ماه هاست دارم به این موضوع فکر می کنم که حکومتی که نخست وزیر دوران بنیانگذار انقلاب، رئیس جمهور دو دوره آن، باز رئیس جمهور دو دوره دیگر آن، رئیس مجلس چند دوره آن، تعداد زیادی از نمایندگان مجلسش در دوره های قبلی، برخی از مراجع تقلیدش، اکثریت نویسندگان و روزنامه نگارانش، تعداد زیادی از اساتید دانشگاه هایش، اکثریت دانشجوهایش و قشر روشنفکرش همه و همه خائن و جیره خوار و دست نشانده و فریب خورده و فتنه گر و برانداز از آب در امده اند چگونه می تواند سالم باشد؟
دیگر حال آدم از واژه های نخ نما شده ای چون فتنه، جیره خوار، دست نشانده ، ایادی استکبار جهانی،فریب خورده، دشمن، هتک حرمت، توهین به مقدسات و … بهم می خورد.
حال آدم بهم می خورد وقتی می بیند صدا و سیمای برای پوشاندن کشتار وحشیانه یک ملت آن هم در عاشورا ، تصاویر کف زدن چند نفر را مرتب پخش می کند و هیچ اشاره به این نمی کند که کسانی که گلوله سینه شان را شکافت و زیر چرخ خای ماشین ها له شدند انسان بودند و جانی داشتند که برای خودشان و خانواده هایشان مهم بود.
حال آدم بهم می خورد وقتی می بیند نماینده مجلسش بجای اینکه پاسدار حقوق ملت باشد و اندک ستمی بر آنها را بر نتابد کم مانده است خود باتوم به دست گیرد و بجان موکلانش افتد. بازجویانی که لباس روزنامه نگاری به تن کرده اند و مغزشان پر از توهم و دروغ و نفرت است و از پول ملت شکم خود را لبریز کرده اند و در لغتنامه ذهن حقیرشان کلمه ای جز فتنه و دشمن و انقلاب نرم و محملی نیست در این توهم و خیال ساده لوحانه مانده اند که اگر امثال میرحسین و خاتمی و کروبی دستگیر شوند خروش میلیونی خط خاشاک خواهد خوابید. انگار چون همیشه از درک این نکته ساده عاجز مانده اند که این موج مهار شدنی نیست و روز به روز و هفته به هفته و ماه به ماه قدرتمند تر و گسترده تر می شود.اینان هنوز نتواسته اند درک کنند که بازداشت و زندان و شکنجه و کشتن نتیجه نخواهد داد که اگر چنین بود تا الان داده بود. همین که ملت در هر مناسبت مصمم تر از همیشه به صحنه می آید و فریاد گسسته باد زنجیر استبداد سر می دهد باید برای درک این که سرکوب، چاره و پاسخ خواست مردم نیست کافی ست اما انگار این رسم تاریخی باید همچنان حفظ شود که دیکتاتورها همیشه دیر صدای ملت خود را می شنوند.
همیشه از خودم می پرسم که آن گروهی که با مغز هایی پر از خشم و شهوت و توهم ، باتوم بدست و اسلحه در جیب به خیابانها می آیند و باتوم بر سر دختر و پسر و مرد و زن هموطن خود می زنند و از پل ها به پایین پرتابشان می کنند و تجاوز می کنند و بروی آنها شلیک می کنند و زیر چرخ های ماشین له شان می کنند در چگونه دامنی پرورده شده اند؟ من هرگز نمی توانم باور کنم در دامن مادری که مظهر عاطفه و مهربانی و انسانیت است چنین کسانی رشد یابند.اینان از کدام قوم اند و به کدام ایین اند که چنین کینه توزانه با مردم خویش رفتار می کنند؟
پایان اینکه اگرچه اکنون این سرزمین پر است از انسانهای شریفی که به گناه مطالبه حق ملت خویش، به گناه روشنگری و آگاهی دادن، به گناه نوشتن برای آزادی و به جرم مبارزه با قانون شکنی در زندان ها و سلول هایی که نه صدایی به آنجا می رسد و نه صدایی از آنجا می آید اسیر اند و اگرچه باطوم و زنان و تجاوز و چوبه دار اسلحه تاریک اندیشان برای مهار این حرکت سبز است اما اشتباه اساسی و بزرگ آنان این است که نمی دانند و نمی فهمند که آنچه محرک این حرکت و جنبش است نه امریکا و اروپا و و نه بنیاد سوروس، نه میرحسین، نه خاتمی ، نه کروبی، نه رادیو بی بی سی، نه رادیو فردا و نه صدای امریکاست بلکه آنچه محرک این حرکت است نیروی بی پایان آن اندیشه ای است که زمانه آن فرا رسیده است و بقول رمان نویس فرانسوی ویکتور هوگوهیچ ارتشی از چنین اندیشه ای نیرومند تر نخواهد بود و دقیقا به همین خاطر است که تهدید و ارعاب ها، موج دستگیری ها و بازداشت ها و حتی کشتن ها هم در مهار این خواست عمومی ثمری نداده است بلکه خون هر کشته شده ای پرچم خونباری شده است برای فریاد های بلند تر و رسا تر.
جمله آخر اینکه گرچه تا قبل از این قیام، ناامیدی از اصلاح کشور از دروغ و خرافات و ستم،حاکم لحظه لحظه ام بود اما امروز فردا را روشن و سپید می بینم