۲۰ سال پیش نادیا واصف *۱ اولین کتابفروشی مدرن را در قاهره تأسیس کرد. داستان او از خود توانمندسازی حکایت می کند و بیانگر عشق به مصر است. بیست سال می گذرد که نادیا واصف و خواهرش هند، کتابفروشی دیوان، اولین کتابفروشی مدرن قاهره را تاسیس کردند. او در مصاحبه ای می گوید: “باید مکانی باشد که فرهنگ ها و مردم مختلف را به هم نزدیک کند.” هم چنین باید گفت: فکر بنیاد این کتابفروشی، یک اقدام شورشی بود.” دیوان”به کتابفروشی زنجیره ای تبدیل شد و نادیا واسف بارها به عنوان ۲۰۰ زن تأثیرگذار در خاورمیانه، در فهرست فوربس*۲ قرار گرفت.
سؤال: آیا تاسیس”دیوان”، نشانه اولیه عشق شما به کتاب بود؟
نادیا واسف: من یک نوجوان سخت و سرسخت بودم. کتاب ها بهترین راه برای ایجاد واقعیت متناوب خودم بودند که می توانستم بدون احساس عجیب و غریب در آن حرکت کنم. اما حتی در کودکی همیشه داستانهای ۱۰۰۱ شب را برای من می خواندند. و به محض اینکه می توانستم بخوانم، خودم آنها را می خواندم. سپس کتاب های انید بلایتون آمد و وقتی من کمی بزرگتر بودم، شرلوک هلمز و آگاتا کریستی. در دانشگاه با کتاب های آلبر کامو، هرمان هسه، ویرجینیا وولف آشنا شدم که برای من شبیه همدلی به نظر می رسید. در آن زمان، مطالعه از سرگرمی به شیوه زندگی و در نهایت اعتیاد تبدیل شد. اما، گرچه کتاب ها همیشه بخش مهمی از زندگی من بوده اند، ولی هرگز تصور نمی کردم که کتابفروش شوم. در کودکی، من واقعاً می خواستم رقصنده باله باشم. من آن فیلم های سیاه و سفید قدیمی عربی را با سامیا جمال یا تاهیا کاریوکا دوست داشتم. من از تمام زرق و برق، لطف و انرژی فوق العاده ای که آنها از خود نشان می دادند متاثر شدم.
سؤال: چگونه به فکر افتتاح کتابفروشی افتادید؟
این در سال ۲۰۲۱ بود. پدرم تازه بعد از یک بیماری طولانی و بسیار طاقت فرسا فوت کرده بود. این نقطه عطفی بود. مرگ او ما را مجبور کرد که در زندگی خود چکار کنیم. در برهه ای از این مدت، در شبی طولانی با دوستان، شخصی از خواهرم هند و من پرسید: “اگر این شانس را داشتید که دقیقاً همان کاری را که همیشه دوست داشتید انجام دهید، چه کاری انجام می دادید؟”، هر دوی ما هم زمان گفتیم “ما یک کتابفروشی باز می کنیم.” سپس هند بلافاصله یک ایده مشخص را هم مطرح کرد. همه چیز باید کاملاً از پیش طراحی شود، کل فضای کتابفروشی، هر قفسه باید یک عنوان داشته باشد تا کتاب ها دقیقاً در مکان و ردیف مناسب خود قرار گیرند. بیست سال پیش هیچ کس در مورد تزئین یک کتابفروشی به شکل یک نمایشگاه صحبت نمی کرد. این، ایده خواهرم “هند” بود. از همه مهمتر، او عاشق ادبیات عرب بود و می خواست مکان و فرصتی برای نویسندگان مورد علاقه اش فراهم کند. من همیشه در انتخاب هایم کمی غربی تر بودم، اما هر دو عاشق کتاب بودیم. بعد ما به دنبال انتخاب یک نام مناسب برای کتابفروشی خودمان بودیم. پس از کلنجارهای زیاد با نام های مختلف، سرانجام از مادرمان پرسیدیم و او گفت” نامش را بگذارید دیوان”. دیوان به مجموعه ای از اشعار عربی یا فارسی گفته می شود. اکنون، این جا محل ملاقات ها، مهمان ها و دوستداران ادبیات با رسم الخط عربی است. البته اضافه می کنم، نه تنها به زبان عربی، بلکه به زبان های فرانسوی، انگلیسی و آلمانی نیز موجود است. این فضا با مفهومی که من و “هند” برای کتابفروشی خود در نظر داشتیم کاملاً منطبق بود: “این جا باید مکانی باشد که فرهنگ ها و مردم مختلف را گرد هم آورد.”
سؤال:من فکر می کنم این کار برای دو زن جوان، به ویژه در آن سال ها در مصر بسیار دشوار بود. من ۳۰ سال پیش بسیاری از کتابفروشی های مصر را دیده بودم، در آن زمان بیشتر آن ها قدیمی، تاریک و غبارآلود بودند.
من و هند هرگز خود را به عنوان دو زن جوان که درگیر یک کار خطرناک شده اند، ندیده ایم. اگر ما واقعاً می دانستیم چه چیزی در انتظار ما است، احتمالاً شجاعت خود را از دست داده بودیم. شاید این یک نعمت بود که به مسائل پیش رو، تا انتها فکر نکنیم و با ساده لوحی خاصی به آن چیزها نزدیک شویم.
سؤال: این امر در مورد همه پروژه هایی که از نوعی بینش درونی پیروی می کنند صدق می کند. وقتی یک رمان جدید شروع می کنم، اغلب نمی دانم که چه تعداد مشکل در راه است. اگر این کار را می کردم، احتمالاً قبل از نوشتن اولین جمله تسلیم می شدم.
بله،من برای هر چیزی که تلاش می کنیم اعتقاد دارم، ما باید اجازه دهیم همه چیز خود به خود آشکار شود. شما ابتدا یک نخ را پیدا می کنید یا او شما را پیدا می کند، سپس آن را دنبال می کنید، راه خود را احساس می کنید، درهای مختلف را می زنید، برخی باز می شوند، بسیاری بسته می مانند، اما به هر حال ادامه می دهید. همیشه برخی گواهی ها، زاده توهم ما هستند، اما هم چنین، گاهی یک چیز رهایی بخش نیز در آن ها پیدا می شود.
سؤال: مطلوب خواهد بود اگر بتوانیم دائماً درباره دیگر جوامع با توجه به اینکه شرایط موجود در آنها ممکن است بهتر یا بد تر از ما باشد،بیشتر بخوانیم یا بنویسیم تا بتوانیم در باره آن ها قضاوت کنیم. این شاید یکی از وظایف محوری ادبیات باشد: ایجاد تصویری از دیدگاه ها و شیوه های مختلف زندگی.
من فکر می کنم مطالعه ادبیات یکی از عمیق ترین و ناب ترین اشکال گفتگو است. و فروش کتاب ها نیز از یک سو، کاری بسیار ملموس برای این گفتگو است، اما وقتی در باره کتاب ها صحبت می کنید، مانند همیشه در یک کتابفروشی خوب اتفاق می افتد که خود بخشی از آن هستید! من البته آگاه هستم که افرادی هستند که با نسخه من مخالف خواهند بود: این نسخه من است، او متعلق به من است. به یاد دارم که بعد از باز کردن “دیوان”، مردم مدام می آمدند و به من می گفتند: “من همیشه می خواستم یک کتابفروشی باز کنم.” هر بار که می پرسیدم،”چرا این کار را نکردی؟”،هر تصمیمی که دارید اجرا کنید، از فرصت هایی که از دست داده اید شکایت نکنید، ناله کردن در نهایت عدم احترام به خود است که باید از آن اجتناب کرد.
زیر نویس:
*۱- نادیا واصف ” Nadia Wassef“،نویسنده مصری و متولد ۱۹۷۴ می باشد. در رشته مردم شناسی اجتماعی، ادبیات مقایسه ای و نویسندگی خلاق تحصیل کرده است. در سال ۲۰۲۱، او کتابفروشی “دیوان”، اولین کتابفروشی مدرن قاهره را به همراه خواهرش “هند”، و دوستش نیهال شواکی تأسیس کرد.
*۲- مجله Forbes یک مجله انگلیسی زبان و یکی از موفق ترین مجلات تجاری در جهان است. این نشریه توسط Forbes Inc منتشر می شود،دفتر مرکزی آن در شهر جرسی نیوجرسی است.
دو شنبه ۱۹ مهرماه ۱۴۰۰- ۱۱ اکتبر ۲۰۲۱
منبع: مجله هفتگی “Freitag“