نهیلیسم جایگاە مهمی در ادبیات قرن نوزدە روسیە داشت، و از جملە طریق متون ادبی داستایوسکی و ایوان تورگنیف مورد توجە قرارگرفت. درست در همین قرن بود کە نیچە، فیلسوف آلمانی، نیز بە این مقولە توجە جدی نشان داد و با اعلام مرگ خدا، جهان را در آستانە دورانی تصور کرد کە در آن پوچگرائی و مرگ معناها فرارسیدەبود.
اما پیش این فیلسوف سرکش و بدبین، در چنین دنیائی، نیهیلیسم دو وجە داشت، بە بیانی دیگر بشر برای مواجە شدن با دنیای تهی از معنا، کە در آن معانی سنتی از جهان در سطوح عمدە خود رخت بربستە بودند، دو راە پیش روی داشت: نیهیلیسم فعال و نیهیلسم پاسیو.
در نیهیلیسم فعال، مرگ خدا، خود رهائی بود و فرصتی بود جهت حضور بشر برای خلق معانی جدید و از این طریق ایجاد دنیائی دگر؛ در نیهیلیسم پاسیو، مرگ خدا معرف مرگ اخلاق بود، چنانکە داستایوسکی در رمان معروف ‘برادران کارامازوف’، مرگ خدا را تولد دنیائی نامید کە در آن همە چیز جایز است. تعبیری منفی کە جهان را در آستانە فاجعە تصور می کرد.
و مرگ معناها متولد شدەبود. دنیای سنتی اندک اندک بە تناسب تحولات تاریخی در کشورها دچار بحران می شد و در کشاکش میان سنت و مدرنیتە، همە چیز دوبارە در معرض مرگ و یا بازنگری دوبارە قرار می گرفت. حتی کارل مارکس هم دنیای جدید سرمایەداری را چنین توصیف کردەبود، دنیائی کە در آن هر چە سفت و سخت بە نظر می رسد، دود می شود و بە هوا می رود.
و این چنین جامعە ایران نیز کم کم وارد روند تحولات تاریخی عصر جدید شد، و اولین تلنگرهای بیدارکنندە جهان مدرن در جنگ میان روس و ایران قاجار خود را در نمایش تکنولوژی ابزار جنگی نشان داد و دو عهدنامە سنگین ترکمانچای و گلستان را بر کشور تحمیل کرد. عباس میرزا با شگفتی و تلخی دریافت کە رشادت سنتی سپاهیان رشید دیگر نمی تواند در مقابل سلاحهای مدرن فارغ از احساس (توپهای غران روسی)، دوام بیاورد و همە چیز خیلی سریع می تواند دود شود و بە هوا برود! شمشیری کە احساس وجود انسان را از طریق تماس خود با آن حمل می کرد، جای خود را بە توپهای جدای بدون احساس کرد.
انقلاب مشروطە و ایجاد سلسلە پهلوی، جواب جامعە ایرانی بە نیهیلیسم بود. یعنی شیوە پیشوازی کردن ایرانیان از روح دوران، در تعبیر نیچەای آن، بود. روشی برای از عهدە برآمدن.
اما ایران نتوانست با نهیلیسم فعال بە پیشواز دنیائی برود کە در آن خدا مردە بود. علیرغم همە کارهائی کە صورت گرفتند، اما مشروطە کە فرم درست و واقعی نهیلیسم فعال بود، عقب نشست و جای خود را بە استبداد رضاخانی داد کە تنها قرابت سخت افزاری با مدرنیتە داشت و از جلوەهای نرم افزاری آن، یعنی آزادی، دمکراسی و ابداع اندیشە و… گریزان بود. جائی کە انسان ایرانی قرار بود در مقابل مرگ معناهای سنتی، معانی جدیدی خلق کند، نە از توان خلق آن برآمد و نە از توان گسترش آن. جامعە در عرصە مادیت، خود را بنوعی وفق داد، اما در عرصە اندیشە و معنویت غریب باقی ماند. و درست در چنین فضائی بود کە سرانجام بە انتخاب نهیلیسم پیشا پاسیو، یعنی همان دنیای سنتی دوبارە دست زد و حتی بدتر از آن با فراخواندن دوبارە نیروهای پیشامدرن، جامعە ایران را بە سکون کشانید. و در دنیائی کە معانی گذشتە مردەاند، دیگر بە واقع نمی توان با همان معانی مردە زندگی کرد اگرچە بظاهر بە آنها جان دوبارە می بخشیم. بیهودە نیست کە بحران اخلاقی جامعە ما، برجستەتر از هر دوران دیگریست.
و انقلاب سال ۵٧، پیروزی دنیای پیشا نیهیلیسم پاسیو بود بر نهیلیسم فعال و نهیلیسم پاسیو. فراخواندن دوبارە مردگان بود برای زندگی. مردگانی کە بازگشتند و مردەگونە سکان زندگی را دوبارە در دست گرفتند. انقلاب ۵٧، در کلیت خود ترس اندیشە ایرانی بود از پذیرش نیهیلیسم در بعد فعال آن. ترس انسان ایرانی بود از ادعای خدابودن و تسلط بر سرنوشت خود از طریق عقلانیت مدرن. عقلانیتی کە در تداوم خوداندیشگی معنا می یابد و در خود ویرانگری مداوم و بازسازی مداوم. و انسان ایرانی این چنین دوبارە تسلیم گذشتە خود شد.