چند سال پیش با پیرمردی هم صحبت شده بودم که می گفت قیام خیابانی را به یاد می آوَرَد. البته به گفته ی خودش کودکی ۹ ساله بیش نبوده و طبیعتا نمی توانست چیزهای زیادی را پس از سپری شدن دهه ها از عمرش به خاطر داشته باشد. اما وی به تعریف چند خاطره پرداخت و ته مانده های ذهنش را چنین بیان کرد:”خیابانی، خطیبِ ماهری بود. صدای شیخ به هنگام سخنرانی، چنان طنین انداز می شد، که صدایش را از دور نیز می توانستی بشنوی. او سخنانش را با صراحت بیان می کرد و لحنی موزون و آتشین داشت، چنانکه شنونده، مجذوب سخنانش می شد… با اینکه خردسال بودم، اما بر پایه ی حافظه ام و نیز از افواه کلام بزرگسالان آن روز، خاطرم هست که خیابانی، بر مسئله دموکراسی تاکید زیادی می کرد…”
آری! چنانچه پیرمرد نیز نیک به خاطر داشت، قائد نهضت آزادیستان خطابه های زیادی در مورد دموکراسی ایراد کرده و بارها گفته بود:”دموکراسی، فصلی از تاریخ کشور ماست.” وی نیز همچون رهبران بسیاری از جنبش های مردمی و انقلابی آذربایجان، معتقد بود که انقلابِ واقعی در درون انسانها باید به وقوع بپیوندد و این خود مردمان هستند که می بایست آمادگی لازم را برای به دست گیری امورشان کسب کنند… و چه درست و سنجیده به نخستین ابزار این مسئله پی برده بود:
دموکراسی… آنهم از نوعی که متعلق به همگان باشد نه عده ای خاص… و کامل باشد، نه ناقص و ناقض…
او امیدوار بود که هرچه زودتر، مردم سایر ایالات هم به این نتیجه رسیده و همگامش شوند و جنبش سراسری بر علیه ارتجاع و استعمار به وجود آید و دوباره همچون روزهای درخشان مقاومت تبریز در مقابل مستبدین، خورشید آزادی از آذربایجان بر سایر نقاط کشور بتابد… اما دریغ و درد که در بسیاری مناطق، استبدادزدگی هزاران ساله، مردم را چنان در چرکاب جهل غوطه ور ساخته بود که توان چنین کاری را نداشتند. مگر نه اینکه حیدرخان عمواوغلی در تقریراتش نوشته که “در تمام مدت یازده ماه که من در خراسان اقامت داشتم هرچه سعی و تلاش کردم که بلکه بتوانم یک فرقه ی سیاسی به سیاقِ روسیه تشکیل بدهم، ممکن نشد. چون کله های مردم به قدری نارس بود که سعی من در این ایام بی نتیجه ماند و مطلقا معنی کلمات مرا درک نمی کردند.” در حالیکه روشنفکران و انقلابیون تبریزی در این زمان به تاسیس “مرکز غیبی” پرداخته و مبادرت به وارد کردن اسلحه و مهمات نموده و به تربیت فدایی همت می گماشتند. پس بی دلیل نبود که با به توپ بستن مجلس توسط مستبدین، تنها تبریز بود که توانست در مقابل دیکتاتوری شاه کمر راست کند و به نجات مشروطه بشتابد… باشد که مردم کشور روی خوش در زندگی ببینند و چند صباحی، آزاد و رها زندگی کنند… اما دریغ که این بار هم آذربایجان، خود می بایست “غم این خفته ی چند” را در دلش نهان دارد و شله ی سنگین ناآگاهی را به تنهایی بر گرده ی زخمی خویش کشد … اما چه سربلند و مغرور از عهده ی کار برآمد… و اینچنین شد که شاه پرستها یاغی اش نامیدند و از چهار سو تبریز را به توپ و گلوله بستند؛ بیگانه، جنگ طلبش نام نهاد و دسته دسته، پیر و جوانش را در بالای چوبه ی دار به پس دادن امتحان در مقابل ملت واداشت… دوست، تجزیه طلبش خواند و با صد نیرنگ، رهبرش را کشته و جنازه اش را در خیابانها چرخاند… و هموطنش، تجزیه طلب و متجاسر و بیگانه پرستش دانست و به نجات آن عضو شقاقلوس -به تعبیر وثوق الدوله- چنان کمر همت بربست که بیگانه از این حمیت و غیرت، در جنگ با آذربایجان، انگشت تحیر بر دهان واماند… و چنان دماری از روزگارش در آوَرد که سخن گفتن به ” زبانِ مادری” خود را هم از یاد بُرد و ارتجاعِ سرخ-سفید-سبزِ داخلی هم، اینچنین از خجالت فداکاریها و از خودگذشتگیهای مردمِ این دیار درآمد… و آخر سخن اینکه حکایت آذربایجان هم شد همانند پایانِ داستانِ شیرین و فرهاد که تنها تیشه را پاداشِ فرهاد دادند.
…
بی شک، بررسی اجمالی نهضت آزادیستان، بدون ذکر حوادث آذربایجان در سیرِ تاریخِ جنبش مشروطه خواهی، ممکن و میسر نخواهد بود. چرا که بررسی عوامل به وجود آورنده ی نهضت را بایستی در حوادث سالهای پیشین ریشه یابی کرد. پس بی دلیل نیست که بسیاری از اساتید و صاحب نظران، نهضت آزادیستان را قیام سوم مشروطیت نیز قلمداد می کنند.
ظلم روزافزون و بی عدالتی موجود درحکومت مطلقه ی شاهان قاجار از یک سو، و امواج آزادیخواهی اروپا، نیروهای مترقی اجتماعی را، به این نتیجه رسانده بود که سرچشمه ی همه بدبختیها و تیره روزیهای خود را در سیستم حکومتی سلطنت مطلقه جستجو کنند و در پی راهی باشند که بخشی از امور کشوری را به دست مردم بسپارند. با این حساب، اندیشه ی ایجاد حکومت مشروطه و تاسیس مجلس، به “ممالک محروسه ی ایران” رسید و پس از حوادث بسیار و کشمکش های میان نیروهای انقلابی و مستبدین، فرمان مشروطه به امضای مظفرالدین شاه قاجار رسید و فردای همان روز یعنی ۱۴ مرداد، جشن باشکوهی از سوی مردم در برخی شهرها برپا شد. پافشاری مشروطه خواهان بر خواستهای خود، شاهِ قاجار را وادار ساخت که به رغم مخالفتِ مستبدین، نظامنامه ی انتخابات مجلس را نیز به امضاء رسانَد. ماده ی نهم از اصل اول نظامنامه به تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی در ایالاتِ مختلف، به منظور سرشکن ساختن قدرت حکومت در مرکز کشور و اعطای آزادیهای بیشتر به آنان بود که مداخله ی مستقیم مردم را در اداره ی امور خویش، تضمین می کرد.
تبریز اولین شهری بود که پس از تصویب نظامنامه، انجمن ملی را که متشکل از ۲۰ نفر از قشرهای مختلف بود، بنیان نهاد. انجمن ملی که بعدا به انجمن ایالتی، تغییر نام می دهد، بلافاصله به اصلاح امور و سر و سامان دادن کارها همت می گمارد. تثبیت نرخ کالاها، مبارزه با احتکار و گرانفروشی و… از نخستین اقدامات این انجمنِ مردمی بود. انجمن، تا زمان فعالیت خود، به هنگام جنگ و محاصره در سالهای بعد نیز، به اقدامات دیگری نظیر تاسیس نظمیه، افتتاح عدلیه، بلدیه، کمسیون مالیه، تاسیس مریضخانه و ایجاد چندین کارخانه برای ریشه کنی بیکاری و فقر مبادرت ورزید. همچنین تاسیس روزنامه ی انجمن از دیگر خدمات این نهاد بود. گفتنی است که در این دوره از تاریخ تبریز، بیش از ۱۴ روزنامه و نشریه همچون اتحاد، آزاد، عدالت، آنادیلی و… چاپ و توزیع می گشت که نقش این جراید در آگاه ساختن مردم و نواختنِ نفیر دموکراسی، بسیار مؤثر بود. علاوه بر انجمن ایالتی، هر یک از محلات تبریز هم، انجمن مخصوص به خود را داشت که نمایندگان هر محله، در انجمن خود حضور یافته و خواستهای خود را کتبا به انجمن ایالتی گزارش می کردند. از جمله می توان به انجمن اتحاد محله ی چرانداب، انجمن حقیقت محله ی امیره قیز(امیرخیز)-که ستارخان در آن عضویت داشت- انجمن خیابان محله ی خیابان-که باقرخان در آن بود- انجمن سعادت کوی مقصودیه و … اشاره کرد.
بدیهی است که فعالیت این نهاد مردمی نمی توانست خوشایند محمد علی میرزای ولیعهد باشد که هنوز در تبریز اقامت داشت… هنگامیکه نوبت به انتخاب نماینده رسیده بود، ولیعهد، شروع به سنگ اندازی پیش پای آزادیخواهان کرد که با اعتراض و مقاومتِ گسترده ی تبریزی ها، وی مجبور به عقب نشینی شد و مردم این خطه، ۸ نماینده ی خود را طی مراسم باشکوهی به دارالشوری اعزام داشتند. چندی بعد که مظفرالدین شاه درگذشت، نوبت به حکومت پسرش رسید. جریده ی “ملانصرالدین” در کاریکاتوری پرمغز و در عین حال نیشدار، صحنه ی بدرقه مظفرالدین شاه و پسرش را چنین به تصویر می کشد که مردم به هنگام عزیمت مظفرالدین شاه به تهران، در حال رقص و پایکوبی اند و به هنگام بدرقه ی محمدعلی شاه در حال گریه و سوگواری!
چنانکه می دانیم، تبریز دومین پایتخت قاجارها محسوب می شد و ولیعهد تا زمان جلوس به تختِ سلطنت در آنجا سکنی می گزید و همین امر باعث می شد تا مردم تبریز از خصوصیات شاهِ بعدی، بهتر از ساکنین تهران آگاه باشند. از دیگرسو، تبریز با تهران از طریق تلگراف در ارتباط بود و حوادث مرکز را زیر نظر داشت. از همه مهمتر، تبریز بر سر راه کشورهای اروپایی و نیز قفقاز قرار داشت و مسافرت مردمان این دیار به خارج، تاثیر به سزایی بر میزان آگاهی و بینش سیاسی آنان داشت. بی دلیل نبود که انقلابیون تبریز با وجودِ جوّ امنیتی و حضور مخبران محمدعلی میرزا در شهر، “مرکز غیبی” را سالها پیش از صدور فرمان مشروطه بنیان نهاده و برای نبرد با نیروهای استبداد، آمادگی داشتند. مرکز غیبی را علی مسیو، حاج علی دواچی و حاج رسول صدقیانی پایه گذاری کرده بودند. علی مسیو که به دلیل تسلط بر زبان فرانسه به این نام در بین مردم مشهور شده بود، در واقع رهبری جنبش را در سالهای بعد به دست می گیرد و ریاست بلدیه تبریز را نیز به هنگام جنگ و محاصره عهده دار می شود. حتی شرح کوتاه فعالیتهای علی مسیو و مرکز غیبی، مستلزم تحقیقی مفصل و جداگانه است.
محمد علی شاه که رفته رفته دشمنی خود را با اساس مشروطه وهر نوع آزادی آشکار می کند، در صدد کاهش اختیارات مجلس بر می آید. در زمان کشمکش بین مجلسی ها و شاه، “امین السلطان” از اروپا به تهران آمده وسعی در مهار آزادی خواهان می کند. اما وی به ضرب گلوله ی یکی از انقلابیون به نامِ عباس آقا صراف تبریزی از پای درآمده و این واقعه سبب عقب نشینی مقطعی مخالفین می گردد. شاه که حتی در روز تاجگذاری نیز از دعوت نمایندگان مجلس به مراسم، سر باز زده بود، چندی بعد عده ای اوباش و چماق به دست را با حمایت روحانیون درباری درتهران جمع می کند و آنها هم شعار مشروعه را به جای مشروطه سر می دهند و می گویند: “ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمی خواهیم” و به آزار آزادیخواهان می پردازند. در این هنگامه، انجمن تبریز، شاه را به نقضِ عهدِ خود متهم ساخته و وی را از سلطنت خلع می نماید… اما با ساده اندیشی نمایندگان مجلس در تهران و عدم توجه به اقدام انجمن تبریز، محمدعلی شاه با تجدید سوگند، سر و ته قضایا را هم آورده و با وقت گذرانی، نیروی لازم را برای رویارویی نهایی با مشروطه طلبان آماده می سازد. وی که آذربایجان را دشمن سرسخت آمال و آرزوهایش می بیند با برانگیختن رحیم خان چلبیانلو در قره داغ ، اقبال السلطنه در ماکو و خوی و میرهاشم دوه چی در انجمن اسلامیه، رسما به تبریز اعلام جنگ می کند؛ سپس با همکاری دولتِ تزاری روسیه، ساختمان مجلس دارالشوری را به توپ می بندد… روز بمباران مجلس، انجمن آذربایجانیان مقیم تهران که محلش در اکباتان بود، دستور مقاومت در برابر قزاقان روسی را صادر می نماید. در این روز پس از ساعتها درگیری مسلحانه، بسیاری از جمله حاجی ابراهیم آقا، یکی از نمایندگان تبریز، کشته شده و عده ای از آزادیخواهانِ بنام، همچون میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل، دستگیر و به قتل می رسند…
به محض رسیدن این اخبار به تبریز، مشروطه خواهان این دیار که چنین روزی را دور از ذهن نمی دانستند، دسته دسته با سلاح خود برای ثبت نام به انجمن ایالتی آمده و آماده ی حرکت به سوی تهران می گردند. خطیبان شهر در حیاط انجمن به سخنرانی پرداخته و اعلامیه ها و فتوای روحانیون را قرائت می کنند. مبارزی، شعر خویش را خطاب به محمدعلی شاه، اینچنین می سراید:
ای سیتمگر اولما راغیب میللتین افناسینه
پادشه سن گئت گیلن بیگانه لر دعواسینه
موسلمین قانی موباح اولماز باتیرما ال لرون
اولما چوخ مغرور شاهیم، موحتکیرفتواسینه
اوتوز ایل نازین چکن شهره عجب وئردون عوض
خیطه یی تبریزی دؤندردون بلا صحراسینه
سهل سانما ائت گیلن مظلوم قانیندان حذر
قورخ او گوندن غرق اولورسان سنده قان دریاسینه
وقت او وقت دیر کیم سنون هم اولسون ایقبالون نیگون
چونکی ظولمون چیخمیسان بیر ذیروه ی اعلاسینه
بیز اگر فیض شهادت درک ائده ک سیز سعی ایدون
ای بیزیم اولادیمیز مشروطه نین ایجراسینه
وئردیلر فتوا، موجاهید قتلینه آل یزید
رسم دیر تقلید ائدر هر کیمسه اؤز مولاسینه
…
هنگامیکه ستارخان و باقرخان در راس کمسیون جنگ قرار گرفته و آماده ی حرکت به سوی تهران می گردند، محمدعلی شاه، قوای دولتی را به سرکردگی عین الدوله به جنگ با مردم تبریز روانه می سازد. مرکز غیبی که به وارد کردن سلاح و تربیت فدایی پرداخته بود در مقابل قوای شاه که تبریز را به محاصره در آورده بودند، به مقابله برمی خیزد و با همکاری انجمن ایالتی، رهبری جنبش ضداستبدادی را پیش می برد. مردم تبریز در وصف خدمات انجمن می گفتند:
قوشونون ییغیب تبریزه گولّه گلیر سوزه سوزه
تازا نیظام قوروب بیزه یاشاسین گؤزل انجومن
هر ضربَ دؤزن انجومن
علی مسیو در جمع فداییها به هنگام اولین سخنرانی اش از جمله می گوید:
“ما که اسلحه برداشته ایم، مثل مستبدین میل نداریم کسی را بدون تقصیر بکشیم…برای هموار کردن شاهراه آزادی باید جان نثار کرد… عنوان فدایی را به رایگان نمی شود به دست آورد. باید در واقع فدایی شد…”
قوای عین الدوله با بیش از سی هزار تن در شهریور ماه سال ۱۲۸۷حمله به سوی تبریز را آغاز نموده و در همان ابتدا، با مقاومتِ بی نظیر تبریزیان مواجه می شوند. شهر در محاصره ی کامل نیروهای عین الدوله، رحیم خان چلبیانلو، شجاع نظام مرندی، صمدخان شجاع الدوله، اقبال السلطنه ماکویی و سهام الدوله بود… عین الدوله که سرکردگی قوای دولتی را بر عهده داشت، پس از شکست از مشروطه خواهان تبریز، تقاضای استعفا می کند ولی شاه نمی پذیرد و دوباره با شدتی بیشتر به تبریز یورش می بَرَد…اما فداییان به فرماندهی ستارخان، باقرخان، حسین خان باغبان و بسیاری دیگر به مبارزه و مقاومت سرسختانه ای روی می آورند…زنان تبریز هم برای مجاهدین و فداییها، لباس می دوختند، جوراب می بافتند، پوکه های خالی فشنگ را پر می کردند، غذا و مهمات از سنگری به سنگری می بردند، شب نامه پخش می کردند، به مداوای مجروحین می پرداختند، و حتی به طور مخفیانه و با لباسِ مردانه، سلاح به دست گرفته و در سنگرهای مبارزه حضور می یافتند… مقاومت مردم تبریز تا حدی بود که یک معلم آمریکایی به نام هوارد باسکرویل را وا می دارد که علیرغم دستور و تهدید کنسولگری دولت متبوعش، سلاح به دست گیرد و به تشکیل فوج نظامی مرکب از شاگردانش همت گمارد و در نهایت جان خویش را در راه آزادی مردمانِ کشوری از دست دهد که هزاران فرسنگ با محل زادگاهش فاصله داشت…
سرانجام پس از یازده ماه نبرد بی امان، تبریز توانست قوای استبداد را شکست داده و به عقب براند. چندی از شادمانی مردم از این پیروزی نگذشته بود که ارتش روسیه وارد تبریز شد. امپراطوری روس که تبریز را بزرگترین دشمن سیاستهایش در “ممالک محروسه ی ایران” می دید، در اردیبهشت سال ۱۲۸۸ به بهانه ی حفظ جان و مال اتباع خود، از مرز گذشته و وارد تبریز شد. مشروطه خواهان صلاح بر آن دیدند تا به رویارویی با اشغالگران روس نپردازند، مبادا دیگربار، قراردادِی همچون ترکمنچای و گلستان به کشور تحمیل شود.
در تیرماه همان سال با تلاش و مبارزه ی مشروطه خواهان، تهران به دستِ انقلابیون افتاد، شاه از سلطنت خلع و مجلس با وجود مشکلات فراوان، بازگشایی شد. شیخ محمد خیابانی، از اعضای انجمن ایالتی آذربایجان که از روحانیون بِنام و خطیبان توانای تبریز بود در کسوت یکی از نمایندگان مردم آن دیار در سنگرِ مجلس حضور می یابد.
مجلس دوم دست به کار اصلاح امور می شود. به دعوت مجلس، مورگان شوستر برای سامان دادن به اوضاع اقتصادی وارد کشورشده و شروع به کار می کند. همین مسئله باعث می شود که دولت روسیه منافعش را در خطر دیده و اولتیماتومی مبنی بر اخراج وی به دولت ارائه دهد. اما با مخالفت سرسختانه ی تنی چند از نمایندگان و از همه مهمتر، خیابانی رو به رو گردیده و تا مدتها از نیل به مقصودش، ناکام می ماند.
در این حین، مردمِ جان به لب رسیده ی تبریز در مقابل اشغالگران روس به مبارزه می پردازند که در نتیجه ی آن عده ی زیادی از روسها کشته شده و رژیم تزاری، به اعزام سربازان تازه نفس به آذربایجان مبادرت می ورزد. با ورود این نیروها بسیاری از آزادیخواهان، دستگیر و به چوبه های دار سپرده شدند و عده ای نیز مجبور به جلای وطن می گردند. این در شرایطی است که سردار و سالار ملی به تهران فراخوانده شده و با کارشکنی سیاستمداران و صاحب منصبان مرکز و در رأس همه ی آنها یپرم خان ارمنی، طی توطئه ای خلع سلاح شده و حادثه ی ناگوار پارک اتابک به وقوع می پیوندد. پای ستارخان تیر خورده و سه سال بعد بر اثر همان جراحت چشم از جهان فرو می بندد. یار غار وی، باقرخان نیز دو سال بعد در قصر شیرین به قتل می رسد. به این ترتیب، رفته رفته حلقه بر انقلابیونِ آذربایجانی، تنگ و تنگ تر می شد… مجلس سوم نیز در آذر۱۲۹۳بدون حضور نمایندگان آذربایجان افتتاح می شود؛ چرا که صمدخان شجاع الدوله دستور داده بود، انتخابات در آن ایالت نادیده گرفته شود!
از مهمترین حوادث پس از بازگشایی مجلس دوم، تاسیس احزاب و گروههای سیاسی بود. از جمله مهمترین این احزاب، حزب دموکرات بود که توسط اشخاصی همچون، محمدامین رسولزاده، سیدرضا مساوات، شیخ محمد خیابانی، حیدرخان عمواوغلی، محمدعلی خان تربیت، سیدحسن تقیزاده و … تأسیس گردید و در مجلس هم کرسی های زیادی داشت. گرچه مؤسسین حزب طی سالهای بعد راه و روشهای متفاوتی برای فعالیت سیاسی داشتند، با این حال روزنامه ی تجدد در شماره ۵۶ خود در مورد مرام حزب می نویسد:”هدف دموکراتها ایجاد دموکراسی در ایران است.”
حزب دموکرات در هفت اصل به تبیین خواستهایش می پردازد. حزب معتقد بود، قدرت باید تنها در دست مجلس باشد که حق وضع قوانین را داراست؛ همه افراد ملت در مقابل قانون، بدون فرق نژاد و مذهب دارای حقوق متساوی اند؛ انتخابات باید عمومی، مساوی، مخفی و مستقیم باشد؛ باید قوه ی قضائیه از اجرائیه جدا باشد؛ تعلیم و تربیت برای همه بوده و به تربیت نسوان توجه ویژه مبذول شود؛ بایستی قوه سیاسیه از روحانیه منفک باشد؛ خدمت سربازی اجباری گردد. در زمینه اقتصادی نیز دیدگاه ها به تفصیل بیان می شود.
بعدها، حزب دموکرات به دو شاخه ی رفورمیست و رادیکالیست منشعب شده که در این خصوص نیز، خیابانی و یارانش خط میانی را برمی گزینند که به “مسلک تجدد” معروف گردید.
در حالیکه کشور با فقر، ناامنی و خشکسالی دست و پنجه نرم می کرد، جنگ جهانی اول در اروپا آغاز شد. به رغم اعلام بی طرفی “ممالک محروسه ی ایران” در این جنگ خانمانسوز، نیروهای دولت عثمانی و روسیه تزاری از ناحیه ی شمالغرب وارد کشور شده و آذربایجان به صحنه ی قدرت نمایی دو امپراطوری کهن بدل می شود…
همزمان با انقلاب اکتبر روسیه در سال ۱۹۱۷ میلادی، اشغالگران روس، اقدام به ترک خاک آذربایجان کرده و خیابانی و یارانش فرصت را غنیمت شمرده و نخستین کنفرانس ایالتی فرقه ی دموکرات را در تبریز برگزار می کنند. این کنفرانس که با شرکت ۴۸۰ نفر از شهرهای مختلف آذربایجان برپا شده بود، شیخ محمد خیابانی را مجددا به رهبری حزب برمی گزیند و خط و مشی آینده ی فرقه را معین می سازد. طی کنفرانس، فرقه ی دموکرات، آذربایجان را جزء لاینفک ایران می داند و نیز از لزوم تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی سخن به میان آورده و اعطای اختیارات و آزادیهای محلی را به ایالات در آن برهه از تاریخ، بسیار ضروری می بیند.
قوای نظامی عثمانی هنوز در آذربایجان بودند که به تبریز خبر رسید آشوری های عثمانی(جیلوها) از یک سو و کوردها به سرکردگی سمیتقو از سوی دیگر، مناطق غربی آذربایجان را صحنه ی تاخت و تاز خود قرار داده و به کشتار تورک ها می پردازند. (شرح فاجعه ی “جیلولوق” و قتل عام هزاران هزار مردم به دست سمیتقو و جیلوها در نیمه دوم دهه ۱۲۹۰، مجال دیگری برای بحث می طلبد.) به هنگام کشتار و قتل مردم اورومی، میرزا تقی خان رفعت، سردبیر روزنامه تجدد، بخشی از این فجایع را در قالب شعر نو این چنین به تصویر می کشد:
ارومی سوخت ! ارومی سوخت! ارومی
…
ارومی کز خرابی های بیداد
پریشان بی قرار، آزرده می بود
که فرزندان خود را دیر یا زود
به جلادان استبداد می داد.
ارومی، کی ز آفت خواهد آسود؟!
خداوندا! کدامین بخت شومی
سوخت ارومی؟
…
در این میان با سنگ اندازی دولتِ لندن کابینه های دولت پس از ناکامی در اصلاح امور کشور، یکی پس از دیگری، روی کار می آمدند و سقوط می کردند؛ تا اینکه صدارت به وثوق الدوله می رسد. وی و برادرش قوام السلطنه(که مدتها بازیگر صحنه ی سیاسی کشور شد) دشمنی دیرینه با آذربایجان داشتند. حسن وثوق، گفته بود که: “آذربایجان به منزله ی عضو شقاقلوس شده، باید آن را قطع کرد.”
وثوق الدوله، قرارداد معروف ۱۹۱۹ را میان انگلستان و ایران منعقد ساخت که در واقع کشور را رسما تحت الحمایه و به نوعی مستعمره ی دولت انگلیس قرار می داد. طبق معاهده، دولت لندن می توانست به هر میزان که بخواهد مستشار و نیروی نظامی متحدالشکل در ممالک محروسه ی ایران داشته باشد و جهت انجام اصلاحات در کشور، قرض کافی در اختیار دولت مرکزی دهد و…
با انعقاد این قرارداد ننگین، بسیاری از شخصیتهای مبارز و انقلابی، به اعتراض برخاستند. اما شدت اعتراض هیچ یک از آنان به اندازه ی قیام آذربایجان به رهبری شیخ محمد خیابانی نبود:
“ما مردم آزادیخواه که با صرف خون های خود مشروطه و آزادی را تحصیل کردیم، اکنون در زیر منگنه و فشار حکومت خائن طهران، مشغول جان کندن و دست و پا زدن هستیم. امروز من رسما به همه ی جهانیان اعلام می کنم، ما علیه این حکومت که قرارداد خانمان برانداز وثوق الدوله و انگلیس را منعقد کرده، قیام کرده ایم.”
فقر، بیکاری، گرسنگی و… کشور را در بر گرفته بود. جنبش مشروطه از رسیدن به بسیاری اهدافش که همانا سعادت مردم بود، بازمانده و بسیاری از رجل سیاسی، گام در مسیر استعمارگران نهاده بودند.
اما گویی هنوز پیکر آذربایجان پس از جنگ های مشروطه و قتل و کشتار روسها، جان در بدن داشت تا دیگر بار به پا خیزد… تجدد نوشته بود:
” خطری ایران را تهدید ننموده که آذربایجان را مهیای جانسپاری نیافته باشد. یقین حاصل شده است که ایران را باید در آذربایجان جستجو کرد. تا وقتی که این پاسبان شب زنده دار و این مرزبان بی پروا سر پای خود قائم و برقرار است، ترسی نیست.”
پیشتر نیز خیابانی گلایه کرده بود که آذربایجان با وجود فداکاریهای زیاد در جنبش مشروطه، از کرسیهای نمایندگی منصفانه و بودجه ی عادلانه از سوی دولت مرکزی محروم مانده است. از طرفی دموکراتهای آذربایجان هم ، دولت مرکزی را از اصلاح امور عاجز می دیدند. آنها پس از انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ وثوق الدوله، به کلی از پایتخت قطع امید کرده و مترصد فرصتی بودند که خود دست به کار شوند.
در این زمان، ریاست نظمیه ی تبریز به دست سوئدیها سپرده شده بود که در واقع بیش از آنکه حافظ منافع ملت باشند، حافظ منافع انگلیسیها بودند. در واپسین روزهای سال ۱۲۹۸ با دستگیری زنِ یک متهم و اعتراضات مردمی در تبریز، یکی از آزادیخواهانِ شهر به نام میرزا باقر در نوروز ۱۲۹۹ توسط مامورین ماژور بیورلینگ که ریاست نظمیه را برعهده داشت، بی هیچ دلیل و مدرکی دستگیر می شود. این حادثه، کاسه ی صبر تبریزیان را لبریز کرده و در ۱۷ فروردین ماه، مردم، دسته دسته به سوی حیاط ساختمان تجدد سرازیر می شوند. شیخ محمد خیابانی برای مردم به سخنرانی می پردازد. سپس محصلین مدارس در خیابانها به رژه پرداخته و بساط دارها را -که توسط کفیل ایالت آذربایجان برپا گشته بود- بر زمین زده و می سوزانند. بازار بسته شده و جوش و خروشی در مردم شهر به وجود می آید. برخی از آزادیخواهانِ جانِ سالم به در برده ی پیشین، مسلح گشته و به خلع سلاح نظمیه می پردازند… انقلابیون تبریز برای اداره امور و تصمیم گیری، “هیأت مدیره ی اجتماعات” را از میان خود بر می گزینند. این هیأت که بالغ بر بیست نفر بود از اشخاصی همچون، شیخ محمد خیابانی، میرزا تقی خان رفعت، حاجی میرزا علی نقی گنجه ای، محمدعلی بادامچی، اسماعیل امیرخیزی، نورالله خان یکانی، هاشم نیساری، ابولقاسم فیوضات و … تشکیل یافته بود.
هیأت مدیره ی قیام در روز ۱۹ فروردین ۱۲۹۹ بیانیه ای به شرح زیر منتشر می سازد:
آزادیخواهان تبریز به واسطه ی تمایلات ارتجاعی که در یک سلسله اقدامات ضد مشروطیت حکومات محلی تجلی می نمود و در مرکز ایالت آذربایجان به یک طرز اندیشه بخشی قطعیت گرفته بود، به هیجان آمده، به قصد اعتراض و پروتست شدید و متین قیام نمودند.
آزادیخواهان تبریز اعلام می کنند تمامت پروگرام آنان عبارت است از تحصیل یک اطمینان تام و کامل از این حیث که مأمورین حکومت، رژیم آزادانه مملکت را محترم و قوانین اساسیه را که چگونگی آن را معین می نماید، به طور صادقانه مرعی و مجری دارد.
آزادیخواهان کیفیت فوق العاده باریک وضعیت حاضره را تقدیر کرده مصمم هستند که نظم و آسایش را به هر وسیله که باشد برقرار دارند. در دو کلمه پروگرام آزدایخواهان عبارت از این است:
برقرار داشتن آسایش عمومی
از قوه به فعل آوردن رژیم مشروطیت
تبریز ۱۹ حمل ۱۲۹۹، ۱۸ رجب ۱۳۳۸
هیأت مدیره ی اجتماعات
چندی بعد، کانون جنبش از ساختمان تجدد به عالی قاپی انتقال یافت. مراسم انتقال روز سوم تیرماه ۱۲۹۹، با رژه و سخنرانی وهمچنین سرودخوانی محصلین همراه می شود. از جمله سرود مارسییز که توسط محصلین تدارک دیده شده بود، اجرا می گردد.
جنبش از تبریز به سایر شهرهای آذربایجان همچون زنجان و اهر و مراغه نیز سرایت کرد. خیابانی بنا به دلایلی، نام ایالت آذربایجان را به آزادیستان تغییر داد و به همین سبب نام نهضتش را، آزادیستان نیز می نامند.
خیابانی و یارانش خیلی زود جهت سر و سامان دادن به کارها کمر همت بستند. هیأتی از تبریز برای رسیدگی به مشکلات مردم، روانه ی شهرهای دیگر ایالت از جمله اورومی، اهر، اردبیل، مرند، گونئی(شبستر) و… می شوند و بنا به شکایت مردم از برخی متصدیان نالایق و خائن، آنها را عزل می نمایند. مالیاتهای کمرشکن تحمیلی لغو و مالیات بر درآمد جایگزین آن می گردد. قانون اصلاحات ارضی و تقسیم زمینهای خالصه بین روستائیان در برخی مناطق از جمله ارونق و انزاب به موقع اجرا گذاشته می شود. آب رودخانه ها و چشمه ها و قنات ها، ملی اعلام شده و در اختیار خلق قرار می گیرد. ۸ ساعت کار روزانه در ادارات و کارخانه ها تصویب شده و کار کردن خردسالان قدغن شده و کار نوجوانان نیز به منظور تربیت و تحصیل، محدودیت می یابد. روز یکشنبه ی هر هفته تعطیل رسمی اعلام گردیده و اول ماه مه، یعنی روز جهانی کارگر از سوی حکومت آزادیستان به رسمیت شناخته می شود.
علاوه بر مدارس قدیمی که در تبریزوجود داشت، مدارس دخترانه ای همچون نوبر، ناموس، مخدرات، شوکتیه و مدارس پسرانه ای به نام نوبر، لیل آباد، مموریال و … تاسیس می گردند. چون، قائدِ نهضت، به تعلیم و تربیت روحی و معنوی بیش از تربیت نظامی اهمیت می داد، برای باسواد کردن بزرگسالان نیز کلاسهای درس برپا می گردد. کار آموزش در سایر شهرهای ایالت هم مورد توجه جدی قرار می گیرد. مریضخانه هایی همچون مریضخانه ی ۲۰۰ تختخوابی شیر و خورشید تاسیس و ادارات معارف، مالیه، بهداشت، پست و … با شیوه ی نوین به کار ادامه می دهند. کمسیونهای آذوقه و اعانه و … تشکیل می گردد. اماکنی چون “دارلعجزه” برای نگهداری بیماران و معلولین و سالخوردگان و نیز “دارلمساکین” برای نگهداری فقرا، و خانه ی تربیت برای سرپرستی یتیمان، به وجود می آید.
دسته های هنری تأتر در مدارس تشکیل شده و اتحادیه ی معلمان با نام “اتفاق معلمین مرکز آذربایجان” فعالیتش را آغاز می کند. میکده ها بسته شده و قماربازی ممنوع اعلام می گردد. عناوین و القاب قاجاری از میان برداشته می شود. نیروی نظامی با نام گارد ملی متشکل از صنعتگر و برزگر و … به وجود می آید.
چندین کارگاه و کارخانه از جمله قالیبافی، قندریزی، بافندگی، دباغی وغیره دایر شده و هیأتی برای کشف و استخراج منابع زیرزمینی شروع به کار می کند؛ و بدین ترتیب صنایع ملی رونق خود را باز می یابند.
همچنین خیابانی مسئله ی زنان و لزوم حضورشان را در جامعه به خوبی درک کرده بود. از چندین سال پیش نیز مقالات زیادی در تجدد برای نشان دادن اهمیت نقش زنان و آشکار ساختن مشکلاتشان به چاپ رسیده بود. محمدتقی خان رفعت با نام مستعار “فمینا” و دکتر رفیع خان امین با نام مستعار “فمینیست” به نگارش مطالبی در خصوص زنان پرداخته بودند. و بدین ترتیب برای نخستین بار واژه ی فمینیست وارد نشریات گردید. برخی ازعناوین مقالاتی که در خصوص زنان در تجدد چاپ گردید چنین است: زن در ایران مظلوم است، ترقی زنان دنیا، زنان ما، مادران فردا، ترقی نسوان اروپا و…
در روز اول ماه مه برابر با ۱۱ اردیبهشت، جمعیت خیریه با درآمد حاصله ازترتیب گاردن پارتی، مزار جانباختگان مشروطیت را مرمت می کند و یاد و خاطره ی سایر قهرمانان ملی را گرامی می دارد. طی همین مراسم، تصمیم گرفته می شود که تصویر باسکرویل توسط قالیبافان تبریزی بر روی قالیچه ای بافته شده و برای مادرش فرستاده شود…
جالب اینجاست که همه ی اقدامات فوق در عرض کمتر از شش ماه انجام شده بود و بدیهی است که هیچ یک از این کارها خوشایند استعمارگران نبود. ژنرال سر پرسی ساکس درگزارشی به وزیر امورخارجه ی دولت متبوعش گزارش می کند:”اوضاع در آذربایجان برای انگلستان بسیار ناخوشایند است. اگر جنبش آزادیستان بدین نحو ادامه یابد، به دیگر نقاط ایران نیز سرایت خواهد کرد و خطر، جدی تر خواهد شد، در نتیجه کابینه(وثوق الدوله) سقوط خواهد کرد و سازش نامه ی ۱۹۱۹ قابل اجرا نخواهد بود.”
استعمار فرتوت انگلستان که کینه ی مبارزات ضداستعماری آذربایجانیها را در دل داشت، تصمیم به اعزام نیروی نظامی می کند تا جنبش را قلع و قمع نماید. اما صلاح در آن می بیند که از مداخله ی نظامی صرف نظر کرده و با توطئه بر علیه خیابانی، به سرکوب نهضت بپردازد.
“ممالک محروسه ی ایران”، به سبب موقعیت ویژه ی استراتژیکی اش، سالها صحنه ی رقابت دولتهای استعمارگرِ روس و انگلیس و … بود. روسها، با وقوع انقلاب بالشویکی، صحنه ی سیاسی کشور را ترک می کنند. انگلستان که تا آن زمان از خودمختاریهای محلی برای بسط نفوذ خود استفاده می کرد، به یکباره در غیابِ روسیه، سیاستش را تغییر داده و در صددِ ایجاد یک حکومتِ مرکزی قدرتمند بر می آید. در این برهه نیز به رغم وجودِ چند نهضت آزادیخواهانه و ضداستعماری در جنوب و شمال کشور، هیچگاه ارتباط مستمری بین آنها ایجاد نمی شود. (با کودتای انگلیسی سوم اسفند ۱۲۹۹نیز فاتحه ی همه ی این جنبشها خوانده می شود.) از طرفی حکومت شوراها نیز به رغم سردادن شعارهای انترناسیونایستی، هیچگاه از جنبشهای مستقل ملی، حمایت نمی کند و تدریجا به صف آرایی در مقابل غرب پرداخته و به اشغال کشورهای تازه استقلال یافته ی حوزه ی خزر می پردازد که به تازگی از یوغ حکومت تزاری رهیده بودند. به این ترتیب، شرایط جهانی و منطقه ای نیز به ضرر جنبشهای ضداستعماری همچون نهضت جنگل، آزادیستان و … رقم می خورَد.
خیابانی نیز بیش از آنکه به قوای نظامی و تسلیح مردم فکر کند، به آگاه ساختن و روشنگری مردم می پرداخت. با اینکه خود روحانی بود اما هرگز از احساسات مذهبی مردم برای شوراندن و تحریک استفاده نمی کرد؛ در حالیکه دشمنان از هر راه ممکن در صدد ضربه زدن به نهضت بودند…
در نهایت “حاج مخبرالسلطنه هدایت” مامور سرکوب نهضت آزادیستان شده و در کسوت والی و دوست مردم آذربایجان و یارِ خیابانی وارد تبریز می شود. وی به زودی مشغول توطئه چینی بر علیه خیابانی شده و سعی در اخلال امور می نماید.
به تحریک دولت مرکزی، خوانین قره داغ، به ایجاد ناامنی پرداخته و به راهزنی و قتل و غارت کاروانها روی می آورند. مخبرالسلطنه سعی می کرد که اندک قوای نظامی تحت فرمان خیابانی را از تبریز دور نگه داشته و به کودتا دست بزند. با توصیه ی وی که سِمت والیگری آذربایجان را بر عهده داشت، خیابانی، نیروهایش را برای برقراری نظم و آرامش به قره داغ اعزام می دارد. رئیس نظمیه ی وی به نام میرحسین خان ماژور هم که به صف خائنین پیوسته بود، هنگام حرکت نیروی قزاق تحت امر مخبرالسلطنه از اردبیل و مراغه، تبریز را بدون اطلاع رهبر آزادیستان ترک می کند… شیخ، زمانی متوجه دسیسه ها و توطئه چینی های دشمن می شود که کار از کار گذشته و نیروهای قزاق بیرون شهر اردو زده بود. وی تصمیم می گیرد به نیروهایش در قره داغ بپیوندد و توطئه ی دشمن را خنثی سازد…اما قزاقها، محلات شهر را به محاصره در آورده بودند. خیابانی با همسر و فرزندانش برای آخرین بار دیدار می کند، سلاحش را به دست گرفته و آماده ی رویارویی با دشمن می شود… حاج مخبرالسلطنه برای زنده ی خیابانی پنج هزار تومان و برای جنازه اش نیز هزار تومان جایزه تعیین کرده بود. پس از کشف محل اختفای رهبرِ آزادیستان توسط مامورین، شیخ محمد خیابانی در روز ۲۲ شهریور ۱۲۹۹ به دست یکی از عمال مخبرالسلطنه در سن ۴۱ سالگی کشته می شود.
توضیح تصاویر:
۱- نشسته از راست به چپ: شیخ محمد خیابانی- شیخ محمدعلی صفوت رئیس اوقاف تبریز- ایستاده از راست به چپ: سید کاظم مجاهد- میرزا تقی خان رفعت.
۲- تمبری که در تبریز به هنگام محاصره ی شهر در جنگ های مشروطه چاپ شده و به دلیل پایان یافتن محاصره ی شهر مورد استفاده واقع نگردید. این تمبر، در زمان حکومت آزادیستان با سورشارژ “آزادیستان تبریز” آماده ی استفاده شد که با کشته شدن خیابانی، بلااستفاده ماند. ارزش سری تمبرها ۴ عدد می باشد که در زمان خیابانی بر روی دو قطعه دیگر آن سورشارژ سه شاهی و شش شاهی با نام آزادیستان زده شده بود.
۳- یکی از اسناد مربوط به اداره ی معارف آزادیستان.
منابع و مأخذ:
– قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز- تالیف: س . علی آذری- نشر صفیعلیشاه – چاپ چهارم ۱۳۵۴تهران
– جنبش آزادیستان/شیخ محمد خیابانی – عبدالحسین ناهیدی آذر- نشر اختر- تابستان ۱۳۷۹تبریز
– از صبا تا نیما- یحیی آرین پور
– ایران بین دو انقلاب – یرواند آبراهامیان – ترجمه ی احمد گل محمدی- محمدابراهیم فتاحی- نشر نی- چاپ دوم ۱۳۷۷ تهران
– ماهنامه ی دیلماج شماره ی۱۴
دؤکتور رفیع خان امین – فراز یکیتا
و شماره ی ۳۲
تجدد درگیسی – فراز یکیتا
– تاریخ مشروطه ایران – نوشته احمد کسروی – انتشارات امیرکبیر- چاپ پانزدهم ۱۳۵۹ تهران
– تاریخ هیجده ساله آذربایجان/بازمانده تاریخ مشروطه ایران – نوشته احمد کسروی – انتشارات امیرکبیر- چاپ یازدهم ۱۳۷۶ تهران
– قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران – نگارش مهندس کریم طاهرزاده بهزاد- چاپ اقبال – چاپ دوم ۱۳۶۳ تهران
– قیام آذربایجان و ستارخان – اسماعیل امیرخیزی – انتشارات نگاه -۱۳۷۹ تهران
– نقش کودکان و نوجوانان در انقلاب مشروطه/سرآغاز جنبش دانش آموزی و دانشجویی در ایران- عبدالحسین ناهیدی آذر- نشر اختر-۱۳۸۵ تبریز
– تبریز شهر اولین ها – صمد سرداری نیا- نشر اختر چاپ سوم ۱۳۸۶ تبریز
– چکیده انقلاب/ حیرخان عمواوغلی- رحیم رضازاده ملک -انتشارات دنیا -۱۳۵۲ تهران
– تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران/ انقراض قاجاریه – تالیف: ملک اشعراء بهار انتشارات زوار ۱۳۸۷ تهران
– نشریات تجدد
– راهنمای تمبرهای ایران – فریدون فرح بخش نوین – ۱۳۸۸ تهران