ای کبوترانِ کلام
هرگزتان
مباد
فرود آورید سر!
بر تندیسِهای پر آوازه ی عقابان انقلاب
که
با گلهای ایثار و دانایی خویش،
وجوانههای باوربارور خویش،
بهارانِ مردمی هنوز نامده را
عطرآگین ساخته اند ؛
بی آن که
پربگشائیدهمزمان
برقله ی ستایشِ درسایه ماندگان
ققنوس وارگان بینام و آوازه،
که
بی نهادن نامی ازخود
حتی برسنگ،
ولی
باایثارو
شورو شعوری همسنگ،
بارها و بار ها
به نشانه ی شکست شب
و بر آمدنِ آفتابِ داد
وپیدایی
ظهرعدالت
در برهوت عظیم رنج،
چشم
در چشمِ اهریمن ،
مرگ را
از توسن بالدارو
مخوف خویش
زبونانه
به زیرکشیده اند!
و امروز
همچنان
جسورانه دربرابرخصم
فروتنانه درپیشگاهِ مردمان،
این عفریت را
ازتوسن خویش
به زیر
می کشند !
سیاوش وارانی که
در گذار از خرمنهای آتش
هرگز خم برابرونیا ورده اند
وهر بار
بااین کار
حسرتی عظیم بر دل دشمن،
نهاده اند
و امروز همچنان
این حسرت را
بر دل اهریمنان
می نهند !
آرش واران جان به تیر کرده
که
نستوه و استوار،
بارهاوبارها
به عقب رانده اند
مرزهای تاریکی را،
وبه گل نشانده اند
دلیریی و بیباکی را!
و
رستم وارانی که
هشیاربوده اند وبیدار
مردم خواه و
دیو شکن
ازدیرباز !
ودر دوزخ امروز نیز
همچنان
بیدارندوهشیار
ودیو شکن و
مردم نواز!
***
ای کبوتران گشوده بالِ نیاز !
هرگزتان
مباد
به غیر این پرواز!