە رقیب اصلی سیاسی در منطقە وجود دارند: غرب، روسیە و چین، و سرانجام ایران. و البتە چنین نیست کە همیشە این سە رقیب در همە موارد دست بە رقابت با هم زدە باشند، همکاریهای مقطعی و ضمنی بخشی از تصویر موجودند. بە عنوان نمونە همکاری روسیە با غرب در مورد لیبی (کە بعدها روسیە خود را فریب خوردە در این مورد دید) می تواند فاکتی قابل اتکا باشد. و نیز همگرائی در دو مورد آنان یعنی میان ایران با روسیە و چین البتە قابل رویت تر است تا میان دیگران. اما با شروع بحران سوریە ما شاهد فاز دیگری از تحولات و نوع رقابت این سە جریان با هم بودەایم. مورد سوریە بە جای اینکە بە چنان همگرائیها و یا همکاریهایی فرابروید کە هرچە سریعتر بە بحران این کشور خاتمە دهد، بە موردی بدل شدە تا در آن صف آرائیهای دیگری صورت بگیرد. کە در این صف آرائی بتدریج ما شاهد کریستالیزە شدن غربیها در یک طرف و روسیە و ایران و چین در طرف دیگر (از ذکر نیرو و یا کشورهای دیگر در این دو جبهە برای سادەترکردن تصویر خودداری می شود) هستیم. امری کە علیرغم تشکیل و ایجاد نشستهای بین المللی متعدد، روزبروز خود را بیشتر متبلور می کند و بیشتر خصلت صف بندیهای جداگانە را در خود باز می یابد. اختلاف بر سر نوع عملی کردن توافقهای حاصلە، اینکە اسد برود یا نرود (روسیە خوانش دیگری از توافق ژنو در این مورد در برابر غرب دارد)، سخنان رئیس دانشکدە دفاعی روسیە کە گفتە تصمیم عدم فروش اس – ۳۰۰ به ایران تصمیمی سیاسی بوده که با اعمال فشار بیشتر بر سوریه قابل لغو است، و سرانجام هشدار وزیر امور خارجه انگلیس کە در اظهاراتی اعلام کرد روسیه باید بفهمد که حمایت از بشار اسد هیچ فایدهای برایش ندارد همە و همە نشان می دهند کە عرصەهای رویارویی بر زمینە توافقات بە ظاهر حاصل شدە فراوانتر از آنند کە بشود از همگرائیهای نسبی در مسیر حل بحران سوریە سخن گفت. اگر غرب توانستە با همگامی با جنبشهای عربی در تونس و مصر لااقل در کوتاە مدت و میان مدت از تغییرات رادیکال سریع بە ضرر خودش جلوگیری کند، و با کمک مستقیم بە گروههای مخالف در لیبی، آیندە منافع خود را در آنجا تامین کند و روسیە و چین را از صحنە رقابت خارج کند، اگر غرب توانست با کمک عربستان و دولت بحرین، حوادث این کشور را کنترل کند، اما در قضیە سوریە با امر دیگری مواجە شدە است،… امر سرسختی و ایستادگی طرفین رقیب، یعنی ایران، روسیە و چین. شدت گیری رقابت بر سر امر سوریە ما را بە این سو می راند کە آیا ما در آستانە شروع جنگ سرد دیگری قرار نداریم؟ جنگ سردی کە در آن نیروهای ناهمگون می توانند در هر جبهەای صف آرائی کنند و جهان را بار دیگر با منطق دیگری از رقابت بر سر منافع سیاسی و اقتصادی مواجە کنند؟ با مراجعە بە کیفیت جنگ سرد گدشتە میان بلوک شرق و غرب می بینیم کە در دوی سوی با دو ایدئولوژی و دو تا ساختار نظامی متحد مواجە بودیم (ناتو و ورشو)، اما در جهان کنونی ما دیگر با چنین ساختارهای شستە رفتەای چە از لحاظ نظامی و چە از لحاظ ایدئولوژیکی روبرو نیستیم، اما این منتفی نمی کند نوع دیگری از جنگ سرد را با خصیصەهای مختص بە خود. مورد سوریە در واقع موردیست از تبلور جنگ سرد در شرایط دیگر با خصوصیات دیگر کە یکی از این خصوصیات می تواند موردی بودن، مقطعی بودن و در همان حال تعیین کنندگی آن در پیشبرد منافع آتی در سطح بین المللی باشد.