این مصاحبە توسط یکی از اعضاء انجمن کارگری دمکراسی خواە، کە جمعی متشکل از فعالین سندیکایی است با آقای حسین اکبری یکی از فعالین سر شناس و با سابقە جنبش سندیکایی ایران و از سازمان دهندگان اصلی “هئیت موسسان سندیکاهای کارگری”، بە قصد برسی اجمالی مبارزات کارگری در دهە گذشتە و آسیب شناسی فعالیت های دورە دە سالە گذشتە بە روایت ایشان صورت گرفتە.
انجمن کارگران دمکراسی خواە
٢١ آذر ٩٣
س:آقای اکبری حدود ١٠- ١۵ سال پیش تلاش ها برای احیا و تشکیل سندیکاهای کارگری توسط کسانی کە غالبا از فعالان سندیکایی قبل و سالهای نخست انقلاب بودند از سر گرفتە شد، البتە تا جایی کە بخاطر دارم قبل از و از زمانی کە سندیکاها سرکوب شدند، محافل کارگری و بعضا عدەای از اعضاء سندیکاهای سرکوب شدە در خفا بە فعالیت هایشان ادامە می دادند، اما از ٧۶ بە بعد فعالیت ها بتدریج بە سوی علنی شدن رفت و در سال ٨٢ هئیت موسسان سندیکایی تشکیل شد و شروع بە فعالیت کرد و بە دنبال آن سندیکای واحد و هفت تپە نیز رسما تشکیل و فعالیت شان را آغاز کردند کە خوب پس از مدتی دوبارە ورق برگشت و موانع فعالیت های سندیکایی بیشتر و سرکوب فعالیت های سندیکایی دوبارە از سر گرفتە شد و باقی قضایا کە شما بخاطر اینکە در متن ماجرا قرار داشتید بقیە قضایا را بهتر از من می دانید. در واقع با این نیت بە سراغ شما آمدیم کە یک ارزیابی از روندی را که دراین دوره گذشت از زبان شما بشنویم و ببینیم چشم انداز آتی را چگونە می بینید و از آن روزها و فعالیت ها برایمان بگوئید.
با کمال میل تلاش می کنم آنچه را که گذشته است بگویم پیش از پاسخ به این سوال مایلم اشاره ای به مجموعه فعلیت هایی که آگاهان کارگری در طی دو دهه ی اخیر داشتند را مختصر بازگویم.
برگزاری جشن های اول ماه مه به فراخور امکانات نیز کمک می کرد که روابط بین آگاهان کارگری با محیط های کار حفظ شود. این گونه فعالیت ها دربیشتر کارخانه هایی که در آن ها آگاهان کارگری حضور داشتند معمول بود.
از سرکوب جنبش کارگری و تداوم آن تا نیمه دوم دهه ۶۰ پس از پراکندگی های ناشی از آن، فعالیت ها عملی در کارخانه ها بیشتر حول ایجاد تعاونی های مسکن و مصرف و تعاونی های غیر رسمی اعتبار صورت میگرفت که روشن است محدوده معینی را در بر میگیرد ضمن آنکه این فعالیت ها کمک میکرد زیر ساخت های لازم برای گسترش کار در میان کارگران فراهم شود. برگزاری جشن های اول ماه مه به فراخور امکانات نیز کمک می کرد که روابط بین آگاهان کارگری با محیط های کار حفظ شود. این گونه فعالیت ها دربیشتر کارخانه هایی که در آن ها آگاهان کارگری حضور داشتند معمول بود. در طی سال های دهه ۶۰ و ۷۰همواره اعتراضات کارگری وجود داشت این اعتراضات به ویژه پس از جنگ و زمانی که سیاست تعدیل از سوی دولت وقت اجرایی شد آشکارا دیده میشد. در بسیاری از کارخانه ها مثل بنز خاور اعتراضات به خیابان های اطراف کارخانه نیز کشیده می شد و جاده ها در بیشتراوقات به وسیله کارگران معترض بسته می شد.
در طی سال های دهه ۶۰ و ۷۰همواره اعتراضات کارگری وجود داشت این اعتراضات به ویژه پس از جنگ و زمانی که سیاست تعدیل از سوی دولت وقت اجرایی شد آشکارا دیده میشد.
درست در همین شرایط بود که شوراهای اسلامی کار ناکارآمدی خود را نشان می دادند. در مواردی هم شوراهایی بودند که بسیار رادیکال عمل می کردند اصطلاحا به شوراهای پنجاه و هفتی معرفی می شدند و سال ها درگیر مبارزه برای جلوگیری از تعطیل کارخانجات و مبارزه با تعدیل نیرو در واحد های خود بودند مثل شورای کارگری صنایع چوب ایران واقع در شرق تهران که البته این موارد از استثناها بودند و از قضا در این شوراها هم فعالان کارگری که پیشینه مبارزاتی قوی داشتند نقش تعیین کننده ای ایفا می کردند.
موضوع جنبش کارگری اقتصاد سیاسی است که با نبود دموکراسی به خطر جدی برای بقای این جمعیت بزرگ در کشور تبدیل شده است.
در همین کارخانه صنایع چوبی ایران پس از یکدوره طولانی مبارزه بین کارفرمای متواری و کارگران سرانجام تعدیل نیرو و بازخریدی اجباری انجام شد با این تفاوت که شورای کارگری این کارخانه توانست خواست کارگران بازخریدی را برای برقراری بیمه بیکاری ناشی از بازخریدی های اجباری قانونیت بخشد. میخواهم بگویم که زمینه های عینی ضرورت برپایی تشکل هایی غیر شورا های اسلامی کار فراهم بود.
خوشبختانه با تحولات پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ بستر لازم برای کار فرهنگی وسیع از طریق برخی جراید (بیشتر ماهنامه های مستقل از دولت و تا حدودی برخی روزنامه هایی که پس از دوم خرداد ظاهر شدند). همچنین به تولید برخی نشریات کارگری که از سوی محافل روشنفکری کارگری انتشار می یافت منجر گردید.فراهم شد.
فراگیر شدن این ضرورت نیاز به کار تبلیغی و ترویجی با امکانات رسانه ای را طلب می کرد که خوشبختانه با تحولات پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ بستر لازم برای کار فرهنگی وسیع از طریق برخی جراید (بیشتر ماهنامه های مستقل از دولت و تا حدودی برخی روزنامه هایی که پس از دوم خرداد ظاهر شدند). همچنین به تولید برخی نشریات کارگری که از سوی محافل روشنفکری کارگری انتشار می یافت منجر گردید.فراهم شد.
من نام این دوره را ” دوره تدارک” گذاشته ام و فکر می کنم این دوره تدارک بارها رخ میدهد. در کشوری چون ایران که فرایند دمکراتیک اگر نگوییم هنوز در فازجنینی اما درمراحل ابتدایی اش سیر می کند و روند کند و تاخیری و گاه با گسست های طولانی را طی میکند، تدارک امری مهم و اساسی است و این تدارک می تواند به زیر ساخت ضرور برای گذار به مبارزات سازمان یافته کارگران برای بهبود شرایط زندگی یاری رساند. حتی کنش های فردی در امر تدارک بسیار موثر اند. وقتی یک آگاه کارگری بنا به محدودیت های معمول این شرایط ناگزیر است هر سال یا هر دوسال شغلش را از دست بدهد و برای ادامه بقا از این کارخانه به آن کارگاه و از آن کارگاه به کارخانه دیگری به کار مشغول شود، دنیایی از روابط انسانی و عاطفی را از گذشته به آینده پیوند می زند هر رابطه نوپدید به حلقه ارتباطی بین بیش از دونفر و به روابط میان فردی سلسله واری بدل می شود. روابطی از این دست با در نظر داشت نوع ارتباط های کلامی ویژه پیشرو با پیشرو و پیشرو با توده کارگری از کمیت قابل اعتنایی برخوردار می شود .این روابط بنا به دلایل خود ویژه از کیفیت های لازم را می آفریند و این تجاربی بود که چه در عرصه صنفی و چه در عرصه اجتماعی امکانات بسیاری را خلق کرد تا در شرایط مناسب در خدمت سازمان یابی کارگران قرار گیرد.
یادآوری یک موضوع ضروری است و آن رویکردی است که موجب شکل گیری دوم خرداد سال ۷۶ شد و پس از آن فضایی به وجودآمد تا امکان فعالیت آشکار فراهم شود .متاسفانه به این مهم در تحلیل هاو ارزیابی های جامعه شناختی دوم خرداد به اندازه کافی توجه نشده است که انتخابات دوم خرداد بیش از هر چیز مدیون فعالیت نیروهای ترقیخواه خارج از حکومت و به ویژه فعالا ن کارگری در محیط های کار بود. دعوت از کارگران برای حضور در پای صندوق های رای به منظور حذف نیرو های طرفدار تعدیل و راستگرایانی که طی سال های پس از جنگ بیشترین نقش اصلی را در اخراج ها و بازخریدی های اجباری داشتند بسیار موثر بود و شکست راستگرایان می توانست دست آوردهایی هرچند اندک برای کارگران به همراه داشته باشد. گشایش در حوزه رسانه از برکات حضور آگاهانه مردمی در دوم خرداد بود و این گشایش دست فعالان کارگری را برای آگاهی رسانی به میزان قابل توجهی بازکرد. یک نکته دیگری هم موجب شد تا برای یک دوره هشت ساله امکان فعالیت های زیرساختی برای تشکل پذیری کارگران فراهم آید، سرگیجه ناشی از پیروزی مردم در انتخابات دوم خرداد برای راستگرایان و واکنش های آنها و رویکردشان به ترور و قتل های زنجیره ای بود که اعتراضات وسیع مردمی به این رویکرد و افشای عوامل آن موجب گردید تا برای مدتی پیگرد های سیاسی و امنیتی علیه فعالان اجتماعی درسایه درگیری های جناحی قرار گیرد و فعالان جنبش های اجتماعی حاشیه امن موقتی پیدا کند. این شرایط به همراه تلاش نیروهای موجود در جنبش های اجتماعی مانند جنبش زنان، دانشجویان و کارگران برای تحکیم دستاورد های ناشی از تحولات پس از دوم خرداد مجموعا کمک بسیار موثری درایجاد نهاد های مدنی را رقم زد. قصدم از طرح این موضوع نشان دادن اهمیت دموکراسی برای فعالیت کارگری است. هرگاه شرایط نسبتا دموکراتیکی پیش آید و یا حتی کمتر از آن اوضاع سیاسی بنا به دلایلی نیرو های سرکوبکر و ضد دموکراتیک را در برزخ قرار دهد و موجبات سردرگمی این نیرو ها را در ادامه روش های معمول آن ها به بار آورد به همان میزان کارگران قادر خواهند بود تا از محافل بسته و محدود به حوزه عمومی راه پیدا کنند و با توجه به میزان مطالبات انباشته جهت گیری همبسته وپویایی را پیدا کنند. شاید اغراق نباشد اگر گفته شود برای کارگران دموکراسی از نان شب هم واجب تر است.
س:ممنون از توضیحات مبسوطی کە راجع بە سوال بالا دادید. اگر درست فهمیدە باشم، شما عامل دمکراسی، برای فعالیت های سندیکایی را تعیین کنندە و آن را برای کارگر واجب تر از نان شب می دانید. اشارە شما بە تحولاتی کە بە دنبال باز شدن مقدار معینی فضای باز سیاسی در سال ٧۶ بوجود آمد نیز بە نظر میرسد متاثراز همین برداشت باشد. خوب تا جایی کە من اطلاع دارم فعالین کارگری بخصوص آنهایی کە تجربە کار سندیکایی داشتند، سعی کردند علاوە بر استفادە از فضا ی آن مقطع برای احیای جنبش سندیکایی در فعالیت های دمکراتیک نقش ایفا کنند، بە توسعە فضای سیاسی یاری رسانند و کارگران را نیز بە شکل گستردە بە فعالیت در هر دو عرصە ترغیب نمایند. نتیجە این تلاش ها چقدر توانستە، بە قول شما “واجب تراز نان شب بودن دمکراسی ” را در میان تودە کارگر جا بیندازد وآن را بە یکی از محرکە های فعالیت های کارگری تبدیل کند؟
اجازه می خواهم توضیحی در این باره بدهم؛ گاه فضای باز سیاسی به حدی است که دموکراسی حاصل از آن تابع شرایط ناپایداری است بدیهی است که درچنین شرایطی هم تاثیرات معینی در رویکرد کارگران به سوی فعالیت های اتحادیه ای در هر شکل آن پدید خواهد آمد. سر ریز مطالبات صنفی و فشار های اقتصادی در چنین شرایطی عمدتا کارگران را به سوی جنبش های خود به خودی(و شاید بهتر است عبارت “جنبش های خود جوش” را به کار ببریم) سوق می دهد در چنین شرایطی بسته به میزان تدارک پیشروان کارگری این جنبش های خود جوش قابلیت آن را دارند که دستمایه کنش های همبسته قرار گیرند. چنین چیزی به گونه ای بسیار محدود رخ می دهد. اما اگر این فضا ی باز و دموکراسی حاصل از آن به روندی نسبتا پایدار بدل شود در آن صورت “نتیجه” از میزان مناسبی از ظرفیت ها برای باز تولید جنبش های سازمان یافته سود خواهد برد.
هیات موسسان سندیکایی محصول تلاش هایی بود که در امر تدارک آگاهی بخشی به کارگران انجام گرفت و نمی توان آنرا به افراد خاصی نسبت داد. در عین حال افرادی این تلاش ها را آگاهانه به سوی احیای سازمان های سرکوب شده کارگری هدایت کردند.
در ایران هیچکاه دموکراسی روند نسبتا پایداری را نپیموده است. اما گاه که فضای باز نوید بخش نوعی دموکراسی در جامعه بوده است ما شاهد همان میزان محرکه های فعالیت های کارگری بوده ایم. نمونه مورد پرسش شما از تشکیل هیات موسسان سندیکاهای کارگری می تواند به این که این تلاش ها تا چه حد توانسته است بر فعالیت کارگران تاثیر گذارد پاسخ دهد. هیات موسسان سندیکایی محصول تلاش هایی بود که در امر تدارک آگاهی بخشی به کارگران انجام گرفت و نمی توان آنرا به افراد خاصی نسبت داد. در عین حال افرادی این تلاش ها را آگاهانه به سوی احیای سازمان های سرکوب شده کارگری هدایت کردند. علل توفیق نسبی این مهم قابل ارزیابی است که چنانچه در این گفتگو مجال لازم دست دهد به آن خواهیم پرداخت. عجالتا به توصیف آن شرایط وکیفیت نتیجه ای که به دست آمد می پردازم. چنان که پیش از این اشاره کردم تدارک مستمری در روابط میان فردی و اجتماعی آگاهان کارگری جریان داشت.
این جشن نقطه عطفی بود در گذار جنبش کارگری از فطرت به فعالیت و از همین جا نیز امر سازمانیابی مجدد سندیکاهای کارگری به نوعی کلید خورد.
نمونه ای از این تدارک را که قابل توضیح در زمان ومکان معینی است بازگو می کنم. پس از سرکوب سندیکا ها در نیمه اول دهه ۶۰ بخش هایی از دستاورد های کارگران با درایت برخی آگاهان کارگری حفظ شد از جمله تعاونی های مختلف و منجمله تعاونی مصرف فلز کار – مکانیک. این تعاونی که یک تعاونی به معنی واقعی کلمه بود با رعایت اساسنامه و قوانین جاری به حفظ اعضا همت گمارد ضمن آنکه ماده ای دراساسنامه خود داشت که امکان فعالیت فرهنگی را برای تعاونی فراهم می ساخت. یکی از فعالیت های فرهنگی این تعاونی در برگزاری همه ساله روز کارگر در حیاط کوچک تعاونی بود من هم این افتخار را داشتم که در چند مورد میهمان ناخوانده این جشن باشم. در سال ۱۳۸۰ اما این جشن با مرکزیت تعاونی و با حضور فعالان سابق سندیکایی صنوف مختلف و فعالان مستقل در قالب “کمیته برگزاری روز کارگر” سامان یافت و برنامه برگزاری این روز با روشی نسبتا دموکراتیک به امضای حاضرین رسید و در روز “اول ماه مه” درسالن یاقوت در نزدیکی تعاونی با حضور بیش ازصد ها نفر با شکوهی بسیار این برنامه اجرا شد و در پایان قطعنامه مصوب کمیته برگزاری خواند شد. این جشن نقطه عطفی بود در گذار جنبش کارگری از فطرت به فعالیت و از همین جا نیز امر سازمانیابی مجدد سندیکاهای کارگری به نوعی کلید خود. طبیعی است که این نقطه عطف دستاورد های مثبت ومنفی را در خود داشت یکی از دستاوردهای این جشن به نظر من شکل گیری ایده تشکیل هیات موسسان سندیکاهای کارگری بود که خود این ایده هم تابع مجموعه شرایط حاصل از دستاورد های منفی ومثبت آن نقطه عطف بود. واقعیت آن است که نتیجه هر رخداد کارگری چیزی است و تاثیرات حاصل از این نتیجه چیز های دیگر و گاه بسیار متفاوت. در باره این نمونه مهمترین نتیجه گسترش دایره نفوذ آگاهان کارگری در جامعه و در حوزه های مختلف بود اما تاثیرات آن دایره ای بزرگتر از کنترل آفرینندگان این رخداد کارگری بود . بسیاری اتفاقات پس از این رخداد نشان از گوناگونی ظرفیت های پیشروان کارگری در درک مهمترین و ضروری ترین نیازجنبش کارگری بود.
طی بیش از یک دهه تابوی سندیکا در ذهنیت پیشرو و توده کارگران شکست و تمامی تلاش هایی که به منظور دور کردن کارگران از ایده تشکل های مستقل و آزاد کارگری به بهانه طاغوتی بودن سندیکا ها و یا وابستگی آنها به دولت ها و احزاب صورت می گرفت، بی اثر شد.
آسیب شناسی اختلافاتی که هم اکنون هم در جنبش کارگری شاهد آن هستیم از تاثیراتی است که برخاسته از این ظرفیت ها بوده و هست. اگر تا کنون این آسیب شناسی از جانب ما صورت نگرفته است تنها به دلیل اهم و فی الاهم کردن موضوعات و تلاش برای حفظ دستاوردهای مثبت بوده و هست؛ از این که بگذریم و به اصل پرسش شما برگردم به یک مورد مهم از تاثیرهمین دموکراسی نیم بند بر زندگی بخش هایی از کارگران که نیاز به دموکراسی را دریافته اند اشاره ای گذرا کنم. طی بیش از یک دهه تابوی سندیکا در ذهنیت پیشرو و توده کارگران شکست و تمامی تلاش هایی که به منظور دور کردن کارگران از ایده تشکل های مستقل و آزاد کارگری به بهانه طاغوتی بودن سندیکا ها و یا وابستگی آنها به دولت ها و احزاب صورت می گرفت، بی اثر شد. گروه های بسیاری ازکارگران به مطالعه جدی پیرامون سازمان های کارگری و تفاوت بین آنها پرداختند .فارغ ازنتیجه این مطالعات و دوری و نزدیکی هر یک از کنشگران به ایده سازمان های اتحادیه ای و یا هر سازمانی که ظرفیت سامان دادن به مبارزان کارگری را داشته باشند؛ رشد آگاهی های طبقاتی مهمترین دستاورد همین اندک فضای بازی است که در جریان دوم خرداد سال ۱۳۷۶ بدست آمد.
روزی که کارگران باور کنند که دموکراسی از نان شب هم برایشان واجب تراست لحظه ای است که در می یابند از در خود بودن رها شوند و به برای خود بودن باور بیاورند.
امروزه شاهدیم چنانچه هریک از فعالان کارگری که هزینه هایی را هم در راه سازمان یابی کارگران پرداخته اند چنانچه به سوی سرمایه داری و احزاب وابسته به آن گرایشی پیدا کنند به شدت و سرعت بالا تر از انتظار عرفی جامعه از صف آگاهان کارگری خط می خورند. روزی که کارگران باور کنند که دموکراسی از نان شب هم برایشان واجب تراست لحظه ای است که در می یابند از در خود بودن رها شوند و به برای خود بودن باور بیاورند. در شرایط استبداد و دیکتاتوری چنین اتفاقی یا نمی افتد و یا در صورت بروز از در خود بودن به سرباز دیگران بودن می انجامد. همان داستانی که در بحبوبه انقلاب داشتیم. کارگران اعتصاب می کردند و کارخانه ها را رها می کردند اما بسیاری از آنها که از قضا روحیات مبارزه جویانه ای داشتند به نگهبانی شبانه هجره های بازاریان می رفتند! بسیاری از این نوع کارگران امروز نمایندگان تشکل های کارگری دولت ساخته اند و به نگهبانی از حریم سرمایه در مجالس قانونگزاری و در شورای عالی کار، به کار امضای مصوباتی هستند که کارگران را به زیر خط فقر کشیده و می کشد.
س:منظورتان از اینکە میگوئید: “کارگران باید از در خود بودن رها شوند و به برای خود بودن باور بیاورند.”چیست؟ فکر میکنید کارگران باید راە خودشان را از دیگران جدا کنند و فقط مسایل خودشان را پی بگیرند؟ مگر نە این است کە جنبش دمکراسی خواهی جنبشی است با پایە های اجتماعی گستردە کە کارگران و مزد بگیران یک پایە آن هستند؟
نه این استبباط درستی از باور به برای خود بودن نیست که تصور شود برای خود بودن یعنی جدا شدن از جنبش های کلان اجتماعی است. باور به برای خود بودن از قضا آغاز رفتن آگاهانه و هوشمندانه به سوی دیگرانی است که منافع مشترکی با کارگران دارند اما دیگری هستند ومنافع آنها نیز متفاوت و حتی در مواردی متضاد با منافع کارگران است اما در خیلی موارد با کارگران اشتراک دارند و بسیار هم روشن است. مثلا ؟ بطور مثال موضوعاتی چون صلح، محیط زیست و سلامت، آموزش، توسعه و مواردی دیگر و از همه مهمتر مبارزه برای برقراری آزادی های فردی و اجتماعی که متضمن رعایت حقوق بشر است. آن مثال های بالا را آوردم دقیقا نشانگر این است که آن با دیگر بودن برای پیشبرد مبارزه با آگاهی طبقاتی همراه نبود، دنباله روی بود، هوشمندانه نبود به میزان زیادی احساسی و تحت تاثیر شور انقلابی دوران خودش بود و درست برعکس موقعی که جنبش قانون کار بعد از انقلاب شکل گرفت چون آگاهی طبقاتی توسط آگاهان کارگری و پیشروان در میان کارگران در فضای شورانگیز پیروزی بر رژیم خودکامه سلطنتی در مورد حقوق کار رواج یافته بود جنبشی کاملا هوشیارانه و آگاهانه شکل گرفت که قانون گزاران را تحت تاثیر قرار داد. متاسفانه جنگ نکبت بار از سویی و خودکامگی و انحصار طلبی در کسب قدرت سیاسی و پیشبرد سیاست های خودی و غیر خودی و سرکوبگری دگر اندیشان و برقراری سیستم تک صدایی نظیر آنچه در دوران رژیم سلطنتی در ایران جریان داشت از سوی دیگر این روند را مختل کرد و مانع از تحقق به دست آمدن قوانین و مقرراتی شد که شایسته کارگران باشد. قابل توجه است که تاثیر این برای خود بودن و کنش های ناشی از آن از طرف کارگران بارها موجب چالش های شدید بین مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان بود و بالاخره شورای مصلحت برای همین منظور بنیان گزارده شد و به تصویب قانونی بینابینی گردن نهاد. حالا پس از تسلط سرمایه داری تجاری و دلال و سرمایه داران نوکیسه نظامی و فقر و فاقه ای که بر طبقه کارگر مستولی شده است باز این طبقه به خانه اول برگشته و چاره ای جز در آمدن از لاک خود و برآمدن برای خود ندارد و یکی از ملزومات این برآمد چنانچه پیش از این گفتم باور به دموکراسی به میزان باور به نیاز های اولیه زندگی است .
س:شما در پاسختان بە سوال گذشتە من بە موضوعات متعددی منجملە بە رشد آگاهی طبقاتی و رشد ایدە تشکل مستقل در میان کارگران بە عنوان جزئی از دست آورد های مهم دهە گذشتە جنبش کارگری کە آن را بیشتر بە خاطر فضای نسبتا باز دهە ٨٠ می دانید اشارە کردید، حرکت های متعددی کە در واحد های بزرگ تولیدی و خدماتی در سال های اخیر شاهدش بودەایم و گسترش تلاشها برای ایجاد تشکل توسط کارگران در واحد های مختلف نیز موید این نظرند، خود هئیت موسسان هم در ابتدا بخشی از فعالیت هایش را روی دادن آموزش های سندیکایی متمرکز نمود. اگر بپذیریم کە چنین تحولی رخ دادە است، آیا می شود از آن نتیجە بگیریم کە زمینە دور دیگری از اعتلای جنبش کارگری مهیاشدە و جنبش میرود تا در پرتو رشد آگاهی طبقاتی موقعیت دوران شکوفایی گذشەاش را باز یابد؟ شما وضع را چنین میبینید یا اینکە فکر میکنید جنبش در مسیر اعتلاست و هنوز راه طولانی در پیش دارد و تا وقتی کە استبداد هست اعتلایی هم نخواهد بود؟ برای اینکە این مرحلە با کامیابی و سریعتر طی شود از این بە بعد چە باید کرد؟ اولویت یا اولویت ها در این مرحلە کدامند؟ تقویت جنبش دمکراسی خواهی، گسترش اعتصابات، تمرکز روی تشکل یابی، آموزش، یا تلفیقی از همە اینها؟
من فکر می کنم جنبش کارگری و سایر جنبش های اجتماعی در مسیر اعتلا هستند در مورد کارگری البته سختی هایی وجود دارد که مثلا جنبش زنان ندارد و یا می شود اینطور گفت که مسایل و مشکلات زنان ریشه در گذشته دارد و نیازمند کار پر حوصله و در عین حال تحولات فرهنگی است که به تدریج صورت می گیرد اما درمورد کارگران فرق دارد. موضوع جنبش کارگری اقتصاد سیاسی است که با نبود دموکراسی به خطر جدی برای بقای این جمعیت بزرگ در کشور تبدیل شده است. بیکاری ونبود امنیت شغلی و نبود کار مبتنی بر تولید اجتماعی مفید، بخش وسیعی از جمعیت این طبقه را به انفعال اجتماعی کشانیده است. چند شغله بودن برای رفع نیاز های اولیه زندگی شرایط یک زندگی عادی را از بین برده است. ضمن آنکه این مشکل برای پیشروان این طبقه هم به همان میزان و در مواردی بیشتر وجود دارد. این تحرکات کارگری هم که شاهد آنیم درست شبیه به آنچه در سال های خرداد ۱۳۷۶ بود از سر استیصال است. مبارزه برای گرفتن حقوق معوقه صد بار هم صورت گیرد برابری با یک بار مبارزه برای جلوگیری از تغییرات در قانون و مقررات در حقوق کار نیست. منظورم این نیست که ارزش این مبارزه را پایین بیاورم بلکه میخواهم به کیفیتی که رنگ و بوی اعتلایی به جنبش می دهد اشاره کنم. در عین حال باور دارم که این ظرفیت کماکان وجود دارد که این اعتراضات مسیر اعتلایی پیدا کنند. اساسا اعتقاد ندارم که تا وقتی استبداد هست اعتلایی نخواهد بود. در معادله موجود این قاعده عکس حکم می کند که هرچه یک سوی معادله ضعیف تر باشد طرف دیگرش قوی می شود. هرچه استبداد و شیوه های استبدادی حاکم بر زندگی اجتماعی ضعیف شود؛ جنبش کارگری و یا هر جنبش دیگری قابلیت رشد وغنا پیدا می کند توجه به این عبارتی که آوردم مهم است که قابلیت پیدا می کند الزاما باید شرط حضور آگاهی و هوشمندی را به این معادله بیفزاییم تا در مسیر اعتلا قرار گیرد.
من همچنان اعتقاد دارم که شعار” ما کار میخواهیم ” اساسی ترین و محوری ترین شعار ملی؛ توده ای و طبقاتی است!
اما الویت ها چیست ؟ را مایلم الویت بندی کنم. قبل از هرچیز کشف مهمترین شعار های مبارزاتی برای کارگران و کشف ارتباط ارگانیک این شعار ها بسیار مهم و در الویت است. من همچنان اعتقاد دارم که شعار” ما کار میخواهیم ” اساسی ترین و محوری ترین شعار ملی؛ توده ای و طبقاتی است! این شعار در دل خود مبارزه علیه بیکاری، مبارزه برای تامین امنیت شغلی و مبارزه برای ایجاد کار برای جامعه و نیرو های بالقوه کارگری است. این شعار ادامه تعطیلی کارخانه ها و نابودی تولیدات داخلی را برنمی تابد و در مقابل آن قابلیت بسیج کارگران را دارد. این شعار پایه های دلالی گری اقتصادی از سوی سرمایه داری تجاری و نوکیسه سرمایه داران که وجهی از کارشان واردات بی رویه کالا و خدمات است را هدف قرار می دهد. این شعار قابلیت آن را دارد که به توسعه انسانی و پرورش تخصص و توانایی نیروی کاری که اکنون در خیابان ها هرز می رود توجه جدی نشان دهد. شما اگر آمار روزانه دستفروشان زن و مرد، کودک و جوان را در مترو بگیرید به اوج فلاکت اقتصاد ایران پی خواهید برد . کالاهای ترکیه ای و کره جنوبی از آدامس تا تیغ ژیلت، هدفون و گوشی های مختلف وانواع محصولات شنیداری کوچک. شاید به جرات صدها محصول ارایه می شود که در بین شان تنها لواشک آلو ایرانی است. این بیدادگری در اقتصاد را مافیای بزرگی از بازار مسلط بر اقتصاد و سیاست ایران رقم زده و می زند. این تنها گوشه کوچکی است که شما روزانه می توانید ببینید. در کنار آن مسایل مبتلا به کارگران شاغل اهمیت جدی دارد که دسته بندی آن را من در مقاله ای تحت عنوان “شاید رییس جمهور بخواند “آورده ام و خوانندگان شما را به خواندن این مطلب در وبلاگ کار در ایران ارجاع می دهم .عجالتاً اشاره ای به آنها برای حفظ پیوند حرف هایم می کنم.
این گروه مطالبات عبارتند از: حقوق کارشامل مجموعه قوانین ومقررات در روابط کار حقوق و آزادی های مدنی برای کارگران، تعیین نظام عادلانه دستمزدها، برقراری بازدید های دوره ای منظم از سوی ارگان های مسوول برای تحقق و استمرار ایمنی و بهداشت کار در محیط های کار و تولید، برقراری نظام عادلانه تامین اجتماعی برای کارگران از راه تقویت سازمان و صندوق تامین اجتماعی کوتاه کردن دست غارتگران و مدیران فاسد از این نهاد و همچنین برگرداندن اموال به غارت رفته از سازمان و صندوق تامین اجتماعی توسط کارگزاران دولت پیشین، از مهم ترین خواسته هایی است که شما می توانید از گزارشات رسانه ها و همچنین از گردهمآیی های اعتراضی کارگران درک کنید.
حالا پاسخگویی به آن قسمت از پرسش شما نیز برایم آسانتر است البته امیدوارم برای دیگران هم مقبول باشد. ببینید دموکراسی روش است برای برقراری یک خواست، برای آزادی فردی و اجتماعی که حقوق مردم در آن تامین و رعایت شود و از تعرض مصون بماند؛ پس این بکارگیری این شیوه قطعا ازضروریات زندگی اجتماعی است و تقویت جنبش دموکراسی خواهی البته لازم است.اما پذیرش دموکراسی و برقرای آن از راهی بسیار دشوار می گذرد. شرط اول آنست که دراین راه رهرو باشی. اعتلای دموکراسی در یک جامعه برای کارگران زمانی است که به میزان وزن کمی و کیفی خود در مجالس قانونگزاری حضور داشته باشند تا بتوانند از قوانینی دفاع کنند که منافع آنان را تامین می کند یا علیه طرح ها و لوایحی که منافع آنان را به خطر می اندازند بنا به قدرتی که از پشتوانه کارگری وجاهت می گیرد، مقاومت کنند. ما در مرحله ای از پروژه دموکراسی خواهی هستیم تا به حکومتگران بفهمانیم که حقوق مصرحه در قانون اساسی را که به ملت داده شده است رعایت کنند. به آرای مردم احترام گزارند. وکیل وصی مردم نباشند و مردم را ناصب بدانند و ناصر فرض نکنند. کاری که همه این سال های پس از انقلاب کرده اند. اما در مورد اشاره تان بە سازمانیابی من بر این اعتقادم کە، تشکل یا سازمان مستقل و آزاد کارگران ضمن آنکه تجلی همبستگی طبقاتی است وسیله ایست که کارگران با آن برای به دست آوردن مطالبات برحق صنفی و طبقاتی شان بهره و استفاده می جویند و اعتصاب به عنوان یک حق اجتماعی یکی از راه هایی است که در صورت عدم توفیق و دستبابی کارگران به خواسته های برحق برای فشار به طرف های مقابل به آن دست می زنند. در جامعه ای که اصل برابر حقوقی در اساسی ترین قانون آن به رسمیت شناخته شده است بسیار بی معنی است که گروهی از مردم آزادانه هر نوع تشکل به هر اسمی را که می خواهند برپا کنند اما دیگران از این امتیاز به رغم حق برخورداری از آن در قانون اساسی محروم باشند .مگر آنکه حاکمان پذیرفته باشند که در این مورد تبعیض و نوعی از آپارتاید روا و مجاز است. نمی شود سرمایه داران سندیکا و اتحادیه صنفی داشته باسند و کارگران نداشته باشند، یا روحانیت و روحانیون و مدرسین حوزه در ایجاد مجمع و جامعتین آزاد باشند ولی اساتید دانشگاه ها و سایر اصناف و همچنین کارگران از این حق محروم گردند و یا کسب این حق مشروط به بخشیدن بخشی از آن به نهاد دیگری در قدرت باشد. این حق نیاز مبرم و ضروری برای گروه های مختلف اجتماعی و از آن جمله کارگران است و مبارزه برای از قوه بە فعل درآمدن این حق درراستای مبارزە برای دموکراسی است. استفاده از راه های رسیدن به این حقوق امری از پیش تعیین شده نیست و نباید باشد همچنان که ممنوعیت استفاده از راه های گوناگون مدنی هم خلاف حقوق اجتماعی است. طبیعی است که اولین راه برای به دست آوردن حقوق از دست رفته و یا به خطر افتاده مثل حقوق های معوقه کارگران یا به خطر افتادن شغل کارگران به بهانه واگذاری کارخانه یا شرکتی به بخش خصوصی و سایر بهانه ها از راه مذاکره صورت می گیرد و چنانچه تفاهمی بین طرف های درگیر به امضا رسد دیگر نیازی به کارگیری شیوه های دیگر نیست . اعتراضات جمعی از قبیل تحصن و اعتصاب شیوه های متعالی مبارزه است کە پس از جواب نگرفتن دیگر اشکال مبارزاتی کارگران برای رسیدن بە حقوقشان ویا حفظ آن بە این شیوه ها متوسل می شوند. گرچە در قوانین حق اعتصاب بە صراحت بیان نشدە اما معنی آن این نیست کە ممنوع شدە باشد. من فکر می کنم در همه این موارد آنچه الویت دارد همدلی و همراهی همه کسانی است که دل درگرو طبقه کارگر ایران دارند و بیش از هر چیز باید روش های دموکراتیک رابرای این همراهی و همدلی به درستی به کار گیرند، چون آنها در جایگاهی قرار دارند که خنثی نیستند یا رفتار و کنش های شان در هر حال به سود کارگران است و یا به زیان کارگران.
مراد از تشکل های مستقل تشکل هایی هستند که نه وابسته به دولت و احزاب دولتی باشند و نه به احزاب غیردولتی و یا مخالف دولت و حکومت. چرا که هر دو برای کارگران زیان بار است.
س:شما روی تشکل مستقل تاکید دارید، عدە زیاد دیگری همین گونە فکر می کنند، جمع دیگری معتقد بە مستثنی کردن احزاب کارگری از این قاعدە هستند و بە دنبال آن سعی میکنند فعالین کارگری و حتی فعالین زندانی سندیکایی را وادار بە موضع گیری های بنمایند کە نە خیلی با پرنسیپ های فعالیت سندیکایی آنهم در شرایط امنیتی کنونی انطباق دارد و نە اساسا بە سود فعالیت های سندیکایی است. در واقع این عدە وقتی کە خوب بە حرفهایشان گوش میکنی ملتفت می شوی کە تمایز میان اتحادیە و حزب سیاسی را یا تشخیص نمی دهند و یا اگر تشخیص می دهند حاضر بە رعایتش نیستند کە خوب این در عمل بە فرایند تشکل یابی صنفی آسیب وارد میکند. فکر میکنید چگونە می شود پیامدهای منفی اینگونە رفتار ها را خنثی کرد؟
مراد از تشکل های مستقل تشکل هایی هستند که نه وابسته به دولت و احزاب دولتی باشند و نه به احزاب غیردولتی و یا مخالف دولت و حکومت. چرا که هر دو برای کارگران زیان بار است. حد زیان باری ممکن است متفاوت باشد اما نتیجه یکی است و آن به کجراهه بردن کارگران است. یکی از دلایل کارکرد هیات موسسان سندیکایی تا زمان تعلیق فعالیتش این بود که به هیچ وجه حاضر نشد به گروهی وابسته شود اصل اعتقاد به استقلال سندیکاها بود. ما در این هیات موظف بودیم طبق اساسنامه به یکدیگر در ایجاد سندیکا یاری رسانیم، هم آموزی کنیم در پروسه شناخت مسایل و مشکلات یکدیگر از تجربیات موجود بهره گیریم، برای نشست های سندیکایی امکان سازی کنیم تا یک هیات موسس یا بازگشایی بتواند به تشکیل یا بازگشایی سندیکا برسد. من در انتخابات و جلسه شمارش آرای رای دهندگان به هیات مدیره سندیکای شرکت واحد تا به آخر حضور داشتم و پس از شمارش آرا (به عنوان شخص بیطرف مورد قبول هیات موسس این سندیکا) وتنظیم صورت جلسه نتایج آرا و برگزیدگان هیات مدیره و بارزرسین آخرین جمله را که خطاب به تعداد حاضرین گفتم، چنین بود:” کار من در این جا به عنوان کسی که معتمد شما در بررسی نتایج آرا و تنظیم صورت جلسه بود به پایان رسید و از این به بعد من هیچ دخالتی در امورسندیکایی شما نمی کنم مگر آنکه بنا به درخواست هیات مدیره شما برای مشاوره دعوت شوم”. درواقع این پیام را به دوستان سندیکایی دادم که شما خود مسوول حفظ و تقویت و گسترش و استقلال سندیکایی هستید که برپا کرده اید.
توجه داشته باشیم که ما وابستگی نهادی به نهاد دیگر را مد نظر داریم و آن را رد می کنیم .افراد در یک نهاد سندیکایی یا هر نهاد دیگری آزادند که عضو حزب مطلوب شان باشند اما در این نهاد به عنوان یک عضو با شخیصیت مستقل وارد می شوند و هر گونه نظر دهی از سوی این افراد نظر شخصی قلمداد می شود و پس از نقد و بررسی، پذیرفته و یا رد میشود. مضمون فعالیت سندیکایی – اتحادیه ای و هر سازمان کارگری مستقل مضمونی است طبقاتی و صنفی. صنفی به این اعتبار که در رشته ای خاص با ویژگی هایی خاص از حقوق اعضای خود دفاع می کنند ومضمون طبقاتی فعالیت این نهاد ها هم به اعتبار دفاع از منافع خاص آن در عرصه های گوناگون حیات اجتماعی است که معنی پیدا می کند؛ این هم به پایداری و استمرار این نهاد ها تا جایی که ممکن است می انجامد و هم به پویایی و تاثیرگذاری شان. من فکر نمی کنم کسی پیدا شود تا برتکیه بر منطقی منطبق با واقعیت های کنونی کشور ما و فراتر از آن در بعد جهانی بتواند دلایل اقناعی و اثباتی بیاورد که توجیه کننده این وابستگی ها باشد. قطعا اگر نادانی و بی اطلاعی از دانش و آموزه های طبقاتی در کار نباشد منافع و انگیزه های فردی فرصت طلبانه و سودجویانه ای بکار است .نمونه رییس سابق سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی پیش روی ماست که چکونه با فراطبقانی قلمداد کردن و انسانی جلوه دادن کمک های سلطنت طلبان امروز در راستای سیاست های آن ها به خدمتگزاری مشغول است.
س:بە نظر میرسد برخورد دولت و حکومت با کارگران و حقوقشان از زمان روی کار آمدن دولت روحانی کماکان مانند دولت های پیشین و بویژە دولت احمدی نژاد و در مواردی بدتر از آن است و تعرض بە حقوق کارگران حتی شتاب گرفتە است. بە نظر شما غیر از این است؟
امروزه در بین کارگران ارزیابی ها از دولت کنونی مثبت نیست. بدتر از آن اینکه این دولت نسبت به عملکرد و مصوبات دولت نهم و دهم نه تنها نقدی وارد نکرد بلکه موضوعاتی که در آن دولت خلاف قانون وضع و تصویب شده بود را به رسمیت شناخته است.
متاسفانه همین طور است. البته اگر خودشان در برنامه های تبلیغات انتخاباتی شعارهایی نمی دادند به طور طبیعی انتظاری هم ایجاد نمی شد. هم شخص رییس جمهمور هم وزیر مربوطه در حوزه کار برنامه هایی اعلام کردند که این حد از انتظار ایجاد شد. امروزه در بین کارگران ارزیابی ها از دولت کنونی مثبت نیست. بدتر از آن اینکه این دولت نسبت به عملکرد و مصوبات دولت نهم و دهم نه تنها نقدی وارد نکرد بلکه موضوعاتی که در آن دولت خلاف قانون وضع و تصویب شده بود را به رسمیت شناخته است. نمونه مشخص آن “دستور العمل یا شیوه نامه استاد شاگردی” است که به رغم مخالفت های جدی کارگران هنوز دولت کنونی آنرا ملغی اعلام نکرده است. در حالی که این دستور العمل خلاف قانون اساسی و قانون کار و چند مقاوله بین المللی سازمان بین المللی کار است. رفتار دیگر این دولت در تغییر قانون کار نه به سود کارگران بلکه به سود کارفرمایان و دولت کارفرمایی است. به نام “طرح تامین امنیتِ شغلی کارگران وتامین امنیت سرمایه گذاری کارآفرینان” با حدف ماده ۲۷ قانون کار به احیای ماده ۳۳ قانون کار رژیم پیشین که یکی از معضلات موجود در روابط کار پیش از انقلاب بود؛ دست زده است. ببینید واقعیت آنست که این قانون کار سال هاست ساقط شده است و تنها ویترینی بین المللی است. سال هاست با عقد قرارداد های سفید امضا کارگران از حقوق کار مندرج در قانون کار محروم شده اند. سال هاست به دلیل بیکاری و بهم خوردن نسبت عرضه و تقاضا در بازار کار، کارگران همان حداقل مصوبات دستمزدی شورای عالی کار را دریافت نکرده اند .اما این ویترین بین المللی شیشه اش برای سرمایه دارانی که قرار است جذب این بازار شوند و سرمایه گذاری کنند کمی تا قسمتی مات است. این را سازمان تجارت جهانی و صندوق بین المللی پول و بانک جهانی برنمی تابند. مزاحمت های قانونی برای آنها خوب نیست و آنها هم عادت به دوگانگی کارکردی قوانین را ندارند صاف و پوست کنده قانون کار را، قوانین گمرکی را، بستن سوبسید بر کالاهای مصرفی را و سهم سرمایه گذاری ۴۹ در صدی برای بخش خصوصی و این شمول حرف ها را رد می کنند و این دولت و هیچ دولت دیگری مخالف این تغییرات نبوده و نیست. منتهی آنان اگر ماده ۲۷ قانون کار را د رکشورهایشان ندارند در مقابل از پذیرش مقاوله های بین المللی حق ایجاد سندیکاهای آزاد و مستقل سر باز نمی زنند. جریان از این قرار است. از این روست کە، می خواهند هم کارگر را از حمایت های قانونی محروم کنند و هم بە کارگران اجازە تشکیل سازمان های مستقل کارگری ندهند کە کارگران بتوانند با کمک آن ها از حق و حقوق شان دفاع کنند.
س:اشارە شما بە نقشی کە هئیت موسسان در پروسە تشکیل سندیکای واحد داشت و صحبت هایی کە در رد وابستگی سندیکاها بە احزاب کردید، من را بە یاد برخوردهایی انداخت کە تعدادی از افراد وابستە بە برخی احزاب بی خبر از کم و کیف مناسبات حاکم بر هئیت موسسان، کە ذربین بە دست دنبال اختلافات درون فعالین سندیکایی می گشتند تا آنها را بزرگ و در شیپور کنند و بە تفرقە دامن بزنند وفعالین را بە گرایش راست و چپ تقسیم کنند انداخت. اینها کە خودشان استقلال سندیکا ها از احزاب را قبول نداشتند و ندارند هئیت موسسان سندیکایی را بخاطر اینکە نمیخواست استقلالش را رها کند و خودش را تابع حزب آنها کند، راستگرا معرفی می کردند و شما را متهم می کردند کە گویا میخواهید با کمک دولت از بالا سندیکا درست کنید، و سندیکای واحد را جریانی کە از پائین و بە اتکا بە کارگران سندیکا درست شدە در مقابل هئیت موسسان قرار می دادند. در مورد اینگونە شابئە ها کە البتە گذشت زمان آن را از اعتبار انداختە، چە دارید بگوئید؟ آیا بر سر تشکیل و کم و کیف سندیکا بین شما چنین اختلافاتی وجود داشت وشما آنطور کە بە شما نسبت دادە میشد، میخواستید از بالا با کمک دولت سندیکا دروست کنید؟
کاش روزی در ایران تعاریف براساس فهم درست از واقعیت ها به دست آید. این هم از آن مشکلات و یا بهتر بگویم بیماری هایی است که جنبش کارگری ازآن در رنج است. البته تمام این رفتار ها ریشه در رشد نایافتگی برخی عناصر و جریانات دارد که راه را عوضی میروند و چون می بینند دیگران خلاف مسیر آنان هستند پس نتیجه می گیرند که دیگران دچار گمراهی اند. برخی ناراستی ها و بد اخلاقی ها نیز مزید بر علت می گردند و در این میانه همیشه متاسفانه کسانی هم بوده اند که ذهنیت تحریک پذیری دارند و دربست گرفتار شعارهای سرخ و سرخ نمایی های آن دسته اول می شوند. بدیهی است که این مجموعه در زمانی هرچند محدود تاثیراتی هم داشته باشند و توفیقاتی به دست آورند. ماجرای مخالفت با هیات موسسان درست از بعد از جشن تالار یاقوت کلید خورد منتهی آن موقع هنوز هیات موسسانی در کار نبود و افرادی از کمیته برگزاری آن جشن از جمله من هدف آنها بودیم. بنا به دلایلی به من تکلیف شد تا قطعنامه را بخوانم. این قطعنامه در دسترس مهمان ها قرار گرفته بود. پس از چندی خبر دار شدیم یک هیات سه نفره به سرپرستی آقای آشوری سردبیر و صاحب امتیاز ماهنامه اندیشه جامعه به دعوت شخصی که در اتحادیه کارگران کانادا سمت مشاور دارد برای شرکت درکنگره این اتحادیه کارگری به آنجا می روند و متاسفانه بی هیچ اجازه ای از کمیته برگزاری جشن اول ماه مه قطعنامه این جشن را درآن جا میخوانند و خود را نماینده جمع انتشار دهنده این قطعنامه معرفی می کنند. گزارشِِ خوانش قطعنامه و واکنش تشویق آمیز نسبت به آن پس از مراجعه هیات به ایران و بروز اختلاف بین آنان مطرح می شود و دسته ای از فعالان با توجه به انتشار مطالبی که از من در روزنامه های آن زمان و همچنین در ماهنامه اندیشه جامعه نشر می یافت و متعاقب نشر آن ها، رسانه های اینترنتی هم مبادرت به باز نشر آن میکردند چنین شایع کردند که رفتن این قطعنامه و استفاده بی اجازه از آن کار فلانی است و جریانی علیه من و حلقه ای از دوستان شکل گرفت واین ذهنیت را رواج دادند که گویا فلانی وابسته تشکیلاتی جریانات به قول آنها راست است. همزمانی این واقعه با تلاش ما برای شکستن محدودیت های قانونی در راه ایجاد تشکل به دنبال درج مقاله “بنویسید انجمن صنفی-بخوانید سندیکا” بهانه ای به دست داد تا این تحرکات محمل تبلیغاتی بیابد و سیل اتهامات و تفرقه افکنی ها توسط عناصر معینی در بین روشنفکران برج عاج نشینی که هیچ گونه خویشاوندی با کارگران نداشتند وصرفا به دلیل برگردان آثار مارکسیستی رسالت دفاع از کارگران را برای خود قایل شده بودند پرچمدار فعالیت ضد سندیکایی شوند. تهاجم در روزنامه های رسمی درپی مقاله ای از من به عنوان “سندیکا سازمان بی بدیل کارگران” علیه فعالیت سندیکایی اوج گرفت. سال بعد جریانی که با بی اخلاقی آن مصادره قطعنامه را در خارج از کشور پیش برده بود در یک میز گرد به مناسبت جشن اول ماه مه در فرهنگسرای بهمن، نماینده ای در برابر من داشت که علیه فعالیت سندیکایی داد سخن می گفت ولی از بد اقبالی آن شخص تقریبا تمامی حاضرین چند صد نفره میهمان پس از سخنان من به تشویق و تایید پرداختند و مواضع ما در این میز گرد مقبول واقع شد این درست زمانی بود که هیات موسسان سندیکاهای کارگری فعالیتش را آغاز کرده بود.
متاسفانه به دلیل ضعف های شخصیتی و انگیزه های جاه طلبانه شخصی این اختلاف نظر ها بدل به کین توزی های شخصی می شود و با تاسف بیشتر برای پنهان سازی این کینه توزی ها و برای توجیه آن انگ زدن در دستور کار قرار میگیرد و نتیجه آن می شود که نوشتن نامه یک نهاد به وزارت کار از جانب هیات موسسان سندیکایی راست و رفرمیستی و فریب کاری و آب به آسباب سرمایه داری ریختن قلمداد میشود و از جانب هواداران جریاناتی که …جمع آوری تعدادی امضا با حمایت نهاد های وابسته شناخته شده ،عملی انقلابی و موجه جلوه می کند .
همین جریانات که هیات موسسان را راست و رفرمیست و سازشکار و محافظه کار و عامل سرمایه داری می خواندند درست زمانی که اولین سندیکای از دل این هیات رخ نمایاند. یک شبه هوادار جنبش سندیکایی شدند و…
عین این موارد درباره تمامی مواضع هیات موسسان کارگری تکرار شده است تا آنجا که هیات موسسان در سال ۱۳۸۵تصمیم گرفت با انتشار کتابچه ای حاوی اسناد (بیانیه ها ، اطلاعیه ها،قطعنامه و سایر مستندات ) و فعالیت هایش جهت تنویر افکار عمومی کارگران اقدام کند. هنوز هم این تبلیغات منفی و تخریبی علیه هیات موسسان در واقع علیه فعالیت اتحادیه ای و سندیکایی مستقل جریان دارد. جالب است که کسانی از این قماش وقتی به بازگویی رویداد های کارگری این دوره می پردازند اصلا نامی از هیات موسسان نمی برند و شروع فعالیت های تشکل خواهانه را ازشکل گیری کمیته های سه گانه بیان می کنند و یا در صورت اشاره هیات موسسان را جریانی که می خواسته است از بالا و به کمک حاکمیت، کارگران را در سندیکاها سازمان دهد، معرفی می کنند. مضحک ترین آن ها را اخیرا درتارنگاشت منصور اسالو به قلم شخصی به نام ناصر ایرانی خواندم.
همین جریانات که هیات موسسان را راست و رفرمیست و سازشکار و محافظه کار و عامل سرمایه داری می خواندند درست زمانی که اولین سندیکای از دل این هیات رخ نمایاند. یک شبه هوادار جنبش سندیکایی شدند و از سندیکای واحد حمایت مشروط کردند و شرط آنان این بود که باشیوه های رادیکال در راهی که انان می پسندند قدم گذارند. همان که در میز گرد کارگری علیه سندیکاها سخن سرمیداد با جعبه شیرینی در دست و اظهار دوستی به جلسات هیات موسسان می آمد وداوطلب همکاری با هیات بود. هرچند ما با همان میزان ازشناخت بازهم با خوشرویی به این گونه تمایلات به ظاهرهمدلانه پاسخ می دادیم اما این رفتار ها خیلی زود ماهیت پنهان در خود را آشکار می کرد و دور جدیدی از کارشکنی ها آغاز می شد.
دلیل دیگر مخالفت آنها با هیات موسسان و شخص من به عنوان دبیر برگزیده هیات در اعلام مواضع نقادانه ما به برخی سیاست ها و مواضعی بود که از سندیکا و فعالیت سندیکایی انتظار انقلاب اجتماعی داشت. سندیکا را درمقام حزب اپوزیسیونی قرار میداد و به مبارزه بی امان با قدرت مسلط دعوت می کرد. سندیکایی که هنوز نهال نورسی بود و کارگران عضو آن هنور اولین و ابتدایی ترین اشکال مبارزه سندیکایی را تجربه نکرده بودند، سندیکایی که از هفده هزار کارگر شرکت واحد تنها کمی بیشتر از هزار و دویست نفر در انتخابات آن شرکت کرده بودند هر چند این تعداد در آن شرایط سخت ارزش بیش از هزاران عضو را درخود داشت اما باید همه کارگران را به همان شیوه اصولی و درستی که خود آزموده بود به سوی سندیکا جلب می کرد و تا آن زمان باید می آموخت ضمن برداشتن موانع از سر راه به کیفیت های لازم دست یابد. سندیکایی که ظهور غافلگیرانه ای داشت و از نظر کارفرمای مربوطه و نهاد های امنیتی یا نباید به وجود می آمد و حالا که تشکیل شده است باید توان برپا ماندن را از او گرفت و این نهال را قبل از آن که تنومند شود برید. سندیکایی که متاسفانه رهبری آن دچار توهم قدرت شده بود و همچنان که بارها به او گفته بودم توهم قدرت از قدرت بدتر است چرا که قدرتمند درمیدانی در برابر حریف چنانچه شکست خورد می فهمد کجای کارش می لنگد در صورتی که توهم قدرت به یک شکست تماما فرو میریزد . توصیه های مشفقانه من در مقاله” سخن سندیکایی” که در روزنامه های آن زمان نشر یافت این دسته از منتقدان را علیه هیات موسسان برانگیخت و خلق و کشف دو دستگی در هیات موسسان به جناح چپ به رهبری رییس هیات مدیره سندیکای واحد و جناح راست به رهبری من تئوریزه شد تا به آنجا که از تهمت های ناجوانمردانه هم بی نصیب نماندم.
من فکر میکنم آسیب شناسی رفتار تشکل ها و فعالین مستقل کارگری و تلاش برای شناسایی و زدودن آنها نقش حائز اهمیتی برای جهت گیری صحیح تر حرکت های آیندە دارد و غفلت از آنها می تواند بر فرایند مبارزات کارگران تاثیر سو بە جا بگزارد. وجود اختناق و استبداد نیز بە نوبە خود در شکل گیری پارەای انحرافات بە سهم خود نقش دارند. اگر فضای باز سیاسی وجود داشت و تشکل های کارگری قادر می شدند بدون دغدغە و پرداخت هزینە سنگین بە موقع مجامع عمومی خودشان را تشکیل میدادند و رهبران شان را عزل و نصب می کردند، قطعا جلوی پارەای از سوء استفادە اشخاص و گروە ها و کیش شخصیت ها کە در ارتباط با برخی تشکل ها پیش آمد بە موقع گرفتە می شد و اثرات منفی آسیب ها کمتر می شد، بە عنوان نمونە ما شاهد سوء استفادە شخصی برخی افراد از فضای بستە برای بە انحراف بردن یکی دو سندیکای کارگری و لطماتی کە بە این خاطر بە آنها وارد شد بودیم. بە نظر شما چگونە مادامی کە دیکتاتوری امکان تشکیل مجامع عمومی را نمی دهند می شود با اینگونە آفت ها مقابلە کرد؟
من تاکید دارم که این آسیب ها خود محصول استبداد و دیکتاتوری است و در واقع شرایط بسته و اختناق آمیز در ایجاد چنین پدیده هایی نقش تعیین کننده ای داشته است. این پیشینه دیرینه است؛ از دوران رژیم سلطنتی تا کنون ما شاهدش بوده ایم. استبداد زدگی محصول چنین شرایط به تربیت مستبدین کوچک یاری می رساند. ضمن اینکه شیوه اداره نظام های بوروکراتیک آدم های خاص خودش را تربیت میکند. در رژیم پیشین رییس سندیکا به مثابه شاه این نهاد بود و همچنان رشد می کرد تا به نمایندگی مجلس هم برسد. حالا هم چنین است. تملق و کرنش در مقابل ارباب قدرت تاثیر متقابل دارد هم بالا دست را به لحاظ روانی ارضا میکند و هم به پایین دست در مقابل زیرمجموعه اش قدرت و امتیاز اهدا می کند. طبیعی است که کسانی در راس تشکل ها قرار گیرند که تملق وزیر و وکیل را بگویند. این در بخش تشکل های وابسته کاملا دیده میشود. نمونه آن را درشورای عالی کار و یا هیات امنای صندوق تامین اجتماعی دیده ایم. ضمن آنکه با دادن رانت های گوناگون از جمله دادن میالغ کلان و یا سکه و کادو و هدایای نفیس نظیر آنچه در سال ۱۳۹۲ در دوران تصدی گری قاضی مرتضوی در سازمان تامین اجتماعی اتفاق افتاد آنها را شریک جرم خود می کنند. در سوی دیگر ماجرا هم همین نوع مناسبات منتهی با کسب امتیازاتی که بیشتر ارضای کیش شخصیت افراد را پاسخ می دهد. این تملق گویی و تملق پذیری یکی از پارامترهای تعیین کننده است به ویژه در میان احزابی که پرورش کادرها و اعضای مسول تابع سلسله مراتب حزبی است و این روش به ویژه در نوع تشکیلاتی که به بهانه وجود دیکتاتوری کاربست ساختارهای غیر دموکراتیک حزبی را اجتناب ناپذیر می دانند. سانترالیزم دموکرایتک نوع احزاب سنتی چنین شرایطی را فراهم می کند کافیست گزارش کارکرد هوادار ویا عضو یک تشکیلات سیاسی در یک سازمان اتحادیه ای نوعی وابستگی این نهاد را با حزب متبوعش فراهم کند؛ این خود موجب اعتبار، باور و رشد آن عنصر در حزب متبوع می شود نمونه آنرا پیرامون هیات موسسان سندیکاهای کارگری دیده شده بود. به این ترتیب که کسی اعلامیه ها و مقاله های یک حزب سیاسی را با بریدن و حذف امضای آن به نام خود در بین کارگران توضیح می کرد تا به این وسیله هم اعتباری بین کارگران بیابد و هم به حزب متبوعش میزان وفاداریش را نشان دهد. مورد دیگری که در چنین فضای بسته ای رشد می کند آینده نگری فرصت طلبانه ایست که شرایط را ناپایدار می پندارد و برای دوران پس از این ناپایداری طرح و نقشه می کشد، نمونه لخ والسای نوع ایرانی آن در بیشتر کسانی که از هر وسیله ای برای ایجاد نهادی که بتواند اعتبار رقبای خارجی حاکمیت کنونی را به جانبداری از این نهاد ها و درواقع از عناصر تشکیل دهنده این نهاد ها سوق دهد، رواج دارد. نمونه دیگر رشد بی قاعده و قارچ گونه عناصر سیاسی پیرامون سازمان های کارگری است که درک درستی از کارگر و نیاز های آنی و آتی آن ندارند . از نظر آنان کارگر آگاه و انقلابی آنست که یک شبه به مارکسیسم اعتقاد پیدا کند و به حرب مارکسیستی مورد سلیقه و پسند آنان جذب شود. در کشوری که میلیون ها کارگر آن درگیر ذهنیت های پرورش یافته فرهنگ سنتی است و با کمترین دانش از علوم انسانی به ویژه اقتصاد سیاسی روبرو است و هنوز آگاهان این طبقه قادر نیستند تا دانسته های خود را از طریق یک روزنامه چند برگی به این توده بزرگ انسانی انتقال دهند و در جایی که کارگرانش تحت تاثیر رسانه های سرمایه داری حاکم بیشترین دغدغه و دانسته هایشان پیرامون اختلاف علی دایی و رییس هیات مدیره باشگاه پرسپولیس است و در مقام صاحبان اصلی سازمان تامین اجتماعی حتی از سوء استفاده میلیاردی در این سازمان خبر دار نمی شوند و یا اگر می شوند حداقل واکنش معترضانه را هم بروز نمیدهند، این جماعت به دنبال ایدآل های ذهنی خود به زور می خواهند برگردن هر کارگری شال سرخ بیاویزند. دو چیز در همه این نمونه ها مشترک است. اولی توسل به دروغ و جعل هویت برای کسب مشروعیت و دیگر اینکه این افراد و گروه ها به رغم آنکه خود را طرفدار آزادی و عدالت خواهی می دانند و به چپ بودن شهره شده اند و اصرار دارند خود را مخالفت و ضد سرمایه داری وضد امپریالیسم نمایش میدهند و اظهار می دارند که منافع جمعی را بر منافع و انگیزه های فردی ترجیح میدهند امابه شدت لیبرال اند و در استفاده از جمع برای رسیدن به فرصت های احتمالی برای رشد و توسعه موقعیت و منافع بیشتر فردی می اندیشند. این جماعت جایگاه ونهادی که قانونمندی های دموکراتیک را سرلوحه کار خود قرار دهند را برنمی تابند. به شدت موج سوارند و هر جا که اطمینان یابند سازمان کارگری نسبتا پایداری سامان یافته است تلاش دارند تا از این نمد کلاهی برای خود دست وپا کنند .این آفت ها یک شبه ایجاد نشده و به یکباره هم با باز شدن فضای سیاسی از بین نمی رود. اما طی یک پروسه با تمرین شیوه های دموکراتیک که به نظرم حتی باید در چهارچوب خانواده های کارگران روشنفکر و در میان روشنفکران و کارگران و کسانی که به دموکراسی البته نوع مشارکتی آن باور دارند رواج یابد. من پیشتر هم نوشته ام حتی اگر به فرض امروز حاکمیت کنونی مقاوله نامه حق آزادی تشکل ها را به هر دلیل بپذیرد و تهعد دهد که هیچ گونه دخالت گری در تشکیل و ادامه فعالیت آن ها نداشته باشد و تنظیم اساسنامه های سازمان های کارگری و انتخابات آنها واقعا توسط خود داوطلبان ایجاد سازمان های کارگری انجام شود هیچ تضمینی برای عدم حضورسودجویان، فرصت طلبان و سوداگران سیاسی در این سازمان های آزاد و مستقل نخواهد بود. این راه دشوار نیاز به جلوداری کارگران و پیشروان کارگری دارد که عمیقا به جمع و همبستگی برای کسب حقوق برابر وهمگانی اعتقاد داشته باشند و در مقام نمایندگی و احراز وکالت از سوی دیگران همیشه آماده پاسخگویی به آنها و اجرای تصمیمات منبعث از نظرات جمع با شند و از هرگونه خودکامگی توسط خود و دیگران پرهیز کنند. این تمرین و ممارست از هم اکنون باید صورت گیرد چه حکومت دموکراتیک باشد چه دیکتاتوری. فرق بودن در هریک از این شرایط تنها سختی و رنج کار را کم و زیاد می کند طبیعی است به هرمیزان که در تنگنا قرار داشته باشیم باید بیشتر از خلاقیت و استعداد هایمان هزینه کنیم. همچنان که کارگران اروپایی در زمانی که حرف زدن از حق ایجاد سندیکا مجازات اعدام داشت از پا ننشستند و از راه های گوناگون و روش های متفاوت توانستند سرمایه داری دوران خود را به پذیرش برقراری تشکل آزاد خود وادارند. برخی فکر می کنند حالا که نمی توانند آزادانه سازمان کارگری مورد نظرشان را به وجود آورند باید به بهانه بازگشایی سندیکایی که در گذشته وجود داشته و هیچ گاه منحل نشده است مدعی احیای آن شوند و پس از مدتی این ادعا راکه سندیکا فعالیت دارد رسما اعلام کنند و حتی کسانی را برای معرفی آن به سازمان های بین المللی برمی گمارند و وقتی مورد نقد و افشا قرارمی گیرند پاسخ می دهند که: “گیریم این سندیکا دروغین باشد وجود آن چه ضرری به کسی می زند ؟” در پاسخ باید گفت این سندیکای جعلی به هیچ کس جز گارگران ضرر نمی رساند چرا؟ چون اولا از بالا و بنا به تمایل فرد و افراد اندکی بازشکل گرفته و فاقد ویژگی های سه گانه دموکراتیک؛ طبقاتی و توده ای فراگیر است دوم اینکه صوری است ومحتوایی ندارد و ساختارش به گونه ای نیست که مشارکت اعضای احتمالی را تامین کند ؛ سوم اینکه اساسنامه ای که منطبق با نیاز های روز کارگرانی که مدعی نمایندگیش شده است ندارد چهارم اینکه رهبری آن را انتخابی نیست میزان مشارکت در آن حتی برای خود اعضای اندک آن هم در حد صفر است پنجم اینکه اعضای این سندیکای بفرموده، ازهر صنفی هستند که ربطی به هویت اصلی این نهاد ندارد فیلم ساز، برقکار، حسابدار، پیمانکار و….. و بسیاری دلایل دیگر. البته این مسایل در جنبش های کارگری بوده و تازگی ندارد و خیلی هم نگران کننده نیست به ویژه آنکه در دنیای امروزین اخبار و اطلاعات را نمی شود برای مدت زیادی پنهان نگاە داشت. پنهان شدن در پشت ادعاهای دروغین بازی بچگانه ایست. کافی است اختلافاتی به هر دلیل نظیر آنچه آقای میلاد درویش از اعضای هیات موسس سندیکای فلز کار مکانیک با شخص مدعی رهبری و یا روابط عمومی آن داشته است بروز کند و ایشان در اظهاراتش بیان کند که:” این نهاد سندیکا نیست، هیات مدیره و اساسنامه و آیین نامه ندارد و ایشان هم عضوی از هیات موسس آن است که توسط یک نفر یک شبه به سندیکا تغییر ماهیت داده است.” نامه آقای درویش در رسانه های اینترنتی قابل دسترسی است. خوب این مشکلات عمدتا بیماری های مزمن در جامعه ماو از جمله در جنبش کارگری ماست که متاسفانه به دلیل آن که ضعف بنیه اقتصاد تولید محور به کاهش اعتبار کارگران در سپهر اقتصادی و اجتماعی ایران انجامیده است واقتصاد نفتی و هزینه کرد آن رابطه دولت – ملت را به ویژه آنجا که به نقش و سهم کارگران برمی گردد بی محتوی و بی شکل ساخته است. درمان این بیماری ها هم تا تغییر جدی در بنیان های اقتصاد نفتی و رویکرد به سوی تولیدات اجتماعی مفید دیگر در کنار استفاده بهینه از نفت در حیاط اقتصاد کشور، چون درمان بسیاری بیماری های دیگر به کندی صورت خواهد گرفت.
راه های مقابله با این بیماریها بیش از هر چیز با آموزش متکی بر عمل اجتماعی کارگران مقدور است بازهم اگر به حدود سیزده سال اخیر نگاه نقادانه ای داشته باشیم می بینیم که جز هیات موسسان هیچ تشکلی قادر به آن همه کار ارزنده آموزشی به شکل کارگاهی در میان کارگران نشده است این نهاد با توجه به اینکه از نهاد های موقت بود و کار گذار به سندیکا را از سوی داوطلبان عضویت در سندیکاها سازمان میداد به هیچ وجه دچار حاشیه نشد و با وجو آنکه پارەای از دستجات سیاسی تلاش میکردند از امکانات آن یک جانبه به سود خود بهره برداری کنند اما با هوشمندی و درایت جهت رواج اصل استقلال طلبی تسلیم این ترفند ها نشد.
س:شما به تلاش دسته جات سیاسی برای بهره برداری از هیات موسان سندیکایی اشاره کردید . اگر ممکن است بیشتر و واضحتر در این باره بگویید. آیا نزدیکی این دسته جات سیاسی در کل از نظر شما مردود بود یا اینکه واقعا احساس می کردید و دلایلی داشتید که فکر میکردید استقلال عمل شما ر ا مخدوش می کرد؟
واقعیت آن است که هیچ نهاد و سازمانی نمی تواند دیوار و حصاری به دور خود بکشد و درست هم نیست؛ هیچگاه هم قرار نبود و درعمل هم چنین اتفاقی نیفتاد که هیات موسسان از پذیرش هیچ شخص و گروه و یا حتی میهمانانی که علاقمند به شناخت نحوه فعالیت هیات بودند خودداری کند. ما در بعضی از جلسات میهمانانی از روزنامه نگاران ، فعالان انجمن هایی نظیر انجمن و یا اتحادیه صنفی پرستاران و یا انجمن صنفی کارگران میوه وتره بار و خیلی از شخصیت های سندیکایی قدیمی که در این زمان دیگر فعالیت نداشتند برای هم آموزی و استفاده از تجربیات آنها و یا توضیح چکونگی فعالیت خودمان دعوت به عمل میآوردیم/ برخی از هیات های موسس مثل هیات موسس اتحادیه سراسری کارگران اخراجی و بیکار با نامه رسمی ممهور به مهر هیات موسس خودشان فردی رابرای عضویت در هیات موسسسان معرفی میکردند. این درست بخشی از کاری بود که ما طبق اساسنامه متعهد به انجام آن بودیم. منتهی برخی از جریانات یا برای دعوت به همکاری معینی به ما مراجعه می کردند و خواهان شرکت در جلسات ما برای توضیح درخواست خود بودند که ما پس از شنیدن حرف های آنها برسر موضوع اظهار نظر می کردیم. مورد مشخصی که می توانم بگویم حضور دوتن از اعضای یکی از احزاب دولتی وقت بنام…حزب مشارکت به توصیه منصور اسالو برای آشنایی با ما بود. منتهی این دعوت از نظر ما بسیار اشکال داشت، چرا که اسالو به آنها گفته بود هیات موسسان تمایل به حضور شما در نشست هفتگی خود را دارند که این اصلا درست نبود و ما چنین درخواستی نداشتیم و از سوی دیگر به ما گفته بود که اعضای این حزب خواهان دیدار با هیات مدیره ما هستند. بهر حال این اتفاق افتاد و آن هم در حالی بود که اسالو به عنوان عضوی از هیات موسسا سندیکای واحد در این نشست حضور نداشت و پسر ایشان به نیابت از طرف او به هیات موسسان و احتمالا برای انتقال آن مواضع به ایشان آمده بود بهر حال درجریان این نشست نمایندگان حزب میهمان از ما تقاضای شرکت و حمایت فعال از نمایندگان اصلاح طلب مجلس را داشتند, که این درخواست از سوی ما به دلیل عملکرد ضد کارگری همان مجلس در خارج کردن کارگران قالیباف از شمول تامین اجتماعی و مصوبه خارج کردن کارگاه های دارنده پنچ کارگر از شمول قانون کار، رد شد. موضوع دیگر به نقش دخالت گرانه یک جریان نوپدید غیر دولتی به نام “اتحاد دموکراسی خواهان” مربوط می شود. بدیهی است که این گونه جریانات تلاش کنند تابرنامه های خود را آنگونه که درست می دانند به پیش برند و بدیهی تر هم آنکه این گروه نیز مانند هرجریان سیاسی دیگرنیم نگاهی به جنبش های اجتماعی موجود داشته باشد. بر همین اساس در نشست خصوصی از جانب برخی از فعالان این جریان از هیات موسسان خواسته شده بود تا به عضویت اتحاد دموکراسی خواهان درآیند .ما بنا برهمان اصل حفظ استقلال تشکل های سندیکایی نسبت به این درخواست پاسخ منفی دادیم و مصرانه خواستار پرهیز آنها از دخالت گری در امور فعالیت های هیات موسسان شدیم. متاسفانه پس از شکل گیری سندیکای واحد این دخالت گری به صورت آشکاری از سوی اتحاد دموکراسی خواهان یا برخی از عناصر موثر تشکل مذکور در کار سندیکای واحد دنبال شد و در سمتگیری برخی عناصر هئیت مدیرە و دست یازیدن بە اقدامات شتاب آلود و بعضی چپ روی های کە صورت گرفت، تاثیرات بسیار مخرب معینی به جای گذاشت. این دخالت گری نه تنها کمکی به رواج دموکراسی در سندیکای واحد نکرد بلکه بە مناسبات دمکراتیک میان اعضای هئیت مدیرە ضربە زد وموجب بروز اختلافاتی در بین رییس هیات مدیره و اعضای سندیکا شد واسناد این دخالت گری در سایت سندیکای واحد هم منتشر شد.
س:از مدتی پیش بە این سو در میان تشکل های حکومتی بە نظر میرسد تغییر و تحولاتی در حال انجامند. افراد معینی از گردانندگان اصلی آنها چنان در وابستگی بە مقامات وزارت کار پیش رفتەاند کە بە عنوان ـمثال بی چک و چانە در شورای عالی کار و دستمزد بە خواست کارفرمایان و مقامات دولتی گردن می نهد و همان چیزهایی را کە آنها از ابتدا بە دنبالش بودند تائید می کنند و علیە منافع کارگران رای می دهند و حتی بعضا از دست هم بە معاون وزیر کار شکایت می برند وخواهان برخورد وزارت کار با طرف مورد اختلاف می شوند. عدە دیگری نیز اما کە دست بر قضا شاگردان و تربیت شدگان وزیر کار هستند بر عکس دستە پیشین با برنامەها و رفتار دولت مخالفت نشان میدهند و ساخت و پاخت دستە اول با دولت وکارفرمایان را افشا میکنند ومخالفتشان را علنی بیان می کنند. این واکنش ها را چگونە میشود تعبیر کرد؟ طبیعتا در بدنە شوراها ی اسلامی و انجمن های صنفی مخالفت با عملکرد سرکردگان تشکل ها بویژە با آنهایی کە بە گونەای افراطی دنبالە رو دولت و کارفرما ها هستند شدید شدە و خیلی ها اگر این تشکل ها را رها نمیکنند تنها بە این دلیل است کە فکر میکنند اگر آنها را ول کنند دیگر با توجە بە فشاری کە روی تشکل های مستقل است دستشان بە جایی بند نیست. نظر شما نسبت بە این مسایل چیست؟
اصل ماجرا به سهم خواهی سه تشکل رسمی از دولت بر می گردد . در گذشته کانون عالی شورا ها تنها تشکل مورد تایید وزارت کار برای شرکت در شورای عالی کار و سایر شوراهای دیگر بود . پس از برآمد سندیکایی خواهی در میان بخش های قابل توجهی از کارگران ونشانه هایی دال براینکه گروهی از فعالان خانه کارگری مخالف محجوب و سیاست های وقت خانه کارگر تمایل جدی به کار سندیکایی نشان دادند و درست بعد از انتقال قدرت دولتی از اصلاح طلبان به اصولگرایان ، دولت احمدی نژاد با این اندیشه که خانه کارگر بازوی سیاسی آقای رفسنجانی در امور کارگری است این امکان را فراهم آورد ابتدا انجمن های صنفی و کانون های مربوطه استانی و کشوری شکل گیرنئ و سپس به نمایندگان کارگری کارگاه هایی که طبق قانون قادر به ایجاد شورا یا انجمن صنفی نیستند میدان عمل داده شود . هرچند که شکل گیری این نهاد ها برابر قانون رسمیت داشته و دارد اما این محمل قانونی بیشتر مورد استفاده سیاسی دولت وقت قرار گرفت .
آشکار است که با روی کارآمدن دولت جدید تغییراتی برهمین پایه (کارکرد سیاسی تشکل های رسمی به سود جناح های رقیب در حاکمیت) شکل گیرد . حالا این کانون ها سهم برابر با شوراهای اسلامی کار را می خواهند.آنه نمی خواهند فقط عضو ناطر در شورای عالی کار باشند. ضمن آنکه نیاید فراموش کرد که شخص وزیر خود از خانه کارگری هاست و علاوه بر آن کاراکتر امنیتی را هم در این حوزه داشته است و به همین دلیل شناخت بیشتری نسبت به موضوع دارد. ممکن است برخی از نیروهای به اصطلاح کارگری پیرامون وزارت کار نیز بنا به انتظارات از برنامه های اعلام شده وزیر مفری را برای قدری (رادیکالیزه کردن) رفتار ها و گفتار هایشان پیدا کرده باشند و با اتکا به اعلام آن برنامه ها حاشیه امنی برای خودنمایی پیدا کنند. ضمن آنکه فراموش نکنیم که دور جدید انتخابات مجلس شورای اسلامی محرک وانگیزه ای قوی برای این دسته از نیروهای پیرامونی است .