فرد براساس یک شرایط معین بیرونی فرد میماند، بعنوان یک یکپارچگی. این یکپارچگی چیزیست که سلامت می نامیم.
تمام مراکز کنترل و فرماندهی درونی نیز بر أساس این شرایط قرار دارند و در چارچوبی مشخص، معین، و قطعی از یکسو، و بین دو طیف در گرایش، از سوی دیگر عمل کرده و نوسان می کنند.
این بدینمعنی میباشد که سلامت حاصل عملکرد امتزاجًی ( کمولایتیو) دو محور میباشد، یکی محور قطعیات یا “دولت” (استیت)، دیگری، محور گرایشها یا “حکومت” (گاورنمنت).
این وضعیت در حقیقت چیزیست که ” مقاومت و تغییر” نامیده شده است (رزیستنس اند اداپتایشن)، یا “ستیز و اخت”.
بهمین دلیل، از میان رفتن تناسب بین ایندو “ستیز و اخت” و فاجعه أمیز تر، غلبه ماندگار یکی بر دیگری، فرد را اصولا در مسیر تبدیل (یعنی در سطح “دولت”- استیت یا “بودن”) قرار میدهد و نه تغییر(در سطح “حکومت” – گاورنمنت یا “شدن”).
اگر این اتفاق کماکان در چارچوب معینات و گرایشات فوق نماند، عملا فرد در سمت و مسیر تجزیه و بازگشت به عناصر نخستین هستی قرار میگیرد، که در حقیقت چیزیست که مرگ مینامیم. اگر این تجزیه و بازگشت، از تناسبی معین خارج شوند، پدیده یی از قبیل التزایمر و مشابه پیش میاید، که بمعنی مرگ تدریجی موضعی میباشد ( گرادوال پارتشیال دث). بطریقی، نوعی وضعیت ابهام در بین زندگی و مرگ. حال نکته اصلی من اینجاست که اگر براساس دستاوردهای حوزه فن اوری اطلاعات و ارتباطات ببینیم، این روند میتواند در جهت عکس نیز اتفاق بیافتد.
که بمعنی اینستکه، تردید و ابهام، و غلبه شکاکیت به سمت روندی عکس روند فوق اتفاق می افتد.
و در اینجا، أوج این نظر، که باصطلاح یکپارچگی روح و جسم، اندیشه و عمل، شرط بنیادی اصولا هم وجودی، و هم سلامتی فرد می باشد.
در أدیان، این را إیمان، عاقبت گرایی و پیامد سنجی نامیده اند.
تمام اینها بدین معنی هستند که فرد هم واقعیت است و هم خیال.
خیال زیادی غیر مرتبط با واقعیت، واقعیت زیادی غیر مرتبط با خیال، هردو نابود کننده هستند.
چرا؟
راه حلها در عمل به اثبات میرسند، نتیجه عمل ها از درستی راه حلها، تایید و معیین میشوند.
میخواستم استأرت ماشین را باز کنم، بهیچوجه جا نبود که حتا دستم را به ان برسانم.
از این استدلال حرکت کردم که بالاخره قاعدتا نباید تعمیرگاههای تعلیم دیده، تمام یک سمت موتور را باز کنند تا یک عنصر کوچک را تعویض یا تعمیر کنند. پس، یک سمت “موجود ندیده ” ( قسمتی نهان از خود واقعیت کل) وجود دارد که با سایر حس ها یا ترکیبی از آنها ( که اندیشه مینامیم)، قابل ادراک میشود، و این ترکیب فقط در عمل امکان پذیر است، زیرا عمل، در حقیقت، برنامه نویسی یا برنامه ریزی زمان حقیقی است، یعنی آنچه در دیجیتال قابل ادراک و حل نیست، در انالوگ قابل ادراک و حل میشود، و بالعکس – کار بجایی کشید که تنها دستهای من بدون کمک بینایی، بارها استأرت را باز کردند و بستند و امتحان کردند.
در مقیاس کلان، علم و تاریخ، یا قطعیات و گرایشات. یا بترتیب،”دولت” (استیت)، و “حکومت” (گاورنمنت).
ادراک یک کاسه ایندو، کلا ارث پیش صنعتی است از یکسو، و تاخیر درشکلگیری اندیشه مفهومی نظام مند از سوی دیگر، و بالاخره، پیش آمدن تحولات روسیه و جنگ سرد و بطریقی، اولویت تاریخی و مطلق دفاعی و بنابراین، غلبه نسبتا طولانی سیاست برنظر. که امروز حتما باید تمایزو تشخیص اینها را در نظریه فرا بگیریم. انتقال این یک کاسگی “دولت (استیت) و “حکومت” (گارونمنت) به دنیای صنعتی، از یکسو، یک ادراک اشراق گرایانه ازامر اجتماعی یا گرایش ضد تاریخیگری میباشد، واز سوی دیگر، مانع شکلگیری دموکراتیک و عدالت جویانه یا گذاراز جمع به جامعه، میشود- ضعف مرکزی چپ ایران و موجب ادراک و نفوذ گسترده آنارشیسم و نیچه گرایی. و همزمان، تمایل به هگلی های راست در آنچه خیلی عامیانه فلسفه نامیده شده است. نه تنها در نسلهای جدید و جوان، بلکه در صاحب نامها نیز که در دوره خود به ضرورتهای زمانه یشان، پاسخ موفقیت آمیز نیز داده اند، اما تداومشان در تحولات امروز جهان، تحولات اجتماعی و تاریخی را به سرگشتگی و ناتوانی می برند.
=============================
نوشته از سهراب فیض آبادی
پنجشنبه، ۲۰۱۶/۰۲/۲۵
برای سایر نوشته ها از این نویسنده به آدرس زیر مراجعه شود: