نظرتان در مورد ۲۲ بهمن ۱۳۸۸ و آنچه که در این روز گذشت چیست؟
یک نمایش سیاسی موفق برای گروهبندی بیت- جمکران به بهای سنگین بی اعتباری اخلاقی آن، و یک باخت تاکتیکی برای”سبز” با آموزش های نهفته در آن! برای حکومتی که عمدتا بر سر نیزه متکی است ، این نمایش قدرت بیش از همه برای بازیابی روحیه همان نیزه داران لازم آمده بود؛ نکته ای که در تحلیل های صورت گرفته از جریان ۲۲ بهمن کمتر بر آن تاکید می شود. حکومت، خیابان را در اشغال نظامی گرفت و با مصرف پول آنرا در بسته بندی جمعیت بسیجی به فروش گذاشت، اما قبل از همه برای فروش به “خودی” های اش! او به پیدا کردن مشتری در بیرون از خود، چندان امیدی ندارد. پس، در خارج از خود، هیچ اتوریته ای حکومت را حاصل نشد. حاصل هم نخواهد شد، زیرا که نمی تواند بدون تغییر چشمگیر در رفتار تاکنونی خود و بی خانه تکانی در ساختار و ترکیب خویش، آن تغییر بزرگی را که در جامعه ایران رخ داده است تغییر دهد.در واقع او مدتهاست که بازی را در عرصه عمومی باخته و دیگر نه در پی پیروزی نا ممکن، که در اندیشه جلوگیری از شکست بیشتر و وقفه در تداوم بی اعتباری هاست. برای آن، فتح اکنون در همان جلوگیری از شکست بیشتر معنی می یابد؛ او نه دارای قابلیت تعرض که در گیر دفاع ازموقعیت و جیب است! در ۲۲ بهمن ، همه تلاش حکومت فقط و فقط در جلوگیری از عرض اندام دیگر بار “سبز” در خیابان بود، همین و بس! به طنز، تنی چند از دوستان را گفتم که قطعنامه این مراسم، یک ماه پیش در همان هفته پس از شکست سیاسی و اخلاقی نیروی کودتا در روز عاشورا تحریر شده بود و شخص ولی فقیه با مدیریت مستقیم بحران، از دولت کودتا و باند نظامی –امنیتی خواسته بود که سناریو ۲۲ بهمن را مطابق مفاد آن طوری به اجرا بگذارند که او در همان عصر پیام تبریک و فتح بفرستد! یعنی، به هر قیمت که شده خیابان ها در ۲۲ بهمن رنگ “سبز” اعتراض به خود نگیرند! این، محوری ترین تصمیم حکومت در طول هفته های گذشته بود که نگذارد آنچه در روز های قدس وعاشورا تجربه شد ، دیگر بار در سالروز انقلاب به نمایش در آید. آخر مهلک می بود اگر حکومت “شیعه انقلابی”،هم در سمبلیک ترین روزشیعه شاهد شکست می شد و هم، در سالروز تولد انقلابی اش زوال را به تماشا می نشست!
در مورد “سبز” اما، باید این را گفت که این تکیه یکجانبه بر تظاهرات خیابانی آنهم در روز های شناخته شده بود که ناکام ماند و نه شکستی فراتر از آن. مسلم بود که تاکتیک غافلگیری حکومت در روزهای حکومت دچار فرسایش می شود اگر نخواهد و یا نتواند با دیگر تاکتیک ها در آمیزد. این نکته، اینجا و آنجا گفته می شد ولی شاید نیروی اعتراض خود می بایست در تجربه بدان برسد که به نظر می رسد اکنون به آن رسیده است. و در تجربه به این اصل نزدیک می شد که امید وارم شده باشد که، تاکتیک های ترکیبی و پیش از همه تاکتیک اعتصاب های موضعی، ناحیه ای و سراسری، خود مشروط به پیوست نیروی گسترده زحمت و ضد تبعیض است به جنبش اعتراضی. ندای آزادیخواهی باید با خواست عدالت و جنبش های مطالبه محور در آمیزد ؛ این بزرگترین درس روز ۲۲ بهمن است. بنابراین، هیچ شکست استراتژیکی در کار نیست هرگاه که فهم شود که ما نه با مبارزه مقطعی کوتاه مدت، بل با پیکاری طولانی روبرو هستیم . شکست استراتژیک از آن حکومت است که نمی تواند بر شکاف عمیق درون نظام خود غلبه کند و در حال دست و پنجه نرم کردن با بیشترین ابراز بیگانگی از سوی جامعه آنهم از نوع فعال اش طی همه حیات سی ساله خود است.
وسرانجام در معادله سه دهه ای بین جامعه مدنی ایران و حکومت ولایی، در پی واقعه روز ۲۲ بهمن امسال ، نکته خصلت نمای نوینی به نمایش درآمده است. نیروی اجتماعی مخالف حکومت امسال برعکس سال های پیش ، دیگر به یک اظهار نظر انفعالی بسنده نکرد که بگوید ولایت چی ها هنوز زیادند، بلکه ناظر بر صحنه و فعال در عرصه، ولایت فقیه بشدت لاغر شده را بزک کرده ای یافت که دست اندر کار فروش فربهی دروغین و پوشالی است! وقوف به این آگاهی است که نشان می دهد جنبش مدنی از چه پشتوانه قدرت استراتژیک برخوردار است.
نقاط ضعف و قدرت جنبش سبز در مرحله کنونی چیست؟
ضعف و قوت آن بر هم منطبق اند! خصلت خود بنیاد این جنبش، نشانه خود پویایی آنست ولی در همانحال همین خصلت خطر القاء بی نیازی آن از داشتن یک نقشه راه طولانی را بهمراه دارد؛ سازماندهی شبکه ای و منعطف “سبز” بیانگر تحرک آن و منبع توانمندی ایستادگی اش در برابر سرکوب متمرکز حکومتی است اما همزمان حاوی این بدآموزی نیز می تواند باشد که احتیاج به سازماندهی از نوع عمودی برای جنبش منتفی است؛ تکیه گاه شهروندی و بلوغ مدنی نیروی اجتماعی اصلی اش سمت دهنده خصلت مترقی و دمکراتیک حرکت سیاسی آن و تضمین کننده آینده این حرکت است ولی احتمالا با غفلت خطرناک از این واقعیت که نیروی آن برای غلبه بر ارتجاع و استبداد به هیچوجه کافی نیست و برعکس، اکیدا به درآمیزی آزادی و عدالت برای رسیدن به دمکراسی نیاز است. این را بزرگترین نقطه قوت جنبش باید دانست که ظرفی است برای تکثر اجتماعی و سیاسی، جایی برای پلورالیسم و تنوع و بهم رسیدن تفاوت های جنسیتی، ملی-قومی، سنی-نسلی، فکری-برنامه ای بهمدیگر، جایی که امکان ندارد رهبری کاریسما که هیچ حتی تک رهبری را برتابد، و بلاخره نقطه اتصالی برای “همه با هم”شهروندان و “نه همه با من” قبیله ای، اما اینهمه بی کانون رهبری مورد وثوق و بی رهبری هماهنگ، در اساس ارزش هایی رو به اتلاف خواهند بود و نه که مایه به بار نشستن اراده تاریخی.هر شهروند یک ستاد، حرف درستی است هر گاه که این حرف خود به ستاد رهبری متکی باشد! تاکتیک، همچون محصول خلاقیت شهروند البته که می تواند غافلگیر کننده ترین تاکتیک از آب درآید، اما به این شرط که بر یک استراتژی روشن سوار باشد؛ استراتژی که، تنها می تواند حاصل تدبیری سیستماتیک و برخاسته از دل نهادی سازمانیافته باشد.به همین دلیل، من به جای اینکه بر این مکث کنم که نقاط قوت و ضعف جنبش سبز در مرحله کنونی کدام ها هستند، معتقد به جمع بست دقیق کرده ها و نکرده های جنبش سبز هستم تا با تکیه بر نقاط قوت، بتوان برضعف های بالفعل و بالقوه نهفته در همین قدرتمندی های سبزغلبه کرد. در حال حاضر، تداوم جنبش فراگیر و دمکراتیک سبز از تعمیق و تقویت جنبش های مطالبه محورو گره خوردن این جنبش ها با جنبش سبز می گذرد، البته نه به معنی فرو رفتن در لاک حرکات صنفی بلکه با هدف همه گیر کردن جنبش سبز.لازمه انفراد ارتجاع ، محروم کردن آن از محل ارتزاق توده ای اش است. باید باور داشت که توده زحمت به سبز تعلق دارد و سبزینه گی آزادی خواهی در گرو عدالت خواهی آن.
ادامه و حرکت جنبش سبز در روزها و هفته های آینده را چگونه می بینید؟
حکومت ولایی با دولت کودتایی اش، از طریق اعمال سرکوب سازمان یافته و مقاومت در برابر هر خواست جامعه مدنی، جنبش را از نظر مضمونی و اهداف رادیکالیزه کرده است؛ این بدانمعنی است که جنبش هم از نظر نیروی اقدام و هم رهبری در مسیر دگر دیسی قرار دارد. دو موضوع تدقیق استراتژی و نوسازی سازماندهی، در حال حاضر بیشترین مشغله نیروی فکری و سمت دهنده این جنبش را تشکیل می دهند. در موضوع رهبری نیز، جنبش منطقا در مسیر تحولات قرار دارد ، اگرچه هنوز نه با نشانه های به اندازه کافی روشن. اکنون از یکسو با غیبت بخش هایی از آن شرکت کنندگان اولیه در ابراز اعتراض علیه دزدان رای مردم مواجهیم، آنانی که اهل پرداخت هزینه بالا نیستند ؛ و از سوی دیگر، وضعیت بحران اقتصادی نشان از آزاد شدن نیروهایی از طلسم سکوت دارد که وارد میدان شوند اگر، از پتانسیل ایستادگی بالایی در برابر دولت کودتا برخوردارند. یک چیز، در هر حال قطعی است: حکومت فعلا قصد عقب نشینی حداقل را هم ندارد و در واقع هم، از عقب نشینی می ترسد نه اینکه کارش از موضع قدرت باشد؛ جنبش هم آن اندازه پیش رفته است که با حکومت مستبد غیر منعطف کنار نیاید، حتی اگر در لحظه نتواند دست به تعرض بزند که در واقع نمی تواند. با این گزاره های واقعی، باید گفت که اگر چه جنبش از نفس نیفتاده و نمی افتد ولی نا کافی بودن زور خویش را دریافته است. سبز با چنین دریافتی است که خواهد توانست به یار گیری های تازه، عمدتا در داخل و به شکل تقویتی از خارج کشور، درد خویش درمان کند. من البته در موقعیتی نیستم که بیش ازاین تاکیدات، از روند های آینده پیش بینی مشخص تری ارایه دهم؛ اما با همان استحکام هشت ماه پیش، همچنان بر این باورم که ایران تغییر کرده است، و از اینرو جنبش سبز را دستکم تمرینی می باید دانست برای خیزش سبز تر بعدی، آنهم در چشم انداز نزدیک و نه که در افق کلی و دور! حکومت ولایی در بن بست است و همه چیز حکایت از آن دارد که خامنه ای، آخرین ولی فقیه خواهد بود!
راهکارهای پیشنهادی شما چه می باشد؟
اگر شما به همان جوهر گفته های من در لابلای پرسش های قبلی اکتفا کنید ، فکر می کنم که جواب خود را گرفته باشید! با اینهمه، می خواهم در این مقطع حساس و تعیین کننده برای آینده کشور، روی یک روش عمومی لازم برای همه مان، یعنی همه کسانیکه دغدغه گذار کشور از استبداد به دمکراسی را دارند تاکید کنم که به گمانم سیاست کلیدی نیز از دل آن در می آید. روش ناظر بر برآمد مستقل همه برنامه های اجتماعی و سیاسی متعلق به این جنبش ضد استبدادی و در همان حال تکیه بر اشتراکات سیاسی در عمل! یعنی فهم و باور اینکه به نمایش درآمدن تنوع ضرور برنامه ای و پلاتفورم ها در جنبش و پاسداری دمکراتیک از این غنا، آنجایی نوید دهنده دمکراتیزه شدن سیاست وفرهنگی شدن سیاست در ایران خواهد بود که حاملان این برنامه ها با حفظ استقلال شان، در موضوع گذار وارد اقدام مشترک شوند، اتحاد عمل در برابر استبداد را برگزینند و اتحاد- رقابت دمکراتیک را به هنجار و رفتار عمومی کشور بدل کنند. سیاست کلیدی مبتنی بر این رویکرد، همان انتخابات آزاد است که می تواند در همین لحظه حاضر پشتوانه ای برای وسیع ترین اتحاد های ممکن بر سر تحقق پیش شرط های یک انتخابات آزاد را در پی داشته باشد. اتحاد عمل ها در مقیاس ملی و با چشم انداز ملی. تصور من اینست که جنبش سبز در رویکرد انتخابات آزاد است که دامنه هر دم فزونتری بر خود خواهد گرفت و در اعراض از این رویکرد ملی است که می تواند بشکند. در انتخابات آزاد، هم تحول طلبان جا می گیرند و هم اصلاح طلبان؛ هم سکولار ها ، و هم نیمه سکولارها و غیرسکولار های آماده رقابت دمکراتیک؛ هم چپ اجتماعی و هم راست اقتصادی؛ همه جنبش های مطالبه محور ناظر بر رفع تبعیضات ملی – قومی، جنسیتی، مدنی، صنفی، فرهنگی، فکری، دینی و هر تبعیض دیگر در این نظام مبتنی بر کلکسیون تبعیض؛ طرفداران رقابت پذیر هر شکل از ساختار سیاسی آتی و همه و همه. انتخابات آزاد ،چون علیه حذف و به خاطر عدم حذف است لذا گذار از استبداد را شکل ملی می دهد و پایه رقابت دمکراتیک در ایران فردا را پی می ریزد. جنبش سبز، حیات ملی خود را در انتخابات آزاد می تواند جستجو کند.
همکاری اپوزیسیون چه تاثیری در روند پیشبرد جنبش و همبستگی مردم با هم خواهد داشت؟
تاثیر جدی و بسیار زیاد! هیچ جنبش بزرگی در هیچ کجای دنیا سراغ نداریم که بگونه متفرق توانسته باشد به پیش بتازد! صرفنظر از خصلت و هدف یک جنبش ، پیروزی اش در گرو وسعت نیروی حمایتی از آن و تامین و تضمین اتحاد در صفوف آنست. قبلا هم چندین بار گفته ام که گیر کار گذشته ما در انقلاب بهمن در همه با هم متجلی در آن نبوده است ، در همه با یکی شدنمان بود! تنها با شکل گیری همه با هم بود که دیو دیکتاتوری سلطنتی بیرون رفت، ولی با تبدیل این اتحاد عمومی و ملی به همه با یکی بود که دیو استبداد دینی سر بر آورد! پس،اتحاد ملی، نه تنها بد نیست که اوج شکفتگی یک ملت است و ابزاری ملی برای گذر از وضع بدخیم به امید رسیدن به موقعیتی خوش خیم. موضوع، فقط اینست که تحت هیچ شرایطی اصل تنوع و کثرت در جنبش نباید قربانی یکسان سازی دروغین شود و اتحاد، همانا اتحاد متنوع ها شناخته آید. اتحاد، یکسویه نباشد و ائتلاف، نا نوشته پیش نرود. اتحاد ،حول هدف دمکراتیک و بگونه دمکراتیک. موفقیت تاکنونی جنبش سبز هم دقیقا در یگانگی ملی آن در عین به نمایش درآمدن رنگارنگی زیبای مولفه های اش بوده است؛ موفقیتی که کامل اش نمی دانیم ولی لازم اش ارزیابی می کنیم. ما، به ائتلاف سیاسی بر زمینه اتحاد ملی نیاز داریم. ما، محتاج اتحاد آگاهانه هستیم. ما، نیازمند اقسام اتحاد عمل های ریز و درشت حول انواع مطالبات ایم. پس، شما خودتان قضاوت کنید که یک جریان سیاسی چگونه می تواند از لزوم اتحاد سخن بگوید ولی خود به آن عمل نکند؟! از ضرورت اتحاد حرف بزند ولی با ردیف کردن دهها شرط برای همکاری ها، از ورود به حیطه اتحاد عمل سر باز زند و انتظار هم داشته باشد که مورد وثوق و اعنماد مردم قرار گیرد؟! مردم معترض به استبداد، همه اش در پی اتحادند و در همه این ماهها با گفتن اینکه “ما همه با هم هستیم!” همواره ندای اتحاد را سر داده اند. با این وصف، معلوم است که همکاری اپوزیسیون چه تاثیر جدی و بسیار زیادی را بر روند پیشبرد جنبش و هبستگی مردم با هم می تواند بگذارد. و برعکس، بی پاسخ گذاشتن خواست لحظه عمومی، چه تاثیر دلسرد کننده و اعتماد شکنی! اصلا می خواهم بگویم که در مختصات سیاسی کنونی، مهمترین معیار سنجش احساس مسئولیت یک نیروی سیاسی در پیش مردم ، همانا و دقیقا در میزان باور آن به اتحاد عمل های سیاسی و مشارکت اش در امر ملی اتحاد سبز است که پدیدار می گردد. باوری که عملی ، اندازه پذیر و ملموس باشد و نه که لفظی، مبهم و نسیه !