با من همیشه ماندنی است،
آن صبح آفتابی و مطبوع اول مهر،
در پیش چشم دلام ایستاده مادرم،
در دست دارد او گل سرخی خوشبو،
بر لب ولی گلی قشنگتر، گل بوسه!
آن روز من دو گل گرفتم از او،
از دست او گل سرخ و،
گل زیبای بوسه از لبش.
قیزیل گول (۱) برای معلم،
آنا اوپوشی (٢) توشهٔ جان!
با من همیشه ماندنیاند،
آن جفت گل،
شاید که گرمی این عشق در دلام،
آن روز شعله گرفتهست و مانده است!
جادوی عشق در همهٔ زندگانیام،
شاید که زادهٔ آن صبح دلرباست!
وه چه خوشبختام من،
که هنوز،
یاد جادویی آن آمیزش،
عطر بر زندگیام میپاشد،
یاد آمیزش زیبای دو گل،
گل بوسه، گل سرخ!
احمد فرهادی
۲ تیر ۱۴۰۱
++++++++++++++++
(۱) گل سرخ
(٢) بوسهٔ مادر