امسال پنجاە سال از تولد جنبشی در تاریخ مدرن سیاسی ایران می گذرد کە ارکان دیکتاتوری پهلوی را بەلرزەدرآورد و مبشر دوران نوینی از مبارزە علیە استبداد و سرکوب برای رهائی مردم میهن ما، بویژە کارگران و زحمتکشان، از قید بی عدالتی بود.
بە همین مناسبت گروە بزرگداشت پنجاه سال جنبش فدائیان خلق ایران سلسلە مصاحبەهائی را با فعالین طیفهای مختلف سیاسی و مدنی ترتیب دادەاست کە بتدریج در اختیار خوانندگان کارآنلاین قرار خواهندگرفت. متن پیش رو دومین مصاحبە از سلسلە مصاحبات نامبردە می باشد کە در آن با مینو مرتاضی لنگرودی بە گفتگو نشستەایم.
***
سئوالات:
١ـ اولین مواجهە شما با واقعە سیاهکل چە تاثیری در شما باقی گذاشت؟
٢ـ امروز در پنجاە سالگی جنبش فدائی نظر شما در بارە تاثیر این جنبش بر روندهای تاریخی میهن ما چیست؟
مینو مرتاضی لنگرودی:
شاه و دارو دستە اش چریک هایی را که در صدد از کارانداختن ماشین انضباطی دولت مستقربودند خرابکار می نامیدند. ماشین انضباطی مدرن شاه که جای اژدهای هفت سر خونخوار در قصه های قدیمی نشسته بود، با پیچ و مهره های محکمی همچون ساواک و ارتش و ژاندارمری و شهربانی تحت اوامر ملوکانه مفصل بندی شده بود. هرکس به هر دلیل در برابر نظم مستقر مقاومت می کرد، خرابکار نامیده می شد. خرابکاران را مجازات مرگ بود تا کسی جرات نکند به ماشین سرکوب و کنترل و نظم نزدیک شود. در اوج قدرت نمایی دولت و دربار سوار بر ماشین تندرو نظم مستقر اقلیتی از زیباترین و ناب ترین و آرمانخواهان ترین دختران و پسران سرزمین مان جان برکف گرفتند و به جنگ اژدهای هفت سر نوین رفتند که آتشباری در هر سر داشت. این جوانان با قربانی کردن خود در راه نجات مردم از چنگ اژدها به قهرمانان مردم تبدیل شدند. اما رخداد سیاهکل با تابلویی از آفرینش انسان مقاوم و از جان گذشته در راه رهایی بخشی و آزاد سازی مردم از چنگ اژدهای خونخواره تاثیرات عمیق تری هم در تاریخ حیات و روابط اجتماعی ایرانیان گذاشت. رخداد سیاهکل رخدادی آفرینشگر بود. هر چند مردم نتوانستند در نبرد سیاهکل قهرمان های خود را از چنگ اژدها نجات دهند، اما یاد آنان را در بسیار ترانه ها و نمایشنامه ها و اشعار و فیلم ها و نقل قول های شفاهی و مکتوب در خاطرات و قلب شان زنده نگاه داشتند. آنها خرابکاران دوست داشتنی مردم بودند. زیرا با ایثار جان و جوانی خود بیش از انکه بتوانند اژدها را از میان بردارند که توانستند دیوارها و زنجیر های ذهنیت خو کرده به نظم مستقر و عادات مستهلک در مردم را فرو بریزند و عزت بنفس و اعتماد گم شده مردم به قدرت خود را به آنها یادآور شوند و باز گردانند. ظاهرا این جوانان اقلیتی از متن مردم بودند و نظام سلطه دلخوش داشت که اقلیت دست از جان شسته نمی تواند اکثریت مشتاق رفاه و سرخوش به حداقل های زندگی را با خود همراه کند. اما حکومت های اقتدا گرا همواره فراموشکاراند. آنها با خودبیگانگی کامل در قبال قدرت قهار خویش از یک چیز و یا نکته سرنوشت ساز و تحول بخش غافل می شوند. آن نکته درک این حقیقت است که هرچند به ظاهر تفاوت میان اقلیت و اکثریت در اندازه و تعداد تعریف می شود. اما اقلیت تهی از قدرت نیست. قدرت پنهان اقلیت را می توان در فرآیند تبدیل شدن به جریان اکثریت دریافت. قدرت اقلیت در خلاقیت و آفرینشی نمایان می شود که انسان را به فراتر رفتن از در خود ماندگی و “شدن” دایمی وا می دارد. و چنین است که جدال همیشگی مردمان سرزمین های دور و نزدیک با اژدهای اتشبار بر سر و دیکتاتورهای خاک برسر برای رهایی از خفقان جهل و جور و ستم سرشار از روایت ها ی جذاب بیدار شدن و هشیار شدن جمعی و نهایتا انقلاب است. روایت ها قدرت نفوذشان را از خلاقیت های نهفته در دل آرمان های رهایی و آزادی و بقای انسان می گیرند. هرچند رخدادها و روایت ها بخودی خود نمی توانند مردم جدید خلق کنند، اما می توانند دلهای مردمان را از طریق عشق و رنجی که می آفرینند با خود همراه کنند. کاری که خرابکاران دوست داشتنی مردم در رخداد سیاهکل و سپس جنبش مسلحانه دوران و زمانه خویش کردند این بود که آنها با خراب کاری در ماشین انضباطی، مفصل بندی ماشین هفت سر نظم تو بخوان “جباریت” مستقر را از هم گسیختند و همراه با ان از هم کسیختگی دیواره های بلند ترس های جانسوز و خانمان برانداز مردم را فرو ریختند. آنها توانستند آرمان رهایی ملتی را ازحبس شدگی در ذهنیت به عینیت و تجربه زیسته ملی تبدیل کنند. از این رو واقعه سیاهکل و واقعه پردازان در یاد و خاطرات و تاریخ و طبیعت مردم سرزمین شان جاری و جاودان شدند.
خاطرشان سبز و یادشان گرامی