مقدمه
سایت “الف” مصاحبهای از “اعتماد” را با احمد توکلی درج کرده است، مصاحبهای جالب که می تواند خطوط نوینی را بنمایاند در رابطه با تحولات درونی در ساختار قدرت در جمهوری اسلامی و بطور کلی در واژهشناسی (ترمینولوژی) جناح بندیها در این نظام. احمد توکلی در این مصاحبه به عنوان یک اصولگرا بیشتر در فرم منتقد اصولگرایان و اصولگرائی ظاهر می شود (یک انتقاد توام با یاس و نوستالژی، زیرا که بخشی از علت انتقاد، وجود پدیدهای به اسم احمدی نژاد است که نمی بایست رخ می داد) . وی با گفتن این جملات که: “من در سال ۸۸ از احمدینژاد حمایت نکردم، ولی همانطور که قبلا گفتم از روی اضطرار به او رای دادم… آقای احمدینژاد اعجوبه هزاره سوم است و دیگر تکرار نمیشود”، وارد مفاهیم دیگری می شود که توجه را به خود جلب می کند. در میان این مفاهیم، دو مورد هستند که برجستهتر از دیگران هستند که آن هم اشاره ایشان به دو گونه تغییر هم در میان طیف اصولگرایان و هم در کل ساختار ترمینولوژی جناح بندیهاست.
او می گوید: “ما قبلا به اصلاحطلبان ایراد میگرفتیم که اشتراکات دو سر طیفشان خیلی کم شده است، اما حالا چنین حالتی در بین اصولگرایان هم دارد اتفاق میافتد. الان برخی از اصولگرایان هستند که مانند برخی از اصلاحطلبان، لیبرال سرمایه داری غرب را اگر نگوییم قبول دارند، لااقل میتوانیم بگوییم که اعتراضی نسبت به آن ندارند. چطور میتوان اینها را با سایر اصولگرایان که شدیدا مخالف لیبرالیسم و سرمایه داری هستند تنها به این دلیل که مثلا تفکر مذهبی و شخصی شان مثل هم است، با هم در یک گروه جمع کرد؟” و در ادامه همین پاراگراف می گوید: “فکر میکنم همانطور که چپ و راست از یک زمانی به بعد دیگر کشش نداشت، الان هم در حال یک دگردیسی هستیم و شاید دیگر اصولگرایی و اصلاحطلبی نمیتوانند صحنه سیاسی ایران را تعریف کند.”
پس علی الاصول دو تغییر روی دادهاند، و یا دقیق تر بگوئیم یک تغییر قطعی و یک دگرگونی احتمالی (که این احتمال بنا به گفتههای ایشان بیشتر به قطب قطعی نزدیکتر هست)، اتفاق افتادهاند: تغییر قطعی این است که برخی اصولگرایان مخفیانه و به شیوهای هنوز غیر علنی به لیبرالیست و کاپیتالیست تبدیل شدهاند، و تغییر احتمالی اینکه دیگر اصولگرائی و اصلاح طلبی قادر به توضیح و توصیف صحنه سیاسی ایران به مانند سابق نیستند.
توضیحاتی چند
در مورد کاپیتالیسم باید گفت که جمهوری اسلامی از بدو تاسیس خود و بویژه بنابر اصرار اصولگرایان، همیشه نظامی غیر سرمایهداری بوده است. معلوم نیست تعبیر مقامات این نظام از کاپیتالیسم چیست که اینگونه ساختار اقتصادی ـ اجتماعی کشور تحت سیطره خود را مرتب غیر کاپیتالیستی معرفی می کنند. ساختاری که در آن پول، طبقات، سود، بازار، استثمار نیروی کار و مالکیت خصوصی (حتی مالکیت دولتی هم که شکل غالب مالکیت است بر مبانی پول، سود، استثمار نیروی کار و بازار عمل می کنند) نقش اصلی و برجسته را دارند. تئوری پردازان این نظام تا حالا هیچ وقت نتوانستهاند نظام غیر کاپیتالیستی مورد نظر خود را برای عموم تشریح کنند. اما ما در اینجا از خیر کاپیتالیسم و چگونگی این نظام در ایران می گذریم و تعبیر توکلی به عنوان یکی از راویان این نوع تعبیر از نظام اقتصادی و اجتماعی ایران را به خود وی واگذار می کنیم، آنچه در واقع اینجا مهم است و منطقا منظور اساسی ایشان و طیف منصوب به وی می تواند باشد، همانا امر لیبرالیسم است. کاملا عیان است که نظام کاپیتالیستی در ایران از خصوصیات لیبرالیستی تا اندازه زیادی بدور است. لیبرالیسم نه تنها به عنوان منادی بازار آزاد (در بعد اقتصادی)، بلکه به عنوان یک اندیشه سیاسی که به آزادی فرد و بالطبع آزادی اندیشه و بیان معتقد است و نه تنها در بعد اقتصادی، بلکه در بعد سیاسی و اجتماعی نیز واژه آزادی را به بطن اجتماعی تسری می دهد، شناخته می شود. آنچه از سخنان توکلی می توان استنباط کرد این است که در اصل آنان نه با کاپیتالیسم بلکه با کاپیتالیسم لیبرالیستی مشکل دارند، و گله وی در اینجا از بوجود آمدن گرایشی در میان اصولگرایان است برای بهم دوختن کاپیتالیسم نوع ایرانی با لیبرالیسم، که در آن طبیعتا مفهوم آزادی لیبرالیستی به نوعی و حداقل در بعضی از خطوط خود طبیعتا باید وارد سرمایهداری ایرانی شود. لیبرالیسمی که اندیشههای توتالیتر غیر مدرن آنان را به چالش می کشد و ساختار تا کنونی جمهوری اسلامی را از اصل مورد نظر آنان بدور می کند. نفوذ این لیبرالیسم که به گفته وی در میان لایههای اصلاح طلب مشهود است هم اکنون طیفی از اصولگرایان را هم در برگرفته و بدین ترتیب هیکل سنتی آنان را دچار دگرگونی کرده است و نگرانی توام با انتقاد وی نیز از همین جا بر می خیزد (۱).
بحث دوم ایشان بر سر برهم ریختن مفاهیم موجود در عرصه جناح بندیهاست، و پدیده آقای روحانی ظاهرا خود بهترین فاکت در این مورد می تواند باشد. در شرایطی که فرد اصولگرائی مثل آقای روحانی به اندیشههای اصلاح طلبانه (بخوان به نوعی متاثر از لیبرالیسم) متمایل می شود و همراه وی طیف قابل توجهای نیز چنین میلی پیدا می کنند، پس آن مرز قدیمی دچار تحول می شود و دیگر نمی شود بمانند قبل با همان ترمینولوژی شرایط را تشریح کرد.
اگر دو مورد ذکر شده توسط توکلی را به نوعی مبنا قرار بدهیم، جامعه ایران در دو عرصه خود وارد دگرگونیهائی شده است. دگرگونی اول، پیشروی نفوذ لیبرالیسم در میان یک طیف سنتی است (اصولگرایان) که پایه اصلی قدرت را تشکیل می دهد، و دگرگونی دوم در زمینه ترمینولوژی جناح بندیهاست که آن هم به نوعی از ایجاد طیف گستردهتری خبر می دهد که از اصولگرایان و اصلاح طلبان تشکیل می شود، اما به رغم وی چونکه این همگرائی به نوعی صورت گرفته است پس آن را لاجرم اسمی دیگری باید.
البته معلوم نیست که چرا چنانکه خود اذعان می دارند نمی توان کلا این طیف گستردهتر را کماکان اصلاح طلبان نامید. شاید بدین علت که وی معتقد است که چنین نیروئی لاجرم مهر اصولگرائی را بر خود دارد و بنابراین پدیدهای است نه کاملا اصلاح طلبانه و یا با هویت تاکنونی اصلاح طلبان. اما واژه مورد نظر وی برای چنین نیروئی چیست؟ اصولگرایان اصلاح طلب یا اصلاح گرایان اصولگرا؟ و یا شاید “اعتدال”؟ و شاید آقای توکلی هم مایلند که خود را در این طیف بازبیابند؟
اما فارغ از تمام بحثهای ارائه شده در بالا باید به یک نکته اساسی توجه کرد و آن هم همانا اعتراف توکلی به ظهور پدیدههائی است که بنوعی نظام را نیز متاثر کرده است، پدیدههائی که باید مورد توجه قرار بگیرند و برای تدوین سیاست بنوعی مبنا قرار بگیرند.
زیرنویس
۱ـ نفوذ اندیشههای لیبرالیستی در ابتدای انقلاب در میان رهبران مذهبی نیز عیان بود. گفتههای خمینی که در آن از آزادی حتی کمونیستها هم صحبت می کرد، دلیلی بر این مدعا هستند. پس معلوم نیست که این نگرانی بر سر چیست. آیا برگشت به اصل نادرست است؟