خوتاینامک را اول بار از پهلوی به عربی و سپس به فارسی دری برگردانیده اند. ماخذ شاهنامه همان خداینامه است ونام شاهنامه هم ترجمه ی خدای نامه است به زبان دری چه (خوتای) که بعدها خدای شده در پهلوی به معنی شاه است . در واقع داستانهای ملی ما که در شاهنامه گنجانیده شده داستانهایی از دوره ی پهلوانی و عظمت پادشاهان پهلوی است که در خراسان وزمان های قدیم در خاطره ها مانده است.
سپاس وآفرین آن پادشاه که گیتی را پدید آوردومارا
فی الواقع آنچه که از تحلیل مصالح و فطرت اسطوره-تاریخ در جهت شناخت فرهنگ و مناسبات انسانی گذشته می توان بدست آورد چه از ابتدای داستان آفرینش با فرمانروایی کیومرث (به معنی سروری و استیلای بر سیطره ی طبیعت) با نقش انسان- ابزاری خدایان وانسان- خدایی فریدون و منوچهر روند آیین داری یا به تعبیر سیاسی – اجتماعی آن کشورداری در هزاره های پنجم تا نهم و تاسیس یک مدنیت متمرکز سیاسی – اجتماعی از پیشدادیان تافریدونیان و کیانیان ولهراسبیان و نقش پهلوانان ایران شهری در حفظ و برقراری دستگاه حکومتی پادشاهان و مقام شهریاری است .
شاه تبلور یک وحدت و انسجام ملی است.امری در تقابل با بد سگالی اهریمن. شاه بر مبنای فره ایزدی و برخورداری از گوهر آن تجسم راستی گفتار – کردار و پندار نیک خود و مردم است. انسجام و وحدت قومی و ملی در مقابل لشکریان تباهی اهریمنی در داخل و یا مهاجمان به گستره ی ملک اهورایی در حول مرکزیت شاه تبلور می یابد عمل کردن بر قانون مردمی یعنی انسانیت – راستی و داد – بیشبرد کار و فرهنگ و تمدن – سازمان دادن به جامعه – و مشروعیت و حقانیت این شاه در عرصه ی عمل و جنگیدن در میدان با بیگانگان – شکل می گیرد. یکی از مهمترین کارکردهای شهریاری در ایران علاوه بر تنظیم یک ارتباط سیاسی در و حفظ کیان ایران شهر از هجوم بیگانگان و انیران و مهمتر –اتحاد و انسجام اقوام پراکنده در این سرزمین وتبدیل روح قومی به روح ملی در احترام و حرمت با محوریت شهریار یک وظیفه و رسالتی معنوی نیز بر عهده ی شاه قرار دارد و آن پیمان نگاه داشتن یا حفظ فره ایزدی ست در تضاد میان جنگ وصلح یا جدال معنوی میان هرانچه در تضاد اهورا و اهریمن است .فردوسی با تدبیری بغایت هوشمندانه مفهوم انتزاع شاه را درآرایشی تاریخی بکار می گیرد و از پیوند بیانی اسطوره ای با زمان تاریخی مجموعه ای منسجم از اساطیر دیرین در قالب حماسه بر مبنای موازین عقلی و تجربی خلق می کند. وعلم سیاستی را که ره ورسم کشور داری را در پیوند اسطوره به تاریخ و تاریخ به بنیان های اسطوره ای را به قلم می آورد تا در ین نمایه تمام کشاکش ها و تضاد ها و آرمان های فردی و اجتماعی را در تعارض قوانین اجتماعی با دولت وا نماید.
در دوران باستان در خاور نزدیک غالبا برای شاه یک نوع الوهیت قایل بودند. و شخصیت و نقش او را در هاله ای از اسطوره قرار می دادند. در بین النهرین اعتقاد بر این بود که حیات در گرو رویدادهای کیهانی است. و بقای حیات در ارتباطی به واسطه ی انسان – خدا صورت می پذیرد. و شاه چنین نقشی را ایفا می کند. در مصر قدیم اعنقاد داشتند که شاه خصوصیت خدایی دارد و مایه ی ثبات و امنیت است. شاه را پسر رع rae خدای خورشید می دانستند. در بین النهرین این تصور بت تفاوتهایی که شاه فرزند فیزیکی خدایان نبود بلکه در روزی که به تخت می نشست فرزند خداوند نامیده می شد. و بعد آن نقش خدایی را در زمین ایفا می کرد. و نماینده ی مردم خویش در برابر خدایان می شد. تامین توالی فصلها با توصل به مناسک سالیانه ی جشن سال نو صورت می گرفت. و هرج ومرج را از بین می برد و زندگی را چیره می ساحت. ارتباط ایرانیان با ملت و فرهنگ بین النهرین از تاثرات متقابل فرهنگی بر کنار نماند. به گمان ایرانیان مقابله ی با شر مستلزم همزیستی نیرو های خیر (همدینان و سلطنت) بود. فرمانبرداری از شاه و دین بهی دو عامل بسیار مهم در شکست دادن شر بودند. در دوران آرمانی دین شهریاری است و شهریاری دین است. (دینکرد ص۴۷ ) شاه خوب تجلی امشاسپند و نماد فرمان روایی خدا بر زمین است. وظیفه ی او گسترش دین بهی شادمانی رعیت بعنوان تجلی آرزوهای خدا برای آدمیان است. در اساطیر ایران جم شاه آرمانی ونوروز که ابتکار جم بود جشن سال نو ایرانیان است. در دوران ساسانی برای شاه الوهیتی قایل بودند. آنان شاه را برادر خورشید و ماه بشمار می آوردند و خدا می نامیدند. در نقوش بر جسته اورمزد خود نشانه های سلطنت را به شاهان تقدیم می کرد. بر تاج های آنان نمادهایی از خدا و حضور هاله که همان فره ایزدی است بر خصوصیت ماورائ الطبیعه ی شاهان دلالت دارد. شاهان در بسیاری از کتیبه هایشان خود را کا ملا وا بسته به اهورا مزدا معرفی می کنند. و این اهورا مزدا است که به آنان مقام شاهی و قدرت می بخشد. و از آنان وسرزمینشان و اعمالشان حمایت می کند. و این شاه است که اراده ی خدا را در زمین به اجرا در می آورد. در این نقوش بر جسته شاهان در زیر نماد بال گشاده ی اهورامزدا دیده می شوند نشانه ی آن است که نمایندگان خدا در زمین اند. بقول داریوش: شورشیان نمایندگان دروغ بودند و شاه نیز در این نبرد علیه شر مبارزه می کرد. شاه در باور ایرانیا ن باستان چنان مورد احترام بود که حتا چهره ی او در پس نقاب و حضور او در پس پرده ای نهان و راز آمیز می نمود. و مردمان در او تجلی بارز شاهان افسانه ای که کشندگان غول ها و ازدها و دیوان بوده اند می دیدند. ایرانیان اسطوره را با تاریخ مبدل کرده و در نمادهای اساطیری خود اعتقاد به تجلی سپند مینو در شاه را باور داشته و انتظار روزی را داشتند که سلطنت با دین بهی پیوند خورده و فرشگرد به وقوع ببیوندد.
اینک به دنبال مبحث شاه و شهریار به مفهوم معنوی آن در اهل حق می پردازیم .
بنیان گذار جنبش اهل حق یا یارسان دراواخر قرن هفتم ه- ش سلطان اسحاق درغرب ایران است. سلطان با استفاده از عقاید وآراءخاص مذهبی و با بهره گیری از ذخایر معنوی ایران پیش از اسلام همچون آیین زرتشت مزدک افکار وعقاید مسیحی و کلیمی و حتا فرق غالی پس از اسلام مسلک کنونی یارسان را پی ریزی کرده است وی یاران وپیروانش را بر حسب وظیفه ای معین و سمتی مشخص به پانزده دسته تقسیم کرده است. مجموعه ی کتب و رسایل اهل حق که در قرون هفت وهشت به بعد تدوین شده است کلام خزانه یا سرانجام نامیده می شود. که شامل شش بخش پیا جزءاست. بارگه بارگه –به معنی بارگاه ذات احدیت- یک بخش از شش جزء دفتر یا کلام است. این کلام ها به گویش گورانی تحت تاثیر لهجه های لکی لری و کردی کرمانشاهی- مریوانی- سنندجی و کلهری به اشعار ده هجایی سروده شده اند. آثار منظوم گورانی ده هجایی وهر شعر عامیانه یی که با آهنگ خوانده شده است گورانی گویند. برخی از مطالب کلام حکمت وپر از اصطلاحات فلسفی است. که نه تنها درک آن به سادگی میسر نمی باشد بلکه با رمز و راز آمیخته است. این جمله موکد از شیخ شهاب الدین سهروردی در کتاب حکمه ال اشراق که اظهار می دارد: حکمت الهی را باید از مردم نا اهل پوشیده داشت و آن را با رمز وراز ادا کرد به نوعی در کلام سلطان اسحاق مبنی بر پوشیده داری و راز گونگی حکمت دفتر و دیگر بزرگان اهل حق مورد تاکید قرار گرفته است.
راز نکران فاش راز نکران فاش هانا ای یاران راز نکران فاش
ای واچه و رمز واچن پری تاش نکا سرانجام پخته بین نه داش
این کتاب مشتمل است بر بخشی از فلسفه اشراق و حکمت باستان وعرفانی .
وازه سان در گویش گورانی وپارسی باستان به معنی شاه و سلطان می باشد.
بخش بارگه بارگه سخن از هفتاد و دو پیر از یاران سلطان اسحاق می باشند. که مقام پایه و ارشاد را دارا بوده و در انجام تشریفات مذهبی دارای سمت خاص ومقامی بالا تر از دلیل داشته اند. وازه ی هفتاد و دو و تعداد یاران و پیران سلطان نماد هفتاد و دو فصل یسنا ی اوستا است و کشتی و بندی که زرتشتیان به کمر می بندند از هفتادو دو نخ بافته می شود. و تقدس این عدد در مسلک یارسان در بارگه بارگه که از مهمترین قسمت سرانجام است دارای هفتاد و دو سرود از هفتاد و دو پیر می باشد. همه ی اشعار منظوم بارگه بارگه ده هجایی واز دو مصرع پنج هجایی ساخته شده اند. در این وزن سرایندگانی چون مولوی تایجوزی بیسارانی صیدی اورامی سید یعقوب ماهی دشتی ملاولد خان گوران و … ده ها سراینده ی دیگر شعر سروده اند. گویش گورانی یا اورامی از آغاز اسلام تا اواخر قرن دوازده ام زبان ادبی کردستان جنوبی بوده است. شاعرانی که در جهت توسعه ی شعر وادب گورانی کوشش نموده اند مسایل مذهبی – عرفانی را همراه با علاقه ای مفرط به تاریخ و افتخارات ایران داشته اند. چنانکه حوادث تاریخی را به نظم در آورده اند. این سرایندگان اعتقاد داشته اند که فرمانروایان و شهریاران دادگر ایران زمین مظهر قدرت الهی بوده اند و از این جهت حتا رهبران طریقه ی دینی خود را به فرمانروایان دادگر ایران تشبیه کرده اند. در کتاب بارگه بارگه آمده است که سر چشمه ی همه ی هستی یافتگان خاون کار یا ذات اهورایی و خداوند بزرگ است. اوست که نمودار خیر- خوشی – برکت – زیبایی – و شادی است او پدید آورنده ی چهار عنصر آب وآتش و باد و خاک و انسان است. جهان زیباست و این زیبایی تجلی ذات خداوندیست و این معرفت پس از حصول حقیقت و قرار گرفتن در صف اهل حق پس از مراحل شریعت و طریقت به دست می آید. در کلام بارگه بارگه بسیار از شهر زور نام برده می شود. به گفته ی بارتولد خاور شناس روسی: راهی که به شهر زور می رفت در نزدیکی قصر شیرین از جاده ی عام جدا می شد. ایرانیان شهر زور را- نیمراه- هم می گفتند زیرا نیمه راه میان مداین پایتخت قدیم ایران و – شیز- آتشکده ی بزرگ آذر آبادگان که امروز در جنوب آذربایجان خرابه های آن به تخت سلیمان معروف است واقع شده بود. اسامی خاصی که در کلام بارگه بارگه از آنها نام برده شده است عبارتند از هوشنگ- جمشید- فریدون- کی قباد – کی کاووس- کی خسرو –آرش -رستم – سام -زال -۰ سیمرغ –نکیسا – فرهاد – سیاوش –فرامرز و … در خاتمه شعری از پیر حاتم همدانی یکی از یاران هفتاد و دو تن بارگه بارگه :
او کوی سپیجا و او کوی سپیجا و — بارگه ی شام وستن او کوی سپیجا و
شام کی کاووس بی چهرهش چون افتا و — و فرمان اوبی و داوای دا و
تهمتن چنی شای افراسیاو — ستیزا نه کو و دشت و هر دوزاو
اوسا فرامرز چون برق پرتاو — نگون کرد سرخه و سپای ورازاو
هونی هونیان هونشان چون آ و — روان بی وینه ی آو کوی پرا و
دون سیاوخش بیدار بی نه خا و — و رنگ مولام شاد بی نه توی کا و