آیا حزب گریزی ریشە در دوران پست مدرنیسم دارد کە از مشخصات بارز آن پایان روایت های بزرگ و بە بیانی دیگر ایدئولوژی هاست، دورانی کە در آن روایت های کوچک مسلط می شوند و شرایط از ماکرو بە میکرو تغییر جهت می دهد؟
زمانی کە ایدەهای بزرگ، از جملە کمونیسم، سوسیالیسم، ناسیونالیسم، لیبرالیسم، اسلام سیاسی و مسیحیت سیاسی از توضیح کلان پدیدەها و هدایت های بزرگ باز می مانند، تمامی آن احزاب و سازمانهائی کە بر اساس چنین ایدەهائی درست شدەاند از توان بسیج تودەای و جذب نیرو در سطح کلان می افتند و در بهترین حالت تنها بە بخشی از واقعیت موجود تبدیل می شوند. این واقعیت مسلم زمان ماست و همە احزاب و سازمانهای موجود در میدان بنوعی آن را تجربە کردە و می کنند.
البتە باید گفت کە دوران پست مدرن آنچنانکە اندیشمندان آن بیان می دارند نە دوران پایان ایدئولوژی ها، بلکە در واقع پایان دوران تسلط بی چون و چرای آنهاست، واللا این ایدئولوژی ها و یا بە بیانی دیگر روایت های بزرگ وجود دارند و بر حسب توان خود در روندهای سیاسی و معرفتی موجود تاثیر می گذارند.
حال این سئوال مطرح می شود آیا تنها زمانی مردم در سطح وسیع بە احزاب جذب می شوند کە ایدئولوژی این احزاب از خصوصیت کلان برخوردار باشد و نە خرد (میکرو)؟
در جواب این سئوال باید گفت کە بی گمان چنین است. زیرا تسلط کلان در سطح کیفیت بە خودی خود بە معنای تسلط در سطح کمیت نیز هست و رابطە ضروری میان این دو برقرار است. در زمانەای کە ما زندگی می کنیم روایتها تنها حامل بخشی از حقیقت اند و این بی گمان بر تاثیرگذاری آنها تاثیر می گذارد.
در کشورهای مختلف دنیا البتە دو نوع واکنش در مقابل چنین پدیدەای وجود دارد: ۱ـ واکنشی کە بە پلورالیسم معرفتی و سیاسی باور می آورد و در سیستم همان چندجانبەگرائی را پیروی می کند و ۲ـ واکنشی کە از طریق اهرمهای قدرت سیاسی، بویژە پول و فشار، بە بازتولید کلان خود می پردازد کە بعلت اینکە از خصلت ارادی برخوردار نیست، بخودی خود نافی خصلت روایت های بزرگ است. در این گونە کشورها روایتهای بزرگ از جنس حکومتی اند و نە تودەای.
اگر حزب گریزی نمود گریز از ارادە نیز هست، پس می توان گفت کە در دوران پست مدرن ما با دوران پایان ارادەهای بزرگ نیز روبرو هستیم. ارادە از ماکرو بە سطح میکرو فرو می نشیند و بە این ترتیب رفرمیسم کە ایدەای قدیمی است در پارادایم جدیدی متولد می شود و در فرم نوینی دوبارە بە یکی از ایدەهای بزرگ تبدیل می شود! و این درست پارادوکس دوران ماست، زیرا در دورانی کە ایدەهای بزرگ از توان خود افتادەاند، رفرمیسم بە مثابە یک فرم و یا روایت کلان خود را بە منصە ظهور می رساند و داعیە راە مسلط را دارد. زیرا تنها در رفرمیسم است کە ایدەها می توانند با هم همزیستی داشتەباشند.
البتە باید گفت کە ادعای پایان روایت های کلان، خود نیز یک روایت کلان است! ایدەها معمولا در خود حامل تناقض اند. و از همین زاویە می توان بە توجیە رفرمیسم پرداخت. رفرمیسم کە بە تغییرات کلان باورندارد بیش از هر فرم دیگری از ایدە، در دوران پست مدرن با روح میکروی این دوران همخوانی دارد. زیرا رفرمیسم از توان تحمل ایدەهای مختلف بیشتر برخوردار است و مسامحە و مصالحە را در ذات خود پرورش می دهد. این در حالیست کە انقلابی گری نشات گرفتە از پذیرش ایدەها و روایت های بزرگ است و مایل بە حذف دیگران.
اما فارغ از روایتهای بزرگ و خرد، باید گفت کە ضرورت وجود احزاب و سازمانهای سیاسی یک ضرورت واقعی است، زیرا حتی در دوران میکرو هم ایدەها بدون تشکل نمی توانند با سیاست ارتباط جدی برقرار کنند و تاثیرگذار باشند. برای هین هم هست کە علیرغم وجود همە بحرانها در ساختار احزاب، آنها کماکان وجود دارند و نقش بازی می کنند، چە در کشورهای دمکراتیک و چە در کشورهای دیکتاتوری. احزاب و سازمانهای سیاسی، فرم پیشرفتە تبلور ایدەهای سیاسی و عملی کردن آنها هستند و برای همین تا آیندە قابل پیش بینی ضرورت وجودی خود را تحمیل خواهندکرد.
پست مدرنیسم و دوران پایان تاثیرگذاری کلان ایدەهای بزرگ بمنزلە پایان احزاب نیست، بلکە بمثابە وجود و پذیرش احزاب در چارچوب یک دنیای پلورالیستی و چند وجهی است و با قبول این منطق کە هر کدام سهم ویژە خود را ایفا می کنند.
آن جامعە و یا مردمانی کە بە غلط بە پایان دوران احزاب معتقدند، فراموش می کنند کە غیاب احزاب بە مثابە بازگشت ایدەهای بزرگ در قالب دیکتاتوری خواهد بود و نە در قالب آزادی و دمکراسی. پس حزب گریزی در ذات خود هموارکردن راە است برای ایدەهای بزرگ البتە چنانکە مارکس می گوید در فرم کمدی آن و از طرف قدرت سیاسی موجود. حزب گریزی، تهی کردن جامعە از ابزار مهمی است کە می تواند همیشە در مقابل قدرت سیاسی موجود قد علم کردە و مقام آن را از ماکرو بە میکرو تغییر دهد.