یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۵:۰۸

یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۵:۰۸

جنگ همه را به نوعی می‌کشد
جنگ همه را می‌کشد و آن اربابانِ مرگ که فرمان می‌رانند و خود نمی‌میرند، از پیش مرده‌اند و مرگ را از قلب‌های مرده‌شان به سمت شهرها، خانه‌ها و قلب‌های هنوز...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: احمد خلفانی
نویسنده: احمد خلفانی
بیانیه حزب اتحاد ملت در محکومیت تجاوز تروریستی و غیرقانونی رژیم جنایت‌پیشه اسرائیل
حزب اتحاد ملت ایران، این اقدام وحشیانه، تروریستی و غیرقانونی که امنیت ملی ایران را هدف قرار داده است، قویا محکوم می‌کند ... این حمله، نقض فاحش حقوق بین‌الملل و...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: حزب اتحاد ملت ایران اسلامی
نویسنده: حزب اتحاد ملت ایران اسلامی
حزب تودۀ ایران حملۀ جنایتکارانه و تروریستی دولت اسرائیل به ایران را شدیداً محکوم می کند!
حزب توده ایران تجاوز نظامی و اقدام تروریستی اسرائیل را که نقض حا کمیت ملی کشور است به شدت محکوم کرده و با تاکید بر پایبندی بر حفظ منافع ملی...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: حزب توده ایران
نویسنده: حزب توده ایران
حمله اسرائیل به میهنمان ایران را محکوم می کنیم
اتحاد جمهوری‌خواهان ایران: حملات نظامی اسرائیل بر ضد قوانین بین المللی است . از شورای امنیت سازمان ملل، اتحادیه اروپا، و بویژه آمریکا و کشورهای منطقه و مجامع بین المللی...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: اتحاد جمهوریخواهان ایران
نویسنده: اتحاد جمهوریخواهان ایران
حمله‌ی نظامی دولت اسرائیل به ایران را محکوم می‌کنیم!
دولت دست راستی اسرائیل به رهبری بنیامین نتانیاهو، سال‌‌هاست که سیاست گسترش تنش و نظامی‌گری را دنبال می‌کند... این جنایتکار که در داخل اسرائیل درگیر پرونده‌‌های فساد مالی و سیاسی...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرائی حزب چپ ایران
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرائی حزب چپ ایران
روزنامۀ اومانیته: علل واقعی جنگی که اسرائیل علیه ایران آغاز کرده است
حمله اخیر اسرائیل به تاسیسات هسته‌ای ایران هدفی فراتر از نابودی گام‌های متقابل هسته‌ای دارد؛ حمله‌ای با نقشه‌هایی ژئوپولیتیک و پیامدهایی جهانی، از تعویق کنفرانس فلسطین تا روش‌های جدید فشار...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: میز خبر
نویسنده: میز خبر
تجاوز نظامی به ایران و کشتار  مردم بیگناه محکوم است
ملت فهیم و صبور و صلح‌دوست و دردآشنای ایران شایستۀ زندگی توام با ثبات و صلح و آرامش است. در عین حال همواره در دفاع از کیان و شرف ملی...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: مادران صلح ایران
نویسنده: مادران صلح ایران

اتوبوس

احساس می کرد که دیگر تحمل ایستادن ندارد چون همه ترمینال را به امید یافتن دوست گشته بود. بی رمق روی صندلی ای که در منتهی الیه سمت راست جاده بود نشست، و گفت: اینطوری بهتر شد. به کفشهایش خیره شد و پایش را دراز کرد. دستش روی زانویش رفت و حالا یک اتفاق غیره منتظره. باورش نمی شد یک اسکناس پانصد تومانی زیرپایش است.

این داستان کوتاه به قلم زنده یاد صانع ژاله است که نخستین بار در سایت انجمن قلم کردستان انتشار یافته است- کارآنلاین

————————————–

در کنار مرد جوان یک پیرمرد سیگاری نشسته است. سومین پک سیگار تمام شده و مرد جوان منتظر دود سیگار است. پیرمرد دود را بیرون می دهد. دود وارد حلق مرد جوان می شود. یک سرفه آرام عمدی، ولی پیرمرد نمی شنود. سیگار را آهسته بالا و پایین می برد، و خاکسترش را روی کف اتوبوس می ریزد، حرکات دست پیرمرد هماهنگ با چشمان مرد جوان هستند. مرد جوان تکرار پیرمرد را رها می کند، و به پنجره خیره می شود.

صندلی تکی اتوبوس خالی شده است، گویا خانمی که آن جا نشسته بود از سفر پشیمان شده یا شاید چیزی را فراموش کرده و یا شاید تحمل دود سیگار را نداشته است. به هر حال بخت به مرد جوان رو کرده است، و او به خوبی از آن استفاده می کند، با دو قدم از دود سیگار دور می شود. روی صندلی می نشیند، سرش را به شیشه می چسپاند و احساس سرما می کند. آرام خودش را روی صندلی شل می کند، و چشمایش را می بندد. یک لبخند کوچک بر لب دارد که به محض شنیدن صدای موتور ماشین از لبهایش جمع می شود. با چشمان باز خیلی عادی روی صندلی لم می دهد.

از پنجره به بیرون نگاه می کند. قدم های آهسته و کوتاه خانم را دنبال می کند. دست چپش نزدیک گوشش است و مدام حرف می زند. نمی خواهد به برگشتن یا برنگشتنش فکر کند، فقط دلخوشی اش را با دور کردن نگاهش از آن جا تکمیل می کند. ساعت را نگاه میکند. دقیقا ۲:۳۵ دقیقه بعد ازظهر. حالا نوبت بازرسی کیف پول است. فقط پنجاه تومان. کرایه تاکسی دقیقا پنجاه تومان است. این را در دلش می گوید و یک لبخند هم چاشنی آن می کند. با لبخند خودش به یاد لبخند پیرمرد و لبخند خودش قبل از سوار شدن به اتوبوس می افتد.

پیرمردی که ظاهرش با پیرمرد سوار اتوبوس خیلی فرق نداشت، ولی در مورد باطنش سخنی نگفت. اتوبوس شروع به حرکت می کند. راننده آینههای بغل را نگاه می کند، به آرامی پدال گاز را فشار می دهد. نگاهش به راننده می افتد، و حرکت دستش که دنده را تکان می دهد. پشت سرش جالبتر است. موهای کم پشت زرد رنگ که فقط از پشت گردن تا کمی پایین تر از وسط سرش ادامه دارند. چون جلوی سرش مو ندارد، می گوید: یک راننده تاس آرام. اتوبوس از ردیف اتوبوسها جدا می شود. مسافران بیرون را نگاه می کنند و رنگ بلوک های سیمانی جدول که نیمی زرد و نیمی سیاه است. در دل می گوید چه ترکیب رنگ مسخرهای. همین که جمله تمام شد اتوبوس متوقف می شود. راننده به سرعت پایین می رود. چند راننده بیکار هم اضافه می شوند. راننده کاپوت را بالا می دهد و همه به موتور نگاه می کنند. مرد جوان سرهای جنبانی را می بیند که پایین و بالا می روند و گاهی به کنار حرکت می کنند. یک سر آشنا به سمت راست می آید در اتوبوس را باز می کند و بالا می آید. مرد جوان حالا صورت راننده را می بیند که با صدای بلند می گوید: مسافران عزیز، یک قطعه کوچک موتور از کار افتاده است. کار تعمیر آن زیاد طول نمی کشد. البته باید قطعه تعویض شود. این کار فقط نیم ساعت وقت می گیرد، اگر نیم ساعت صبر کنید قطعه عوض می شود و راه می افتم.

خندان یا غمگین یا بی تفاوت، صفاتی که مرد جوان به هر مسافر می دهد. حالا که نیم ساعت مانده مسافران به سرعت پایین می روند تا با چای یا قهوه داغ خود را گرم کنند. پیرمرد سیگاری یک سیگار از پاکت سیگار بیرون می آورد، بعد از همه به آرامی از اتوبوس پیاده می شود. حتما در دلش گفته که سیگار دهر هوای سرد بهتر می چسبد، این را مرد جوان می گوید. او از جایش تکان نمی خورد، چون نه حوصله دارد نه پول. فقط زیپ کاپشنش را بالاتر می آورد و به شیشه جلوی اتوبوس خیره می شود. حالا چشمانش را دقیق تر می کند، جایی را نگاه می کند که احساس خوبی در مورد آن ندارد.

دوست دارد دوباره ماجرا را از نو به یاد بیاورد. ساعتش را نگاه می کند ساعت ۲:۳۵دقیقه بعداز ظهر. در بیست و پنج دقیقه ماجرا تمام می شود، این را آهسته می گوید.

ساعت یک بود که به امید پیدا کردن یک دوست یا آشنا روانه ترمینال شد. فقط پنجاه تومان داشت. به همین دلیل دنبال دوستانش می گشت چون حداقل چهارصدوپنجاه تومان دیگر برای کرایه لازم داشت. هر کسی را که می دید با چشمانش بازرسی می کرد، ولی دوستی پیدا نمی کرد.

احساس می کرد که دیگر تحمل ایستادن ندارد چون همه ترمینال را به امید یافتن دوست گشته بود. بی رمق روی صندلی ای که در منتهی الیه سمت راست جاده بود نشست، و گفت: اینطوری بهتر شد. به کفشهایش خیره شد و پایش را دراز کرد. دستش روی زانویش رفت و حالا یک اتفاق غیره منتظره. باورش نمی شد یک اسکناس پانصد تومانی زیرپایش است. قصد دارد این اتفاق را باور کند که صدایی می گوید: آقا. یک لحظه قلبش به تپش می افتد و بی رمق تر از قبل در دلش می گو ید: درستش همین است. نا امید می گوید: بله، بفرمایید. صدا در جواب می گوید: اسکناستان روی زمین افتاده، با شنیدن این جمله مرد جوان لبخندی می زند، و می گوید: کجا، آهان این جا افتاده پیدا شد، خیلی ممنونم خانم. و صدای قدم های زن را شنید که هر لحظه آهسته تر می شدند. آرام، آرام به طرف اتوبوس ها حرکت می کند. چند قدم مانده بلیطش را از کیفش بیرون می آورد و آن را تحویل می دهد، سوار اتوبوس که شد از نگاه مرد جوان گم می شود. در دلش می گوید: حتما طرف دیگر اتوبوس نشسته است.

اسکناس را در کیف پولش می گذارد. ناراحت است ولی خوشحال. کیف پولش هنوز در دستش است. با نگاه کردن به آن به یاد اسکناسهای هزار تومانی اش می افتد. در دل می گوید: آیا پیر مرد واقعا راست می گفت؟ در جواب به خودش می گوید این به من مربوط نیست من فقط وظیفهام را انجام دادم. با به یاد آوردن لبخند پیرمرد او هم لبخند می زند. ساعت را نگاه می کند. دو بعد از ظهر. دوست دارد دوباره ماجرای دیشب را مرور کند. از جایش بلند می شود و در داخل ترمینال روی یک صندلی راحت می نشیند. نیم نگاهی به ساعت می اندازد. دقیقا دو و پنج دقیقه بعد از ظهر. در بیست و پنج دقیقه ماجرا تمام می شود، این را آهسته می گوید.

هوا تاریک شده، ساعت دقیقا هشت شب است. لباسهایش را مرتب می پوشد و البته زیپ کاپشنش را هم مثل همیشه بالا می کشد. کفش هایش را با دستمال تمیز می کند، و خیلی آرام آنها را می پوشد. در را آرام باز می کند، خارج می شود و آن را آرام پشت سرش می بندد. مثل همیشه یک ساعت شبگردی شروع می شود. هوا سرد است. آرام، آرام قدم می زند. فقط به دیگران نگاه می کند و در مورد خودش می اندیشد. کوچه خالی است. سوز سردی از روبرو می آید. به فکر فرو می رود مثل هر شب. متوجه نمی شود که از کنار پیرمردی عبور کرده است. شاید چون انتظار دیدنش را نداشت. قبلا کسی ده کوچه نبود به جز خودش. ولی پیرمرد او را متوجه خودش می کند. با عجله و نا آرام و نگران می گوید: پسرم… پسرم. با توجه مرد جوان بدون مکث شروع به حرف زدن می کند. پسرم تصادف کرده، مرد جوان همین یک جمله را می شنود و به پرونده و کاغذی که در دست پیرمرد است خیره می شود. نوشته شده قوری، مورد تقاضا گروه خونی O. حالا دوباره به پیرمرد نگاه می کند. گویا حرف های پیرمرد تمام شده است. مرد جوان این را می فهمد، به همین خاطر می گوید: من حالا چه کاری از دستم بر می آید؟ پیرمرد می گوید به دو هزار و هفتصد تومان پول نیاز دارم، مردی که گروه خونی اش O است، گفته تا بقیه پول را ندهید خون نمی دهم. مرد جوان بدون مکث دست در جیبش می کند. موجودی را ورانداز می کند، سههزاروپنجاه تومان. بی درنگ سه اسکناس هزار تومانی را به پیرمرد می دهد. پیرمرد لبخند خوشایندی می زند، می گوید پسرم، مدیون شما هستم. شماره تماس و آدرستان را بدهید یا کارت شناسایی مرا بگیرید. جمله آخر را آهسته تر می گوید. مرد جوان از او فاصله گرفته است و دوباره آرام، آرام قدم می زند. هنوز سی، چهل قدم دور نشده است به فکرش خطور می کند که آیا پیرمرد واقعا راست می گفت؟ در جواب می گوید این به من مربوط نیست من فقط وظیفهام را انجام دادم.

ساعت را نگاه میکند، دقیقا ۲:۳۵دقیقه بعد از ظهر. اتوبوس تقریبا دارد پر می شود. به طرف اتوبوس راه می افتد فقط یک صندلی در کنار پیرمرد خالی است و در صندلی تکی مقابل آن هم یک خانم نشسته.

حالا دوباره ساعت را نگاه می کند، دقیقا سه بعد از ظهر. متوجه صدای در اتوبوس می شود. در باز می شود و مسافران یکی یکی به سر جایشان بر می گردند. راننده پشت فرمان نشسته است. این بار پدال گاز را تندتر فشار می دهد. صدای موتور اتوبوس بلند می شود.

اتوبوس با سرعت بیشتری به راو می افتد. مرد جوان به بلوک های سیمانی جدول خیره می شود، نیمی زرد و نیمی سیاه. چه ترکیب رنگ مسخرهای، این را در دلش می گوید. همین که جمله تمام شد در کنار جدول مرد جوانی را می بیند که سر به زیر آرام، آرام قدم می زند. شاید دنبال چیزی بگردد و شاید هم نگردد. بعد از تمام شدن جمله چشمانش را می بندد.

تاریخ انتشار : ۲۸ بهمن, ۱۳۸۹ ۷:۵۶ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

تجاوز اسراییل به خاک ایران را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن ابراز انزجار عمیق، این اقدام نظامی اسراییل بدون تحریک قبلی طرف مقابل را بشدت محکوم می‌کنیم. این حملات نقض آشکار حقوق بین‌الملل و منشور سازمان ملل متحد به شمار می‌روند. ما شورای امنیت و تمامی کشورهای جهان را فرا میخوانیم تا هرچه زودتر از تمامی امکانات موجود برای خنثی کردن این توطئه علیه تمامیت ارضی ایران استفاده نمایند. عدم واکنش قاطع به این رخداد می‌تواند پیامدهای جبران‌ناپذیری برای صلح و ثبات منطقه‌ای و جهانی در پی داشته باشد.

ادامه »
سرمقاله

راهپیمایی به سوی غزه، عبور از مرزهای بی‌تفاوتی و بی‌عملی جهانی!

راهپیمایی جهانی به سوی غزه تلاشی است مسالمت‌آمیز برای بازگرداندن کرامت به مرکز گفت‌وگوی جهانی و واکنشی است بجا و مؤثر به سکوت، بی‌عملی و ناتوانی نهادهای رسمی و حقوقی بین‌المللی در برابر نقض‌ فاحش حقوق بشر در غزه، ارتکاب جنایات جنگی مکرر از سوی اسراییل و اقدام به نسل‌کشی آشکار.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

اجرای عدالت یا توحش ادواری حکومتی؟

صدور و اجرای چنین احکامی به غایت غیرانسانی‌اند و نه تنها نشانی از اجرای عدالت در خود ندارند که نوعی توحش سیستماتیک حکومتی و رواج‌دهندۀ خشونت بیشتر در جامعه‌اند. اجرای احکام منجر به قطع عضو بر مبنای قوانین بین‌المللی نیز مصداق شکنجه محسوب می‌شوند..

مطالعه »
یادداشت

خشونت، قانون، و زنانی که در کنار نظام ایستاده‌اند

وقتی مردان در برابر حقوق زنان می‌ایستند، ردپای حفظ قدرت و امتیاز را می‌توان در مواضعشان دید. اما هنگامی‌که زنی خواستار حذف قانونی می‌شود که برای نجات جان زنان طراحی شده، دیگر با مخالفتی ساده مواجه نیستیم؛ بلکه با بازتولید آگاهانه نظامی مواجهیم که حق انتخاب و امنیت را از زنان دریغ می‌کند.

مطالعه »
بیانیه ها

تجاوز اسراییل به خاک ایران را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن ابراز انزجار عمیق، این اقدام نظامی اسراییل بدون تحریک قبلی طرف مقابل را بشدت محکوم می‌کنیم. این حملات نقض آشکار حقوق بین‌الملل و منشور سازمان ملل متحد به شمار می‌روند. ما شورای امنیت و تمامی کشورهای جهان را فرا میخوانیم تا هرچه زودتر از تمامی امکانات موجود برای خنثی کردن این توطئه علیه تمامیت ارضی ایران استفاده نمایند. عدم واکنش قاطع به این رخداد می‌تواند پیامدهای جبران‌ناپذیری برای صلح و ثبات منطقه‌ای و جهانی در پی داشته باشد.

مطالعه »
پيام ها

پاسخ نهضت آزادی ایران به پیام تبریک سازمان فدائیان خلق (اکثریت)

از پیام تبریک صمیمانه شما به مناسبت شصت و چهارمین سالگرد تاسیس نهضت آزادی ایران سپاسگزاریم. نهضت آزادی همواره در راه آرمان‌های آزادی، عدالت و مردم سالاری، مبارزه مسالمت آمیز و تلاش صبورانه کرده است و اینک از اشتراک نظر در این موارد با آن سازمان که سال‌های طولانی به مبارزه و فداکاری ادامه داده، خرسند است.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

جنگ همه را به نوعی می‌کشد

بیانیه حزب اتحاد ملت در محکومیت تجاوز تروریستی و غیرقانونی رژیم جنایت‌پیشه اسرائیل

حزب تودۀ ایران حملۀ جنایتکارانه و تروریستی دولت اسرائیل به ایران را شدیداً محکوم می کند!

حمله اسرائیل به میهنمان ایران را محکوم می کنیم

حمله‌ی نظامی دولت اسرائیل به ایران را محکوم می‌کنیم!

روزنامۀ اومانیته: علل واقعی جنگی که اسرائیل علیه ایران آغاز کرده است