در شرایطی که جان و دل آدمی مملو از خشم و اندوه شده است به واقع بررسی موضوعات سیاسی و اقتصادی کشور کار ساده ای نیست. خبر کشته شدن جوانان با شعور وآزادهء ایران هر روز از گوشه و کنار به گوشم می رسد و ناله ای جان سوز مادری روحم را می خراشد. دیگر برای عمیق شدن در اوضاع جاری مملکت حس و حالی باقی نمانده است.
اما می دانم که گریه و زاری و گلایه، درمان این درد کهنه نیست و امروز مجالی برای گلایه گذاری نداریم باید هوشیار و متحد موضوعات را پی گرفت و آینده را برای آیندگان بهتر ساخت. به هر روی، احمدی نژاد به زور اسلحه و تقلب و حمایت نا عادلانهء قدرت رهبری بر سر کار ماند و بنا دارد تا با کلنگ جهلش اندک آبادیمان را ویران کند.
در چهار سال گذشته مدیریت اقتصادی کشور هزاران بار بیشتر متکی به مالکیت دولت شد و در عوض گوش دنیا از خصوصی سازی آقایان پاره گشت. اقتصاد کلان باز هم بیشتر به نفت و فروش محصولات مشتق آن وابسته شد و تمام درآمد های حاصل از این صنعت متاسفانه مصرف امور جاری کشور و سیاستهای غلط خارجی شد.
پروژههای کلان اقتصادی دربین پیمانکارههای سپاه و مجموعه های وابستهء نظامی و سیاسی حامی دولت تقسیم شد و در نتیجه هزاران شرکت پیمانکار بخش خصوصی به خاک سیاه نشستند. در امور کشاورزی و دام داری هم کارمان به جایی رسید که فقط هفت میلیون تن گندم وارد کردیم و غذای دام هم نداریم.
در صنایع هم اوضاع اصلاً خوب نیست، صنایع خودروسازی در حال ورشکستگی است و هزاران کارگر و کارمند بدون دریافت حقوق و مزایا در حال آواره شدن هستند. صنایع کوچک تر مدتهاست که از دور خارج شده اند. ایران در تمام سی سال گذشته هیچگاه تا این اندازه در بحران اقتصادی گرفتار نیامده بود.
خانوادههای کارگران و کارمندان در شرایط سخت مالی زندگیهایشان یکی پس دیگری از هم پاشیده می شود و دولت به عنوان مقصر اصلی هرگز پاسخ گو نیست و در عوض با دروغ های بزرگ هر روز ذهن مردم را پر می کند. تلوزیون به عنوان اصلی ترین بلند گوی دروغ پردازی رژیم هیچ نمی گوید الا در ستایش از دولت کودتا و رهبر غیر اعلم اش. در چنین شرایطی این تفکر عقب افتاده و بی ریشه بنا دارد تا چهار سال دیگر خانه و کاشانهء ملت را ویران کند و دلشان را سیاه و غم آلود.
دولت با این همه شعار و ادعا کشور را بعد از چهار سال به جای رسانده است که برای درمان اوضاع نه توان مالی در منابع داخلی موجود مانده و نه آبرو برای قرض گرفتن از خارجی ها. بانکها دولت را به عنوان بزرگترین مقروض می شناسند و برای ادامهء مسیر مخرب اش کوچترین قدمی بر نمی دارند و در عوض هر روز مدیران خود را قربانی این سیاستهای احمقانه می کنند.
اعتماد ملی به کمترین حد ممکن رسیده است و عملاً ملت دیگر دولت را حامی خود نمی پندارند. بزرگترین دزدی تاریخ بشر باید در کشور ما صورت بگیرد و هجده و نیم میلیارد لار پول بی زبان این مردم، از درب پشتی بانک مرکزی کشور بدون سر و صدا به دستور آقا مجتبی خامنه ای خارج شود.
امروز می توان فهمید چرا در طی چهار سال گذشته سه بار ریاست بانک مرکزی تغییر کرد. این همه بی قانونی و اشتباه در امر حساس مملکت داری واقعاً چه مبنایی دارد؟ و با چه منظور و هدفی در حال شکل گیری است و چرا تا این اندازه از طرف رهبر و آقازادهء کودتاچی اش حمایت می شود؟
آنچه مسلم است وخامت اوضاع است و آنچه معلوم نیست آزادی مسببین این اوضاع است که چگونه چنین آزادانه می توانند به نابودی کشور ادامه دهند. مراجع و آیات و علمای شکم سیر بی درد حموکتی هم که سی سال سکوت کرده بودند به میدان آمدند و صدایشان درآمده است اما تو گویی از دید خامنه ای و احمدی نژاد این آثایان به ناگاه همگی یک شبه منافق و ضد رژیم شده اند.
اقتصاد در چهار سال آینده سرنوشتی بسیار سختر از سالهای گذشته پیدا خواهد کرد و عملاً نفرت و انزجار عمومی رشد می آبد و سرمایه اصلی برای براندازی کل حاکمیت بیشتر فراهم می شود. احمدی نژاد خواسته یا ناخواسته زنگ پایان عمر این رژیم اسلامی را به صدا درآورد.
بی اعتباری روحانیت در جامعه هر روز بیشتر فراهم می شود و رژیم نا کارآمد تر پیش می رود تا لحظه ای که اعتصابات عمومی شروع شود. دولت کودتا با تغییر کابینه و وزیر هم نمی تواند ساختار بیمار و بی اعتمادی داخلی و خارجی را برطرف نماید. از این رو دل بستن به تغییرات سطحی کاری است بیهوده و باید آماده بود برای تغییر بزرگتر بود.
به امید آزادی ملت ایران از جهل و نادانی و خرافات