شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۴:۱۷

شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۴:۱۷

جستاری از شرایط کنونی ایران زیر نام: "گوی" و "میدان"
پیشرفت علم و تکنولوژی و نوآوری‌های این عرصه و گسترش و همه‌گیری فضای مجازی، امکان بی‌بدیلی را برای نور انداختن بر تاریکخانه اشباح و برملا کردن دروغ و نیرنگ‌های پشت...
۵ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: بردیا سیاوش
نویسنده: بردیا سیاوش
اختلافات درون‌ حکومت و موضع و اهداف رهبری در انتخابات
ریسکی که حکومت انجام داد و فکر می‌کرد که با اتخاذ این روش می‌تواند هم‌ مشارکت را بالا ببرد و هم یک جناح اصول‌گرای میانه را بار دیگر بر راس...
۵ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: کامران
نویسنده: کامران
چرایی پروژه‌ی میرباقری‌هراسی!
ای کاش رسالت پروژه‌ی میرباقری‌هراسی، مقدمه‌ی ضدحمله به آن بود. اما نیست و عملاً ترمزی‌ست در برابر پیشرفت و دعوت به آهسته بیا و آهسته برو که گربه شاخت نزند.
۴ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: بهزاد کریمی
نویسنده: بهزاد کریمی
نامه‌ای به اپوزیسیون، جهت یادآوری وظایف فراموش شده!
کاش می‌شد دوباره مثل آن روزها به یاد مردم بیفتیم و به آن‌ها سر بزنیم و مثل آن روزها صمیمانه پای درد دلشان بنشینیم و ببینیم که چه دل خونی...
۴ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: زری
نویسنده: زری
مشخصات حکومت- قانون
اگر قوانین را تنها وسیله‌ای برای برقراری نظم در جامعه فرض کنیم،حاكمیت قانون به مفهوم برقراری نظم و انضباط اجتماعی خواهد. در این روی‌کرد قانون تنظیم‌کنندۀ روابط حاکمیت و شهروندان...
۳ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: مناف عماری
نویسنده: مناف عماری
تایتانیک
چیستی و سرشت فلسفی قصه‌ی تایتانیک امری فراتر از عاشقانه‌های آن است. جوهره‌ی فلسفی فیلم‌نامه، داستانِ شکستِ پنداره‌ی لگام زدن بر انگاره‌های فردی‌ست ...
۳ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
آقای رئیس جمهور اندکی آرام، به کجا چنین شتابان
آقای رئیس جمهور به رای ۲۷ در صدی‌تان غره نشوید. مردم در این ۴ دهه آموخته‌اند که نباید به وعده‌های حکمرانان اعتماد کرد. همان ۲۷ درصد رای‌دهنده، دیده‌بان حرف و...
۲ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: زهره تنکابنی
نویسنده: زهره تنکابنی

کیوان

منتظر این خبر بود. به دلش بد افتاده بود، حدس می زد اونو بگیرن؛ با سابقه ای که داشت. احساس کرد دارد فرو می ریزد، ولی خودش را کنترل کرد. با این حال ولو شد. دهانش خشک شد. احساس شوری، یک نوع تلخی، یا یه چیزی مثل صفرا یا گل گیش. عق اش گرفت، انگار تلی از نمک تو حلقومش جا داده باشند.

 

 

سفره را جمع کرد و گذاشت توی آشپزخانه و کلید تلویزیون را زد. نگاهی به ساعتش انداخت، تا شروع برنامه موردعلاقه اش نیمساعتی مانده بود.

از دیروز حالش گرفته بود، بیخودی برای خودش دردسر درست کرده بود. آخه کسی نبود بهش بگه “تو سرپیازی، ته پیازی، به تو چه؟! زد که زد، زن خودشه و چاردیواری و اختیاری! به توچه، همین ات کم بود که جلو دروهمسا یه سکه ی یک پولت کنند؟! مهم نیست، فراموشش کن، این هم روی اونای دیگه.”

پیر دنبال عنیکش می گشت. شانس آورده بود که از مرگ نجات پیدا کرده بود، وگرنه حکم تیرباران او را هم مثل اسیران دیگر، داده بودند. زندان بهتر از تیرباران است.

از ناتاشا زیاد خوشش نمی آمد؛ او داشت  هنوز خودش را پیدا می کرد. بیشتر از شخصیت ماریا خوشش می آمد، شخصیت محکمی داشت. آهی کشید و گفت “ای کاش مریم هم، همچون ماریا بود.”

صدای زنگ، او را از تجزیه و تحلیل فیلم به درآورد. خسرو بود، با یک بطر اسمیرنف! کمی عصبانی شد این وقت شب، ولی به روی خودش نیاورد.

با سلام حزن انگیز خسرو گوشی دستش آمد که هوا پسه و احتمالأ مشکلی برای او پیش آمده، وگرنه او آدم هردمبیلی نبود که وقت و بیوقت را نشناسد.

– بازچی شده؟ سرحال نیستی، گرفته به نظر می رسی، سرکارحرفتان شده یا دوباره باز هم با فریده بگومگوئی داشتی؟

– نه بابا، دوتا لیوان وردار بیار تا بهت بگم چی شده.

– نمی خورم، فردا خیلی کار دارم. اگربخورم، احتمالا تمام برنامه هام تو هوا خواهد ماند.

اما هق هق گریۀ خسرو او را بهت زده کرد. یک دفعه عین باران، اشکش سرازیرشد. قضیه پبچیده تر از آن بود که او فکر می کرد. پیشانیش درهم جمع شد. حس کرد که چیزی در دورنش جابجا می شود، نگاهش را از خسرو برگرفت، تا خیسی چشمانش را نبیند.

توان فکرکرن درآن لحظه ازاو گرفته شده بود. تأثر خسرو او را فلج کرده بود.

به خود آمد و نهیبی به  خود زد “آهای کجائی، او برای همفکری پیش تو آمده است.”

دستی به پشت خسرو زد.

– خوب بگو چی شده؟ برای پدرام اتفاقی پیش آمده و یا باز هم فریده آستینها را زده بالا که مرغ یک پادارد؟

خسرو مشروبی را که ریخته بود، تا ته سر کشید، سیگاری روشن کرد و گفت:

– گرفتنش، سرشب بود که خاله زنگ زد. گفتش که ریختن تو خونه و هر چی داشته با خودشان بردن.

– کیوان و داری می گی؟

– آره.

منتظر این خبر بود. به دلش بد افتاده بود، حدس می زد اونو بگیرن؛ با سابقه ای که داشت.

احساس کرد دارد فرو می ریزد، ولی خودش را کنترل کرد. با این حال ولو شد. دهانش خشک شد. احساس شوری، یک نوع تلخی، یا یه چیزی مثل صفرا یا گل گیش. عق اش گرفت، انگار تلی از نمک تو حلقومش جا داده باشند.

یارای تکلم نداشت. رگاش شروع کردن به مورمورکردن، احساس کرد زنبوری یا جانوری شروع کرده به مکیدن هستی اش، نیشاش داشت قلبشو سوراخ می کرد.

بین شون مدتی سکوت حائل شد. هر دو بی آنکه بهم نگاه کنند، آه جانسوزی کشیدند. سکوت عین منقاش روحشان را می خلید.

سیگاری روشن کرد و در یک لحظه همه چیز از نظرش گذشت.

انگار همین دیروز بود، که صدای خشمش را از پشت تلفن می شنید، که می گفت “شما خارج نشین ها فسیل شده اید،  بیچاره ماها که گوشه چشمی به شما داریم. آواز دهل شنیدن از دور خوش است وگر نه یک  طبل تو خالی است که فقط صدا دارد. ما باید خودمان دست به زانو بزنیم و بلند شویم.”

صدای خسرو او را از خود بیرون آورد.

– خاله می گفت آقائی که انگار مسئول آن گروه بوده گفته که با خارج ارتباط  داشته، عکس و خبربرای روزنامه ها و رادیو های خارجی ارسال می کرده.

– ناراحت نباش، اینها هرکسی را بگیرن، همین اتهام رو بهش می زنند، چیزی دیگری ندارند که بگن؛ غیر از این که بگویند اقدام علیه امنیت کشور یا همکاری با رسانه های خارجی. اینها هم از اصلشان یاد گرفته اند.

خسرو لیوان دیگری برای خودش ریخت. او هم داشت وسوسه می شد. برنامه های فردا فراموشش شد. جرعه ای از لیوان او سرکشید و پک محکمی به سیگار زد. نمی دانست دیگه چی بهش بگوید. خودش هم دست کمی از او نداشت. ولو و گیج شده بود. فقط بهش گفت “باید فکر وذکری کرد که چه می توانیم بکنیم. او هم مثل سایرین، …” اما خسرو حرفش را برید.

– او با سایرین فرق می کند. او ستاره دار است و این بار چندمش است. این دفعه حتمأ بلائی سرش خواهند آورد. حرف شنو هم نبود، بهش گفتم پا شو بیا اینور، و اگر کاری هم می خواهی بکنی،اینجا هم می شود کرد. می گفت “همان شماها که آنجائید کافیه. من نمی خواهم مثل شما فسیل باشم و سرم رو با این بحثهای ماراتونی گرم کنم.”

هرچه زمان می گذشت، او بیشتر به حرف های کیوان فکر می کرد و بیشتر متاثر می شد.

– دلتان خوش است که سیاسی هستید و فعالیت سیاسی می کنید. یه عده تان شده ایی کارچاق کن این خواننده ها و نامش را گذاشتید کار فرهنگی. یه عده دیگر هم دور خودشان می چرخند وبه سروکول هم می پرند و نامش را گذاشته اند برخورد با گذشته. خیلی ها هم می گن خر ما از کرگی دم نداشت. دیگه علی  مونده و حوضش!

او را خواهند کشت؟ این فکر داشت بیشتر در او جان می گرفت. گریه خسرو بیدلیل نبود، آما چه کاری می توان کرد، یکی و دوتا که نیستند.

– این بار مسئله فرق می کند. تنها برای ترساندن نیست، احساس خطر جدی می کنند.

اما او دیگر در گذشته وول می خورد.

صدای کیوان بازهم در گوشش طنین می اندازد:

– باید کاری بکنیم وگرنه تک تک ما را به سلاخ خانه خواهند برد و آن وقت غیر از افسوس خوردن ازمان کاری ساخته نیست.

در حرفاش تنفر و خشم بود نسبت به این جلادها، گرچه از خشونت بیزار بود.

باز هم صدایش را خواهم شنید؟ باز هم در استدلالهایش ما را به پاسیفیسم متهم می کند؟ باز هم از یورنی حریر طوبا  خواهد گفت یا این که جغد شوم مرگ منقارش را دراز کرده که او را نیش بزند؟ نفرین بر این جلادهای سیاه دل.

سیگاری از جعبه برمی دارد و می رود روی بالکن. شب سردی است و برف یک ریز می بارد. عین ململ همه جا را یک دست سفید کرده. سرما، کرختی اش را بیشتر می کند، با وجودی که پالتو گرمی پوشیده لرزشی در خود احساس می کند. پکی به سیگار می زند. خسرو به او ملحق می شود و لیوانی به دستش می دهد ومی گوید “بخور گرم شی”.

ساعت از نیمه گذشته است. دیگه همه چیز از یادش رفته است. خبر دستگیری کیوان تمام برنامه هاش را بهم ریخته بود.

 

به یاد گفته های پدر صادق می افتد:

– شما با حمایت تان از اینها، هم زندگی خودتان را به باد خواهید داد و هم نسل آینده را خانه خراب خواهید کرد! ضدامپریالیستن اینها؟!

به گفته شما، اگرامپریالیست دسترنج مارا می برد، اینها خون ما را می مکند و توی شیشه می کنند. دست وردارین، شما این ها را نمی شناسین.

ضد امپریالیستن و متحد کارگران و زحمتکشانند؟! همه تان را یکی یکی درو خواهند کرد، حتی به خودشان هم رحم نخواهند کرد!

تاریخ انتشار : ۳ شهریور, ۱۳۹۳ ۱۰:۱۰ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

آقای رئیس جمهور اندکی آرام، به کجا چنین شتابان

آقای رئیس جمهور به رای ۲۷ در صدی‌تان غره نشوید. مردم در این ۴ دهه آموخته‌اند که نباید به وعده‌های حکمرانان اعتماد کرد. همان ۲۷ درصد رای‌دهنده، دیده‌بان حرف و عمل شما هستند و با دقت و پیگیری، بر مواضع تان نظارت دارند.

مطالعه »
یادداشت

حکم اعدام فعال کارگری، شریفه محمدی نمادی است از سرکوب جنبش صنفی نیرو های کار ایران!

میزان توانایی کارگران برای برگزاری اقدامات مشترک، از جمله اعتصابات و عدم شرکت در امر تولید، مرتبط است با میزان دسترسی آنها به تشکل های صنفی مستقل و امکان ایجاد تشکل های جدید در مراکز کار. ولی در جمهوری اسلامی نه تنها حقوق پایه ای کارگران برای سازمان دهی و داشتن تشکل های مستقل رعایت نمیشود، بلکه فعالان کارگری، از جمله شریفه محمدی، مرتبا سرکوب و محکوم به حبس های طولانی مدت، ضربات شلاق و حتی اعدام میشوند.

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
مطالب ویژه
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

جستاری از شرایط کنونی ایران زیر نام: “گوی” و “میدان”

اختلافات درون‌ حکومت و موضع و اهداف رهبری در انتخابات

چرایی پروژه‌ی میرباقری‌هراسی!

نامه‌ای به اپوزیسیون، جهت یادآوری وظایف فراموش شده!

مشخصات حکومت- قانون

تایتانیک