آقای مسعود نقره کار نویسنده و پژوهشگر که آثار ارزنده ای را تاکنون خلق کرده است در مقاله ای تحت عنوان (یک عذرخواهی باین سیاستمدار شجاع و ژرف نگر بدهکاریم) بدفاع از شخصیت سیاسی و افکار و عقاید و شجاعت زنده یاد بختیار پرداخته است و خود را مورد سرزنش قرار میدهد که چرا در تاریخ ۱۶ دی ماه ۵۷ از زنده یاد بختیار که خردمندانه و صبورانه تلاش میکرد تا مردم را به ساحل آزادی، دمکراسی و سکولاریسم و حقوق بشر رهنمون کند حمایت نکرده است و می افزاید که با درک و فهم چرائی خراب کردن هایم و پذیرش لغزش هایم در حوزه سیاست و فرهنگ گام در راه آباد کردن خود برمی دارم و برداشته ام.
بدیهی است که در مورد قضاوت درباره شخصیت سیاسی دکتر بختیار تمامی تلاشگران راه آزادی و عدالت اجتماعی بر این عقیده باورمندند که بختیار سیاستمداری آزاده و مهین پرست بود که با شجاعت درسخت ترین شرایط مسئولیت نخست وزیری را پذیرفت، اما باید براین نکته اساسی تاکید کرد که در آن برهه حساس و سرنوشت ساز یعنی ۱۶ دی ماه ۵۷ که بختیار مقام نخست وزیری را پذیرفت تمامی شرایط و عوامل وقانون مندیهای وقوع و بروز انقلاب که پیامد و نتیجه استبداد ۲۵ ساله نظام شاهنشاهی بود آماده و مهیا شده بود.
در سال ۵۷ در عرصه سیاسی ایران ۵ نیروی اجتماعی وجوداشتند که عبارت بودند از ۱- طرفداران نظام شاهنشاهی ۲- ملیون و طرفداران جبهه ملی ۳- رهبران مذهبی و پیروانشان ۴- نیروهای چپ اندیش ۵- مردم که وابستگی به هیچکدام از این نیرو ها نداشتند اما نیروی اصلی و محرکه جنبش انقلابی بودند.
-
اقشار طرفدار نظام که شامل سران نظامی و کشوری و ساواک بودند که اهرم های قدرت را در دست داشتند اما در میان توده های مردم پایگاه نداشتند و فاقد هرگونه تشکل بودند، توان تقابل با موج انقلاب را نداشتند.
-
ملیون و طرفداران جبهه ملی که خواهان سرنگونی نظام نبودند و به اجرای کامل قانون اساسی اعتقاد داشتند، اعضای جبهه ملی بعد از کودتای ۲۸ مرداد از قدرت رانده شدند و حق فعالیت نداشتند و فاقد تشکل بودند در بروز انقلاب بجز دو چهره شاخص آنان یعنی دکتر غلامحسین صدیقی بنیانگذار جامعه شناسی ایران، استاد ممتاز دانشگاه و وزیر کشور زنده یاد مصدق و دکتر بختیار، تمامی اعضای قدیمی جبهه ملی از انقلاب حمایت کردند و چند تن از آنان در زمان نخست وزیری بازرگان بوزارت رسیدند و اگر در آن زمان که شرایط انقلابی بر جامعه حاکم بود حتی اگر محبوب ترین و کار آمدترین سیاستمدار آزادیخواه ایران و رهبر جنبش ملی کردن نفت یعنی دکتر مصدق هم اگر زنده بود و نخست وزیری را می پذیرفت و با وجوداینکه از شخصیتی کاریزما و بی همتا برخوردار بود و با تمام محبوبیت بی حد و حصر و تاثیر نفوذ کلامش در میان افکار عمومی باز هم نمی توانست در برابر سیل خروشان انقلاب مقاومت کند و آنرا متوقف سازد.
-
نیروهای مذهبی، تنها نیروهای اجتماعی بودند که به جز در مواردی محدود مورد سرکوب قرار نگرفتند، نیروهای مذهبی را در مواردی رژیم برای تقابل با نیروی چپ مورد حمایت قرار میداد و تقویت میکرد و نهاد مذهب از این فرصت ها استفاده کرد و صدها مدرسه اسلامی و حسینیه و هزاران هیئت و محفل آموزش دینی برپا ساخت و به تربیت نوجوانان و جوانان براساس تعالیم دینی پرداخت و در سال ۵۷ از این همه نیرو برای رهبری انقلاب سود جست. در آن سالها انجمن ارتجاعی حجتیه در تمام شهر های ایران فعالیت داشت.
-
جنبش چپ در آن برهه تاریخی که بیش از هر نیروی دیگر مورد سرکوب قرارگرفته بود بسیاری از رهبران خود را از دست داده بود و بعلت ممنوعیت تحزب از تشکل و یکپارچگی برخوردار نبود لذا این نیرو هم بعلت اینکه امکان پیوند با توده ها و کارگران و زحمتکشان را نداشت نمی توانست مسیر انقلاب را بنفع زحمتکشان تغییر دهد.
-
مردم که پایه اصلی انقلاب را تشکیل میدادند بعلت نداشتن تشکل و رهبری قادر به تغییر مسیر انقلاب نبودند و بناچار بزیر پرچم مذهبیون رفتند.اینکه پیامدها و عوارض ونتایج انقلاب به چه فاجعه ای انجامید موضوع جداگانه ایست اما توان انقلاب که بخش عظیمی از مردم را در برگرفت تا سقوط نظام از حرکت بازنمی ایستاد و حتی رهبران مذهبی که در نبود و سرکوب جنبش چپ رهبری را بدست گرفتند اگر در آستانه انقلاب با رژیم شاه اعلام آشتی و همکاری میدادند باز هم نمی توانستند از بروز انقلاب جلوگیری کنند زیرا انقلاب به مرحله ای رسیده بود که برگشت ناپذیر بود و هیچ مانعی نمی توانست از بروز آن جلوگیری کند.
نقره کار گرامی، نسل ما بعد از فاجعه ۲۸ مرداد حتی یک روز دمکراسی را تجربه نکرد نسل ما از بی عدالتی و شکاف روزافزون طبقاتی و خشونت ساواک رنج میبرد، اعتراض نیروی جوان و زحمتکشان به بی عدالتی در جامعه بود و پیامد رنجبار انقلاب نمی تواند اعتراض عادلانه مردم را در آن سالها که خواستار حقوق انسانی خود بودند مورد سرزنش قرار دهد در آن سالها که اداره کشور در دست سیاستمدارانی بی کفایت بود که در تملق و چاپلوسی برای تقرب به شاه بایکدیگر رقابت داشتند و هنگامیکه شاه به نتایج فاجعه بار استبداد پی برد و صدای انقلاب را شنید حتی یک سیاستمدار وجیه المله و مردمی در دستگاه عریض و طویل سلطنتی اش وجود نداشت و آنگاه دست بدامان شخصیت های وجیه المله و پاک نهادی مانند دکتر صدیقی و دکتر بختیار گردید اما شاه زمان را از دست داده بود و هرگونه تلاش برای حفظ سلطنت بی ثمر بود.
آقای نقره کار آنان باید از مردم عذرخواهی کنند که استبداد را در جامعه نهادینه کردند و دهان بختیار را ۲۵ سال بستند و قلم اش را شکستند و ساواک شان وزارت اطلاعات را سازماندهی کرد و شکنجه گران را آموزش داد و اوین و قزل حصار و گوهردشت را برای وارثان و جانشیان خود برجای گذاشتند.
یداله بلدی