گرچه مورخین سیر اندیشه در غرب ماکس اشتیرنر (۱۸۵۶-۱۸۰۶) فیلسوف آلمانی را آنارشیست میدانند او هیچگاه خود را آنارشیست ننامید. وی هم عصر مارکس و انگلس بود و در سن ۵۰ سالگی در فقر و تنهایی جوانمرگ شد. او به دلیل بدهکاریهای ناشی از فقر و ورشکستگی دوبار به زندان افتاد و همچون مارکس و انگلس و نیچه محصول جامعه طبقاتی و ارتجاع سیاسی و اجتماعی دو قرن پیش کشور آلمان بود و امروزه او را جد کبیر متافیزیک آنارشیستی بشمار می آورند.
اداره سانسور دولت پروس آنزمان پیرامون تاخیر در چاپ آثار اشتیرنر اعلان کرد که نشر کتب او جامعه و دولت را تهدید نمیکند ولی بیچارگی فلسفه اجتماعی و سیاسی را نشان میدهد. اشتیرنر میگفت در دولتی که آرامش و سکوت و خفقان بالاترین وظیفه باشد آزادیخواهان را یاغی و شورشی مینامند چون آزادی در نظر اینگونه دولت ها یعنی آزادی برای اطاعت و انجام وظیفه. مارکسیست ها امروزه اشتیرنر را نماینده یک ایده آلیسم ذهنی میدانند که فرد گرایی مطلق را نمایندگی میکرد .
ماکس اشتیرنر نام مستعار” یوهان کاسپر اسمیت”نظریه پرداز آنارشیسم و یکی از مهمترین نمایندگان فردگرایانه است. او مخالف هرگونه وحدت و همکاری دولت و کلیسا در زمان خود بود و میگفت که خدا و شاه و میهن و شیخ اشتباهی مخوف هستند که باید از طرف شورشگران و مبارزان مورد نقد و نفی قرارگیرند. اشتیرنر، نویسنده شورشگری است که به انتقاد از دین و دولت و قانون و اخلاق و کلیسا پرداخت و میگفت انسان را باید از زیر یوغ دین و کلیسا نجات داد .
مارکس و انگلس در کتاب ” ایدئولوژی آلمانی ” مدعی شدند که او مبارزه واقعی طبقاتی را تبدیل به مبارزه ایدهها کرده است. اشتیرنر پایه گذار فلسفه آنارشیسم و مخالف کمونیسم و نماینده ایده آلیسم شخصی و فردگرایی مطلق است. شورش او آنزمان علیه نظام فئودالی و حکومت سلطنتی دولت پروس بسیار قابل اهمیت بود .
اشتیرنر به مخالفت و انتقاد از لیبرالیسم و دولت ملی و پادشاهی بورژوایی نیز پرداخت. کتاب”فرد و مالکیت اش” را مهمترین اثر تاریخ فلسفه آنزمان مینامند. اثر مهم دیگر او “تاریخ ارتجاع”نام دارد . اشتیرنر آنزمان خلاف جمع گرایی پرودن از فردگرایی آنارشیستی دفاع نمود. او همچون هرتسن متفکر روس به افشای لیبرالیسم زمان خود پرداخت. وی غیر از نظرات انتقادی فویرباخ از دین، متکی به شاخه های آته ایستی و ماتریالیستی دوره روشنگری اروپا نیز بود. اشتیرنر پایه گذار نیهلیسم مدرن نیچه ای نیز است .
در ادبیات اگزستنسیالیستی قرن بیست داستایوسکی و سورن و فروید و کامو و سارتر زیر تاثیر او بودند. هنرمندان و ادیبانی مانند تورگنیف، ارنست یونکر، آندره ژید و برتون نیز بی تاثیر از او نبودند. آنارشیسم اشتیرنر بعدها در امریکا طرفداران رمانتیک بیشماری یافت. در تئوری اشتیرنر؛ همچون مقوله خدا در الهیات، فرد ورای منطق و حقیقت است .
اشتیرنر نظرات خودرا مقدمه سوسیالیسم دمکراتیک بحساب می آورد. آنارشیسم را میتوان لیبرالیسم سوسیالیستی ونه ایده کمونیستی یا سوسیالیستی دانست. او هم دولت پارلمانی لیبرالها و هم دولت مطلقه سلطنتی را زورگویانه میدانست. وی مدعی بود که سیستم حکومت کمونیستی بنام جمع و اجتماع موجب سقوط و زوال فرد میشود. در نظر او آزادی فرد نمیتواند بەوسیله جامعه بلکه باید توسط خود او صورت گیرد. کوشش آنارشیسم باید اعاده حیثیت از فرد و حمایت از او در مقابل فشار جمع و گروه باشد. اشتیرنر همچون ماکیاولی میگفت حق با کسی است که قدرت داشته باشد. انتقاد فویرباخ از دین روی او تاثیر مهمی داشت. او پیش از آمدن نیچه یک نیچه گرا بود .
اشتیرنر بجای انقلاب اجتماعی ، انقلاب درونی فرد را توصیه میکرد. طبق خواسته او هر پدیده ای که مزاحم شکوفایی فردگرایی شود باید مورد نقد و مبارزه قرارگیرد. آنارشیسم او ریشه در مکتب طبیعت گرایی داشت ونه بر اساس یک نظریه اجتماعی بود. دولت پروس آلمان آنزمان فیزیوکراتی انقلابی اشتیرنر را ضد فلسفه معرفی نمود. وی در محفل هگلی های جوان در برلین شخصا با انگلس آشنا شد. اشتیرنر با تاکید روی نقش و اهمیت فرد یکی از پیشگامان اگزستنسیالیستی اندیشمندانی مانند کامو و سارتر و یاسپارس و هایدگر است. در نظر او فرد خالق واقعیت و حقیقت است. او میگفت که انسان ذاتا نجیب و کبیر است .
امروزه اشاره میشود که اشتیرنر یکی از هگل گرایان چپ و مدافع و خالق یک نظریه فردگرایانه رادیکال در فلسفه آنارشسسم است. در ادبیات ،کتاب ” ابر انسان ” نیچه را تقلیدی از طرح فلسفی او میدانند. اشتیرنر میگفت که هیچکس نباید از فرد و انسان طلبکار باشد از جمله دولت و جامعه و بشر و دین و قانون و عقل و حقیقت. وی میگفت که حتی فرد و فردیت بر خدا و عقیده به آن برتری دارند. اشتیرنر در مورد قدرت میگفت چند مشت قوی مهمتر از دهها گونی قانون است. اندیشه های اشتیرنر در ادبیات نیز از جمله روی داستایوسکی اثر گذاشتند .