در دوران کودکی من یادم می آید که وسایل حمل و نقل موتوری خیلی کم بود. در زمستانهای برفی و کولاک سرد آذربایجان و کردستان، گرگهای گرسنه جهت پیدا کردن خوراک به آبادیها نزدیک می شدند. یادم می آید آن موقع بزرگترها برای ما تعریف می کردند که در سرمای برفی سوزناک زمستانی وقتی گرگها از پیدا کردن غذا و خوراک کاملا ناامید می گردند، بصورت حلقه ای دایره می زنند و همه چشم در چشم همدیگر می دوزند. ضعیفترین گرگ وقتی شروع کرد به پلک زدن و یا به خواب رفتن، مورد حمله بقیه قرار می گیرد. گرگی که مورد حمله قرار گرفت توسط بقیه تکه پاره شده وخورده می شود. به این طریق گله گرگها از نابودی نجات می یابند و به حیات خویش ادامه می دهند. نوعی از تنازع بقای حیات گرگها وقتی که با بحران مرگ و زندگی مواجه هستند.
تشبیه های مختلفی را جهت تشریح رفتارهای جناحهای مختلف درون حکومتی می شود آورد. می توان درگیریهای درون حکومتی می ان بخش حامیان ولایت فقیه و بخش حجتیه ایهای حکومتی را به درگیری دو موجود درنده بر سر تکه پاره کردن یک شکار تشبیه کرد. آیا حمایت مکانیکی از یکی از این موجودات درنده در مقابل دیگری در تکه پاره کردن این شکار قابل توجیه می باشد؟ دو جناحی که برای حفظ حیات حاکمیت خویش حاضرند همدیگر را قربانی بکنند. این در حالی است که ارزشهایی که این دو بخش نمایندگی می کنند، یکی از دیگری ارتجاعی تر، غیرانسانی تر و ضددموکراتیک ترین ضدارزشها می باشند. دستهای هر دو جناح تا مچ به جنایت و زندان و کشتار آزادیخواهان آلوده می باشد. باندهای مافیائی ارتجائی جنایت که باید روزی در دادگاه عدل مردمی پاسخ اعمال خویش را به مادران داغدیده را بدهند.
خطرناکترین تاکتیک سیاسی که یک سازمان سیاسی در چنین شریطی می تواند بگیرد، عبارت از این می باشد که بیاید و از یکی از این جناحها در مقابل جناح دیگر حمایت بکند این سیاست به این شبیه است که در شرایطی که بخاطر برونرفت از بحران سیاسی اقتصادی کشوری و منطقه ای، وقتی حکومت جمهوری اسلامی ایران از طریق قربانی کردن “احمدی نژاد” یا کسانی مشابه وی، می خواهد حیات نظام حاکمیتی ولایت فقیه را حفظ بکند، بیاییم و در کنار یک جناح درنده و مقابل جناح دیگر درنده قرار بگیریم. چنین تاکتیکی عملاً مشروعیت بخشیدن و تایید کردن جنایات آنها می باشد.
وقتی استراتژیها به کنار گذاشته می شوند و تاکتیکها جای آنها را می گیرند، وقتی دورخوردن در تاکتیکها ما را به دور خودمان چرخش کردن می کشاند، بدون توجه به ماهیت و ارزشهای هویت نیروهای سیاسی و بازتابهای انسانی، حقوقی و مدنی تاکتیکهایی که اتخاذ می کنیم، روزی چشم باز می کنیم و متوجه می شویم که دست اتحاد در دست ضدبشرترین نیروی سیاسی گذاشته ایم. با دورخوردن در چنین تاکتیکهایی بدون این که هدف استراتژیک مرحله گذر را مد نظر داشته باشیم، و یا استراتژی محوری عبور خویش به چنین مرحله ای را به درستی تعریف کرده باشیم، ما را به آن اندازه از نزول درارزشهای سیاسی می کشاند که خطر همدست شدن با پلید ترین نیروهای سیاسی تاریخ بشریت را در بر خواهد داشت. آن هم در شرایطی که یکی از حکومتهای قرون وسطایی معاصر جهت حفظ بقای سیاسی خویش، از یک طرف از درون خویش کسانی را قربانی می کند و از طرف دیگر حکومت ولایت فقیه اپوزیسیونهای بزک کرده ناشناسی را می خواهد مثل مترسکهای تازه واردی وارد می دان بکند، و بالاخره دست آشتی و اتفاق بسمت همدستان دیروزی خویش که از حکومت کنده شده اند دراز می کند.
فراموش نکنیم این در شرایطی است که همگان بر این باورند که دیگر “نه بالائیها می توانند حکومت کنند، نه پائینیها” مردم “میخواهند که حکومت بر جای خود باشد”. لنین چنین شرایطی را “آمادگی عینی گذر تحول اجتماعی” می نامید. آیا فاجعه نیست در چنین شرایط عینی سیاسی، عنصر ذهنی، یعنی رهبری سیاسی تشکیلاتی ارزشهای سوسیال دموکراتیک، نه تنها از وحدت ساختاری واحد برخوردار نیست، بلکه استراتژی محوری خویش و هدف سیاسی جایگزین تحول مرحله ای به روشنی تعریف نکرده باشد. آیا باعث نگرانی خجالت آورنیست وقتی شاهد هستیم که جنبش سوسیال دموکراتیک پرچم شعار نظام سیاسی الترناتیو جایگزین توسط این جنبش را جهت ترویج و تبلیغ به احتزاز در نمی آورد؟
وقتی که شعار محوری تحول دموکراتیک به نظام جمهوری سکولار و فدرال دموکراتیک را بسته بندی کرده و در داخل کمد و یا درون کشو ها مخفی می کنیم، چاره ای نداریم جز این که به دور خود چرخ زدن با تاکتیکهای مقطعی بپردازیم. در چنین شرایطی حد اکثر کاری که می توانیم بکنیم این است که به بازمانده های اندیشه تئوری راه رشد غیر سرمایه داری پناه بیاوریم. تئوریی که اصلش بر این محور استوار است که جنبش سوسیال دموکراسی برای همیشه از رهبری آرمانی برنامه ای جنبش تحول مردمی استعفا داده و فقط و فقط به استراتژی حمایت از یک جناح حکومتی در مقابل جناح دیگر ادامه دهد. انتظارات غیر واقع بینانه ای را به جناحهای حکومتی نسبت دادن در شرایطی که خارج از ظرفیت آنها می باشد و از این طریق جنبش مردمی را به بیراهه کشانده و پس از شکستهای متوالی و نا امیدیهای بعد از شکست، به رکودهای طولانی بکشاند.
تحت تاثیر چنین نگرشهایی می باشد که شعار “انتخابات آزاد” در چهار چوبه حاکمیت ولایی نظامی جمهوری اسلامی ایران، جایگزین شعارهایی مثل ” تشکیل جمهوری سکولار فدرال دموکراتیک” و یا تشکیل” کنگره ملی سکولار دموکراسی” در ایران جهت تدوین قانون اساسی جدید را می گیرد. شعاری که امید دروغینی را به مردم پیغام می دهد که “امکان تحول دموکراتیک از درون چنین حکومتی وجود دارد”. اتخاذ چنین تاکتیکی توسط سوسیال دموکراسی غیر از نزول این جنبش در حد سیاستهای لیبرالیستهای اسلامی درون حکومتی جمهوری اسلامی ایران نیست.
بحران سیاسی اجتماعی که جمهوری اسلامی ایران با آن درگیر است، ابعاد مختلف دارد. ابعاد اقتصادی اجتماعی داخلی آن که بازتابهای خود را در فشارهای فزاینده بر زندگی روزمره مردم به نحو غیرقابل انکاری نشان می دهد. بعد فرهنگی مدنی این بحران از بابت فشارهایی که اندیشه های ارتجاعی قرون وسطایی مانع از شکوفائی روح و روان و ارزشهای بالنده نسلهای نوین در عصر شکوفائی ارزشهای نوین انسانی می باشد، نشان می دهد. بعد بعدی این بحران را می توان در ابعاد سرکوب ارزشهای حقوق بشری و ازادیهای فردی، گروهی و اجتماعی نام برد. در کشوری که تشکیل سازمانهای صنفی، دموکراتیک و سیاسی با محدودیتهای چنان شدیدی مواجه هستند که نه تنها ابراز هویت دموکراتیک خواسته های انسانی آنها مقدور نیست، بلکه رقابت ازاد و بالنده نیروهای دموکراتیک را هم امکان نمیدهد و هر نوع اندیشه مخالف دستگاههای حکومتی را به نحو غیر قابل باوری سرکوب می کند.تنوع هویتی ملیتها انکار می شود و اقلیتهای دینی به بهانه های مختلف مورد فشار و آزار و اذیت قرار می گیرند، زنان شهروندان درجه دو منظور می گردند. روزنامه نگاران، وکلا، نویسندگان، اندیشورزان امکان ابراز هویت و نظر محروم مانده و امکان شکل دهی به نهادهای مدنی را از آنها سلب می کنند. بخش بعدی بحران حکومتی را در ابعاد بین المللی آن می توان ارزیابی کرد. این بعد از بحران عرصه ای می باشد که بر بستر آن حکومت ولایت فقیه قصد دارد تا با اتکا بر این شعار که دست یابی به سلاح هسته ای حق طبیعی ماست، جو روانی ناسیونالیسم اسلامی شوینیستی را تحریک کرده و بر موجهای چنین تحریکاتی سوار گردیده و در مقابل قدرتهای جهانی صف ارایی بکند.
از شاخه های مختلف ابعاد بین المللی بحران حکومتی می توان به بحران هسته ای از یکطرف ، بازتابهای جهانی نسبت به سرکوبهای مردمی و لغو بی رویه حقوق بشر در ایران اشاره کرد. با در نظر گرفتن اینکه ماهیت جمهوری اسلامی ایران تا چه اندازه ضد انسانی و غیر بشری می باشد، جای شکی نیست که کشورهای منطقه و جهان نگرانی خویش از از دست یابی این حاکمیت به سلاح هسته ای اعلام می دارند. در جنین شرایطی حکومت کودتایی ولایت فقیه با سوار شدن بر اسب ناسیونالیسم پان ایرانیستی اسلامی برای غلبه کردن بر بحرانهایی که با آنها در گیر است، شعار “دست یابی به سلاح هسته ای حق طبیعی ماست” سوار می شود. این حکومت از این طریق می خواهد با یک تیر چند نشان بزند. اول بر بحران های چند جانبه داخلی غالب آمده و سوار گردد، دوم با تحریکات ناسیونالیستی و اسلامی به بسیج ملی دست زده و هر نوع صدای مخالفی را سرکوب بکند. جای بسی تاسف و تعجب است که بخشهایی از اپوزیسیون سکولار دموکراتیک و حتی سوسیال دموکراسی به این دام جمهوری اسلامی ایران افتاده و به بسیج قوای اسلامی آنها بر این محور که ” دست یابی به سلاح هسته ای حق مسلم ماست” می پیوندند. گویا امروز عاجل ترین آماج سیاسی مرحله ای ما همان دست یابی به سلاح هسته ای می باشد.
گرما و تب و تاب خیزشهای مردمی و سقوط دیکتاتورها یکی پس از دیگری در خاورمیانه به ایران هم می رسد. حاکمان جمهوری اسلامی ایران هم سوزش گرمای آن را احساس می کنند.بدنبال ثبات نسبی در عراق و افغانستان و تمام شدن قضیه مصر، تونس، یمن و لیبی، تب سوزناک خیزش مردمی در ایران زیر پاهای حکومتیان را چنان داغ کرده است که همگی به تب و تاب افتاده اند. شدت بحرانهای اشاره شده در بالا در ابعاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، خیزشهای مردمی و فشارهای بین المللی به آن حدی رسیده است که گله گرگها را وادار کرده است تا به دور همدیگر حلق بزنند و ضعیفترین حلقه را قربانی کنند تا بلکه کلیت حاکمیت نظام ولایت فقیه – حجتیّه ای را حفظ نمایند. خطرناکترین تاکتیکی که یک سازمان سیاسی دموکراتیک و آزاده می تواند بگیرد این است که در این حلقه گرد گرگها، با گرگهای دیگر همدست شده و برای حفظ نظام در قربانی کردن یکی از گرگها اشتراک بکند.
شاید بشود رهبری سیاسی خط فکری سبز را از زاویه طبقاتی به سرمایه داری صنعتی و تکنوکراسی کشور نسبت داد که آنهم بخاطر حاکمیت غالب اقتصاد دولتی، تا حدود زیادی تحت کنترل دولت اداره شده و به پیش برده می شود. این بخش از سرمایه داری صنعتی بر محور مخلوطی از باورهای اسلامی و لیبرالیستی استوار است. سرمایه داری صنعتی در کنار نیاز به ارزهای علمی صنعتی جامعه مدرن، احتیاج با ثبات حقوقی مدنی جهت امکان سرمایه گذاری و بهره بری از این سرمایه گزاریها دارد. بخاطر وابستگی قوی این بخش سرمایه داری به جناحهای ویژه حکومتی، نمایندگان سیاسی این بخش اجتماعی عمدتا بر اندیشه “لیبرالیسم اسلامی حکومتی” استوار هستند. آنها اصلاحات در قانون اساسی را می خواهند با حفظ کلیت نظام جمهوری اسلامی ایران و امید انتخابات بهتر از گذشته در این نظام را در دل می پرورانند. این طبقه اجتماعی را شاید بشود به دو بخش تقسیم کرد. بخش کمپرادور حکومتی آن به رهبری آقای رفسنجانی که خواهان این می باشد که “ولی فقیه سلطنت بکند؛ نه حکومت”، و بخش کوچک و پراکنده آن به رهبری آقایان موسوی، خاتمی و کروبی.
راه دوم برون رفت حاکمیت کودتایی ولایت فقیه از این بحران در این است که با دادن امتیازاتی به لیبرالیستهای اسلامی و خصوصا جناح کمپرادور آن ” جناح آقای رفسنجانی” بتواند حمایت آنها را تا آن حد بدست بیاورد که کلیت نظام جمهوری اسلامی ایران بتواند از این بحران بیرون بیاید و کلیت نظام حفظ گردد. بزرگترین خطری که اپوزیسیون سکولار دموکراتیک را از بابت نظری تحدید می کند این است که بصورتی استراتژیک به دنبال اپوزیسیون حکومتی لیبرالیستهای اسلامی صف آرایی بکند.
جنبش سوسیال دموکراسی طی سالهای گذشته بسختی توانسته است خود را با جنبشهای مردمی همگام و همنوا سازد. این جنبش هنوز نتوانسته است از نظر آرمانی، برنامه ای، تدوین استراتژی و ساختار تحول آلترناتیو، نقش پیشاهنگی خویش را ایفا بکند.این جنبش بخاطر بحران عدم اتخاذ استراتژی روشن و واضح عبور از نظام جمهوری اسلامی ایران به یک نظام فدراتیو، دموکراتیک، سکولار بر پایه های ارزشهای مدرن و مدنی، فرصتهای تاریخی را که جنبش مردمی از آن طلب می کند، مستمرا از دست داده است
. در شرایطی که از یکطرف سردمداران حکومت جمهوری اسلامی ایران برای حفظ کلیت نظام از درون به قربانی کردن همدیگر و یا بازخرید اپوزیسیون لیبرالیسم اسلامی می پردازند.در شرایطی که اکثریت غالب مردم هر روز در خانه ها، خیابان، تاکسی، محل کار و قهوه خانه ها داد می زنند که این رژیم را نمیخواهند. در شرایطی که پس از اطمینان خاطر از لیبی، عراق و افغانستان، حل مساله ایران در دستور کار جامعه بین المللی قرار خواهد گرفت، هنوز جنبش سوسیال دموکراسی در موقعیتی قرار نگرفته است که بتواند پرچم و شعار آلترناتیو جایگزین محوری راستین تاریخی خویش را که استقرار جمهوری فدراتیو سکولار دموکراتیک می باشددر مقابل این بحران به اهتزاز در بیاورد.