الف) چرا طبقه کارگر عامل تغییر است؟ چرا این طبقه است که دگرگونی را برای جامعه حاصل می کند و علاوه بر اینکه خود را آزاد می کند دیگر انسان ها را هم آزاد می کند؟ چرا کارگر برای شرایط بهتر و مطلوب تر دست به چالش با شرایط نامطلوب موجود می زند؟
ب) برای پاسخ به این سئوالات در ابتدا لازم است که شناختی اجمالی از طبه کارگر داشته باشیم. متاسفانه همیشه تعاریف نادرست و نا کافی از این طبقه ارائه شده است که با واقعیت عینی واقعا موجود همخوانی ندارد. در کل اگر بخواهیم تعریفی اجمالی از کارگر بدهیم هر آن کس که برای ادامه ی حیات خود مجبور است که نیروی کار خود را بفروشد و هیچ سرمایه و ابزار تولیدی در دست ندارد را جز طبقه کارگر محاسبه می کنیم. در این تعریف از استاد دانشگاه گرفته تا کارگر کوره پزخانه از پزشک گرفته تا رفتگر قرار می گیرد. چون اینان تماما فاقد ابزرا تولیدند و مجبور به فروش نیروی کار خویش!
ج) کار به عنوان تکامل یافته ترین شکل کنش زیستی انسان عامل تغییر است. انسان با کار خویش جهان اطراف خود را دگرگون می کند.اما زمانی که انسان این کار خود را در برابر مزدی ناچیز می فروشد کارش از خودش بیگانه می شود یعنی باز هم او جهان را تغییر می دهد اما نه آنگونه که خود می پسندد. بلکه آنگونه که سیستم سرمایه داری می پسندد. نه در جهت خواست اکثریت بزرگ انسان ها بلکه در جهت منافع اقلیت کوچک سرمایه داران. این کار انباشته شده گذشته کارگر است که به صورت سرمایه در می آید تا مناسبات کهنه و پوسیده و ناعادلانه این سیتم را باز تولید کرده و تداوم بخشد .اینگونه است که کار او که باید برای تغییر و دگرگونی باشد موجب سکون می شود و همچون زنجیری بر پایش می افتد. چون او فاقد ابزار تولید است و زمانی می تواند کارش را در جهت میل خویش به کاربندد که ابزار تولید داشته باشد. مجبور نباشد در برابر مزدی ناچیز کارش را که پاره ای از وجودش است بفروشد.
د) بورژوازی مدرن بر خلاف ادعای دروغین عقلانیتش، بزرگترین افسانه پرداز تاریخ است. او به وسیله ی رسانه هایش و روشنفکرنما هایش اعلام می کند که تاریخ به پایان رسیده است.وضعیت کنونی انسانها سرنوشت محتومشان است و ما محکوم به زیستن در چنین شرایط نامطلوبی هستیم.فاصله طبقاتی امری است طبیعی، فقر اجتناب ناپذیر است، کار کودکان ضروری و … او افسانه هایی را همچون رفاه و آزادی و … را به خورد انسان ها می دهد، در حالی که میلیارد ها انسان اسیر چنگال های آن هستند . او جهان را زیبا و دلپذیر معرفی می کند و همه را دعوت می کند که بیشتر کار کنند، آن هم نه برای بهتر شدن وضع خویش بلکه برای بیشتر شدن سود بورزوازی و تداوم این سیستم پوسیده و کهنه… اما نقد ما از درون به مناسبات بورژوازیست ما نه پیشا مدرنیم و نه پسا مدرن ما در عین حالی که اعتراض داریم و خواهان تغییریم اما مدرنیم ما از درون این وضع به تغییر بنیانی آن دست می زنیم. بورزوازی اکنون دیگر تبدیل به سنتی ارتجاعی شده و نیاز به تغییری مدرن و پیشرو دارد.
ه) سرمایه داری از زمانی که به وجود آمد و تغییر بنیانی در مناسبات تولیدی و روابط مادی و اقتصادی انسان ها داد تماما در پی آن بود که سودش را بیشتر کند و در این راه نه مرز می شناسد نه جنس نه نژاد نه دین و نه….. بلکه تنها به فکر سرمایه است و تنها واژه مقدس برای او پول است. اگر مبارزات کارگران و میلیون ها کشته در این راه نبود، سرمایه داری همچنان لجام گسیخته به ترکتازی خود ادامه می داد.این مبارزات کارگران و آزادیخواهان جهان بوده که سرمایه داری را وادار به عقب نشینی کرده است. نه به اصطلاح عقلانیت و انعطاف پذیری آن.اگر نبود فشارهای طبقه کارگر و اگر سرمایه داری می توانست از هر انسان ١٨ساعت کار می کشید. اما اکنون این مبارزات قرن ها بوده که سرمایه داری را وادار به عقب نشینی کرده است و و این خود به مثابه ی یک عمل انقلابی است یک پروسه ی انقلابی که همچنان ادامه دارد. تا آنجایی که کار مزدی را ملغا سازد، تا ابزار تولید را عمومی کند،تا کار انسان را تنها عامل تغییر جهان سازد، تا انسان را از مسخ شدن در مناسبات کهنه و پوسیده رها سازد. کارگران و انسانهای سرتاسر جهان در راه این مبارزه جز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن ندارند و جهانی را بدست خواهند آورد اگر متحد شوند.