بامداد امروز اولین چیزی که نظرمرا جلب کرد دو کلمه روز مادر در روز شمار دیواری بود، در حالیکه به یاد مادرم که سالهاست از دیدارش محروم هستم غمی سنگین بر دلم نشسته بود و سخنان هر باره وی را پای تلفن در ذهنم مرور میکردم ، در اینترنت دنبال شعری از فریدون مشیری به نام “مادر داشتن “میگشتم تا برای مادرم پشت تلفن بخوانم . آنگاه بود که در کمال ناباوری خبر اعدام فرزاد کمانگر و ۴ تن دیگر را خواندم. چندین بار آنرا خواندم، سایت های مختلف را نگاه کردم به امید اینکه شاید این خبر صحت نداشته باشد. اما افسوس که ظاهرا عطش این خون آشامان سیری نا پذیر است . بی اختیار عکسی از مادر فرزاد را در حالیکه تصویر دلبندش را در دست دارد جستجو کردم وآنرا در حالیکه قطره اشکی از گونه هایم روان بود بر صفحه فیس بوک خود گذاشتم و نوشتم ” مادرم روزت خجسته باد”. آیا هنوز یارای آنرا دارم که با مادرم سخن بگویم؟