بدون شکّ ستم ملّی که خصوصاً عرض هشتاد واندی سال بر ملیتهای غیر فارس بصورت سیستماتیک اعمال شده تاثیرات جدّی در زندگی روزمره چندین نسل گذشته و در ذهن و روان تمام مردمی که در چهارچوبه جغرافیایی ایران زندگی می کنند بر جای گذاشته است. در زمینه تشریح چگونگی عملکرد و تاثیر آن خیلی در این زمینه ها صحبت شده است. دو بینش عمده جاری در آنالیز این مسئله را شاید به این نحو تقسیم بندی کرد.
دسته اوّل همان کسانی هستند که هنوز وجود چنین پدیده ای را کاملا انکار می کنند و چشم بر واقعّیت به این عمیقی که ریشه های عمیق آن در جامعه هر روز بیشتر و بیشتر بارورتر می شود، بسته اند. این دسته … فکر می کنند که دوام شرایط جاری و نظام فکری گذشته راه درست به پیش می باشد. این دسته وجود ستم ملّی، واقعیّت رشد روز به روز مبارزات ملّی و بالاخره وجود حقوق دموکراتیک ملیّتها را بعنوان بخشی جدّی و جدائی ناپذیر از مبارزات عموم دموکراتیک همه مردم نمی دانند و آن را انکار می کنند. صاحبان چنین اندیشه هایی که تقریبا در تمام سازمانهای سیاسی سرتاسری با شدّت و ضعفهای متفاوت موقعّیتهای قدرتمندی را صاحب بوده و اعمال می کنند، هر گونه خواسته، اعتراض و حرکتی که بر محور خواسته های ملّی باشد، را به اتهام تجزیه طلبی محکوم می کنند. آنها در مورد شکنجه، دستگیری و آزار زندانیان سیاسی مبارزات ملّی دموکراتیک سکوت کامل می کنند، در نشریات خود منعکس نمی کنند و اینطور وانمود می کنند که یا کلّا چنین پدیده ای وجود ندارد و یا مطرح کنندگان آنها “جدائی طلبانی” هستند که باید با آنها مثل “طاعون”زدگان رفتار کرد. اینها بر محور اندشه های “پان ایرانیستی”، خواهان لگدمال شدن حقوق طبیعی ملیّتها هستند.
دسته دوّم بر محور تحقق و دستیابی به حقوق بر حق ضایع شده ملّی خود بپا خواسته اند. آنها که در این محور با وجود محدودیتهای امکانات، تحت فشار جّو شانتاژهای حکومتی و غیر حکومتی به احیای حقوق، فرهنگ و تاریخ خود مشغولند، گام به گام از یک طرف بیشتر و بیشتر متشکّل تر می شوند و از طرف دیگر در زمینه احیای هویّت آسیمیله شده ملِّی خود موفقتر شده و با مردم پیوندهای قویتری ایجاد می کنند. در اندرون پویندگان این راه از افراطی ترین افراد و تشکلها گرفته ، تا دموکرات ترین و لیبرالترین دیدگاه ها مشاهده می شود. آنچه که قابل توجه است این می باشد که عمدتا به دو دلیل این جریان بر محور خواسته های ملّیتهای مربوطه هر چه بیشتر و بیشتر رادیکالیزه شده و از مبارزات عموم دموکراتیک فاصله می گیرد.
علّت اول مربوط می شود به تخطئه کامل مبارزات ملّی دموکراتیک ملّیتها توسط سازمانهای سیاسی سرتاسری که در این زمینه گاه سیاست آنها با ارتجاعیون قرون وسطائی جمهوری اسلامی ایران بر هم منطبق می باشد. این بینش امکان نزدیکی و همراهی و همکاری مبارزات ملّی با مبارزات عمومی و سرتاسری در راه ازادی و دموکراسی را غیرممکن می سازد.
علت دوم بر بستر استمرار مصّرانه فاکتور اول، رشد روز افزون اندیشه های افراطی ملّی گرایی در مبارزات ملّی دموکراتیک می باشد. این فاکتور منجر به رشد اندیشه هایی می شود که تمام مقوله آزادی، دموکراسی و دستیابی به حقوق حقّه خود را فقط و فقط در چهارچوبه و محدوده ملیّت خود می بیند. این بینش بیشتر و بیشتر بصورت “آنتی تز پان ایرانیسم” و عملکردهای آن، به عکس العمل مقابل و دقیقا مشابه دست می زند. این شرایط روز به روز به جّو نفرت و جدایی ملّی دامن می زند.
امروزه دامنه جدایی مبارزات دموکراتیک ملّی در راه زدودن ستمهای ملّی از مبارزات جاری عمومی دموکراتیک بیشتر و بیشتر مشاهده می شود و شکاف میان آنها عمیقتر و عمیقتر می گردد. یکی که در سایه “آریای بزرگ” و “تاریخ کورش بزرگ” همچنان به انکار وجود بقیه ادامه می دهد و وجود بقیه را کلّا نفی می کند. آن دیگری در تقابل با این اندیشه، به افراطی ترین و گاه ارتجاعیترین جریانها نزدیک می شود تا در صف مبارزات عمومی مردم در راه آزادی و برابری قرار نگیرد.
جو عمومی ناسیونالیسم افراطی دوگانه امکان مبارزات دموکراتیک و تحولگرایانه را برای خیلی از نیروهای آزاده که هم در راه مبارزات دموکراتیک سرتاسری و هم از حقوق بر حق پایمال شده ملیّتها مبارزه می کنند، اگر نه غیر ممکن، بلکه بسیار سخت کرده است. این نیروها که نمی توانند در جّو شانتاژ و احساساتی موجود نه در کنار “پان ایرانیستها” قرار بگیرند، و نه می توانند در صف ناسیونالیستهای افراطی که روز به روز کینه و نفرت بیشتری در دل خود نسبت به ملیّت فارس می پرورانند قرار گیرند، در موقعیّت دشواری قرار گرفته اند. ساده لوحی است اگر مساله را در این چهارچوب محدود ببینیم و به تاثیراتی که این مساله در ابعاد عموم مبارزات آزادیخواهانه مردم در راه استقرار آزادی و برابری در تمام کشور می گذارد غافل بمانیم.
اشکال کار اینجاست که سازمانهای سیاسی “لائیک- دموکراتیک” تحولگرایی که چه در مقیاس سرتاسری و چه در مقیاس ملّیتها فعالّیت و مبارزه می کنند، این مساله را نادیده می گیرند و تحت تاثیر جّو عمومی حاکم میدان را برای ملّی گرایان افراطی فارس و غیر فارس خالی می گذارند. آنها تاثیرات جدّی و سوئی که این مساله می تواند در آینده مبارزات مردمی در راه احقاق حقوق حقّه شان داشته باشد را نادیده می گیرند. تاثیر اولیّه اش این که، عوض این که سمت و سوی اتحاّد و چالش همه نیروهای دموکراتیک در جهت تغییر و تبدیل حکومت حاکمه در ایران به یک حکومت دموکراتیک باشد، اختلافات درون جنبشی نیروها را به هدر برده و موجب استهلاک قوای جبهه ترقّی و دموکراسی می گردد. یکی از فاکتورهای عدم توان مبارزات اخیر مردمی در گسترش به شهرستانها دقیقاُ همین مساله می باشد. مساله ملّی نه بصورت “اشانتیون” در گوشه کنار پلاتفورم این سازمانها، بلکه بخش جدّی و جدائی ناپذیر برنامه و دستوری این سازمانها باید باشد.
دو خّط به موازات هم یا بهتر است بگوییم دو جریان سوسیال دموکراسی در دو تونل بموازات هم بدون اینکه همدیگر را ببینند و از همدیگر خبر داشته باشند در یک جهت حرکت می کنند. این دو جریان متاسفانه بخاطر جوّ شانتاژ حاکم حتی نمی خواهند همدیگر را ببینند و از همدیگر خبر داشته باشند، تا چه برسد به اینکه با هم همکاری بکنند. یکی از ترس این که در جّو حاکم به او اتهام این را خواهند زد که با “تجزیه طلبان” همدست شده و همکاری می کنند. دیگری از ترس این که به او اتهام خواهند زد که با “آپارتاید”های نژاد پرست فارس همگام شده اند. جّو شانتاژ فعلی نه فقط جریانهای سوسیال دموکراتیک و آزاده را به این شیوه ایزوله می کند، بلکه جلو همکاری و همراهی آنها را هم می گیرد.
عدم همکاری جریانات لائیک دموکراتیک ملّی و سرتاسری باهمدیگر و فاصله بیشتر و بیشتر گرفتن آنها از همدیگر، از طرف دیگر موجبات همکاری و همراهی بیشتر این جریانات با سازمانهایی که نسبت به مواضع لائیک و سوسیال دموکراسی پایبندی ضعیفتری دارند را فراهمتر می کند. این همراهی موجب این می شود که جریانات سوسیال دموکراسی بیشتر و بیشتر از مواضع خود پائینتر بیایند. این مساله از یک طرف امکان رادیکالیزه شدن جنبش را ضعیفتر می کند، از طرف دیگر موجب می شود مردم نتوانند به خواسته های خود بطور کاملتر و جامعتر دستیابی پیدا بکنند.
شرایطی که می توانند موفقّیت و پیروزی قیام مردمی را تضمین کند چه شرایطی می تواند باشد؟ جواب صحیح به این سوال به این راحتی ها نیست، اما می شود در جواب دادن به آن همّت کرد. واقعیّتهای جاری بر روی زمین از یک طرف، تجربه سی ساله گذشته از طرف دیگر می توانند ما را در این زمینه یاری بکنند. تا آنجائی که به بحث این مقاله مربوط می شود به یکی دو فاکتور عمده اشاره می شود.
یکی این که سدهای مابین نیروهای سوسیال دموکرات چه در بعد ملیّتها و چه سرتاسری شکسته شود و پلهای ارتباطات مستحکمتر و متداومتر شود. نه جریانهای سرتاسری به تنهایی در مورد استقرار آزادی و برابری قادر به پیروزی خواهند بود، نه سازمانهای سوسیال دموکراسی ملیّتها به تنهایی. بدتر از آن این که، ایندو جریان وقتی باهم همکاری نمی کنند، نیروی هم را به هرز می برند، موجب دوباره سازیها و دوباره کاریهایی که موجب اتلاف نیروی فراوانی می شود، خواهند شد. در بدترین شرایط دو نیرویی که می توانند متحّد طبیعی هم باشند می توانند در نقطه مقابل هم صف آرایی کرده و قرار بگیرند. اتحّاد و همکاری نیروهای سوسیال دموکراسی مّلی و سرتاسری، یکی ار شروط تضمین کننده می باشد.
دوّمی تشکیل جبهه فراگیر نیروهای لائیک – دموکراتیک تحولگرا که در آنها نیروهای سوسیال دموکراسی در اتحاد با همدیگر وزنه سنگینی را تشکیل بدهند. این جبهه که غالباُ از نیروهای خارج حکومتی تشکیل می شود بر مبنای پلاتفورم سکولاریسم و دموکراسی برای همه و تضمین تمام آزادیهای فردی و اجتماعی می تواند شکل بگیرد. خودمان را فریب ندهیم، مردم با شّم طبیعی سیاسی خود بارها این موضوع را بما گوشزد کرده اند که آنها به جریان سیاسی ای که بخشی از حکومت را بعنوان آلترناتیو در مقابل بخش دیگر تبلیغ و ترویج بکند، اعتماد نخواهند کرد. آنها بمراتب بهتر ازبعضی به اصطلاح رهبران سازمانهای سیاسی می دانند که جریانهای درون حکومتی در مقیاس عینی جامعه نمی توانند نیازهای امروزه قرن بیست و یک نسل جوان را بر آورده بکنند، تا چه برسد به این که رسالت رهبری و هدایت خیزشهای مردمی به سر منزل مقصود را داشته باشند. برای ما دمیدن در کرنا بر این اساس که این مرغ ما قابلّیت دادن تخم غاز را دارد، غیر از این که وجهه سیاسی اجتماعی خود را از دست بدهیم، چیزی نصیبمان نخواهد شد. بازتاب آن این خواهد شد که در خیزشهای مردمی ما دیگر آن اعتبار لازم را نخواهیم داشت تا بتوانیم در بسیج آنها حول شعارهای دموکراتیک نقش جدّی ایفا کنیم. مردم دیگر بما اعتمادشان را از دست خواهند داد. تشکیل جبهه فراگیر نیروهای لائیک – دموکراتیک تحوّلگرا مستقّل از حکومت شرط دوم تضمینی می تواند باشد.
سوّم جوهر و روح حاکم بر حرکت این جبهه باید اتکّا بر حقوق بشر که تمام حقوق فردی و اجتماعی از جمله حقوق ملّی، دینی، جنسی، فردی و اجتماعی در آن مستتر باشد. وسعت و عمق آزادیهای فردی و اجتماعی موجب استحکام چنین جبهه ای خواهد بود. عدم وجود چنین حقوقی نه تنها موجب عدول آن از ارزشهای انسانی خواهد شد بلکه می تواند به جدالهای درونی دردناکی منجر شود.