امروز اگر هر گزارشگر غربی به میان مردم ایران برود، شاید از مهماننوازی ایرانیان، دست و دلبازی ایشان و یا تمدن هزاران ساله آنها سخن به میان آورد. از کورش و داریوش بنویسد و به فرمانهای تاریخی پادشاهان ایرانی برای مراعات با اسیران و بردگان بپردازد و یا اشاره ای به مفاد منشور حقوق بشر ایرانیان بکند.
اما اگر همین گزارشگر به سراغ افغانهای ساکن در ایران برود، شاید از گزارش خود پشیمان شود. نقل قولهایی که افغانهای ساکن در ایران از شرایط زندگی خود می کنند، شاید انسان را به یاد رفتار با قوم بربر و یا فرمانروایی مغولان در ایران بیاندازد. ترس از مواجهه با ماموران، کنترلهای گاه و بیگاه برای شناسایی و اخراج پناهجویان بدون کارت اقامت، عدم اجازه تحصیل به فرزندان ایشان، رفتارهای ناشایست در محیط کار، برچسبهای توهین آمیز به این قشر از مهاجرین و در نهایت تحقیرهای ساختاری، تنها بخشی از زندگی این افراد در خاک کشوری است که بر اساس اصول دینشان نباید به همدینان خود بدرفتاری کنند. اما ایرانیان با این گونه سوابق مذهبی، برای خبرنگار غربی مهماننوازترند تا شیعیان قوم هزاره. قومی از اقوام شیعه افغانستان که از مدتها پیش، از بیم جان، و برای زندگی در محیطی امن دست به مهاجرت زده و ایران، همان کشوری که همانند آنها به امامان شیعه اعتقاد دارند، را برای زندگی انتخاب کردند.
امروزه این ساکنان ایران زمین، در کشور دوست و برادر ایمانی خود در شرایطی زندگی می کنند که شاید شرایط زندگی آنان چندان با حقوق اولیه بشری تطابق نداشته باشد.
جمشید گراوند، محقق و جامعه شناس ایرانی در مقاله ای تحت عنوان “تاملی بر نظریه های جامعه شناختی مهاجرت و مهاجرین افاغنه در ایران” دلایل مهاجرت افغانها به ایران را “تصفیه مراکز دولتی و آموزش عالی از مخالفان، اصلاحات انقلابی برای تغییر زیرساختهای اجتماعی، شروع جنگ داخلی، سربازگیری اجباری، بمباران و قتل عام بیشتر نظامیان، نقض حقوق بشر، انهدام مراکز اقتصادی و سیاست زمین سوخته، مداخله شوروی و مقاومت منفی و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و شعار امت واحد اسلامی” عنوان کرده است.
ما در این مجال، فقط به آخرین دلیل ایشان، یعنی “شعار امت واحد اسلامی” می پردازیم.
افغانها در کنار برادران دینی خود
افغانها در طول تاریخ مهاجرت خود چندین مقصد را برای خود انتخاب کردند. گروهی که دارای خویشاوندانی در اروپا یا آمریکا بودند و یا موقعیت اجتماعی و اقتصادی بهتری داشتند، به این سرزمینها مهاجرت کردند، اما دسته ای که از توان مالی ضعیفتری برخوردار بودند و یا راهی به کشورهای جهان اول پیدا نکردند، سرزمینهای کشورهای اطراف را پناهگاه امنی برای حفظ و بقای خود یافتند.
ایشان در این مهاجرت، غالبا به دو دسته تقسیم شدند، دسته اول غالبا سنی هایی بودند که به مرز پاکستان رفتند و مدارس عالی مذهبی به راه انداختند و طلاب را به جنگ با آنهایی فرستادند که عامل خروج ایشان از وطن خود می دانستند. ولی دسته دوم راه ایران را برای آزادی خود انتخاب کردند. این دسته، غالبا شیعیانی بودند از قوم هزاره، قومی که در زمان حکومت شاه عباس صفوی به دین اسلام شیعی گرویدند و در فراگرد جنگ و خونریزی، هممسلکان خود یا همان شیعیان ایران را بر ای همزیستی انتخاب کردند. این دسته از مهاجرین، بر خلاف دسته اول، در شهرهای ایران پخش شدند و هیچگاه گروه منسجمی برای خود ایجاد نکردند. شاید همین عامل بود که ایشان را در مقابل عکس العملهای ایرانیان ضربه پذیر و شکننده کرد، به حدی که در مقابل برخوردهای تحقیرآمیز و تبعیضهای ساختاری کمر خم کرده و به موج گمشدگان در تاریخ پیوستند.
این دسته از افغانها، شیعیانی بودند که تصور می کردند که در بزرگترین کشور شیعه نشین دنیا، در حالی که غبار جنگهای پی در پی را بر دوش دارند، از آنها استقبال می شود. این در حالی بود که به شدت تحت آزار و اذیتهای ساختاری قرار گرفتند، به طوری که حقوق اولیه بشری از جمله حق تحصیل، حق ازدواج بدون محدودیتهای نژادی و قومی، حق انتخاب محل اقامت و حق داشتن حداقلهای قانونی برای کار کردن و امرار معاش را از دست دادند. از بارزترین محدودیتهایی که برای مهاجرین قانونی به ایران ایجاد شده بود، می توان به موردی اشاره کرد که بالاخره بعد از سالها فرزندان کنسولگری افغانستان در مشهد، در سال ۱۳۸۳ اجازه گرفتند تا فرزندان خود را به مدرسه بفرستند، که خود تبعیضی بود برای کسانی که از این حق اولیه نیز برخوردار نبودند. در این میان نمی توان این انتظار را داشت که فرزندان مهاجرین “غیرقانونی” که تنها برای حفظ جان، مجبور به ترک وطن خود شده بودند، اجازه تحصیل و غیره داشته باشند. در حالی که در هیچ کدام از کشورهای جهان اول، اصل و نسب، رنگ پوست، جنسیت و یا اقامت قانونی و حتی غیرقانونی والدین، مانع از آن نمی شود که دولت این دسته از کشورها، فرزندان مهاجرین را از تحصیل ممنوع کنند.
اما این شرایط تنها نیمه راه برای این دسته از مهاجرین است. گروهی توانستند از ایران، خود را به مرزهای اروپا و آمریکا برسانند، و مهاجرت دوم را برای خود رقم بزنند. پدیده ای که از دیدگاه جامعه شناسی مهاجرت، بسیار سخت قابل توجیه است. در واقع، مهاجرت خود به تنهایی پدیده ای بسیار پیچیده است که جنبه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و عاطفی بسیاری را در خود پنهان کرده است. پدیده ای که اجرای آن برای هر کسی مقدور نیست. جابجایی و نقل مکان جغرافیایی، تنها مشخصه های تعریف پدیده مهاجرت نیست. عدم آشنایی با محیط جدید، مشکلات اداری، مشکلات فرهنگی در پذیرش محیط فرهنگی جدید و همچنین، عدم اطمینان به یافتن شغل، از خواص این پدیده جهانشمول است. با این حال عده ای از این افغانها راه زندگی را برای خود در مهاجرت اول سخت یافتند و با تمام مشکلات خود را به طور قانونی و یا غیرقانونی به مرزهای کشورهای غربی رساندند. کشورهایی که برای آنها هم از نظر زبان و هم دین و فرهنگ بومی بسیار غریبه بود.
مهاجرت دوم افغانها، گاه برایشان مضر هم نبود؛ امکان بیان عقاید در محیطی آزاد، امکان ادامه تحصیل و داشتن حق کار و ازدواج با اتباع این دسته از کشورها، امکان ارتباط با سایر فرهنگها و آشنایی ایشان با زبان و فرهنگ سایر کشورهای پیشرفته، این امکان را به آنها داد تا پس از برقراری آرامش نسبی در سرزمین مادری خود، مسیر بازگشت را برای خود هموارتر ببینند.
گرچه بازگشت به کشور جنگ زده و همچنان ناپایدار افغانستان برای آنها ساده نیست، اما گروهی از این مهاجرین برای بازسازی کشور خود و شرکت در فعالیتهای اقتصادی آن، با کوله باری از تجربه های گرانبها به سرزمین خود بازگشتند تا شاید بتوانند شرایطی را فراهم آوردند تا دیگر هموطنان خود در کشور غریبه، احساس حقارت نکنند.
———————————–
*مجید خدامی: فوق لیسانس جامعه شناسی مهاجرت