ما آمریکا را در میهن خود با چکمه پهلوی شناختیم.نقطه آغازین سیاست آمریکا,فشار برای خروج ارتش سرخ از ایران بعد از جنگ جهانی دومو نخستین جلوه جنگ سرد بود. مبارزه علیه نفوذ کمونیسم در ایران, با اجراء اصل چهار ترومن, کمک به سرکوب و کشتارمردم آذربایجان، و در ادامه تشکیل دولت ملی دکتر محمد مصدق را مغایر با اهداف خود دانسته , با دسیسه و ترفند و بکارگیری اوباشان ونظامیان خود فروخته, دولت ملی مصدق را سرنگون کردندو شاه را مجددا بر تخت نشاندند. به شاه درس دولت مداری و شیوه رفتار با مخالفان را آموزش دادند. شیوه امریکائی را مردم ما با روی کار آمدن دوباره محمد رضاشاه, تجربه کردند.برای آمریکائی ها,که نزدیک به چند هزار مایل دور از منطقه بودند نیازبه یک دیکتاتور سرسپرده لازم و ضروری بود.در تمام قاره ها, امریکائی ها در جستجوی پای ثابت بودند. و در تمام نقاط دنیا کشورهای تحت الحمایه را به زراد خانه های خود تبدیل کرده بودند.شاه پابپای احیاء امنیت در داخل, رویای تامین امنیت منطقه را درسرداشت.او در این راه از تمام مشاوران نظامی و سیاسی سرویسهای امنبتی, سیا, موساد, اینتلجنت سرویس, بهره مند بود.همه عوامل یاد شده , بطور
آشکار و پنهان در دولت شاه , ستاد های ارتش, سرویس های مخفی,شبکه های اجتماعی وابسته به نزدیکان دربار, لانه کرده و فعال بودند.هر ایرانی که زخمی از پهلوی بر خود داشت,آن زخم, ریشه در مناسبات حکومت پهلوی با بیگانگان بالخص امریکا را عیان می کرد .امریکا از رژیم کودتا, که در سایه مشاورانش نفس می کشید, خود را محق دریافت امتیازات ویژه می دید.با نفوذ سی هزار مستشار نظامی خود در ارتش ایران, عملا آن وحشتی را که به شاه زمان فرار, از رخنه در ارتش توسط نیروهای سیاسی دست داده بود را آمریکائی ها با تزریق” روح امریکائی “به ارتش , به شاه اطمینان دادند که نگران چکمه پوشانش نباشد.و در این رابطه با امضا قرارداد منطقه ای , پیمان سنتو به وزن تاج شاهی اعتباری دو چندان بخشیدند.طرح مارشال, ترومن,مبارزه با خطر نفوذ کمونیسم , تبدیل به تز وفاداری حکومت پهلوی شده بود.
با روی کار آمدن دولت های متفاوت در آمریکا, سیاستهای متفاوت در میهن ما هم خود را نمایان می نمود.یکی از آن تفاوت ها, توصیه کندی ها به اصلاحات , که در میهن مابه” انقلاب سفید” منجر شد.انقلاب سفید, از درون خود اعتراضاتی را به وجود آورد , که ۱۵ سال بعد به سرنگونی شاه و ایده های حامیانش منجر گردید.در طول این پانزده سال,میهن در تلاطم خود دست وپا میزد.نیروهای خواهان تغییر ,از مصلحان در حکومت!, تاسرنگونی طلبان هر کدام با صداهای متفاوتی با جامعه گفتگو می کردند.شاه هم آنقدر متکبر و خود رای شده بود که با امریکائی ها هم دست به بازی های خطرناکی می زد.به نزدیکان و چاپلوسان خود که احزابی درباری را در طبق اخلاص به طاعت ملوکانه بخشیده بودند , اعتنا نکرده و” حزب رستاخیز” خود را بنا نهادو سازمان خاص خود را پی ریزی نمود.مشاوران شاه از هر نحله, سیستم سرکوب را در وجود او پیش می بردند.ساواک جهنمی با اختیارات ویژه از شاه و مهره های امنیتی, به قلع و قمع, مخالفان مشغول بود واوضاع پر تشنج منطقه, جنگ بین شورشیان ظفار و دولت عمان , اختلافات مرزی با عراق, موضوع اروند رود, نیازمند چهره نمودن دیکتاتور را طلب میکرد و در هر دو مورد دخالت شاه با حمایت دولت سرکوب, آمریکا را نشان می داد.
هیچ نشانه ای از بروز یک تلاشی دیده نمی شد که پس از چهار سال, به انقلاب ۵۷ و سر نگونی رژیم پهلوی را باخود داشته باشد.این روند بقدری محتاطانه روی دادکه روز پیروزی مردم بر شاه , هیچ علائمی از تولد اندیشه بنیادگرانه ای خانمان سوزدیده نمی شد.با رشد و نفوذ این اندیشه , همچنان به نفوذ و پیشروی امریکائی ها در منطقه خاورمیانه بیشتر احساس می شد.با اعلام دکترین آیت الله خمینی, اسرائیل, در سرلوحه دشمنی قرار گرفت. تمام آنانی که مدتهای مدید در کشورهای عربی, اعم از لیبی, سوریه , لبنان, مصر,عراق مستقر بودند,با نام و بی نام به میهن آمده و در دوائر مختلف نهضت آزادیبخش اسلامی که درشهر قم استقرار یافته بود, مشغول کار شدند.موج اسلام گرائی از نوع خمینی, طالبان پای بند این افکار را از سراسر منطقه به خود جذب کرد. حوزه های علمیه در شهر قم , با جضور افغانی های شیعه مسلک, پاکستانی, عراقی, لبنانی,و در ادامه از نقاط دور و نزدیک به جذب نیرو پرداخت.بنیاد گرایان در تشکیل دولت دلخواه خود, روز ۱۳ آبان سال ۵۸ به سفارت آمریکا حمله کرده و کارکنان سفارت را به گروگان گرفتند. با سرنگونی دولت موقت لیبرال مذهبی مهندس مهدی بازرگان,دستور کار جدیدی پیش روی نیروهای درگیر ایام انقلاب قرارگرفت.همه به تب مبارزه با امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا دچار شدند. افغانستان در اشغال شوروی دست و پا میزد و هر زمان سناریوی جدیدی نیروهای درگیر باهم داشتند.کودتا و قتل و تعویض نام ها و نشانها , افغانستان را به ورطه جنگ داخلی کشاند. آمریکا در آنجا هم از طریق پا کستان به تجهیز نیروهای طرفدار خود مشغول بود. در این رابطه با موج جدید اسلام خواهی در حکومت ایران و رهبری بلامنازع آیت الله خمینی در صحنه آنروز ایران و تبلیغ مرجعیت ایشان بین شیعیان منطقه و یارگیریهای مختلف از شبکه تازه براه افتاده نهضت آزادیبخش اسلامی در شهر قم به سرکردگی محمد منتظری,عملا فضای نوئی ایجاد شد.محمد منتظری در سر سودای تشکیل حزب جهانی مستضعفین را داشت.
همه این قضایا از چشم آمریکائی ها پنهان نبود.فصل جدیدی برای” حضور امریکا ” در منطقه احساس می شد.بنیاد گرائی از نوع شیعه ایرانی در خود شدیدا روحیه ضد کمونیستی داشت , تشکلی که از بدو تشکیل احزاب مدرن و دگراندیش در دهه ۱۳۲۰ بوجود آمده بود به موازات فعالیت خود نیروهای مقاومت منفی را بوجود آورد.” تشکیلات حجتیه” با سابقه ای برابر احزاب مدرن و دگر اندیش در حیات سیاسی میهن تولد یافته بود و کمابیش با رسوخ و نفوذ اندیشه های مخرب خود فعال بودند.تشکیلات حجتیه, برای پیروزی خمینی در مقطع انقلاب تلاش فراوان کرد و همه جا,با شعارهای اسلام گرایانه , منویاتش را پیش برد.با موج تسخیر سفارت, و به زیر کشیدن دولت موقت که متاسفانه همه دست یاری به آیت الله خمینی دادند, آنان یکه تاز میدان شدندو بطور سیستماتیک, پا در هر نقطه با روحیه مبارزه با آمریکا گذاشتند.حضور میلیونها افغانی مهاجر در میهن, خود عملا لشگری آماده بسیج برای حضور در مسائل افغانستان را از بابت صدور انقلاب اسلامی, مهیا میکرد. ضمن اینکه از آن دسته از افغانی هائی که همسو با اندیشه اسلام گرانه حکومت جدید بودند مورد حمایت قرار گرفتند.خود بخود , در تعارض با حضور شوروی در افغانستان, که باب طبع آمریکائی ها هم بود حکومت اسلامی توانست در کنار آمریکا , مقابل حضور شوروی قرار گیرد.یک همکاری نانوشته ای روی میز دو طرف قرار گرفت.کینه و دشمنی عراق با ایران پس از اخراج خمینی ار نجف و عزیمت ایت الله خمینی به کویت و سپس به فرانسه, پس از مدتی , ورود با شکوه آیت الله به ایران. دولت عراق اقدام به اخراج ایرانیان مقیم کشور خود نمود. با شروع تبلیغات برای صدور انقلاب و نفوذ ایده ی جنگ با اسرائیل و تحریک اعراب مناطق مختلف,پایه ای شد برای طرح جنگ عراق با ایران,و حکومت اسلامی در اواسط سال ۵۹ تقریبا یکدست با رهبری که همه سر به طاعتش نهاده بودند وارد بازی های دوران سوز خود شد.جنگ با عراق که هشت سال طول کشید جز نابودی منابع مادی و معنوی هیچ دستاوردی برای حیات اجتماعی مردم نداشت. اما برای تحکیم پایه های قدرت وتقسیم نهاد ها به دست جناح ها تا بتوانند رنگی دیگر به حکومت بدهند, بیشترین تاثیر را داشت.حکومت اسلامی در طول جنگ توانست , دوستان خود را در عرصه های بین المللی بیابد و با آنان وارد مصالحه و معامله شود. در منطقه هم در طول جنگ با عراق و پس از خروج ارتش شوروی از افغانستان با حمایت از مجاهدین افغان و تشکیل واحد های نظامی مستقل از سپاه در کنار نیروهای مجاهدین افغان عملا وزنه ای شد در معادلات داخلی افغانستان.حکومت اسلامی در هر نقطه ای که رنگ وبوئی از اعتراض و شورش مشاهده میکرد ,با ایجاد تشکل های اسلامی سعی در ابراز وجود و مقابله با امریکا می نمود. ایت الله خمینی با طرح تشکیل هسته های مقاومت حزب الله,شعارهایش را پیش می برد. دنیا در این دوره, حکومت ایران را مظهر تروریسم دولتی می شناخت.رژیم ایران در تمام اعمال خود ,پای آمریکا را به میان می آورد. موج نا آرامی ها در منظقه خاورمیانه بر شانه های ایران و اسرائیل سنگینی میکرد. وحکمت ایران با حمایت های خود از حزب الله لبنان و حماس آتش بیارمعرکه شده بود.قدم به قدم با اقدامات حکومت ایران, امریکاهم برای خود دکترینش را پیاده میکرد.برای خاموش کردن شعله های کینه و جنگی که در افغانستان حاکم شده بود امریکا طالبان را به جان مجاهدین افغان انداخت و ۶ سال هم طالبان افغانستان را مرکزی برای پرورش تروریست ها و اعزام به دیگر نقاط جهان نمودند. حکومت ایران هم در این قاعده, بازی های خود را داشت. آمریکا بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر به بهانه مبارزه با تروریسم از هوا و زمین با نیروهای ائتلاف به اشغال افغانستان پرداخت.متعاقب آن عراق که ۱۱ سال در محاصره اقتصادی کشنده ای بسر میبرد را مورد حمله قرار دادندو با عملیات ضربتی عراق را هم اشغال کرد.همه این ها در سایه مبارزه با نفوذ اندیشه های بنیاد گرایانه روی داد. عراق نفت و انرژی مسئله امریکا و هم پیمانانش بود. افغانستان هم ارام سازی وکنترل قاچاق مواد مخدر و دست یافتن به منابع زیر زمینی و انتقال انرژی از خاک آن.
باتولد انقلاب اسلامی در ایران,رشد بنیاد گرائی با قرائتی دیگر از دین,در منطقه خاورمیانه اعم از مذهب شیعه و سنی, جنگی آشکار را دامن زد.خشونت نهادینه شده دراین نوع نگرش,محیط مناسب خود را یافت و همه را با هم درگیر نمود.استقرار امریکائی در این رابطه با طول موج تحریکات حکومت ایران همخوانی داشت.امریکا بدون هزینه کردن پشتیبانی های غیر مستقیمی را از رژیم ایران دریافت میکرد که باب طبعش بود و به سرعت بدون اینکه فرصتی را از دست بدهد در بازی دومینه,با تحولات در منطقه خاورمیانه ,پیروزی های شگرفی بدست می آورد.در هیچ زمانی امریکا به اندازه امروز در جهت به دست گرفتن همه امکانات مادی ومعنوی در منطقه خاورمیانه پیروزی بدست نیاورده است وامروز برای خاورمیانه , رویای”طرح خاورمیانه بزرگ” را در سر می پروراند. امروزمیهن ما ایران در جنگی عیان و بی پرده عملا در محاصره نظامی آمریکا و هم پیمانانش قرار دارد.آمریکایک بار با حمله نظامی به ایران برای آزادی گروگان ها, اقدام نمودکه با حادثه, توفان شن, خاتمه یافت.و مردم ایران ازناکامی آمریکا در آن حادثه به نیکی یاد می کنند.با توجه به نفوذ اندیشه ربانی در بین توده بی شکل و به شدت مذهبی, آنها این حادثه را مرتبط باحفظ انقلاب اسلامی شان به دست غایب نا پیدای جهان حاضر می دانند.
اماشرایط امروز باآن زمان تغییر کرده است. امروز حکومت دیگر نیاز ندارد تا به دامان آسمان و دعا های مساجد و تکایا متوسل شود. امروز تلاش می کندتا به سلاحی مجهز شود که در میدان بازی قدرت ها نقش اورا به رسمیت بشناسند.
آمریکا و هم پیمانانش, به این نتیجه رسیدند که شرایطی را فراهم کنند تا حکومت اسلامی نتواند به اختیار خود صحنه بازی را ترسیم کند.انها در میهن ما تجاربی بسیار کهن دارند.از آن زمان که کلید دخالت در میهن مارا از سال ۱۳۰۰ شمسی با دادن وام یک میلیون دلاری به کابینه
مشیرالدوله و در اختیار گرفتن کنترل اداره مالیه تحت نظارت مستقیم مستشاران خود و با تحمیل “دکتر میلیسپو” به کابینه قوام و استخدام امریکائی ها با حقوق گزاف بدست گرفتند .آنچنان که که” والاس مری” وزیر مختار آمریکا در مرداد سال ۱۳۲۱ با افتخار به “ولز”معاون وزارت خارجه آمریکا می نویسد:به زودی ما در وضعیتی خواهیم بود که عملا ایران را اداره خواهیم کرد. در زمان اشغال ایران مقارن جنگ جهانی دوم, سفارت آمریکا آنقدر قدرت داشت که اقدام به بستن روزنامه ها و جلوگیری از انتشار آنها مینمود. همه آن تجربه ها و در ادامه ستیز با مردمی که خواهان کشوری مستقل و حکومتی ملی و دمکراتیک بودند را هم آمریکائی ها ازما با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دریغ ورزیدند.ما خاطره تمام آن اعمال ضد حقوق انسانی و بشری را هنوز در سینه خود داریم. تا سال ۵۷ رژیمی بر سر کار بود که افتخار میکرد بگوید امریکائی است.مردم,ما شیرازه حکومت پهلوی را با همه تاریخ نوشته و نا نوشته دخالتهای امریکا را به زباله دان تاریخ سپردند.اکنون فصل دیگری گشوده شده است.در پدیدار شدن نظام جدید و نشناخته مردم دخیل بوده و با هر نوع مقاومت های عدیده ای, مردم هزینه داده و به اینجا رسیدند که با حاکمان خودامروز تعارض
دارند.مردم بعد از سی سال, با عبور از دوران دشوار حکومت اسلامی و استبداد ولی فقیه, برای تحقق خواسته های مدنی خود بیش از یک سال است با زبانی دیگر با حکومت گفتگو می کنندو مقابل آنان ایستاده اند.
ما, امریکا و هم پیمانان شان را هم از دریچه , کشور عراق و افغانستان به خوبی می شناسیم. در افغانستان معلوم نبودبه افغانها چه کسانی حکم می رانند. افغانها درتکه پاره کردن هم از یکدیگر سبقت می گرفتند, هیچ روحیه ای از تفاهم ملی در بین شان نبود.جنگ در زمان طولانی خود همه را باهم دشمن کرده بود.ظهور طالبان بر بستر همین خشونت قومی و دینی خود را نمایاند وهمه این فجایع را آمریکا از” اطاق وضعیت فوق العاده، درکاخ سفید”پیگیری می نمود.جای شکرش باقی است که افغانستان یک غار” تورابورا” دارد تا بنلادن یا به گفته امریکائیها ,” تروریست های بی سرزمین”را در خود جای دهد و امکان حضور مستمر امریکا و نیروهای ائتلاف را میسر کند!!. همه این حوادث از نظر مردم مانرفته است. امریکاعراق راطی یک حمله برق آسا ۳۹ روزه، بدون بدون مقاومت مردمی، تسخیر کرد و خود شیرینی اسرائیل در بمباران “تاسیسات اتمی اوسیراک” عراق ,این هوشیاری را به دیگران داد که تاسیسات خود را از روی زمین به زیر زمین منتقل کنند چون آمریکامیداند نمیتواند اسرائیل را در لحظات بحرانی کنترل کند.در صورت وقوع یک درگیری احتمالی میان ایران و اسراییل ممکن است در پس این در گیری ما با دو سرزمین سوخته و حاکمان جدیدی در هر دو کشور مواجه شویم، حاکمانی جدیدی که با کمک صد ها هزار نیروی زبده ضد شورش و حرفه ای وبیگانه, با ملتهای مختلف, حتی قادرنخواهند بود امنیت خودرا تامین کنند. میز اوباما برای ما چه دارد؟