یکشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۴ - ۱۰:۱۲

یکشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۴ - ۱۰:۱۲

سینمای پناهی و هنر قاچاق حقیقت...
سیاوش شهابی: جعفر پناهی، فیلمساز ایرانی، و مارتین اسکورسیزی، کارگردان افسانه‌ای، برای گفتگویی عمیق در مورد موانع، الهامات و قدرت فیلم تحت محدودیت‌های شدید، به گفتگو نشستند. این گفتگو که...
۱۸ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: سیاوش شهابی
نویسنده: سیاوش شهابی
تأملی پیرامون نسبتِ ضدامپریالیسم؛ آزادی و عدالت اجتماعی در گفتمان چپ
سیاوش قائنی: کارزار چپ‌ستیزی در ایران تنها یک رقابت سیاسی ساده نیست؛ بلکه جنگی تمام‌عیار علیه حافظه، عدالت و امید جامعه است. هر نسل تازه‌ای که در راه عدالت و...
۱۷ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: سیاوش قائنی
نویسنده: سیاوش قائنی
به یاد دکتر سعید فراروی
فرخ نگهدار: سعید همزمان یک رکن موثر تشکل‌های مدنی‌ ایرانیان مقیم بریتانیا بود. سال‌ها برای تدوین و نشر منظم مجله علمی فرهنگی برانوش زحمت کشید. در اواخر دهه ۹۰ میلادی...
۱۷ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: فرخ نگهدار
نویسنده: فرخ نگهدار
بازدارندگی هسته‌ای؛ امنیت یا انزوا؟ | آیا ایران باید به سمت ساخت سلاح هسته‌ای برود؟ گفتگوی ملیحه محمدی و فرخ نگهدار
در این گفت‌وگوی چالشی از وحید فرخنده در برنامه «کلیدواژه» ملیحه محمدی و فرخ نگهدار درباره موضوعی حساس و سرنوشت‌ساز بحث می‌کنند: 🔹 آیا بازدارندگی هسته‌ای می‌تواند امنیت واقعی برای...
۱۷ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: وحید افراخته «کلیدواژه»
نویسنده: وحید افراخته «کلیدواژه»
فقر در ایران؛ آینه‌ای از نابرابری و تورم ساختاری
شهناز قراگزلو: گزارش تازه بانک جهانی نشان می‌دهد که فقر در ایران روندی ساختاری و فزاینده پیدا کرده است. ترکیب تورم مزمن، نابرابری درآمد، بحران منابع طبیعی و محدودیت‌های مالی...
۱۷ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: شهناز قراگزلو
نویسنده: شهناز قراگزلو
پیروزی چشم‌گیر زُهران مَم‌دانی، نشانهٔ توان‌مندی چپ شهری در قلب سرمایه‌داری
هر چند انتخاب مَم‌دانی جشن بزرگی برای چپ است، اما هم‌زمان آغاز آزمونی بزرگ نیز است. ساختار سرمایه تلاش خواهد کرد رادیکالیسم او را «مدنی» و عدالت‌خواهی‌اش را در پوشش...
۱۶ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: گروه کار امور بین‌الملل سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: گروه کار امور بین‌الملل سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
ماری کوری؛ الگویی بی‌همتا در دانش و خدمت به بشریت
گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت): نگاهی به جایزه نوبل نشان می‌دهد که این افتخار بزرگ، که در آغاز با هدف پاسداشت خدمت واقعی به بشریت بنیان نهاده...
۱۶ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)

چمدانی کوچک در یک کمد قدیمی (قسمت دهم)

بوی جنگ در همه جا پیچید ه بود. خمینی سرمست نعمت جنگ سرکوب می کرد. چند ماهی بود دانشگاه ها که بسته شده بودند. من وسروه خانم آن شب بسته شدن دانشگاه‌ها چه کشیدیم؛ یک پایمان مقابل پلی تکنیک و یک پا دانشگاه تهران. پدران ومادران مضطرب و دسته‌های اوباش و اراذل جمهوری اسلامی سلاح بردست و عربده کشان اطراف دانشگاه‌ها. چاقو می زدند، تیر اندازی می‌کردند و با چوب و چماق حمله می کردند.

هرگز هیچ سلاحی را دوست نداشتم. تمامی سلاح‌ها بوی خشونت می‌دهند، و حضورشان نشانه ناامنی است. اما انقلاب بود، شورش بود، آشوب بود، نمی‌دانم؟ هر چه بود همه ما را به وسط میدان کشیده بود.

من به دنبال تو می‌آمدم. بیشتر مادران و پدران چنین بودند؛ دنبال شما و آرزوهای شما بودند. دیگر چنان درگیر شده بودی که کمتر فرصت می‌کردی به خانه بیایی. سروه خانم همراه هیوا و دیانا برگشتند. همه‌چیز در حال دگر گونی بود. من هیچ‌گاه تو را باآن‌همه شور ندیده بودم. دوباره به دانشگاه برگشتی، هرچند که دانشگاه‌ها خود دچار آشوب بودند. هیچ‌چیز بر جای خود نبود، و این من را می‌ترساند. نمی‌توانستم آینده را ببینم. هرروز دامنه خشونت بیشتر می‌شد. هیوا خانم سخت گرفته بود. پسر بزرگش در کردستان همراه گروه‌های سیاسی بود. خمینی نیامده دست به قتل‌عام زده بود. روزنامه‌ها پر بودند از عکس جنازه‌هایی که هرروز توسط حکومت جدید و به‌فرمان خمینی اعدام می‌شدند.

در کوتاه‌مدتی، همدلی برای انقلاب و پائین کشیدن شاه به کشمکش و رودررویی کشیده بود. من و سروه خانم نگران بودیم؛ بیشتر از زمان شاه. جنگ در کردستان آغاز شده بود، بیچاره سروه خانم نمی‌دانست چه کند. هیچ‌وقت او را چنین گرفتار و در خود ندیده بودم؛ ” می‌دانی وقتی پسرم زندان بود ناراحت بودم. اما می‌دانستم جایش امن است و دیر یا زود درخواهد آمد. اما حالا خبر ندارم کجاست؟ چه می‌خورد؟ کجا می‌خوابد؟ عموی پیرش هم رفته به دمکرات‌ها پیوسته است. زمانی با ملا آواره بود. زندان کشید! به تو نگفته بودم و حال، باز رفته سلاح به دست گرفته و می‌جنگد. نگران هیوا هستم؛ درسش را تمام کند تا ببینیم”.

من نگران تو. بیچاره مادران هنوز خستگی پشت در زندان از تنشان درنیامده بود و نفسی نکشیده بودند که این خمینی نازل شد. بلایی که تن همه ما را سوزاند. بلا پشت بلا نازل می‌شد. جنگ کردستان شروع شده بود. گروه‌های سیاسی درگیر جنگی سخت با حکومتی که از اولین روز سرکوب‌ها را آغاز کرده بود. خلخالی با حکم خمینی مشغول اعدام‌های دسته‌جمعی بود. نخستین اعدام جمعی کرد ها شروع شده بود. هنوز تصویر اعدام آن نه کرد با آن جوان مجروحی که روی برانکارد خوابیده بود در مقابل چشمان من است،« احسن ناهید»!  سروه خانم کنار باغچه نشسته اشک می‌ریخت و به کردی نوحه می‌خواند، چنان دردناک که هنوز نظیر آن را نشینده ام.  “سروه جان بس کن تا به کی گریه خواهی کرد؟” اما گریه او تسلی ناپذیر بود. ترس و اندوهی بزرگ درون وی در خلجان بود . “می‌ترسم! می‌ترسم! از آینده تلخی که در پیش‌روی ما کرد هاست. این تازه شروع کار است. کردستان روی آرامش نخواهد دید. برای پسرم نگرانم، برای سرنوشت او گریه می‌کنم؛ نمی‌دانم چه خواهم کرد. کاری از دستم برنمی‌آید”.

 فاجعه پشت فاجعه. عصر بود آمدی! وقتی در گشودم کوهی از درد، کوهی از اندوه پشت در ایستاده بود؛ من هرگز اشک تو را بدین‌سان ندیده بودم. سرت را بر شانه‌ام نهادی، های‌های گریستی؛ “مامان یوسف کیشی زاده را اعدام کردند؛ بسیاری از بچه‌های سازمان هم اعدام شدند !” گوئی توان از پاهایم رفت؛ همان‌جا روی صندلی کنار تلفن نشستم. ذهنم از حرکت بازایستاد. همین ماه قبل بود که شب با یوسف به خانه آمدی؛ آن پسر ریزنقش محجوب با چشمانی سرشار از محبت. انگشتانش را در همین چند ماه از دست داده بود. می‌گفتی نارنجک منفجر شده. من دلم رعشه می‌رفت قدرت نگاه کردن به دست‌های او را نداشتم. می‌خندید: “مادر چرا ناراحت هستی من در همین چند ماه عادت کرده‌ام. همه کار می‌کنم، امشب ظرف‌ها را من می‌شورم”. بعد با خنده می‌گفت: ” حتی برای شما نخ در سوزن کنم “. تمامی آن شب باهم گفتیم، چای خوردیم. سروه خانم می‌گفت: “فکر می‌کنم سال‌هاست او را می‌شناسم.  نمی‌دانم چطور این بچه‌های ما این‌قدر شبیه هم هستند. نگاه کن چطور برای ما کردها دل می‌سوزاند. شیری که خوردی حلالت باشد .”  چه روزهای سختی با مادر و پدر ساده و صمیمی‌اش پشت درهای زندان ایستادیم. از اطراف مشکین‌شهر می‌آمدند. وقتی از یوسف می‌گفتند تمام وجودشان شعف می‌شد:” پسرم بسیار باهوش و زیرک بود، همیشه شاگرداول می‌شد، قرار بود مهندس شود. می‌گویند او‌‌ ‌را بسیار شکنجه کرده‌اند! یوسف من “. حال آن دو انسان شریف ایلاتی چگونه این خبر تلخ را تحمل خواهند کرد!

 هوای شاد و سرشار از امید روزهای انقلاب جای خود را به دلهره داده بود. اعدام! درگیری! همه‌چیز در حال فروریختن بود. ما مادران آن را حس می‌کردیم. حسی غریزی! وقتی برای نخستین بار آژیر جنگ کشیده شد و هواپیماهای عراقی حمله کردند من و سروه خانم در حال بافتن فرش بودیم؛ سراسیمه به حیاط دویدیم. تمام همسایه‌ها بیرون ریخته بودند. همه متحیر و هاج واج. از آن روز کشور دیگر روی آرامش ندید. همه شیشه‌ها را چسب زدیم؛ پشت پنجره‌ها پارچه‌های ضخیم کشیدیم که نور از بیرون دیده نشود. طبل‌های جنگ شروع به نواختن کردند. نوحه زجرآور آهنگران همراه صدای تلخ قاریان قران بر سر مزارهای جوانان در فضا پیچید. بازار حجله‌های عزا و حجله فروشان گرم شد و سر هر کوچه عکس جوانی و حجله آیینه‌کاری شده عزیزی! صدای گریه بود و آه مادران. بودند مادرانی که آه می‌کشیدند اما هنوز در جذبه خمینی و بهشت موعود او شهادت فرزند را نعمت خدا می‌دانستند و راضی به رضای او.

بوی جنگ در همه جا پیچید ه بود. خمینی سرمست نعمت جنگ سرکوب می کرد.  چند ماهی بود دانشگاه ها که بسته شده بودند. من وسروه خانم آن شب بسته شدن دانشگاه‌ها چه کشیدیم؛ یک پایمان مقابل پلی تکنیک و یک پا دانشگاه تهران. پدران ومادران مضطرب و دسته‌های اوباش و اراذل جمهوری اسلامی سلاح بردست و عربده کشان اطراف دانشگاه‌ها. چاقو می زدند، تیر اندازی می‌کردند و با چوب و چماق حمله می کردند. هرگز آن شب دهشت انگیز را فراموش نخواهم. دانشگاه‌ها بسته شدند. هیوا ودیانا به خانه بر گشتند و تو نیز گاه خانه  و بیشتر در کار سازمان. پدر ومادر دیانا به تهران آمدند؛ ترسیده بودند. پدر ماشینش را فروخته بود ومادر هر چه داشت با خود به تهران آورده بودند. اصرار که دیانا  و هیوا از ایران خارج شوند. سروه خانم قلبش می گفت آنها کنارم باشند. اما به قول خودش عقلش می گفت: ” بروند از این سرزمین ترسناک خارج شوند”. شب ما سه مادر در کنار هم خوابیدیم. دلهره وترس وجود هر سه ما را گرفته بود. هر سه می خواستیم که فرزندانمان جان خود را بر دارند و بروند. من و سروه خانم زورمان به تو و پسربزرگش نمی رسید. اما هیوا می‌خواست که همراه دیانا درس بخواند و زندگی کند. 

ادامه دارد

تاریخ انتشار : ۱۱ مهر, ۱۳۹۶ ۹:۳۸ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

احضار و بازداشت کنشگران و کارشناسان مترقی، آزادی‌خواه، عدالت‌جو و میهن‌دوست کشورمان را به شدت محکوم می‌کنیم

احضار و بازداشت این روشنفکران هراس از گسترش و تعمیق نظرات عدالت‌خواهانۀ چپ و نیرویی میهن‌دوست، آزادی‌خواه و عدالت‌جو را نشان می‌دهد که به عنوان بخشی از جامعۀ مدنی ایران، روز به روز از مقبولیت بیشتری برخوردار می‌شوند.

ادامه »

در حسرت عطر و بوی کتاب تازه؛ روایت نابرابری آموزشی در ایران

روند طبقاتی شدن آموزش در هماهنگی با سیاست‌های خصوصی‌سازی بانک جهانی پیش می‌رود. نابرابری آشکار در زمینۀ آموزش، تنها امروزِ زحمتکشان و محرومان را تباه نمی‌کند؛ بلکه آیندۀ جامعه را از نیروهای مؤثر و مفید محروم م خواهد کرد.

مطالعه »

زُهران مَمْ‌دانی: صدای بلند «سوسیالیسم دموکراتیک» در سیاست مترقی چپ ماوراءبحار

گودرز اقتداری: زُهران بدون ترس از مارک یهود ستیزی در شهری‌که به جرات محل سکونت بیشترین تعداد و متمول‌ترین یهودیان آمریکاست، پرچم مبارزه با نسل‌کشی نتانیاهو و دولت صهیونیست اسراییل را بلند کرد و با استقبال جوانان یهودی و سایر اقشار مترقی یهودی نیویورک علیرغم عدم حمایت حزب دموکرات پشت کومو نماینده اصلی نسل دموکرات های سنتی را بخاک مالید. تنها اباما بود که نه بعنوان اعلام حمایت حزبی بلکه فقط با پیام ارزوی پیروزی چند روز قبل از انتخابات به او تلفن کرد.

مطالعه »

هیچ انقلابی از تلویزیون پخش نخواهد شد!

گودرز اقتداری: اکنون رییس جمهور ترامپ با حمایت اخلاقی که کمیته نروژی صلح نوبل به رهبر جدید اپوزیسیون ونزوئلا هدیه کرد، نیروی دریایی ایالات متحده را به دریای کارائیب گسیل داشته و حلقه محاصره نظامی حول تنها کشور نفت‌خیز منطقه را تنگ کرده است. در جهان یک قطبی قاره آمریکا نیروهای نظامی ایالات متحده بدنبال پا پس کشیدن اتحاد جماهیر شوروی از کوبا در ۱۹۶۳ هفت دهه است که رقیبی ندارند.

مطالعه »
پادکست هفتگی
شبکه های اجتماعی سازمان
WP Twitter Auto Publish Powered By : XYZScripts.com
آخرین مطالب

سینمای پناهی و هنر قاچاق حقیقت…

تأملی پیرامون نسبتِ ضدامپریالیسم؛ آزادی و عدالت اجتماعی در گفتمان چپ

به یاد دکتر سعید فراروی

بازدارندگی هسته‌ای؛ امنیت یا انزوا؟ | آیا ایران باید به سمت ساخت سلاح هسته‌ای برود؟ گفتگوی ملیحه محمدی و فرخ نگهدار

فقر در ایران؛ آینه‌ای از نابرابری و تورم ساختاری

پیروزی چشم‌گیر زُهران مَم‌دانی، نشانهٔ توان‌مندی چپ شهری در قلب سرمایه‌داری