به همان میزان که نظام سیاسی ما گرفتار بحرانهای تو در تو هست، اپوزسیون نطام هم در چنبره بحران اندیشه گرفتار هست. بحران اندیشه عوامل مختلفی دارد. بخشی از این بحرانها جهانی است، ولی یک بخش این بحران هم ساختگی است.
ما هم اکنون در چه موقعیتی قرار داریم؟ با پاسخ به این پرسش است که نیروهای سیاسی استراتژی و تاکتیک خود می سازند. در این سالهای که گفتمان اصلاح طلبان هژمونیک شده بود، یک سری مفاهیم را به گفتمان قالب تبدیل کرده اند. علیرغم این که در عرصه عمل شکست خورده اند، ولی هنوز این مفاهیم در ذهن بخش وسیعی از نیروهای فعال سیاسی عملکرد دارند. برای گذار از این وضعیت بحران اندیشه باید تمام مفاهیم ساخته شده توسط آنها دوباره نقد و بازشناسی گردد.
یکی از آن مفاهیم ساختگی، نوعی روایت از تاریخ ٢٠٠ سال اخیر است. تئوری ((گذار)) یکی از کلیدی ترین اندیشه اصلاح طلبان است که باقی موضوعات بر روی ان سوارند. این نگرش چنان همگانی کرده اند نقد آن را به امر ناممکن بدل شده است.
خلاصه و ساده شده این تئوری بدین شکل است. ما با یک گرایش تاریخی استبدادی مواجه هستیم که مدام خود را بازتولید می کند. در مقابل یک نیروی شورشگر داریم که می خواهد این استبداد را براندازد. در کنار این دو یک نیروی نخبه اصلاح گر داریم که می خواهد وضعیت را اصلاح کند و ما را به سمت حکومت قانون و دمکراسی از این دست ببرد. در نتیجه تاریخ معاصر ما را در ٢٠٠ سال گذشته به تقابل میان نیروی استبداد و نیروی اصلاحات فرو می کاهد. در این صورت بندی تمام نیروهای که درگیر با استبداد بوده اگاهانه حذف و به نیروی مزاحم تقلیل داده می شود.
این صورت بندی یک صورت بندی حذف است. پیشاپیش همه ی نیروها کنار گذاشته می شود و یک عده نخبه به پیش برندگان تاریخ تبدیل می شوند. یک قالب مصنوعی درست کرده اند بنام سنت و مدرنیته و می خواهند کل جامعه را درون آن حل کنند. در این قالب نیروی مادی پدیده های اجتماعی کارکرد ندارد. نقش اقتصاد سیاسی در موقعیتهای تاریخ دیده نمی شود. مقاومت جامعه و نیروهای سیاسی از قبیل نیروهای ملی و طبقاتی مزاحمان تاریخ فرض می شود. تاریخ خلاصه می شود به یک عده نخبه اصلاح گر.
برای گذر از این وضعیت بحران اندیشه باید دوباره تمام مفاهیمی که طول این سالها توسط اصلاح طلبان ساخته و پرداخته شده باز خوانی شود، و به یک صورت بندی دست یابیم که بتواند کلیت جامعه را نشان دهد.