اصلاحگرانی که به دنبال فصل مشترک با حجّتیه و ولایت فقیه هستند، بطور غیر مستقیم در واقع خواهان محافظت از نظام ولایی نظامی استبداد و خفقان بوده و به هر نحوی خواهان حفظ استبداد حاکمه بر این بحران سیاسی اجتماعی میباشند. آنها میخواهند به هر طریقی که شده از طریق مهار کردن خیزش مردمی، به بیراهه بردن آن و یا مسخ و بی خاصیّت کردن آن، موجب استحاله جنبش مردمی و پابرجا ماندن سیستم حکومتی ولایی نظامی استبدادی حاکم میباشند. آنها هر انگیزه ای داشته و در اندرون هر سازمان سیاسی فعاّلیت بکنند، نقشی جز به بی خاصیّت کردن خیزش مردمی از طریق به بیراهه کشاندن آن و مواجه کردن آن با یک سرخوردگی دیگر تاریخی ندارند. آنها در زیر پوشش به اصطلاح سیاست “اصلاحات” ، کلیت سیستم و نظام حاکمه ولایی نظامی سرکوب ارتجاعی و استبدادی را که از طریق به شیشه کردن خون جوانان مملکت به حیات زالو گونه خود ادامه میدهد، از زیر ضربه تحول خارج کرده و مسیر آرمانهای چالشهای اجتماعی را در راستاهای انحرافی به ناکجاآباد میکشانند.
“دوستان اصلاحگر ما” عوض اینکه دستگاه و نظام سیاسی ولایی امنیتی را که هر روز اعدامها راه انداخته و خانواده ها داغدار میکنند را مسئول این فجایع بدانند، آنها را از زیر ضربه سوال و پاسخگویی به فجایعشان بیرون میکشند. این دوستان ما فقط نفس “اعدام بعنوان یک پدیده غیر انسانی” را محکوم میکنند تا از اینطریق در ضمیر نا خود آگاه سردمداران این دستگاه سیاسی استبداد و سرکوب تاثیر گذاشته و آنها را بصورت غیر مستقیم از این عمل ناشایست بازدارند. این ” دوستان ما” کار را به آنجا میرسانند که نمیتوانند خوشحالی خود را از این بابت که “اگر تعداد اعدامها زیاد شود، مبارزه علیه اعدام هم بیشتر میشود” کتمان کنند. اینجاست که ابعاد فاجعه بیراهه رفتن خود را نشان میدهد و جرقّه آن باید این دوستان را بیدار بکند که چگونه میشود که اندیشه های آنها، این دوستان را به سمتی میکشاند که این فجایع آنها را بطور غیر مستقیم هم شده خوشحال بکند.
جوهره این نگرش سیاسی در این است که با چنگ و دندان و تحت لباسهای سیاسی رنگارنگ در روزهایی که جنبش های مردمی خواهان یک تحوّل بنیادین هستند، به کمک قدرت حاکمه سیاسی فعلی شتافته است تا آنرا از زیر ضرب خارج بکنند.این دوستان ما میخواهند چالشهای مردمی را در مسیر رهنمودهایی مثل “مقابله با خشونت” یا “محکوم کردن خشونت بعنوان یک پدیده رفتاری عمومی غیر انسانی” و یا “محکوم کردن عمل اعدام بعنوان یک پدیده غیر انسانی ” و “نصیحت و رهنمود دادن با رهبران نظام ولایی نظامی حاکم” در زمینه رعایت موازین اخلاقی انسانی، به بیراهه ببرند. انها همچنان تلاش میکنند قدرت حاکمه را از زیر ضربه های سیاسی بنیادین تحوّل بیرون آورند، از طرف دیگر دستگاههای خشونت و شکنجه را به کناری گذاشته و به جنبش مردمی بطور مساوی با حکومت تهمت خشونت میزنند و بالاخره جنبش مردمی را در مسیر سرابی بیکران هدایت میکنند که آخرش پوچ و بی انتها ست و جز شکست و سرخوردگی دیگری برای نسل بپا خاسته کنونی، چیز دیگری به ارمغان نخواهد آورد.
در شرایطی که یکی از غیر انسانی ترین حکومتهای تاریخ بشری روز به روز به جنایت، خشونت و جنگ افروزی خفقان شکنجه و هزاران فجایع دیگر دست میزند، بصورت غیر مستقیم هم که شده اتهاّم “خشونت خواهی” را به جنبشهای مردمی اخیر زدن، غیر سیاسی جلوه دادن جنایات استبداد حاکمه، باز هم از سیاست چشم پوشی از جنایتها و فجایع قدرت ولایی نظامی حاکم ناشی میشود که از این طریق میخواهند یک سپر آهنین برای محافظت سیاسی از ارجاع حاکم ایجاد بکنند. این دوستان با سکوت در مقابل اینهمه فجایع، نمیخواهند دستگاه و نظامی را که که حیاتش بر اساس در شیشه کردن خون مردم میچرخد زیر علامت سوال ببرند. دوستان ما میخواهند “شکنجه” در مفهوم عاّم آن بعنوان یک پدیده غیر انسانی محکوم بشود و ما کاری به کار دستگاه سیاسی شکنجه گر نداشته باشیم. این در شرایطی است که جوانان در خیابانها و زندانها و محّلهای تحصیل خود هر روز فریاد میزنند که خواهان بر چیده شدن “نظام سیاسی ولایی غارت، دزدی، خفقان، استبداد، شکنجه و اعدام” میباشند.
کسانی که در قدرت سیاسی هیچ سمتی ندارند و خود را در صف اپوزیسیون میدانند، از حمایت و پشتیبانی دستگاههای امنیّتی و سرکوب نظام حاکمه برخوردار نیستند و از ثروتهای کلان نفتی مملکت میلیاردها دلار غاتهای بی رویه ثمره ای بدست آنها نمیرسد، میخواهند از دریچه پنجره های خانه های خود در اروپا و آمریکا به سران حکومتی درس اخلاق بدهند که “این کارها بد است” و از آنها بخواهند که “بیایید با هم بنشینیم و شرایط و ضوبط یک زندگی دموکراتیک و مدرن را با هم تنظیم بکنیم” و با هم به فصل مشترکهایی برسیم. این پیامبران درسهای اخلاقی متوجّه این مساله نیستند که منافع اقتصادی، اجتماعی و حفظ موقعیّت سیاسی امنیّتی مافیاهای قدرت حاکمه در شرایطی که دستانشان تا کتف خون آلود شده است جیبهایشان هنوز نیمه پر باقی مانده است را، زور و سمبه قدرتمندتری لازم است تا مجبور به رعایت موازین انسانی دموکراسی و حقوق بشر بکند. آنهم تنها از طریق تعویض قدرت سیاسی به دست نیروهای سکولار، دموکراتیک و مدرن میتوانند در یک گوشه ای ایزوله شده و مورد معالجه و درمان تاریخ تحوّلات علمی قرار بگیرند.
اولاُ این سران حکومتی که هم قدرت سیاسی حقوقی و اجرایی مملکت دستشان است و هم دستگاههای سرکوب و امنّیتی پشت سرشان دارند، چه نیازی به تلف کردن وقتشان جهت شنیدن حرفهای شما دوستان عزیز را دارند. آنها خود در موقعیّتی هستند که هم قانون وضع میکنند، هم تفسیر میکنند و هم اجرایش میکنند هم ثروتهای کشوری را غارت میکنند و دستگاههای امنّیتی سرکوب را در دستهای خود دارند. این حرفهای شما که در درون دستگاه حکومتی شنونده ای ندارد، پس میشود نتیجه گرفت که مخاطب اصلی شما باز هم فعاّلین جنبش سکولار و دموکراتیک مدرن میباشند. به توصیه شما این فعالیّن سیاسی جنبش سکولار دموکراتیک هستند که باید بخاطر کسب رئوفت قلبی خلیفه مسلمین مظلومانه به درگاه آنها رفته و خواستار مرحمت و لطف و کرم بخشش خلیفه بشوند. فرق معامله اینجاست که ممکن است نظام خلافت حاکمه فکر بکند که در زمان خلیفه های مسلمین حکومت میکند، ولی امروز زمان زمان گلوبالایزیشن، مدرنیته و انقلاب تکنولوژیک اطلاّعاتی میباشد. اینجا لازم نیست ما بنشینیم و با “نظام ولایی سیاسی” بر سر مقوله هایی مثل حقوق بشر، دموکراسی و انتخابات آزاد، آزادی زنان و مدرنیته چانه بزنیم. این پدیده ها همگی ارزشهای جا افتاده و مدرن جهانشمولی هستند که تنها میتوانند توسطّ انسان مدرن امروزن غنی تر شده و به پیش برده بشوند.
اعتراضات اخیر مردمی نشان می دهند که جنبش مردمی نه تنها از نظر مضمونی و برنامه ای تحول بنیادین به مرحله و فاز دموکراسی، سکولاریسم و مدرنیته را در دستور خود قرار داده است، بلکه روانشناسی سیاسی و اعتراضی مردم به نحو قدرتمند تری آمادگی عبور از نظام ولایی نظامی به دموکراسی، مدرنیته و سکولاریسم به نمایش میگذارد. مقاومتهای کارگران، دانشجویان و دیگر فعالین سیاسی داخلی چه آنهایی که در بند هستند و چه آنهایی که بیرون به اعتراضات خود ادامه میدهند نشانگر رادیکالیزه تر شدن این اعتراضات میباشد. کافی است به نوشته ها و نامه هایی که از زندانها بیرون آورده میشود نگاه کنیم تا سطح آگاهیهای سیاسی، روانی جنبش جوانان را بر اساس شعارهایی که کطرح میکنند در یابیم. آنها صحبت از “عبور از نظام ولایت فقیه”، “پلورالیسم”، ” فدرالیسم”، “استقرار نظام دموکراتیک و مدرن” صحبت میکنند.
گسترش سرکوبهای مافیاهای استبداد و غارت در قدرت حاکمه از یکطرف نشانگر آخرین تلاشهای عاجزانه آنها جهت حفظ نظام خفقان ولایی نظامی حاکم میباشد. از طرف دیگر در مقابل جنبش دموکراسی خواهی عمیقتر و رادیکالیزه تر میشود. شرایط عینی و ذهنی جنبشهای مردمی بسمت یک تحول بنیادین حرکت می کند. در چنین شرایطی تشتت در عنصر ذهنی سیاسی، یعنی عدم آمادگی سازمانهای سیاسی سکولار دموکراتیک در اتحاد با همدیگر و عدم پاسخگویی آنها به وظیفه تاریخی شان در این مرحله عبور، بزرگترین خطری میباشد که میتواند این جنبش را با عدم پیروزی مواجه سازد.
نیروهایی که اصلاُ به عبور از نظام ولایی و استبداد و خفقان به فاز دموکراسی، مدرنیته و سکولاریسم اعتقاد ندارند و خواهان آن هستند که با چنگ و دندان نظام ولایی و استبداد و سرکوب را حفظ نمایند تا پروژه های اخلاقی آنها از طریق ” اصلاحات” تست شود، از قافله جنبش مردمی فرسنگها عقب افتاده اند. آنها اگر دور و بر خود را به دقّت نگاه کنند در می یابند که در دور و بر خود تک و توک افرادی را که از عقب مانده ترین و ارتجاعی ترین اقشار ذهنی جامعه کنده شده اند، خواهند یافت. در عصری که انسان مدرن و گلوبال امروزی که تبلور آنها را در دانشجویان خودمان هم میبینیم با سرعت بسمت تحوّل به مرحله های بالاتر گام برمیدارد، همگامی با گامهای لاکپشتی این حضرات باز هم فرسنگها از آرمانهای جوانان، زنان، کارگران و جنبشهای ملّی درون کشور عقبتر حرکت میکنند.
نامه های فرستاده شده از زندانها را بخوانیم. شعارهای تظاهرات دانشجویی را گوش کنیم. شعارهای مرحله ای و برنامه ای سازمانهای سیاسی سکولار دموکراتیک باید یک گام از این شعارها بالاتر باشند. جنبشهای دانشجویی و جنبشهای دیگر مشابه آنها عمدتاُ صنفی بوده و کاملاُ بار سیاسی نداشته و نمیتواند جایگزین سازمانهای سیاسی سکولار دموکراتیک شده و بیانگر شعارهای آنها باشند. باید شعارهای جنبش دانشجویی و نامه های زندان ا را بعنوان شاخصی از سطح رشد و بار گران روانشناسی سیاسی اعتراضی مردمی مورد ارزیابی قرار بدهیم. مقایسه ایندو شاخص به نحو آشکاری نشانگر عقب ماندگی سازمانهای سیاسی از رادیکالیزم جنبشهای دموکراتیک مردمی میباشد.