انتخابات خبرگان در این دوره به چالش سنگین در درون حکومت و بین بلوک خامنهای، نظامی ـ امنیتیها و راست افراطی از یکسو و از سوی دیگر بلوک رفسنجانی ـ روحانی تبدیل شده است. چالشی که صحنه انتخابات را تحت تاثیر قرار داده است. مجلس خبرگان به عنوان مجلس فقها، تاکنون مجلس بیخاصیت بوده و وظیفه خود را نه نظارت بر عملکرد ولیفقیه و ارگانهای تحت مسئولیت او، بلکه خدمت به ولیفقیه قرار داده است. انتخابات مجلس خبرگان همانند خود مجلس خبرگان، بیخاصیتترین انتخابات در جمهوری اسلامی بوده است.
به نظر میرسد که این دوره انتخابات مجلس خبرگان برخلاف دورههای قبلی، توجه بیشتری را در میان فعالین سیاسی و مدنی جلب کرده است. این جلب توجه به انتخاب جانشین خامنهای بر میگردد. سن بالای خامنهای و مریضی او، موجب شده است که مسئله انتخاب ولیفقیه توسط مجلس خبرگان آتی مطرح شود.
انتخاب ولیفقیه و سپاه
زمانی که علی خامنهای به عنوان ولیفقیه انتخاب شد، تنها الیگارشی روحانی برکشور حاکم بود. لذا این فقها بودند که ولی فقیه را به عنوان نماینده خود انتخاب میکردند. در طی دو دهه و نیم تغییرات قابل توجهی در ساخت قدرت در جمهوری اسلامی صورت گرفته است. سپاه در این مدت وارد ساخت قدرت شده و الیگارشی روحانیت به الیگارشی روحانیت و سپاه گذر کرده است.
ولیفقیه فرد اول نظام و ستون فقرات آن است. خامنهای برای حفظ جمهوری اسلامی و موقعیت خود، به سپاه متکی شد، سپاه را تقویت کرد، حوزههای وسیعی برای فعالیت سپاه گشود و دست آن را برای چنگ انداختن بر منابع اقتصادی، دخالت در سیاست و مشارکت در تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای کلان و راهاندازی خبرگزاریها و روزنامهها باز گذاشت. خامنهای با تکیه به سپاه و نظامی ـ امنیتیها توانست اصلاحطلبان حکومتی را کنار بزند، موقعیت رفسنجانی را تضعیف کند و بر قدرت فردی خود بیافزاید. سپاه خود را صاحب اصلی نظام و انقلاب میداند و حفظ انقلاب اسلامی و ارزشهای آن را جزو رسالت خود به حساب میآورد.
با چنین نگاه و جایگاهی، بیتردید سپاه نسبت به انتخاب ولیفقیه آینده بیطرف نخواهد بود و این انتخاب را تنها به دست روحانیت نخواهد سپرد. گرچه مجلس خبرگان از فقها تشکیل شده و ولیفقیه آتی در این مجلس انتخاب میشود، ولی سپاه با توسل به ابزارهای متعددی که در اختیار دارد در انتخاب جانشین خامنهای نقش بازی خواهد کرد.
از سوی دیگر روحانیت سنتی انتخاب ولیفقیه را حق مسلم خود میداند و به سادگی حاضر نخواهد شد که سپاه فرد مطلوب خود را بر روحانیت دیکته کند. چالش بین روحانیت سنتی و سپاه، بر سر انتخاب ولیفقیه در مجلس خبرگان آتی کانونی خواهد شد. این چالش از هماکنون بر حساسیت نسبت به انتخابات مجلس خبرگان و ترکیب آن از جانب جریان های حکومتی افزوده است.
چالش بین دو بلوک
در ماههای مانده به انتخابات، چالش دیگری شکل گرفته است. چالش بین بلوک قدرت و بلوک رفسنجانی ـ روحانی. این چالش عمدتاً در تهران نمود یافته است. در تهران از جانب بلوک قدرت تا کنون احمد جنتی، محمد یزدی، محمدتقی مصباح یزدی، قربانعلی دری نجف آبادی، کاظم صدیقی، مرتضی آقا تهرانی… کاندیدا شدهاند که از چهرههای شاخص راست افراطی به حساب میآیند. در جانب دیگر علی اکبر هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی، سید حسن خمینی، موسوی بجنوردی… کاندیدا شدهاند که عمدتا اعتدالگرا هستند.
در این صفبندی در یک جانب مدافعان سرسخت ولایت مطلقه فقیه و ذوب شده در آن قرار دارند و در جانب دیگر اعتدالیونکه به ولایت فقیه نظارتپذیر معتقدند. یعنی صفبندی بین مشروعهخواهان و مشروطهطلبان در چارچوب حکومت فقها. یک طرف میخواهد تمام قدرت دست ولیفقیه باشد و طرف دیگر قدرت او را میخواهد مهار و نظارتپذیر کند. در این مدت رفسنجانی با سخنان خود به این صفبندی مضمون بخشیده است.
انتخابات دورههای قبلی نشان داده است که راست افراطی در تهران که سیاسیترین شهر ایران به حساب میآید، پایگاه چشمگیری ندارد. در حالی که بلوک رفسنجانی ـ حسن روحانی آراء بیشتری نسبت به راست افراطی دارند. در صورتی که فضا و صفبندی کنونی پابرجا بماند، آراء بلوک دوم بیشتر از آراء بلوک اول خواهد بود. یعنی مردم تهران به راست افراطی، ذوبشدگان در ولایت فقیه و مشروعهخواهان رای کمتر و به مشروطهطلبان رای بیشتری خواهند داد. در چنین حالتی میتوان گفت مردم تهران در شرایط کنونی که انتخاب دیگری در میان نیست، مشروطهطلبان را بر مشروعهخواهان ترجیح دادهاند. با این انتخابات به نوعی ولایت مطقه خامنهای به رای گذاشته میشود و از جانب اکثریت مردم تهران پاسخ منفی میگیرد.
بلوک قدرت با این اوصاف در وضعیت دشواری قرار گرفته است. رد صلاحیت رفسنجانی اینبار با هزینه سنگینتری همراه است. او رئیس مجمع تشخیص نظام و عضو مجلس خبرگان است. رد صلاحیت رفسنجانی، رد صلاحیت مجمع تشخیص مصلحت نظام و زیر سئوال رفتن خامنهای است. بدین معنی که او کسی را در راس “مجمع” گمارده که فاقد صلاحیت است. تا کنون تاکید بر این بود که مجلس خبرگان جناحی نیست و در فراسوی آنها قرار دارد. اما با رد صلاحیت رفسنجانی، مشخص خواهد که مجلس خبرگان جناحی است و تنها به جناح اصولگرایان تعلق دارد.
علی اکبر هاشمی رفسنجانی در گفتگو با روزنامه شرق (۱۲ اسفندماه ١٣٩٣) گفته بود که: “آن لحظه حساس، مهم است. برای آن لحظه حساس حتما لازم نیست رئیس باشم، کافی است عضو خبرگان باشم”. منظور او از لحظه حساس، انتخاب ولیفقیه آتی است. رفسنجانی نقش اصلی را در انتخاب علی خامنهای در سال ١٣۶٨ داشت. خامنهای دستپخت اوست. او کسی را کاندیدا کرد که کشور را به سوی وضعیت فاجعهبار پیش برده است. وضعیتی که خود رفسنجانی هم در آن نقش بارزی داشته است. رفسنجانی میخواهد این بار هم در مجلس خبرگان حضور داشته باشد تا در “لحظه حساس” انتخاب ولیفقیه آینده نقش ایفاء کند. او در چارچوب جمهوری اسلامی میخواهد کسی جایگزین خامنهای شود که نظارتپذیر باشد، به ولیفقیه مطلقه تبدیل نشود و سیاستهای متفاوتی را در داخل کشور، منطقه و در سطح جهان پیش ببرد. او نگران سپاه است که ولیفقیه مورد نظرش را برمجلس خبرگان تحمیل کند.
انتخابات مجلس خبرگان و نیروهای تحولطلب
نیروهای تحولطلب برای گذار از جمهوری اسلامی به جمهوری دمکراتیک و سکولار و نفی ساختار سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه مبارزه میکنند. مجلس خبرگان در قانون اساسی جمهوری اسلامی برای انتخاب ولیفقیه تدبیر شده است. برای نیروی مخالف ساختار سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه و انتخابات مجلس خبرگان موضوعیت ندارد. ولی در این دوره انتخابات مجلس خبرگان به نقطه تنش در درون حکومت و بین دو بلوک تبدیل شده است. تلاش گسترده برای تخریب هاشمی و حسن خمینی، فضای تنشآلودی را شکل داده است. برخی فرماندهان سپاه و چهرههای راست پیشبینی میکنند که از این تنش، “فتنه اکبر” برخیزد.
نیروهای تحولطلب نسبت به صفبندی در رابطه با مجلس خبرگان در تهران، معنی و مضمون آن و تنش بین دو بلوک و پیآمدهای آن، نمیتوانند بیاعتناء باشند. توجه به این صفبندی به معنی فراموش کردن نقش رفسنجانی در پیریزی این نظام و عملکرد آن و جنابات صورت گرفته در دوره ریاست جمهوری او نیست، بلکه جلب توجه په پیآمدهای این صفبندی است که میتواند “نه” مردم تهران به ولی فقیه و ذوبشدگان در آن باشد. لازم است که انتخابات مجلس خبرگان را پیگیری نمود و از نتایج آن علیه ولایتفقیه و به نفع روندهای دمکراتیک در کشور بهره گرفت.