یکی از مظاهر عینی و تصویری دیکتاتوری یا شبە دیکتاتوری، تصویر فردی است بر بالای منبر در کار سخنرانی آتشین، و در زیر منبر موجی از جمعیت کە در سکوت گوش می دهند و گاه با غریو فریادها، شعارها و کف زدنهای ممتد فرد کاریزماتیک و یا شبە کاریزماتیک بالای منبر را همراهی می کنند، و نیز البتە خیل همراهان سخنران کە در یک احترام فوق بشری ایستادەاند، آنانی کە بە همراە جمعیت می جنبند، تائید می کنند و سناریوی عظیم نمایش “یک تن واحد” را کامل می کنند (در این میان تنها اسکورتها هستند کە بە علت نوع شغل خود کە محافظت از سخنران است از کل این داستان بنوعی معاف اند). در اینجا ما شاهد یک حرکت ایم، حرکتی خارق العادە و بزرگ از جمعیت بە فرد.
اما این همە ماجرا نیست. بە عبارتی دیگر این طوری نیست کە همە جهت از جمعیت بە فرد است، بلکە برعکس، جهت از فرد بە جمعیت هم هست. یک حرکت دو جانبە. بنابراین در این جا تنها فرد دیکتاتور نیست کە شخصیت می یابد، بلکە جمعیت هم شخصیت می یابد. فرد سخنران آنی را می گوید کە جمعیت می خواهد. او حرف دل آنان را می زند، البتە در جملات و گفتاری شستە رفتەتر و با منطق، استدلال و استحکامی بیشتر. در واقع همان طور کە جمعیت به دنبال فرد بالای منبر می باشد، بە همان نسبت فرد بالای منبر هم به دنبال جمعیت است. دو فلش متفاوت در قد و اندازە، اما در جهتهای متفاوت و در واقع بسوی هم. فلشهائی کە در مراحل بعدی کاملا بە “ێک” فلش تبدیل می شوند.
همە منطق داستان در حقیقت بر روی یک مبنا بنیاد نهادە شدە است، در یک تئوری غایت گرانە و تئولوژیستی، این کە قرار است نهایتا همە بە عنوان یک تن واحد ظاهر شوند و عمل کنند،… بعنوان یک فلش. قرار است یک اجتماع، جامعە یا ملت همچون یک پیکر بە منصە ظهور برسد. درست همان طور کە در تن یک انسان واحد همە چیز “واحد” ظاهر می شود و بنابراین فرد مذکور هویتی مشخص می یابد، آن اجتماع مورد نظر نیز باید در یک ساز و کار متقابل چنان عمل کند کە این وحدانیت را نشان بدهد. در چنین فضائی و با چنین نیت و حاجتی، فرد بالای منبر و جمعیت از طریق ایجاد یک فضای گفتمانی “گویندە ـ شنوندە” همراە با جوی تهییجی و حملە برندە از “تن”های مجزا و متفاوت بە تنی واحد تبدیل می شوند. این چنین ارادە جمعی ایجاد می شود، یک ارادە جمعی مبتنی بر فضائی تک بعدی و دیکتاتورمنشانە.
اگر بخواهیم آن را در یک تصویر نمایش بدهیم، می توان بە عکس یک فلش اشارە کرد کە در آن فرد بالای منبر “نوک فلش” و بقیە “تن” فلش اند. تصویری کە همە با هم با نوکی برندە جائی را نشان می دهند. اگر رهبر نباشد نوک آن نخواهد برید و اگر تن نباشد نوک از سنگینی لازم برای بریدن بهرەمند نخواهد بود. و معلوم نیست چرا حتما برای عبور از راە باید برید و درید و جاهائی را خونین و مالین کرد!
اگر بە عکس “فلش” نگاە کنیم، می بینیم کە همە اجزا با هم و بە هم وابستەاند. ظاهرا فرد بالائی منبری کە بە او غبطە می خوردیم و او را بسیار منحصر بە فرد می یافتیم، حال جزئی متصل و کاملا نزدیک بە کل جمعیت پائین منبر بە نظر می آید. بنابراین فاصلە او آن چنان کە بە نظر می رسید، دور نیست،… و بنابراین در می یابیم کە کف زدنها، شعارها و هوراهای جمعیت در اصل برای خودشان است و نە برای رهبر. آنان دارند خود را تقدیس می کنند و نە رهبر را. پس در اصل، دیکتاتور آن چنان کە در اولین نگاە بە نظر می رسد فرد بالای منبر نیست، بلکە اینجاست،… پائین. پس جمعیت برای این کە دیکتاتوری خود را حس کند بە کسی نیاز دارد، بە تنی نحیف و واحد در هیئت یک انسان، برای این کە “تنها”ی خودش آنچنان زیاد و وسیع است کە در یک نگاە قابل دیدن و کنترل نیست (یک اعتماد کمیتی).
در این فعل و انفعال عجیب دو طرفە، سرانجام و در طی یک پروسە چنان موجودی بە منصە ظهور می رسد کە وجود آن قبلا ناممکن می نمود، ولی حالا ممکن است. افرادی کە در زندگی روزمرە از هر لحاظ موجوداتی مجزا و جدایند حال بە تنی واحد تبدیل می شوند و این تن واحد چقدر اطمینان از خود ترشح می کند.
پس آنگاە کە بر روی صفحە تلویزیونها شاهد چنین سخنرانی ها و مراسمی از تقدیس هستیم، غضە نخوریم کە مردمی دارند ناآگاهانە خود را تحقیر و فردی را بر بالای منبر تقدیس می کنند، زیرا آنچە می گذرد در حقیقت روند تقدیسی دوجانبە و یا روند تحقیری دوجانبە است (بستە بە نگاە). درست است کە همە نگاه ها رو بە سوی آن فرد دارد، اما در اصل همە دارند بە خودشان نگاە می کنند، بە جز رهبر کە دارد البتە بە یک کل بی چهرە نگاە می کند.
با توضیحات و توصیفات بالا می توان بە مشخصات فورمولە شدە چندی از تئوری “تن واحد” در عرصە اجتماعی رسید:
ـ الزام وجود رهبر ـ تودە،
ـ رابطە یکجانبە گفتمانی،
ـ یک فضای تهییجی،
ـ الزام وجود اشکال تیز و پهن،
ـ توانائی دیدن خود در رهبر، بشرط توانائی رهبر در ندیدن چهرە آنان،
ـ و سرانجام اعتقاد بە این کە راە بریدنی و دریدنی است، نە گذشتنی.
در تئوری “تن واحد” کە در آن ایدە عمومی بە حقیقت مطلق و بلامنازع تبدیل می شود، حتی در فرم شناخت شناسی و فلسفی آن چنان سادە می شود کە همە چیز تا بی نهایت بسیار واضح و آشکار بە نظر می رسد، و این وضوح و آشکارگی تنها بە یک چیز احتیاج دارد کە آن نیز همانا ایجاد تن واحد برای عمل واحد است و بس.
اما نباید از چنین نگاهی در مورد عمل و تن واحد بە عدم ضرورت عمل و تن واحد رسید. هر ارگان اجتماعی زندەای بە این کیفیت نیاز دارد. آنچە قابل نقد است همانا پروسەهای ایجاد تن و عمل واحد در یک سیستم دیکتاتوری است. پروسەهائی کە در آن از کنش های متفاوت معنائی و روابط چند جانبە داد و ستانی خبری نیست. پروسەهائی کە در آن عمل و تن واحد در یک پروسە یک طرفە معنائی و رفتاری درست می شوند.
بە این معنا درستترین راە ایجاد عمل و تن واحد، پروسەای است کە در آن دمکراسی، آزادی بیان، عدم کیش شخصیت، نهادهای مدنی و سرانجام یک قدرت انتخابی وجود داشتە باشند. در غیر این صورت، عمل و تن واحد همانی خواهد بود کە بدان اشارە شد: عمل و تن واحدی در راستای ایجاد و تقویت دیکتاتوری.