چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۷:۵۴

چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۱۷:۵۴

بر خلاف مرحله‌ی اول، در مرحله‌ی دوم انتخابات ریاست جمهوری شرکت می‌کنم و به آقای پزشکیان رأی می‌دهم!
برای رهایی ایران از اقتدارگرایی و تمامیت‌خواهی، با رنج و اندوه خون ریخته‌شدهٔ جوانان در این چند دهه در جان، بر خلاف دور اول، در دور دوم انتخابات شرکت می‌کنم...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: زهره تنکابنی
نویسنده: زهره تنکابنی
جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!
سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!
یادمان باشد که هرچه جامعه ضعیف‌تر شود، از فرصت‌ها و شانس‌هایی که در مسیر بهبود، تغییروتحول  پیش خواهد آمد، کمتر می‌توانیم استفاده کنیم و شانس‌های آینده ایران را از دست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کیوان صمیمی
نویسنده: کیوان صمیمی
انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!
نیروی تجدد و دموکراسی یک قرن است که ایران مال همه‌ی ایرانیان است شعار اوست. اکنون نیروهای وسیعی از جنبش اسلامی نیز به همین نگاه پیوسته اند. در پهنه‌ی سیاست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: امیر ممبینی
نویسنده: امیر ممبینی
جزئیات کشته شدن راضيهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!
سوم تیر ماه جاری رسانه‌ها نوشتند که دختری جوان به نام «راضیهٔ رحمانی» اهل روستای گویژه در شهرستان نورآباد استان لرستان با شلیک یکی از مأموران نیروی انتظامی جان باخت....
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!
نهضت آزادی ایران در ادامه راهبردی که در مرحله اول در پیش گرفت، اتحاد ملت و تجمیع همه معترضان در مرحله دوم انتخابات را برای مقابله با مخالفان آزادی و...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: نهضت آزادی ایران
نویسنده: نهضت آزادی ایران
انتخابات مهندسی شده، راه يا بی‌راهه؟
    خانم وسمقی در ارتباط با انتخابات ریاست حمهوری در ایران تحلیلی داشته است. خانم وسمقی، زین میان؛ بر این باور است که اصلاح‌طلبان، اگر گمان می‌کنند که حکومت...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: صدیقه وسمقی
نویسنده: صدیقه وسمقی

ازعاشورا تا گاندی تاملی برتحولات در سرمایه داری جهانی ومنافع ملی

بنظر من برای دفاع از منافع ملی بیش از هر چیزباید به ساختار اقتصادی دنیای درحال تحول توجه و از این تحولات بهره برداری نمود.نوشته ذیل تلاشی است جهت شناسایی تحولات دوران پایانی استعمار؛ جنگ سرد و جهانی شدن سرمایه داری؛ در جهت شناسایی منافع ملی و گذر به دموکراسی در ایران

ا. ز تهران

بیش از صد ها سال است که ماجرای عاشورا ازدیدگاه خیر و شر برای نسل های متوالی هر سال بازگویی می شود. برخورد با باورهای مذهبی وظیفه من نیست و از همین رو جسارت آن را نمی کنم که به آنچه در عاشورا گذ شته است بپردازم. اما درهمین رابطه نمی توانم از نقش فرهنگ برخوردهای مذهبی به حوادث چشم پوشی نمایم. بویژه آنکه امروز این شیوه تفکر به یکی از عوامل مهم پذیرش سرکوب در ایران تبدیل شده است.

تفکر دشمن شماردن غرب و مبارزه بدون خشونت؛ بدون بررسی زمان, مکان و روند تغییرات جهانی مانند تحول جهان سرمایه داری به سرمایه داری جهانی بیش از هر چیز برگرفته از رخدادهای تلخ گذشته است و نه توجه به تحولات دوران پایان یافته استعمار و جنگ سرد.

من نه مدافع جنگ و نه خواستار خشونت هستم؛ امازمانی که اسراییل حتی در برابر فشارها امریکا برای خوداری از بمباران تاسسیسات اتمی سرتسلیم فرو نمی آرود. هنگامی که تاریخ گواه بی توجهی اسراییل به فشارهای افکار عمومی جهانی و فشارهای سازمان ملل می باشد ؛ باورآنکه اسراییل بهای چندانی برای مواضع ضد جنگ اپوزیسیون ایرانی قایل شوند را توهمی بیش نمی دانم. خطر حمله اسراییل به تاسیسات اتمی ایران قریب به یقین است. مذاکره تاکتیکی وعقب نشینی موقتی ممکن است اروپاییان را خشنود نمایداما اسراییل هیچ چیز دیگری جز توقف کامل و بدون قید شرط غنی سازی هسته ایی رانخواهد پذیرفت. تغییراتی مانند پیشی گرفتن کاندیدای جمهوری خواه ” ریک سنتورم” که خواستار تغییر رژیم در ایران است در کنار حذف “ران پال” نشانه یکدست شدن جامعه یهودی امریکاست. تغییرات درونی در اسراییل نیزنشان از جدی بودن خطر جنگ می کند. زمان دیپلماسی درازمدت وقدم به قدم گذشته است. ” تنها عقبنشینی “کامل؛ بدون شرط و سریع” خامنه ایی است که می تواند این حمله رامتوقف کند وخامنه ای تنها زمانی دست به چنین عقب نشینی خواهد زد که خطر سرنگونی خود راجدی ببیند. بجای شعار صلح دادن وهمدستی با لابی های رژیم باید تلاش کرد تا مردم را ازحقیقت اگاه تا خامنه ای بخاطر هراس از مردم و امکان سرنگونی در پی جنگ؛ دست از ماجراجویی بردارد.

اینکه برخی دوستان هنوز با تاکید بر “حقمسلم” همکاری با لابی های ضد جنگ رژیم را توجیه می نمایند نه تنها از خطر نمیکاهد؛ بلکه خامنه ایی را تشویق به ماجراجویی و ایجاد تشنج بیشتر می نماید. در دنیای واقعی؛ “حق قانونی” تنها باتوسل به قدرت اقتصادی- سیاسی و نظامی قابل مفهوم است و نه شرح حال مظلومیت و ستمکاری. فلسطینی ها سالهای سال است که بر حقوق قانونیخود پایفشاری می کنند اما تا زمانی که از توانایی های لازم برخوردار نگردند نهاسراییل و نه هیچ یک از کشورهای دنیار برای این حقوق ارزش چندانی قایل نخواهند شد. تغییر “استس کو” و یا”روابط حاکم جهانی” در جهان نیازمند تغییرات ساختار اقتصادی جهان است ونه شعار و تظاهرات علیه جنگ.

بنظر من بسیاری از روشنفکران بخاطر بی توجهی به تحولات تاریخی سرمایه داری دچار یک دور متوالی شده اند که در ان امپریالیسم؛ شمر ویزیداست و نه یک جریان و ساختار اقتصادی – سیاسی. درحالیکه کشورهای جهان بعنوان پدیدههای اجتماعی – اقتصادی متاثر از ساختار خود بر یکدیگر تاثیر گذار می باشند و نه به قصد ستمکاری.

بنظر من برای دفاع از منافع ملی بیش از هر چیزباید به ساختار اقتصادی دنیای درحال تحول توجه و از این تحولات بهره برداری نمود.نوشته ذیل تلاشی است جهت شناسایی تحولات دوران پایانی استعمار؛ جنگ سرد و جهانی شدن سرمایه داری؛ در جهت شناسایی منافع ملی و گذر به دموکراسی در ایران.

 

استقلال هند؛ گاندی و مبارزه بدون خشونت

هر دو شکل مبارزه یعنی مبارزه بدون خشونت ومبارزه مسلحانه دارای سابقه تاریخی در ایران و جهان می باشد. بعنوان نمونه درایران جنبش تحریم تنباکو به عنوان یک جنبش بدون خشونت موفق به شکست استعمارگردید، اما این قشون مشروطه خواهان بودند که تهران را تسخیرنموده تا به دیکتاتوری محمدعلی شاه قاجار وحامی او یعنی شیخ فضلالله نوری پایان دهند

نمی توان به استقلال هند پرداخت و نقش انگلیس واروپا را نادیده گرفت. دوران استعمار از قرن ها پیش آغاز و پس از جنگ جهانی دوم پایان یافت. در اغاز جنگ جهانی اول مستعمرات انگلستان از قاره امریکا تا آسیا بیش از صد کشور را شامل می شد. اما چندی پس ازپایان گرفتن جنگ جهانی دوم بیشتر این مستعمرات به استقلال دست یافتند.

اگر هند استقلال خود را مدیون گاندی و مبارزه بدون خشونت است؛ دیگر کشورهای مستعمره جهان نظیراردن؛ سریلانکا و صدها کشوردیگررا که در این دوران بە استقلال رسیدند را به چه کسی آزاد کرد؟ آیا می توان پایان گرفتن یک دوران تاریخی یعنی پایان اقتصاد وسیاست مستعمراتی در جهان را محدود به تلاش های فردی ودیدگاه های سیاسی اجتماعی بدانیم؟ برای پاسخگویی به این سوالها ما نیاز داریم که به نیازهای جهان سرمایه داری در این دوران بپردازیم.


یک صدسال: سه “تغییرساختاری” تحول ازجهان سرمایه داری به سرمایه داری جهانی

تحول نخست: پایان دوران مستعمرات

بنظرمن آنچه تا کنون کمتربدان پرداخته شده است شکل مدیریت جوامع استعماری ونیازهای اقتصادی دولت های اروپایی بویژه انگلستان بخاطر وقوع دو جنگ جهانی می باشد. بیشترکشورهای مستعمره انگلستان پس از جنگ جهانی اول به نوعی خود گردانی و یا خودمختاری دست یافته بودنند که تحت نظارت دولت انگلستان اداره می گشت. هند تنها کشور این مجموعه نبود کانادا؛ استرالیا و بیش از نیمی ازآسیا و افریقا مستعمره انگلستان بودنند. سرمایه داری دراین عصر بیشتردرشکل صنعتی در کشورهای اروپایی بچشم می خورد و برای دستیابی به “منابع و بازار مصرف”؛ مجموعه بزرگی ازجوامع انسانی را به مستعمرات خود تبدیل کرده بود.

اما رقابت و جنگ کشورهای سرمایه داری برسر “منابع و بازار مصرف” با یکدیگر از یکسو؛ و تحولات و مقاومت روزافزون جوامع تحت سلطه از سوی دیگر مشکلات اقتصادی- سیاسی بسیاری را برای کشورهای استعمارگر بوجودآورده بود. تا جایی که در پایان جنگ جهانی دوم؛ سرمایه داری در کشورهای اروپایی دچار ورشکستگی شده بود. گسترده گی طرح مارشال (برنامه اقتصادی کمک به اروپا) نشانگر اوضاع اقتصادی خراب اروپا ومحدودیت های کشورهای اروپایی بویژه انگلستان پس از جنگ جهانی دوم است.

اگرکسی نظری به هزینه های اقتصادی؛ سیاسی واجتماعی جنگ های ویتنام؛ افغانستان وعراق برای غرب بیفکند به راحتی می تواند به چالش اقتصادی و سیاسی سیاست کنترل مستقیم بیش از صد مستعمره انگلستان پی ببرد. دربیشتر مستعمرات انگلستان مانند هند؛ مردم بامقاومت نظامی اقتصادی استعمار را به چالش کشیده بودند. هزینه های سیاسی؛ نظامی و اقتصادی کنترل مجموعه بزرگ مستعمرات از توان انگلستان ورشکسته در پایان جنگ جهانی دوم خارج بود. 

ورشکستگی اقتصادی انگلستان؛ بازگشت قریب به ۲.۵میلیون سرباز هندی به خانه های خود در هند؛ پدید آمدن ارتش ملی هند با ۴۰۰۰۰جنگجو؛ دولت انگلیس را در شرایط بدی قرار داده بود که چاره ای جز اعطای استقلال کامل به هندوستان وجود نداشت. نسبت دادن این ضرورت تاریخی یعنی استقلال هند تنها به گاندی و نظریه مقاومت بدون خشونت چیزی جز بی اعتنایی به صد سال مبارزه مردم هندوستان در دو جبهه مسلحانه وغیر مسلحانه و تحولات جهانی نیست. دولت انگلیس ناچار به تحویل قدرت بود. گاندی بهترین کاندیدای انتقال قدرت برای انگلستان بود. گاندی درمقایسه ” سبهاش چندربوس” (۱) ملقب به “نیتاجی”انتخاب بسیار بهتری بود.

نیتاجی به معنای رهبر مردمی ( تاگور شاعر وفلیسوف هندی-بنگالی این لقب را به او داد) رهبر حزب گنگره (حزب گاندی) تا سال ۱۹۳۹میلادی؛ رهبر “ارتش آزاد هند” با ۴۰۰۰۰ جنگجو و رهبر”بلوک پیشروهند” بود. (۱) او پس از جدایی از حزب گنگره در ۱۹۳۹ میلادی تااستقلال هند به مبارزه نظامی با انگلستان پرداخت؛ نیتاجی ازمجبوبیت بسیار زیادی در میان مردم هند برخوردار بود و حتی امروز ازاو بعنوان یک مبارز بزرگ و برابر با گاندی درهند یاد می شود. او با نظریه “دشمن؛ دشمن من دوست من است” به همکاری با ژاپن و آلمان علیه انگلستان پرداخت

در مقا بل سوابق گاندی نشان دهنده آن است که این وکیل تحصیل کرده انگلستان وهمکار ارتش انگلستان در سرکوب سیاهان افریقای جنوبی(۲)ازمذاکره و مکاتبه با هیچ شخصیتی ابا نداشته است. او حتی در نامه ای هیتلر(۳) رادوست عزیز خطاب و از او خواهش کرده که بخاطر انسانیت از خشونت و جنگ پرهیز کند.

گاندی باور داشت که استفاده از خشونت به خشونت بیشتر و تجزیه کشور منتهی می شود و تلاش کرد تا از آن جلوگیری نماید؛ اما هم خودگاندی قربانی خشونت شد وهم کشورش تجزیه وهم میلیونها هندی بخاطر اختلافات مذهبی پس ازگاندی کشته و آواره شدند. (۴). تاریخ بسیار تلخ هند پس از گاندی گواه شکست تلاش های گاندی برای جلوگیری از خشونت وتجزیه است


آیا گاندی خشونت را در هر شرایطی محکوم می کرد؟

گاندی بهترین شیوه مبارزه را ایستادن و مقاومت بدون خشونت می داند. گاندی همواره عنوان می کرد که اگر فرد برای هدف اش کشته شود خیلی بهتر از آن است که دست به خشونت بزند. او ازهمین رو از یهودیان واروپاییان (۵) خواستاز مقابله خشونت آمیز با فاشیسم خوداری ورزیده و تن به کشته شدن و حتی خودکشی بدهند. آیا فکر می کنید که اروپا میبایست با هیتلر مبارزه غیر خشونت آمیز می کرد؟ آیا این پیشنهاد واقع گرایانه بود؟ آیا دوستانی که جنگ ایران و عراق را دفاع مقدس می نامند حاضرند این تفکر گاندی را بپذیریند که ایران باید تسلیم صدام می شد؟ و یا ما فقط باید در برابر رژیم ولایت فقیه به پیروی از تفکرات گاندی بپردازیم؟

حتی گاندی نیز استفاده ازخشونت را در صورت ضروری تایید کرده است وعنوان می کند که ” این روش ترسوها ست که یانادرستی (ستم) را پذیرفته و یا دست به فرار بزنند. روش بهتر(دوم) ایستادن ومقاومت نظامی است و نه فرار کردن یا قبول نادرستی(۶) “. 

برخی با اشاره به نلسون ماندلا وتلاشهای اوبرای دستیابی به پیروزی بدون استفاده از خشونت اشاره می کنند اما این نیز واقعیت نیست. نلسون ماندلا بعنوان رهبرشاخه نظامی کنگره ملی آفریقا مسول خشونت های نظامی بسیاری می باشد. او در دادگاه ریونیا(۷)ازایجاد شاخه نظامی و دست بردن به اقدامات نظامی را بعنوان تنها راه باقی مانده برای مقاومت در برابر خشونت حاکمیت دفاع می کند. او همچنین در مانیفست شاخه نظامی کنگر ملی آفریقا “ما در حال جنگ هستیم(۸)” به دفاع از استفاده از نیروی نظامی برای پایان دادن به دیکتاتوری نژادی می پردازد. کنگره ملی آفریقا و ماندلا تنها زمانی که حاکمیت راه گفتگو و مذاکره را درپیش گرفت از خشونت دوری نمود.

در مورد دکتر کینگ؛ من اصلا مقایسه جامعه صنعتی پیشرفته آمریکا در دهه شصت را با ایران جمهوری اسلامی عقلانی نمی بینم. امریکا دویست سال پیش با مبارزه مسلحانه علیه انگلستان ازاستعمارتشکیل شد وجمهوری اسلامی سی سال پیش با فریبکاری حرکت دمکراسی در ایران را به حاکمیت استبداد مبدل ساخت. اعلامیه استقلال و قانون اساسی آمریکا توسط آزادیخواهانی نظیرتوماس جفرسفون(۹) نوشته شده است؛ و قانون اساسی رژیم ولایت فقیه توسط طرفدارشیخ فضل الله نوری. آمریکا از برده داری سیاهان به رییس جمهوری اوباما رسیده است و ما از بازرگان به ولایت مطلقه فقیه. روند حرکت در ایندو کشور خلاف یکدیگر است.

ساختار اقتصادی سیاسی این دوجامعه آنچنان متفاوت است که مقایسه آن شرط خرد نیست. درآمریکا مردم آن همیشه از حق رای برخورداربودند. آزادی های فردی؛ مطبوعات آزاد؛ برجسته ترین دانشمندان ودانشگاه های جهان بخشی ازساختار این کشور است. چگونه می توان این کشور را با ایران ولایت فقیه مقایسه کرد

برخی از دوستان از آنگ سان سوچی مبارز برمه ایی(یکی دیگر از مستعمرات سابق انگلستان که در سال ۱۹۴۸ به استقلال رسید) را که پس ازیک دهه آزاد شده است بعنوان الگوی مبارزه به مردم ایران معرفی می کنند. این هم یک مقایسه دوراز خرد است. تاریخ برمه نشانگرقریب به پنجاه سال حکومت نظامیان (طرفدار شوروی) از سال ۱۹۶۲ تا ۲۰۱۰ است. از قیام ۱۹۸۸ تا کنون بیش از ۱۴ سال می گذرد وهنوز این کشور به دمکراسی دست نیافته است. این کشور هنوز بدست نظامیان اداره می شود واوضاع حقوق بشر در این کشور بسیار نامناسب است (۱۰) . آیا مردم ایران باید یک یا دو دهه دیگر صبر کنند تا رژیم با آزادی چند تن از سران اصلاح طلب اعلام اصلاحات کند؟ آیا آزادی اصلاح طلبان به معنای حرکت به سوی دمکراسی است؟ آیا اصلا مقایسه رژیم برمه بارژیم ولایت فقیه مناسب است؟ آیا فکر نمی کنید که اینگونه تفکرات باعث شده است که بجای هدایت جنبش یا در برابر ویا در پی آن حرکت می کنند؟

من ادعا نمی کنم که استفاده ازخشونت بدون هزینه است، اما فریب مردم به سیب بوستان وجوی شیرشرط انصاف نیست. خانواده من مانند بسیاری دیگر از مردم ایران طی ده سال اول انقلاب سیاه پوش عزیزان انقلاب و جنگ بود. من می دانم که هزینه خشونت و جنگ را خانواده های ایرانی مانند خانواده خود من خواهند پرداخت واین هزینه ای بس گران است

اما شکست دیکتاتوری ولایت فقیه و یا حتی انتظارمذاکره ای واقعی با این رژیم بدون داشتن نیرو و ابزارمناسب ممکن نیست. این رژیم با در دست داشتن میلیاردها دلار پول نفت و ابزارهای سرکوب تنها در برابر خطر جدی سرنگونی حاضر به مذاکره با مردم خواهدشد. شاید بتوان امیدوار بود که پس از یک یا چند دهه صبر وانتظار؛ سرانجام ولایت فقیه تحت فشارهای گوناگون حاضر به عقب نشینی گردد. اما اگر این اتفاق تا سی سال دیگر نیفتاد چه باید کرد؟ 

اگر نگاهی به سقوط اقتصادی؛ اجتماعی و محیط زیستی طی سی و سه سال گذشته بیفکنید؛ به آنچه بر سر زنان و جوانان؛ طبیعت؛ اقلیت های قومی و مذهبی ایران آمدە است و انچه ادامه ده سال دیگر حکومت ولایت فقیه بر سر ایران و مردم ما خواهد آورد بیاندیشیم؛ به فرصت ها واستفاده از هر دو ابزار گفتگو و “خشونت در برابر خشونت” برای پایان دادن به خشونت رژیم و انتقال قدرت به مردم خواهیم اندیشید.

امروزاقای هاشمی؛ خاتمی و بسیاری از اصلاحگرایان بخوبی به شکست توهم اصلاحات پی برده اند. اما این گروه هنوز امید مصالحه و شرکت در قدرت (بخوانید غارت) را از دست نداده است و از همین رو با تحریف تاریخ هند و توسل به ماندلا؛ دکتر کینگ؛ سوچی و یا هر شخصیت دیگری تلاش می کنند تا مردم را از مبارزه علیه رژیم بازدارند تا بعنوان رفیق دیکتاتور و شریک قافله با ولی فقیه وارد به مصالحه و معامله شوند تا اش همان و کاسه همان بماند

 

تحول دوم : گذر از دوران استعمار به دوران جنگ سرد

شکست سیاست مستعمراتی امپریالیسم؛ وقدرت گیری آمریکا؛ استفاده بلشویک ها از درگیری روسیه با آلمان در جنگ جهانی اول علیه حکومت تزار و تشکیل دولت شوروی از حوادث مهم پایان دوره استعمار است

در اینجا جای دارد که در پاسخ به آنان که استفاده از جنگ علیه حکومت ولایت فقیه را ستون پنجم شدن می خوانند به استفاده بلشویک ها از جنگ برای شکست دادن حاکمیت اشاره کنم و سوال کنم که آیابلشویک ها ستون پنجم دشمن بودند که با توسل به پشتیبانی بیگانگان در زمان جنگ؛ دیکتاتوری تزار را به چالش کشیدند؟ آیا مردم افغانستان که در برابر طالبان به حمایت از نیروهای غرب پرداختند ستون پنجم بودنند ؟ آیا مردم کردستان و شیعیان عراق ستون پنجم بودند که با حمایت واستفاده ازجنگ ایران و سپس آمریکا به مبارزه باصدام پرداختند؟ و یا این فقط رژیم ولایت فقیه ومردم ایران هستند که تافته جدابافته محسوب می شوند؟

استقلال کشورهای مستعمره؛ ناتوانی اقتصادی سرمایه داری در اورپا؛ قدرت گیری آمریکا پس از جنگ جهانی دوم؛ بوجود امدن دولت شوروی و خطرکمونیسم برای غرب زمینه را برای اتحاد غرب تحت رهبری آمریکا و رقابت غرب و شرق برای گشترش نفوذ خود بویژه در میان کشورهای تازه استقلال یافته سبب شد تا جهان سرمایه داری سیاست های نوینی را برای حفظ نیازهای خود بکار گیرد.

 

دوران جنگ سرد و تحول اقتصاد و سیاست

یکی از مهمترین ویژه گی های دوران مستعمرات؛ سیاست “کنترل مستقیم کشورمستعمره” وتبدیل کردن آن به “بازار کالاها کشورامپریالیسم” واستفاده از منابع آن بود. با پایان گرفتن دوران مستعمرات؛ سیاست کنترل مستقیم به سیاست کنترل غیر مستقیم کشورهای تازه استقلال تغییریافت. ازهمین رو ما درآغاز این دوران تاریخ شاهد کودتا های غربی و شرقی فراوانی می باشیم. بسیاری از حکومت های ملی گرای این دوران بخاطرسوابق تاریخی خود با پیروی از دو نوع اقتصاد “خصوصی در برابردولتی” وصادرات در برابر خودکفایی از یک اردوگاه دوری و به اردوگاه دیگرنزدیک شدند.

در دوران استعمارصنایع کشورمستعمره مانند هندنابود شده تا برای کارخانجات کشورامپریالیسم ایجاد کار وثروت نمایند. اما این نظام تولید درکشورامپریالیسم و مصرف در کشورمستعمره در دوران جنگ سرد دچار دگرگونی گردید. سرمایه داری جهانی با تجربه شکست سیاست کنترل مستقیم؛ مقابله با خطر گسترش کمونیسم وهمچنین درجهت سود بیشتر به ایجاد صنعت مونتاژ یعنی تغییرنظام تولید و “مشارکت نیروی کار کشورها ی جهان سوم” درکشورهای دیگر پرداخت وکشورهای بسیاری نظیر تایوان؛ سنگاپور و کره جنوبی؛ توانستند با استفاده از این سرمایه گذاری ها به پیشرفت های صنعتی قابل توجهی دست یابند.

 

جنگ سرد و دمکراسی

سیاست و اقتصاد این دوران بیش از هر چیز تحت تاثیر گسترش کمونیسم و مقابله با ان قرار گرفت. من در برخورد با این دوران بخاطر آنکه ازدعواهای سیاسی شاه و مصدق حذر کنم به بررسی کوتاه تاریخ واقتصاد کشورکره جنوبی در برابر کره شمالی بعنوان نمونه بارز درگیریهای شرق و غرب در این دوران می پردازم.

شبه جزیره کره ازسال ۱۹۰۵ میلادی در تصرف امپریالیسم ژاپن درآمد و تلخی بسیاری را تجربه نمود. اما پس از شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم؛ قسمت شمالی کره در اختیار شوروی و قسمت جنوبی آن به کنترل آمریکا درآمد. به این ترتیب کره شمالی صاحب حکومتی کمونیستی وکره جنوبی صاحب حکومتی طرفدار غرب شد. پس ازیک جنگ خونین میان شمال و جنوب قرارداد آتش بسی درسال ژوئیهٔ ۱۹۵۳ میلادی امضا گردید وکره به دو کشور شمالی و جنوبی تقسیم گردید. در مورد کره شمالی اطلاعات محدودی در دست است. کیم ایل سونگ بعنوان اولین رهبر دائم العمرجمهوری مردم سالارکره از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۹۴ میلادی حکومت کرد. او یک ملی گرای چپ بود که برای مبارزه باامپریالیسم ژاپن به چین رفت. بعدها او سازمان اتحاد برای احیای سرزمین پدری را درسالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ بنیان گذاشت و پس از شکست ژاپن دست به تشکیل حزب کمونیست کرهشمالی زد. (۱۱)

از دستاوردهای این کشور تحت رهبری کیم ایل سونگ می توان به ایجاد یک پایگاه اتمی (حق مسلم) به کمک شوروی؛ گروگان گیری ۷۰ سرنشین یک کشتی امریکایی در سال ۱۹۶۸ میلادی و ارسال سلاح و تجهیزات نظامی به ویت کنگها پرداخت. این رهبر با بصیرت معتقد بود که برای داشتن یک کشورقدرتمند ومستقل نیاز به یک ارتش قدرتمند است و داشتن توانایی نظامی بر نان مردم ارجحیت دارد. او با تحمیل ایدئولوژی جوچه (مبتنی بر خودکفایی واستقلال) به اقتصاد؛ یک ارتش بزرگ و نیرومند ایجاد کرد تا پسرونوه ی وی و شاید سلسله او همچنان رییس جمهور مادالعمر کره باقی بمانند

حقوق فردی و یاجمعی در این کشور شناخته شده نیست. آزادی مذهب؛ فعالیت های سیاسی؛ واجتماعی و حتی فردی نظیر سفر به خارج و یا حتی درداخل کشور، خرید و یا اجاره اتومبیل دچار محدودیت های فراوانی است. بنا به گزارش امنستی اینترنشنال (۱۲) این کشور دارای ۲۰۰۰۰۰ دویست هزار زندانی سیاسی است.

در مورد اقتصاد کره شمالی نیز اطلاعات محدودی وجود دارد ازجمله اینکه تولید ناخالص داخلی کرده شمالی ۴۰ میلیارد دلار است. صادرات کره شمالی مواد اولیه و برخی تجهیزات نظامی است و درمقابل مواد نفتی، زغال کک، ماشین آلات ومواد خوراکی وارد میکند. عمده تجارت این کشور با کشورهای چین و روسیه است. کره شمالی همواره با کمبود مواد غذایی روبروبوده وحدود یک سوم زنان و کودکان کره شمالی با سوء تغذیه روبرومی باشند. قحطی شدید دهه ۹۰ میلادی در این کشور به مرگ حدود نهصدهزار تا دو میلیون نفر انجامید.(۱۳)

نکته بسیار قابل توجه در مورد این کشور این است مردم کره شمالی علیرغم فقر شدید وعدم وجود حداقل آزادیهای فردی یا سیاسی تا سال ۲۰۱۱ دست به هیچ گونه تظاهراتی علیه این رژیم نزده اند (۱۴). این در مقایسه با مردم کره جنوبی که مردم آن بارها به تظاهرات و درگیری مسلحانه برای برپایی حاکمیت دمکراسی زده اند (۱۵) بسیار حیرت انگیز است

مردم هر دو کره از یک نژاد؛ زبان و فرهنگ برخوردارند. تاریخ آنان تا پنجاه سال پیش تاریخی مشترک بوده است. هم شمال و هم جنوب توسط دیکتاتوری نظامی اداره شده است. بنظر من چنین تفاوت فاحشی در رفتارهای اجتماعی این ملت دردو سوی خط مرزی بیش از هر چیز مدیون امکان و محدوده دسترسی به آزادی های فردی درساختار سرمایه داری (حتی دیکتاتوری خشن نظامی) در برابر ساختار اقتصاد کنترل شده است.

 

کره جنوبی

اقتصاد کره یکی از سریع ترین رشد های اقتصادی دنیا را از دهه ۶۰ میلادی را بخود اختصاص داده است. تولید ناخالص داخلی کره ۱.۲۰۶ تریلیون دلار است که بیشتر آن در بخشهای صنعت و خدمات تولید میشود. نرخ بیکاری در آن ۲.۹درصد است. اقتصاد کرهٔ جنوبی، چهارمین اقتصاد بزرگ آسیا و سیزدهمین در دنیاست. همانند آلمان غربی و ژاپن، صنعتی سازی سریع از دههٔ۶۰ میلادی کرهٔ جنوبی را به یکی از بزرگترین کشورهای صادر کننده در جهان تبدیل نمود. (۱۶)

کره جنوبی با وجود پیشرفت های اقتصادی شگرف و مبارزات بسیار مردم این کشور تا پایان جنگ سرد با کودتا های پی درپی روبرو وتوسط دیکتاتوری خشن نظامی مورد حمایت آمریکا اداره می گردید (۱۷). این کشور ازهیچ منابع طبیعی نظیر نفت برخوردارنیست و تا پیش از ورود آمریکا بسیار فقیر بوده است. اما با این وجود ما شاهد حمایت متداوم امریکا ازکودتاهای نظامی علیه دمکراسی و کمک های مالی فراوان به دولت های نظامی و سرکوبگردر این کشور می باشیم. این حمایت بی دریغ آمریکا از دولت های کودتا را با هیچ دلیلی جز مقابله با خطر کمونیسم نمی توان توجیه کرد

بنظرمن دردوران جنگ سرد خطرکمونیسم یکی ازبزرگترین دلایل حمایت غرب بویژه امریکا از دیکتاتوری در جهان بوده است. پایان جنگ سرد؛ پایان دیکتاتوری در کره جنوبی است. هفتمین رییس جمهوری کره جنوبی”کیم یانگ سم” توسط انتخاباتی آزاد در سال ۱۹۹۲ میلادی انتخاب و دمکراسی را به کره جنوبی باز گرداند. “کیم دای جانگ” (۱۸) برنده جایزه صلح نوبل که از او بعنوان ماندلای کره نام برده می شود هشتمین رییس جمهوری کره است و “رو موهیان” (۱۹)از فعالان حقوق بشر نهمین رییس جمهور کره جنوبی است. هردو رییس جمهور هفتم و هشتم این کشور از مبارزان و حتی زندانیان سیاسی دوران دیکتاتوری می باشند.

بنظر من آنچه درکره رخ داده است تنها به کره محدود نمی شود ونشانه تغییر سیاست غرب در برخورد با دمکراسی است. شکی نیست که از دوران جنگ سرد تا کنون کودتاهای مختلفی دردنیا صورت گرفته است اما نشانه ای از آنکه این کودتا هاتوسط غرب طراحی و یا هدایت شده باشد وجود ندارد.

تردیدی در این نیست که هنوز هم حکومت های استبدادی مورد حمایت غرب نظیرعربستان سعودی در جهان وجود دارد اما آنچه درخاورمیانه در حال رخ دادن است؛ نشانگرآن است که غرب چندان هم در حفظ حکومت های استبدادی هم پیمانش کوشانیست. اخوان المسلمین ومذهبی ها تاکنون برنده مصر وتحولات منطقه بوده اند. نوری المالکی نزدیک به ایران نخست وزیر عراق است. اما لااقل تا امروز غرب با وجود خطر اسلامی شدن منطقه به مقابله با این جنبش ها نپرداخته است.

آنچه در دوران مصدق رخ داد و با روی کار آمدن رژیم مذهبی خمینی ادامه یافت نیز بیش از هر چیز معلول دورانی است که مقابله با خطرکمونیسم برای غرب اهمیت حیاتی داشت. در این دوران غرب با دشمنی با دمکراسی به دشمنی با جنبش های مردمی بسیاری در سراسر جهان پرداخت.

 

تحول سوم: گذربه سرمایه داری جهانی

بنظر من پایان دوران جنگ سرد؛ پایان مقابله غرب با دمکراسی بشمار می آید. همانگونه که دوران جنگ سرد پایان بخش دوران اقتصاد و سیاست دوران استعمار بود؛ دوران اقتصادجهانی نیز پایان بخش اقتصاد و سیاست دوران جنگ سرد است. در همین رابطه تفکر امپریالیسم علیه استقلال هر روز کم رنگ تر می گردد. حتی واژه امپریالیسم باید مورد کاوش قرارگیرد. ایا ژاپن؛ اسپانیا؛ پرتقالامپریالیسم دوران استعمار؛ امروز هم امپریالیست شناخته و هند؛ چین؛ کره جنوبی غیر امپریالیسم؟ ایا ابزارهای تسلط دیروز و امروز متفاوتنیستند؟ ایا زمانی که اروپای متحد تشکیل ودر کنار ده ها قرار داد منطقه تجارتی ازاد در سراسر جهان امضا می گردد تا مرزهایجدیدی را ترسیم کند؛ رابطه و مفهو م استقلال و سلطه متحول نخواهد شد؟

 

دوران سرمایه داری جهانی یا گلوبالیزیشن

دوران جنگ سرد دوران تلخی برای دمکراسی و حکومتهای مردمی است اما با این وجود پایه گذار تغییرات اساسی در ساختار جهان سرمایهداری نظیر مشارکت جوامع تحت سلطه در تولید و عرضه می باشد. این تغییرات سبب ان شد که صنایع کره؛ هند؛ چین؛تایلند و بسیاری دیگر از کشورها ؛ امروز بتوانند محصولات خود را به بازارهایامریکا و اروپا بفرستند.

یکی دیگر از تحولات سالهای پایانی دوران جنگ سردشکل گیری شرکت های چند ملیتی و مشارکت این شرکت های در تصمیم گیری های سیاسی است. پدیدامدن شرکت های چند ملیتی نظیر هیوندا و تبدیل صنایع کشورهای غربی به شرکت های چندملیتی تحول است که مرزها غرب و شرق را بر هم زده است. سهامداران شرکت فورد دیگر تنها امریکایی هانیستند تا امریکا بر این شرکت و سیاست های این شرکت تسلط کامل داشته باشد. سهامداران شرکت های چند ملیتی از اسیا تاامریکا در سیاست های این شرکت ها شریک می باشند. اگر شرکت فورد بی توجه به منافعسهامداران خود عمل کند؛ سهام ان سقوط دچارورشکستگی شده تا شرکت دیگری نظیر تویوتا جای ان را بگیرد. این تحول بخشی از قدرترا از دولت ها به سهامداران جهان منتقل کرده است.

در کنار انتقال تولید از کشورهای غربی به اسیا ومصرف از اسیا به غرب ما و مشارکت سهامداران در سرنوشت اقتصاد جهانی؛ ما شاهد بوجودامدن کالایی به نام اطلاعات در ده هفتاد می باشیم. اگر محصولات کشاورزی را مشخصهدوران زمین داری و صنعتی را در دوران سرمایه داری بنامیم؛ اطلاعات و ارتباطات راباید به عنوان یکی مشخصه مهم دوران سرمایه داری جهانی در نظر بگیریم.

سرمایه داری در هر شکلی نیازمند نیروی کار؛ منابع طبیعی وبازار مصرف است. اما سرمایه داری جهانی دیگر مرز نمی شناسد و در پی سود بیشتر حاضر است در هرنقطه دنیا که زمینه مناسب وجود داشته باشد سرمایه گذاری کند. سهامداران شرکت های چند ملیتی با وجود داشتن گذرنامه های گوناگون؛ هدفی مشترک را دنبال می کنند که دیگر درمرزهای سیاسی یک کشور محدود نمی شود. این یک دوران جدید با نیازهای جدید است. ده سال پیش مردم کره به رییس جمهوری با سوابق مبارزه سیاسی رای دادند. اما امروز مدیر عامل سابق شرکت چند ملیتی هیوندا مقام `ریاست جمهوری کره را بر عهده دارد

ژاپن با جنایت و قساوت قریب به ۴ دهه کره رامورد استعمار قرار داد اما کره جنوبی بخاطر منافع ملی روابط خود را با این کشورعادی ساخت. پرزیدنت “کیم دایجونگ” سالها علیه دیکتاتوری نظامیان (مورد حمایت امریکا) مبارزه کرد؛ به زندان رفت و مورد ستم قرار گرفت اما بخاطرمنافع ملی رابطه با آمریکا را گسترش داد تا به مردم کشورش خدمت کند. اما در ایران شعار مرگ بر امریکا همچنان تکرارمیگردد. آیا جای تعجب است که شرکت های آن با شرکت های بزرگ امریکایی واروپایی رقابتی دوشادوش دارند و ایران به مستعمره اقتصادی روسیه؛ چین وحتی هند تبدیل شده است. آیا نباید سوال کرد که چرا مردم کره جنوبی طی چهل سال از فقیرترین به یکی از ثروتمندترین مردم جهان تبدیل شده و مردم ایران (مانند کره شمالی) چنین روزهای سیاهی را طی می کنند؟ آیا سیاست ضدامپریالیستی ایران و کره شمالی موفق بوده و یا سیاست کره جنوبی؟

 

گر حکم شود که مست گیرند درخانه هر آن که هست گیرند

روزی؛ روزگاری که من هنوز بدنیا نیامده بودم امریکا برای مقابله با شوروی وحزب توده علیه دولت ملی دکتر مصدق کودتا کرد. ایران تنها کشور آن دوران و کودتای ۲۸ مرداد نیز تنها کودتای آن زمان نبود. کره؛ فلیپین؛ اندونزی؛ شیلی وده ها کشور دیگر شاهد چنین حوادثی بودند.

انقلاب ۵۷ رخ داد و بسیاری چون من نوجوان آن روزگاردرآن شرکت کردیم تا خمینی به کمک غرب قدرت رادر دست گیرد. اما غرب تنها مقصر نیست. من سال اول دبیرستانی و برادر بزرگترم؛ خانواده ام؛ دوستانم و بیشتر مردم “عاشورازده” ایران با شعار علیه شادروان دکتر بختیار به شکل گیری این حکومت کمک کردیم.

رژیم در حال سقوط بود وغرب در پی شریکی ضدکمونیست درمنطقه. شاید غرب بجای مذاکره با مهندس بازرگان (۲۱) و یاران جبهه ملی و یا روحانیت می با یست مانند کره جنوبی یا کودتای ۲۸ مرداد دست به کودتا می زد و با سرکوب مردم ایران به نجات ایران می پرداخت.

اصلا شاید بتوان غرب را شریک جرم در بهمن ۵۷ دانست. اما شعارمرگ بر لیبرال را چه کسی سر داد؟ شعار مرگ بر امریکا به حمایت از حمله به سفارت را چه کسی سرداد تا دولت بازرگان سقوط کند؟ ایا این شعار در آن روز درجهت منافع ملی مردم ایران بود؟ چه کسی دیروز از این شعار و رفتاربهره برد؟ چه جریانی امروز از شعار حق مسلم در کناردشمن تراشی بهره برداری می کند؟ چرا افرادی که دیروز با امریکایی ها برای روی کار آوردن خمینی دست به مذاکره زدند امروز همصدا با ولایت فقیه دست به دشمن تراشی از امریکا می زنند؟ چرا همکاری با غرب برای سرنگونی شاه و روی کار آمدن خمینی درست بود اما همکاری با غرب علیه رژیم ولایت فقیه ستون پنجم شدن است؟

 

تغییردرسیاست در پی تحولات اقتصادی

شکی نیست که اقتصاد دوران سرمایه داری جهانی با دوران استعمار دارای تفاوت های فاحشی است. از همین رو سیاست های این دوران نیز با سیاستهای دوران استعمار و دوران جنگ سرد متفاوت است. در دنیای سرمایه داری جهانی رقابت وشراکت است که حکم می کند. تسلط در این دوران تسلط برشرکت های رقیب؛ دستیابی به بازارخرید و فروش منابع؛ نیروی کار و تولیدات برای سود دهی بیشتر وافزایش سودسهام مفهوم پیدا می کند.

بعنوان نمونه امریکا تا اواخر دهه نود یکی ازبزرگترین شرکای بازرگانی استرالیا محسوب می گردید (۲۱) اما طی ده سال گذشته کشورچین با پیشی گرفتن از امریکا به بزرگترین خریدارمنابع طبیعی؛ شریک و سرمایه گذار دراسترالیا تبدیل شده است. این امر با توجه به ساختاردولتی شرکت های چینی چگونه قابل توجیه است (۲۲). در دوران جنگ سرد امکان چنین اقتصادی وجود نداشت اگربخواهیم با نگاه دوران استعمار وجنگ سرد به جهان نگاه کنیم؛ برای رابطه استرالیاو چین توجیهی نخواهیم یافت. اما موفقیت اقتصادی چین یکی ازدلایل مهم موفقیت اقتصادی استرالیا است وشکست اقتصاد چین بدون تردید اقتصاد استرالیا را دچاربحرانی جدی خواهد ساخت.

بنظر من مفهوم استقلال در این دوران با مفهوم استقلال با دوران استعمار تفاوت پیدا کرده است. هدف استقلال ایجاد ابزارها کنترل سرنوشت درجهت بهبود زندگی بهتر برای مردم یک جامعه است. با این تعبیرکشورهای اروپایی که در دوران استعمار دشمن یکدیگربودنند امروز با اتحاد و کم رنگ کردن مرزها مفهوم جدیدی از استقلال را تجربه کرده واسترالیا وچین کمونیست سرنوشت اقتصادی مشترکی را دنبال می کنند.

بر خلاف دوران جنگ سرد که با ساخت واستفاده ازبمب اتم آغاز شد؛ این دوران با شکل گیری اتحادیه های اقتصادی؛ سیاسی مفهوم پیدا می کند. گسترش رابطه منجر به گسترش امکان رقابت درعرضه وتقاضاست. دراین دوران کشورهایی موفق هستند که هر روز با گسترش روابط خود وامضای قراردادهای مناسب وعادلانه به شکستن مرزهای سیاسی واقتصادی بپردازند.این عصر دوران ارتباطات؛ رقابت؛ مذاکره ومعامله میان کشورهاست و نه عصر مقابله ودشمن تراشی از کشورهای دیگر

در دنیای امروز شرکت های چند ملیتی در پی سرمایه گذاری در سرتا سر جهان هستند تا از منابع؛ نیروی کار ارزان و بازارهای مصرف استفاده کنند. کره و ایران فرق چندانی برای این شرکت ها نمی کند که به پیشرفت یکی کمک وعلیه دیگر دسیسه کنند.

اگرغرب مخالف غنی سازی اتمی ایران است؛ گناه آن بیش از هر کس به گردن آن کسانی است که سی سال است به مخالفان اسراییل اسلحه و پول می دهند؛ به بمب گذاری و آدم ربایی می پردازند و این کشور را بخاطرمنافع خود(علیه منافع مردم ایران) تهدید می کنند. اسراییل بخاطر حفظ امنیت اش در منطقه مخالف دستیابی ما بە غنی سازی اتمی است و نه پیشرفت مردم ایران. این رژیم است که طی سه دهه دشمنی شرایطی پدید آورده که گزینه حمله نظامی به ایران بسیار محتمل شده است.

ما تنها کشورمسلمان جهان نیستیم اما بدون تردید بزرگترین پرچم تهدید آمیزعلیه اسراییل هستیم. آیا نباید سوال کرد که چرا مالزی؛ اندونزی؛ کویت؛ ترکیه و حتی عراق دست به تهدید اسراییل نمی زنند؟ ایا سی و سه سال هزینه از کیسه مردم ایران کمکی به استقلال فلسطین کرده است؟ چرا ما هنوزبه تهدید اسراییل و شعار مرگ بر اسراییل می پردازییم؟

با چنین شرایطی چگونه انتظار آن را داریم که ازگزینه حمله درامان بمانیم. این ولایت فقیه است که دشمن مردم ایران و منطقه است. این تفکر دشمن تراشی از آمریکا و اسراییل سبب مشکلات بسیاری برای مردم ایران شده است.

امروزدرحالیکه سایه های جنگ برسر ما سایه افکنده است؛ نمایش تلخ سرکوب برای استحکام پایه های دیکتاتوری ولایت درجامعه تکرار می شود شرط انصاف نیست که با تاکید بردریافت های تاریخی دشمنی غرب علیه ایران؛ پیروزی بدون خشونت گاندی؛ ستون پنجم خواندن واقع گراها به خامنه ای کمک کنیم

آیا این گونه برخوردها بیش از رای دادن اقای خاتمی و رفسنجانی (در تایید تقلب) به حفظ نظام ولایت فقیه کمک نمی کند؟ ایا نباید بجای جستجویی محدود درگذشته و لحظات کنونی به دورنمای آنچه می گذرد بیاندیشیم؟

زمان زیادی باقی نیست. فرصت ها را نباید ازدست داد باید مردم را علیه خامنه ای آگاه و متحد نمودتا خامنه ای خطر سرنگونی در پی جنگ راجدی بگیرد ودست از ماجراجویی بردارد. باید به مقابله با تفکردشمن تراشی پرداخت. باید برای تغییرات آینده آماده بود. بجای غافل گیر شدن ویک قدم عقب تر ازمردم گام برداشتن. باید همه احتمالات را در نظر گرفته و با تفکر تلاش برای صلح؛ آمادگی برای شورش درصورت جنگ باید در برابر رژیم ایستادگی نمود

 

به امید پیروزی

 

ا.زتهران

 

مراجع

 

(۱)

http://en.wikipedia.org/wiki/Subhas_Chandra_Bose

 Subhash Chandra Bose known by name Netaji (Hindi: “RespectedLeader”) was an Indian revolutionary who led an Indian national politicaland military force against Britain and the Western powers during World War II.Bose was one of the most prominent leaders in the Indianindependence movement andis a legendary figure in India today. Bose was born on 23 January 1897 in Cuttack, Orissa toJanakinath Bose and Prabhabati Devi.

 

Bose was elected president of the Indian NationalCongress for twoconsecutive terms, but had to resign from the post following ideologicalconflicts with Mohandas K.Gandhi and afteropenly attacking the Congress’ foreign and internal policies. Bose believedthat Gandhi’s tactics of non-violence would never be sufficient to secureIndia’s independence, and advocated violent resistance. He established aseparate political party, the All IndiaForward Bloc andcontinued to call for the full and immediate independence of India from Britishrule. He was imprisoned by the British authorities eleven times. His famousmotto was: “Give me blood and I will give you freedom”.

 

His stance did not change with the outbreak of the Second World War, which he saw as an opportunity to take advantage of Britishweakness. At the outset of the war, he left India, travelling to the Soviet Union, Nazi Germany and Imperial Japan, seeking an alliance with each of them to attack the Britishgovernment in India. With Imperial Japanese assistance, he re-organised andlater led the Azad Hind Fauj or Indian NationalArmy (INA),formed with Indian prisoners-of-war and plantation workers from British Malaya, Singapore,and other parts of Southeast Asia,against British forces. With Japanese monetary, political, diplomatic andmilitary assistance, he formed the Azad HindGovernment in exile,and regrouped and led the Indian NationalArmy in failedmilitary campaigns against the allies at Imphal and in Burma.

 

His political views and the alliances he made with Nazi and othermilitarist regimes at war with Britain have been the cause of arguments amonghistorians and politicians, with some accusing him of fascist sympathies, whileothers in India have been more sympathetic towards the realpolitikthat guided his social and politicalchoices. It is also believed among a section of people in India that if SubhasCh. Bose could win the freedom of India himself the face of today’s Indiansub-continent would have been different.

 

(۲)

• Gandhi:the man, his people, and the empire By RajmohanGandhi Page 85

• Also http://en.wikipedia.org/wiki/File:Gandhi_Boer_War.jpg

 

(۳)

 

Mahatma Gandhi: Nonviolent Power in Action By Dennis Dalton Page 261

 

َ Also http://en.wikipedia.org/wiki/Dear_Friend_Hitler

As at Wardha,

 C. P.,

 ۲۳-۷-’۳۹

 DEAR FRIEND,

 Friends havebeen urging me to write to you for the sake of humanity. But I have resistedtheir request, because of the feeling that any letter from me would be animpertinence. Something tells me that I must not calculate and that I must makemy appeal for whatever it may be worth.

 

WARDHA,

December 24,1940

DEAR FRIEND,

That I addressyou as a friend is no formality. I own no foes. My business in life has beenfor the past 33 years to enlist the friendship of the whole of humanity bybefriending mankind, irrespective of race, colour or creed.

I hope you willhave the time and desire to know how a good portion of humanity who have viewliving under the influence of that doctrine of universal friendship view youraction. We have no doubt about your bravery or devotion to your fatherland, nordo we believe that you are the monster described by your opponents. …..

(۴)

http://en.wikipedia.org/wiki/Partition_of_India

The newly formed governments werecompletely unequipped to deal with migrations of such staggering magnitude, andmassive violence and slaughter occurred on both sides of the border. Estimatesof the number of deaths range around roughly 500,000, with low estimates at200,000 and high estimates at 1,000,000.

 

(۵)

The Gandhi Reader: a source book of hislife and writing

Homer Alexander Jack

page 345

“ I would like you to lay down arms youhave and being useless for saving you or humanity. You will invite Herr Hitlerand Signor Mussolini to take what they want of countries you call yourpossessions… if these gentlemen choose to occupy your homes, you will vacatethem. If they do not give you free passage out, you will allow yourselves, man,woman, and child to be slaughtered, but you will refuse to owe allegiance tothem

 

(۶)

• Rethinking Faith: A Constructive PracticalTheology ByJames Newton Poling page 102

• MahatmaGandhi and His Myths: Civil Disobedience, Nonviolence, and … By Mark Shepard Page11

One he described as the coward’s way: to acceptthe wrong or run away from it. The second option was to stand and fight byforce of arms. Gandhi said this was better than acceptance or running away.

But the third way, he said, was best of all andrequired the most courage: to stand and fight solely by nonviolent means.

 

(۷)

• African aims & attitudes: selected documents Page 287 By Martin Minogue, Judith Molloy

تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند, ۱۳۹۰ ۱۰:۵۱ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تیرماه

رهبر حکومت تاب نیاورد گاه که کارگزاران خود را نامرغوب دید. خود بر صحنه آمد و خواستار مشارکت حداکثری شد و فتوا داد که نباید با کسانی که “ذره‌ای با انقلاب و امام و نظام اسلامی زاویه دارند” همکاری کرد. به‌زبان دیگر نباید به کسانی که ممکن است نفر دوم حکومت شوند و در سر خیال همکاری با ناانقلابین دارند، رای داد. اشاره‌ای سرراست به آن تنها نامزدی که از تعامل با جهان می‌گوید.

مطالعه »
یادداشت
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

سعید جلیلی، نامزد مورد حمایت جبههٔ پایداری، با پیشینۀ وابستگی فکری و تشکیلاتی به انجمن حجتیه، از چهره‌های متحجر و تاریک‌اندیش جمهوری اسلامی‌ و نماد ایستایی در برابر مطالبات بر حق مردم برای تغییر و تحول اساسی است. او با دشمن‌تراشی کورکورانهٔ خود از عوامل مهم عدم حصول توافق بین‌المللی در راستای تأمین منافع مردم و مصالح میهن ما بود. جلیلی فردی از هستهٔ سخت قدرت و ادامه‌دهندۀ حتی افراطی‌تر دولت رئیسی است. راهبرد او در انتخابات تکیه بر تشکیلات پایداری و سوءاستفادۀ آشکار از امکانات دولتی است.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

بر خلاف مرحله‌ی اول، در مرحله‌ی دوم انتخابات ریاست جمهوری شرکت می‌کنم و به آقای پزشکیان رأی می‌دهم!

جلیلی نمایندۀ جبهۀ پایداری و هستۀ سخت قدرت است!

رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!

انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!

جزئیات کشته شدن راضیهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!

بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!