نگو، باورم نیست که فرو پاشیده ای
زخم هایت را مرهم خواهم نهاد
نگو، باورم نیست پرچم سیاه مرگ
بر بامت بر افراشته اند
تنهاییات را سرودی خواهم کرد
پر طنین بر بام جهان
نگو، باورم نیست
سیاه پوشان مرگ اندیش
بر تو حاکم گشته اند
از ورای اندوهت، تولدی دیگر
خواهی آغازید
نگو، عشق را در قلب همیشه عاشقت
به صلابه کشیده اند
باورم نیست..
آه،
ای شهر گمشده در غبار زمان
ای شهر عصیان و فراز و ستاره
شهر عاشقان بیدار
در جهان بیداد و غارت
مراثی تو را نخواهم شنید
و نخواهم سرود
ای سرزمین حسرت و امید
سرود حماسه پایداریت
با من شعر و ترانه خواهد آغازید
بمان، ای سرزمین سرفراز
من از ناکجای این جهان
من از سرزمین حسرت و امید و عشق
با تو سخن می گویم
من از زبان سرخ بیشمار
بیشمار، انسان ها با تو سخن میگویم
بمان کوبانی سر فراز