۱
۱۳ آبان ۸۸؛ از پیشروی جنبش مدنی سبز در راه پیکار سترگی گواهی می دهد که مردم ایران برای دستیابی به آزادی برپا ساخته-اند. جنبش سبز، علیرغم سرکوب های خونین، از پیشروی و تعمیق باز نمانده و همه قرائن حاکی از ناتوانی حکومت ولائی و دولت کودتا در خاموش کردن شعله های اعتراض مردم و بازداشتن جنبش مدنی سبز از پویش و بالندگی است! حضور نیرومند جنبش سبز در “روز قدس” حاکی از گسترش پایه های اجتماعی آن بود و حضور توفنده جنبش سبز در ۱۳ آبان ۸۸، نشانه های قابل اتکائی از تعمیق آن بدست داده است. راز این ژرفش و بالندگی چیست؟ خوب است به این پرسش بیرون از کلیشه های مرسوم بیاندیشیم. جستجوی پاسخ درست برای این پرسش به نیروئی راه می برد که نیروی محرکه اصلی جنبش سبز است. نیروئی که هیچ استراتژی سیاسی بدون الهام از آن قادر نیست بر مشکل ایران؛ یعنی حکومت اسلامی فائق آید و برای مسأله ایران؛ که دموکراسی و حقوق بشر است، پاسخ درست طراحی کند!
۲
جنبش سیاسی ایران در پنجاه سال گذشته؛ ۱۳ آبان را سه بار تجربه کرده است. ۱۳ آبان ۸۸؛ چهارمین و یک تجربه تازه است. اعتبار تجربه-ی چهارم که بهتر است آنرا تجربه سبز بنامیم، پیش راندن ایران بسوی دموکراسی و حقوق بشر است در حالی که ویژگی سه تجربه سپری شده، متوقف ساختن تاریخ جدید ایران از پیشروی، باز قرار دادن کشور در مدار قهر و خشونت و استبداد بوده است!
در ۱۳ آبان ۴۲، خمینی به عراق تبعید شد. این تبعید در پیآمد شورش کور ۱۵ خرداد، مخالفت خمینی با حق رأی زنان کشور و نیز مخالفت او با الغای رژیم ارباب – رعیتی صورت گرفت. اعتراض خمینی به نفوذ دولت آمریکا در حیات سیاسی و اقتصادی ایران و تبعید او به عراق از خمینی یک چهره مبارز علیه رژیم شاه ساخت و به روی رویکرد گذشته نگر و ارتجاعی او پرده کشید. اگر شاه بجای تبعید خمینی، فضائی برای روشنگری و نقد و نظر پیرامون افکار و اهداف آیت الله می گشود، ایران سرنوشت دیگری می یافت! در شرایطی که میدان سیاست در کشور از احزاب و فعالین عرفی مسلک دموکراسی خواه، خالی بود، دشمنی و آشتی ناپذیری خمینی با رژیم شاه، بر بالای سر او هاله تقدس و کیش شخصیت نشاند و از او یک رهبر کاریسما و یک بت شکن رستگاری بخش ساخت!
در ۱۳ آبان ۵۷، در شرایط موقعیت انقلابی در کشور، دانش آموزان که به اعتراضات خشماهنگ دانشجویان علیه دیکتاتوری شاه پیوسته بودند، توسط گارد شاهنشاهی به رگبار بسته شدند و تنی چند از آنان در خون خود غلطیدند و کشته شدند. این رخداد فاجعه بار، در شعاع خاطره خونبار کشتار ۱۷ شهریور ۵۷ – جمعه سیاه – انعکاس وسیعی در سراسر کشور داشت؛ شاه را که بزرگ ارتشتاران بود، خونریز نوباوگان کشور و به نماد تمام عیار نقار ملی تبدیل کرد! گسست میان ملت ایران و حکومت شاه، قطعیتی تخفیف ناپذیر یافت. خمینی و پیروان او از جمعه سیاه و کشتار دانش آموزان بیشترین بهره را بر گرفتند و خشم و خروش مردم را به گونه-ای بلامنازع، تحت فرمان و سیادت خود در آوردند. بدنه ارتش با گل دادن های مهرورزانه مردم فروپاشیده بود، اما در لحظات فرجامین، بی طرفی فرماندهان ارتش شاهنشاهی، خمینی را، بدون خونریزی و به طرز مسالمت آمیز، در نبرد علیه سلطنت پهلوی به پیروزی رساند.
در ۱۳ آبان ۵۸، گروهی از دانشجویان اسلام گرا، تحت عنوان دانشجویان پیرو خط امام، بر خلاف موازین قانونی و حقوق و تعهدات بین الملل، سفارت آمریکا در تهران را به اشغال خود در آوردند. خمینی اشغال سفارت آمریکا را انقلاب دوم؛ بزرگ تر از انقلاب اول نامید. اشغال سفارت و گروگانگیری کارکنان آن یک ویرانگری عظیم بود که تباهی جبران ناپذیر برای مردم و میهن ببارآورد! انقلاب اول، یک انقلاب ضد سلطنتی بود اما انقلاب دوم، همان انحطاطی بود که آنرا انقلاب اسلامی توصیف کرده-اند. با اشغال سفارت، دولت بازرگان سقوط کرد و حکومت اسلامی بنیاد گرفت و در هیاهوی گروگانگیری، ارکان نظام اسلامی یکی پس از دیگری نهادینه شدند و استراتژی صدور انقلاب اسلامی در دستور قرار گرفت و صورت اجرائی یافت. ضد امپریالیسمی که تحت لوای آن، حکومت اسلامی استقرار و استحکام می یافت و به جهان اسلام صادر می شد، بیگانه ستیزی عظمت جویانه اسلامی و ستیز با ارزش های جهان غرب بود. این واقعیت که در شعاع انقلاب دوم، نخست لیبرال های ملی – مذهبی، غیر خودی شناخته و سرکوب شدند، و بعد از آن یک به یک، دیگر نیروهای سکولار اپوزسیون و طیف گسترده دگراندیشان، در میهن خود بیگانه، قلع و قمع و قتل عام شدند، برخاسته از چنین سرشتی بود.
از اشتباهات انقلابیون نسل من، پشتیبانی از اشغال سفارت و دفاع از ماجرای گروگانگیری بوده است. این اشتباه ریشه در ضد امپریالیسم و ضد لیبرالیسم چپ سنتی ایران داشت که با ضد امپریالیسم و ضد لیبرالیسم خمینی در دشمنی وستیز با جهان غرب همسو و همگام بود!
۳
از راهکارهای خمینی، تبدیل روز شمارهای انقلاب اسلامی به میعادگاه تجدید بیعت با رهبر و رزمگاه علیه منتقدان و مخالفان ولایت مطلقه فقیه بوده است. برای او توده مردم – امت اسلام – ابزار پاسداری از نظام بودند و به تحقیق می توان دید که مراسم برگزاری این روزشمار ها چیزی جز رزمایش امت حزب الله در حراست از حکومت اسلامی نبوده و به صحنه آوردن توده مردم، قصد و نیت آن، برخ کشیدن قدرت نظام، با هدف ترساندن مخالفان و وارد آوردن ضربه کار ساز به ضد ولایت فقیه بوده است!
روز سبز قدس و ۱۳ آبان سبز به روشنی نشان داد که میعادگاه و رزمگاه های حکومت اسلامی به تسخیر ملت ایران در آمده است! اکنون می توان دید روزشمارهای انقلاب از درون خراشیده شده-اند، محتوای آنها استحاله یافته، معنای تازه پیدا کرده و به رزمگاه های پیکار ملت ایران برای حقوق اساسی و حق حاکمیت خود، تبدیل شده است! بله! روز شمارها؛ در آفتاب خردورزی ایرانیان، اکنون رزمگاه هائی علیه استبداد دینی برای دست یافتن به آزادی، حقوق اساسی مردم و حق حاکمیت ملت در نبردی سبز، همگانی، مدنی و مسالمت آمیز هستند.
سرکوب خونین، ضرب و شتم زنان و مردان، پیران و جوانان مسالمت جوی ایران توسط نیروهای سرکوب رژیم در خیابان های تهران این پرسش را بر می انگیزد؛ اینان که ایرانیان را می درند آیا خود از مردمان ایران زمین هستند؟ در تمام این سی سال، نظام اسلامی با ایران مثل یک سرزمین فتح شده و با مردم ایران مثل مردمان سرزمین اشغالی و یک جمعیت اسیر و موالی ، مثال لشکر خلفای اسلام با کفار و اهل ذمه و جزیه رفتار کرده-است!!
سالیان پیش با این سوأل درگیر شدم که چرا و چگونه بود که ایرانیان در برابر اشغال سرزمین-شان توسط اقوام و طوایف و قبایل بیگانه و به طور مشخص علیرغم آن که در برابر سپاه اسلام شکست خوردند و تحت اشغال و اسارت فاتحان عرب درآمدند، توانستند زبان پارسی و هویت ایرانی خود را حفظ کنند و حتی بیگانگان اشغالگر را زیر تأثیر تمدن قومی و زبان و فرهنگ ملی خود درآورند و در بر گیرند؟ برخلاف دیگرانی مثل مصری ها، که با آن تمدن درخشان، مستحیل و عرب شدند. دیدم پاسخ های متفاوتی به این پرسش داده شده است. اما منطقی ترین پاسخ به نظرم این آمد که می گوید؛ ایرانیان دارای استعداد شگرف سازگارسازی هستند. ایرانیان در پی شکست های بزرگ، هر بار که خود را در برابر اشغال و اسارت بیگانه ای دیدند، به این استعداد خود متوسل شده و با بیگانه اشغالگر از سر سازگارسازی در آمدند و از این راه نه تنها از زبان پارسی و هویت ملی خود پاسداری کردند بلکه از درون کوشیدند و توفیق این را یافتند که بیگانگان را در خدمت خود درآورده، در تمدن قومی خود مستحیل کرده و حتی آنان را چندان متحول کنند که در حوزه زبان و فرهنگ پارسی بیاندیشند و در محدوده-ی هویت ایرانی، خود را بازیابند و باز تعریف کنند!
در تسخیر روز شمارهای نظام اسلامی و تبدیل آن به ابزار نبرد علیه استبداد دینی، برای تثبیت هویت شهروندی و تحصیل حقوق شهروندی، جلوه-ای از استعداد شگرف سازگار سازی ایرانیان را می توان دید!
۴
سیاست در خیابان طراحی نمی شود، سیاست را باید در اتاق فکر تدوین کرد. این بدان معناست که هرشعاری که در خیابان فریاد می شود، الزاما” بیانگر سمتگیری و سیاست درست نیست! برخی شعارها از سر برانگیختگی و یا عکس العمل در برابر بربریت سرکوبگران هستند. شعارهائی هم بیانگر مطالبات اساسی هستند که خاستگاه واقعی و سرشت عینی دارند. در جمهوری اسلامی، این گونه شعارها تعیین کننده سمت جنبش مدنی سبز و عمدتا” ساختار شکن هستند. در هر حالت آنچه که اهمیت دارد درک این نکته است که شعار؛ سیاست نیست. شعار؛ طرح مطالبه، بیان خواست و یا توضیح سمت جنبش است.
در ۱۳ آبان ۸۸، سبزها میان خود با جمهوری اسلامی بر سر بیگانه ستیزی و دشمنخوئی و جداسری با جهان غرب خط فاصل کشیدند. خطاب آنان به رئیس جمهور آمریکا – اوباما اوباما یا با اونا یا با ما- یک خطاب عام برای دولت های جهان غرب بوده است. این خطاب فراخوانی است برای پایبندی به آزادی و هشداری است برای باقی ماندن بر سر تعهد متقابل دولت های جهان در احترام به حق ملت ها در تعیین سرنوشت خود. مردم سبز ایران در خطاب خود به دولت ها و ملت های جهان غرب، منادی صلح و دوستی و جهان عاری از سلاح های کشتار جمعی بودند. پیام آنها، پیام آزادی برای ایرانیان و جهانیان بود. مطالبه-ی آنها از دولت های آمریکا و اروپا، مطالبه همبستگی آنها با ملت ایران برای زندگی در صلح و آزادی، زتدگی در دموکراسی، برابر حقوقی شهروندی و حقوق بشر بوده است! این رویکرد که ایران را جزء همبسته-ای از جامعه مدنی جهانی می بیند و می طلبد، طلیعه بیرون جهیدن ایران از انزوا و انحطاطی است که نظام اسلامی پدید آورنده-ی آن است.
در آبان سبز شعار محوری “مرگ بر دیکتاتور” بود. نشانه ها حاکی از ژرفش همرأئی ملی ایرانیان علیه استبداد دینی است. جنبش سبز مانند هر پدیدار اجتماعی که زایش و رشد و تکامل خود را دارد، زنده، پویا و در حال رشد و بالندگی است و به هیچ رو نمی توان و نباید موجودیت بالنده آن را، منحصر به خواست و نظرگاه این یا آن شخصیت و گرایش تعریف کرد. جنبش سبز از این حد و مرزها فراتر رفته است. تمرکز مردم معترض روی ضرورت عبور کشور از ولایت مطلقه فقیه موئید همین واقعیت است. عنصر تعیین کننده در ثمر بخشی پیکار، حفظ یکپارچگی جنبش سبز در عین تکثر عقاید و سمت ها در آن است. آبان سبز تأئید می کند که توازن و تعامل گرایش های اجتماعی و سیاسی در کشور در راستائی است که این امر را ممکن می کند؛ همان علل و عواملی که تا کنون حکومت ولائی و دولت کودتا را در متوقف ساختن جنبش سبز ناتوان و ناکام ساخته و به راه سبز امید مجال همپوشی با جنبش اعتراضی مردم را داده است، محرک جنبش برای حفظ یکپارچگی خود، در عین تکثر عقاید و سمت هاست!
“چه باید بخواهیم تا بهترین و بیشترین را خواسته باشیم؟!”. پاسخ این پرسش کلیدی؛ آزادی است. ما آزادی می خواهیم! و آزادی را برای همگان می خواهیم. ایران را برای همه ایرانیان می خواهیم. فهم های متفاوت از آزادی مانع از آن نیست تا دموکراسی خواهان ایران روی مطالبات ۹ گانه بیانیه شماره ۱۱ آقای موسوی گفتگو کنند و به همگرائی برسند، زیرا همرأئی ملی حول مطالبات مشخص تحقق می یابد و تحقق مطالبات ۹ گانه، گام در راه عقب راندن استبداد دینی و تدارک نیرو برای چیرگی بر آن است. طی این فرایند، فهم های متفاوت از آزادی مجال گفتگو می یابند و برای تفاهم متقابل امکان می آفرینند! به این ترتیب باید از کل گرائی انصراف جست و به جزء گرائی روی آورد که از خرد، کلان بر می خیزد!
با قدس سبز و آبان سبز امید تازه ای برساخته آمده است. محتوای این امید تازه، بشارت پایان یک آغاز سی ساله است. و این ارمغان پیکار زنان و مردان نسل های امروزین ایران است.