جنون رگبار مذاب در گرمگاه روز
و یا شبی نابهنگام از فاجعه
آوار شهر بر روی اجساد انبوه
فواره خون و خونابه بر کف خانه
بر آسفالت گرم خیابان
دگر بار شما را به یادم آورد
ای تنهای شمع آجین در صبرا و شتیلا.
در میانه چکامه گلهای بیشمار
بارش بی امان رگبار گلوله ها
چه بی مهابا مرگ چون نسیم
در کوچه و خیابان می وزد
از همه سو.
می دانم، این باران رگبار چرا می بارد
به بازخوانی ستاره ها و کودکان
نمی توان رفت
می دانم، غزه غرق در خون
به بازخوانی تراژدی تکرار خویش
خواهد رفت.