در جزوە ‘آنچە یک انقلابی باید بداند’، منتسب بە علی اکبر صفائی فراهانی، از بورژوازی کمپرادور (وابستە) ایران در زمان شاە می گوید. نویسندە، صفت کمپرادور را بە تمام بورژوازی ایران بسط می دهد و معتقد است کە این بورژوازی در تمام زمینەهای بازرگانی، مالی و صنعتی وابستە است و منافع انحصارات بین المللی را تامین می کند. او چنین بورژوازی را فاقد خصوصیات دمکراتیک می داند و بر این باور است از وظایف خود کە ایجاد جامعە بورژوا دمکراتیک قاصر است، طبقەای کە طرفدار پروپاقرص کشتن آزادی ها، ایجاد دیکتاتوری و تامین منافع امپریالیسم است.
البتە باید گفت کە نیروهای سیاسی دیگری در همان زمان پیدا می شدند کە بر این گمان بودند کە بورژوازی ملی در ایران وجود داشت و بخشی از تضاد درون جامعە ایران عبارت بود از تضاد میان بورژوازی کمپرادور و بورژوازی ملی. شاید بتوان نیروهای جبهە ملی را برآمد سیاسی بورژوازی ملی ایران فرض کرد کە ریشە در جریان مصدق داشتند. مصدقی کە برای ملی کردن صنعت نفت خیز برداشت، و قادر بە پیشبرد آن شد.
بعد از انقلاب آنچە اتفاق افتاد، اساسا و بر مبنای جزوە ‘آنچە یک انقلابی باید بداند’، براندازی بورژوازی کمپرادور بود؛ اما در جریان انقلاب بهمن با حذف بورژوازی وابستە چە اتفاق دیگری در ساختار سرمایەداری ایران شکل گرفت؟ بیشتر نیروهای سیاسی بر این امر اتفاق نظر دارند کە خردەبورژوازی سنتی در شکل نیروهای سنتی و مذهبی عنان کشور را در دست گرفتند. در تداوم این روند ما شاهد آن هستیم کە در رژیم سیاسی جدید، شکلهای دیگری از بورژوازی در ایران نقش برجستە می یابند کە غیر کمپرادوراند و عمدتا در زیرمجموعەهای بوژوازی بوروکراتیک (دولتی)، بورژوازی سنتی یا ارگانی ـ مذهبی (در قالب بورژوازی نهادهای مذهبی، مانند آستان قدس رضوی، موجودیت دارند)، بورژوازی بازرگانی و سرانجام بورژوازی نظامی خود را باز می یابند.
اگر مهمترین دستاورد انقلاب بهمن را حذف وابستگی کشور بدانیم، حذفی کە از طریق نفی بورژوازی کمپرادور انجام شد، حال در خوانش تحولی کە در ایران قراراست اتفاق بیافتد، کە آن هم برکناری سیستم سیاسی تئوکراتیک بر کشور است، کدام بورژوازی بعنوان ستون فقرات چنین نظامی باید مورد توجە قراربگیرد تا بر دست گذاشتن بر روی آن بتوان بنیان طبقاتی نظام را نشانە رفت؟
بە نظر می رسد با توجە بە نقش بی بدیل و برجستەای کە بورژوازی سنتی و نظامی در حفظ و تداوم نظام دارند، و با توجە اینکە این دو بخش بیشتر از بخشهای دیگر معرف بنیانهای تئوکراتیک نظام و تحمیل ایدئولوژی آنند، نوک حملە جنبش دمکراتیک کشور باید اساسا متوجە آنها باشد. این دو بورژوازی درست از همان جایگاە بورژوازی کمپرادور زمان شاە برخوردارند. بورژوازی کمپرادور بتدریج تبلور سیاسی خود را در دیکتاتوری شاە بازیافت، و بورژوازی سنتی و نظامی تبلور سیاسی خود را در نظام ولایت فقیە، نظامی کە در زمان رهبری خامنەای بە اوج خود می رسد و این انتظار وجود دارد کە در ادامە موجودیت خود طلب بیشتری از سهم سیاسی و اقتصادی در کشور داشتەباشد.
اگر مبارزە سیاسی، بازتاب عمق آرایش طبقاتی درون جامعە است، پس باید سنگ پایە را مشخص کرد و تبلیغ سیاسی خود را آنجا متمرکز نمود.