اکنون ایالات متحده امریکا به منش و دیدگاه های آقای ترامپ رای مثبت داده و یک تغییر کیفی در شیوه حکمرانی بر امریکا و رابطه آن کشور با جهان در شرف وقوع است. برخی صاحب نظران این دیدگاه را محافظهکاریِ ملی گرا، یا national conservatism مینامند. برخی دیگر از اصطلاح محافظه کاری پوپولیستی، یا نئوفاشیسم استفاده میکنند. از آنجا که عنوان «ناسیونال کنسرواتیسم» از عناوین دیگر رایج تر است صاحب این قلم نیز همین عنوان را برگزیده است. به علاوه در این مقاله فرض بر این است که تفاوت ناسیونال کنسرواتیسم و نئولیبرالیسم ماهوی است.
شناخت ویژگی ها و دنیامیسم درونی محافظه کاری ملی موضوع بحث این نوشته نیست. مقاله در ابتدا به این پرسش پاسخ می دهد که احزاب محافظهکار ملیگرا تا چه حد در جوامع سرمایه داری پیشرفته شانس غلبه دارند؟ و آیا، مثل نئولیبرالیسم، افق های تازه ای به روی جهان سرمایه داری خواهد گشود یا نه؟ آیا جهانی شدن و دموکراسی لیبرال، دوباره بازسازی شده و اعتبار خود را باز خواهند یافت یا نه؟ لذا مقاله فقط به کشورهایی که دموکراسی لیبرال در آن ها استقرار داشته می پردازد و به در سایر مناطق، از جمله چین و روسیه، ورود نمی کند.
تحولات ناشی از پیدایش اولیگارک های تریلیونر – و نیز شتابگیری انقلاب تکنولوژیک، به ویژه گسترش هوش مصنوعی – و نقش آنان در سیاست و اقتصاد، و ارتباط آن با ناسیونال کنسرواتیسم، موضوع این مقاله نیست. اما فقط نظر به اهمیت این ارتباط در امریکا، در فرازهای پایانی مورد اشاره ای کوتاه قرار گرفته است.
مقاله حاضر در واقع دو قسمت است. در قسمت اول وضعیت فعلی احزاب محافظه کار ملی گرا در اروپا، در شرق دور، در اقیانوسیه، در کانادا، و سپس وضعیت جاری در امریکا، با کمی توضیح بیشتر، مرور شده است. در قسمت دوم چشم اندازهای نزدیک، میان مدت و افق های دورتر دینامیسم سیاسی در ایالات متحده و جهان سرمایه داری پیشرفته ردگیری شده است.
قسمت اول: در وضع جاری
-
در اروپا:
- آلمان
در آلمان طی دهه ها گرایش های میانه چپ و میانه راست با کسب حمایت اکثریتی بسیار بالا دینامیسم سیاست را شکل داده و از پولاریزاسیون جلوگیری کرده اند. در آلمان فاصله سیاست سوسیال دموکرات ها و لیبرال دموکرات ها مسیحی ها، در مقایسه با سایر کشورها بسیار محدودتر بوده است. طی یک دوره طولانی احزاب اصلی حکومت ائتلافی داشته اند. اما طی ۵ ساله اخیر، حزب دست راستی آلترناتیو برای آلمان AfD با شتاب بسیار گسترش یافته و تقریبا نیمی از آرای حزب سوسیال دموکرات SPD در غرب آلمان، و بخشی از آراء دموکرات مسیحی ها CDU در قسمت های شرقی آلمان را بلعیده و به دومین حزب بزرگ آلمان، بعد از CDU، تبدیل شده است.
طی دوره های اخیر رای دموکرات مسیحی ها تقریبا حدود ۳۱%، حزب آلترناتیو ۲۰ تا ۲۲ درصد، و رای سوسیال دموکرات ها، پس از یک ریزش ۴۰ درصدی، به ۱۹% رسیده است. احزاب لیبرال و سبز هم مقداری رای از دست داده اند.
آیا بحران سیاسی و سقوط شولتز و برگذاری انتخابات زودرس در آلمان با تغییر وضعیت سیاسی در امریکا بی ارتباط ست؟ درست مثل استارمر رهبر حزب کارگر بریتانیا، شولتز رهبر حزب سوسیال دموکرات آلمان هم به اشکال مختلف نارضایی خود از ترامپ انتقاد – و به ایلان ماسک به خاطر حمایت فعال از حزب آلترناتیو – آشکارا اعتراض کرده. به هر حال بسیار بعید است که آلمان به رهبری AfD تن دهد. اما ادامه وضع موجود هم تقریبا ناممکن است. بر پایه نظر سنجی هائی که نقل شد، در هر حال در سیاست آلمان، در قلمرو لیبرال دموکراسی باقی می ماند اما چرخش به راست در چارچوب لیبرال دموکراسی کاملا قابل پیش بینی است.
- مجارستان:
ویکتور اوربان، نخستوزیر مجارستان، رهبری حزب فیدز (Fidesz) را بر عهده دارد که یک حزب محافظهکار ملی گراست. دولت او به مؤسساتی را که دیدگاههای محافظهکاری ملی را در اروپا و ایالات متحده ترویج می کنند، مانند مؤسسه دانوب و کنفرانس محافظهکاری ملی، تأمین مالی کرده است. اوربان از نخستین رهبران اروپایی که ترامپ آنها را به واشنگتن دعوت کرده و با آنها دیدار داشته است. موقعیت آقای اوربان و جایگاه ناسیونال کنسرواتیسم در مجارستان فعلا محکم است. او ابتکارهای معینی برای درست کردن یک ائتلاف اروپایی از احزاب مدافع محافظه کار ملی گرا را فعالانه پی می گیرد. اوربان از نخستین رهبرانی بود که با پیروزی ترامپ به دیدار او رفتند.
- فرانسه:
مارین لوپن، رهبر حزب راستگرای تجمع ملی (Rassemblement National) است که بر حاکمیت ملی و سیاستهای مهاجرتی محدود تمرکز دارد. بخران اخیر پس از انتخابات فرانسه حاکی از عقب نشینی لیبرال دموکراسی در فرانسه است. ائتلاف راست میانه در انتخابات ۲۰۲۲ حدود ۵۳ درصد ارا را در اختیار داشت. این آرا طی ۳ سال به حدود ۳۹.۸ درصد تنزل یافته. به احتمال قوی سرنوشت دولت فرانسوا بایرو سرنوشت از میشل بارنیه متفاوت نخواهد بود. حزب تجمع ملی، با دیدگاه های محافظه کاری ملی گرایانه، به قوی ترین تشکل سیاسی فرانسه به رهبری مارین لوپن، تبدیل شده است. هرچند حزب او، برخلاف امریکا، بسیار بعید است اکثریت بیاورد.
- ایتالیا:
جورجیا ملونی، نخستوزیر ایتالیا، رهبر حزب برادران ایتالیا (Fratelli d’Italia) است که بر ارزشهای سنتی و هویت ملی تأکید دارد. او از اولین رهبران اروپاییست که قبل از استقرار ترامپ در کاخ سفید برای دیدار با وی به واشنگتن دعوت شد. این حزب از بقایای نئوفاشیست ها تشکیل شده و حدود ۲۸ درصد آراء عمومی را کسب کرده است. FdI در ائتلاف با دو حزب دیگر قدرت را در دست دارد. خانم لوپن و خانم ملونی مواضع و رفتارهای حدودا مشابه هم دارند. آنها اخیرا مواضع خود را تعدیل کرده اند و ناسیونال کنسرواتیسم نوع ترامپ فاصله دارند.
- اتریش:
حزب آزادی اتریش (FPÖ) به رهبری هربرت کیکل به خاطر مواضع محافظهکارانه ملی خود، به ویژه در مورد مهاجرت و حاکمیت ملی، شناخته میشود. این حزب در حال حاضر با ۳۱ درصد کرسی ها، قوی ترین حزب سیاسی در اطریش است. اما اگر امروز انتخابات تجدید شود FPÖ حدود ۴۰ درصد کرسی ها را فتح خواهد کرد. چند روز پیش رهبر FPÖ آقای کیکل از سوی رئیس جمهور مامور تشکیل دولت شده است. . اما هنوز هم بعید است بتواند – در برابر چپ میانه SPO با ۲۲ درصد و راست لیبرال OVP با ۲۸ درصد – به تنهایی دولت با ثباتی تشکیل دهد. لذا امکان تشکیل حکومت ائتلافی با لیبرال های راستگرا OVP منتفی نیست.
- لهستان:
حزب قانون و عدالت (Prawo i Sprawiedliwość) به رهبری یاروسلاو کاچینسکی اصول محافظهکاری ملی گرا را نمایندگی میکند و بر حاکمیت لهستان، ارزشهای سنتی و بدبینی نسبت به اتحادیه اروپا تأکید دارد. این حزب بزرگترین حزب سیاسی لهستان است و حدود ۳۵ درصد آرا را در اختیار دارد. با این حال حکومت لهستان را در حال حاضر ائتلاف ۱۵ اکتبر رهبری می کند. این ائتلاف متشکل از احزاب لیبرال دموکرات و سوسیال دموکرات و طرفدار اتحادیه اروپا به رهبری دونالد توسک است. در ماه مه امسال انتخابات ریاست جمهوری برگذار می شود. این انتخابات یک چالش جدی است بین راست افراطی PiS و ائتلاف مدنی (ائتلاف ۱۵ اکتبر).
- هلند:
حزب برای آزادی (PVV, Partij voor de Vrijheid) به رهبری خیرت ویلدرز به خاطر سیاستهای محافظهکارانه ملی و ضد مهاجرت شناخته شده است. این حزب تعداد کرسی های خود در پارلمان هلند را در انتخابات پارسال دو برابر کرد و به بزرگترین حزب هلند تبدیل شد با کسب بیش از یک چهارم آراء. تناسب قدرت احزاب در هلند خیلی شبیه اطریش است.
- سوئد:
حزب دموکراتهای سوئد (Sverige Demokraterna) به رهبری جیمی اوکسون، طرفدار محافظهکاری ملی است و بر کنترل مهاجرت و حفظ هویت فرهنگی سوئد تمرکز دارد. این حزب صاحب ۲۰ درصد آرا است و در ائتلاف حاکم حضور دارد. رهبری حکومت دست راست میانه، با تمایل لیبرال دموکرات است. دو ائتلاف بزرگ سوئد، به رهبری چپ میانه و راست میانه هر یک نزدیک به ۵۰ درصد آرا را در اختیار دارند. در سوئد زمینه برای رهبری محافظه کاران ملیگرا وجود ندارد.
- بریتانیا
صحبت از بلعیده شدن حزب محافظهکار توسط حزب رفرم به رهبری نایجل فاراژ در میان است. حزب محافظه کار دهسال است که در بحران کشنده گرفتار است. در چند سال اخیر رهبری حزب دست آقای سوناک هندیالاصل بود. و اخیرا در دست یک خانم جوان نیجریهای، کِمی بادِنوک Kemi Badenoch است. دلیل اصلی بحران چالش سفیدپوست گرایان دست راستی و حامی محافظه کاری ملی و طرفداران لیبرال دموکراسی است. هم اکنون حزب دست راستی نایجل فاراژ حزب دوم بریتانیا شده ست و شمار اعضای آن از حزب خانم بادِنوک پیشی گرفته. نیک کَندی، Nick Kandy میلیاردر انگیسی و پشتیبان اصلی حزب محافظهکار، گفته پولی را که صرف پیروزی به محافظهکاران میکرد حالا به حزب رفرم میدهد.
جالب توجه است که حزب کارگر در انتخابات اخیر اعضای خود را برای مبارزه با ترامپ به امریکا فرستاده بود. کییر استارمر رهبر جناح لیبرال حزب کارگر و نخست وزیر بریتانیا، هم اکنون زیر فشار خرد کننده است.
با این همه ساختار قدرت و دینامیسم سیاست در بریتانیا به گونه ایست که بسیار بعید است محافظه کاران ملی حزب رفرم در انتخابات آتی، زودرس یا عادی، پیروز شوند.
- ایرلند
ایرلند کشوری است که در آن نیروهای چپ دموکرات و پیشرو progressive در آن حیات و سنت سیاسی طولانی دارند. کشوری که، زمینه مقابله با سیاست های حاکم بر بریتانیا در آنجا بسیار نیرومند بوده است. لذا در میان کشورهای اروپایی ایرلند یکی از کشورهایی است که در آن زمینه برای غلبه محافظه کاری ملی گرایانه و پوپولیستی به سبک ترامپ در آن زمینه گسترده و عمیق ندارد. در طول تاریخ بین جناح های سیاسی در حزب دموکرات امریکا و جناح های سیاسی در ایرلند پیوندهای عمیق و گسترده وجود داشته است. نیروهای دست راستی و محافظه کار، برخلاف بریتانیا، در تاریخ اخیر ایرلند هیچگاه حمایت اکثریت را نداشته اند. تمایل به ماندن در اتحادیه اروپا در ایرلند بسیار قوی است.
- بقیه اروپا
در بررسی فوق دینامیسم سیاست در اسپانیا، پرتقال، یونان، بلژیک، دانمارک، نروژ و فنلاند مورد اشاره قرار نگرفت. اما تاریخ و سنن احزاب سیاسی در کشورهای فوق هم نشانه های نیرومندی از امکان برتری یافتن راست افراطی را بازتاب نمی دهد. تمایل به ناسیونال کنسرواتیسم در کشورهای اروپای شرقی البته جدی تر است و در برخی شانس غلبه دارد. هرچند وزن سیاسی آن کشورها به نسبت اروپای غربی به مراتب کمتر است.
- روح حاکم بر اروپا
با در نظر داشت گزارش فوق می توان پیش بینی کرد که طیفی از نیروهای میانه، از لیبرال ها تا محافظه کاران سنتی و سوسیال دموکرات ها، و مدافع بقای اتحادیه اروپا، روح حاکم بر اروپای غربی را در حالی نمایندگی خواهند کرد و چالش اصلی آنها در وضع حاضر با راست افراطی و مخالف اتحادیه در کشور خود از یک سو، و مواجهه با سیاست های ناسیونالیستی و برتری جویانه ایالت متحده امریکا به رهبری ترامپ، از سوی دیگر، است.
- کانادا
تحول وضعیت سیاسی در کانادا به عینه مشابه همان روندی است که در بریتانیا در جریان است. جاستین ترودو که ۹ سال پیش دو برابر حزب محافظه کار در پارلمان کرسی داشت، زمینه را اکنون به حزب راستگرای محافظه کار، به رهبری پیر پوالیور باخته است. امروز نسبت محبوبیت حزبش به حزب محافظه کار نزدیک به یک سوم است.
جالب توجه است که همان نوع جبهه بندی و رقابتی جریان داشته که در حزب محافظه کار بریتانیا طی سال های اخیر جریان داشت. منتها در بریتانیا محافظه کاران سنتی (توری ها) دارند زمینه را به حزب جدیدالتاسیس رفرم می بازند، در کانادا محافظه کاران پراگماتیک و عقلانیت گرا، به رهبری هارپر، بازی را به پوپولیست های راستگرا به رهبری پیر پوالیور، باخته اند، دقیقا مثل تحولی که در حزب جمهوری خواه (محافظه کار) در امریکا رخ داد.
به این ترتیب، در سال های حکمرانی ترامپ، امکان غلبه محافظه کاران ملی گرا و پوپولیست در کانادا جدی تر از کشورهای اصلی اروپاست.
-
شرق دور
- ژاپن
خیلی جالب توجه است که تحولات در ژاپن و کره جنوبی اما در جهت عکس سیر می کند. نزدیکترین همفکران ترامپ، پیروان مکتب مرحوم شینزو آبه، یعنی محافظهکاری ملیگرایانه، در انتخابات اخیر (اکتبر ۲۴) شکست خوردند و حزب ایشان، حزب لیبرال دموکرات LDP، اکثریت را از دست داد و حزب دموکرات قانون اساسیCDP، حامل رویکردهای لیبرال دموکراتیک، کرسیهای زیادتری به دست آورد.
- کره جنوبی
در کره جنوبی هم دقیقا، مثل ژاپن، همین رویکرد واگرایانه در حال گسترش است. پرزیدنت یون سوک یول، مدافع سیاستهای دست راستی و محافظهکارانه و مدافع فرادستی سرمایههای کلان و همراهی بیشتر با امریکا و ترامپ است. نیروهای مدافع او در مقابل اکثریت قاطع ۶۴ در صدی در پارلمان، و مدافع رویکردهای لیبرال دموکراتیک، همچنان ایستادگی میکنند. پرزیدنت یون به اتهام توسل به کودتا هم اکنون تحت پیگرد قانونی قرار دارد.
تا اینجا هنوز برآمدی که نشان دهد با آمدن ترامپ موقعیت یون و دست راستی های محافظه کار در جامعه تقویت شده شکل نگرفته و او همچنان در موقعیت تدافعی است.
-
اقیانوسیه
- استرالیا
ساختار سیاست و قدرت در استرالیا در حال حاضر خیلی شبیه بریتانیاست. یعنی حزب کارگر استرالیا ALP، به رهبری آقای آنتونی آلبانیز، Athony Albanese اکثریت مطلق را در پارلمان در دست دارد و ائتلاف دو حزب دست راستی، با فاصله ای نسبتا زیاد از حزب کارگر، اقلیت پارلمان را تشکیل می دهد. خاستگاه محافظه کاری ملی گرا در درون ائتلاف راست میانه متشکل از حزب لیبرال و حزب ملی استرالیا قرار دارد و بر خلاف پوپولیست های بریتانیا و حزب رفرم، ظن غالب این است که رهبر حزب لیبرال، آقای پیتر داتون Peter Dutton آن حزب را به سمت محافظه کاری ملی گرایانه سوق دهد و نه این که راستگرایان افراطی حزب جدیدی درست کنند.
- نیوزیلند
بافتار و ساختار قدرت سیاسی در نیوزیلند هم کمابیش شبیه بریتانیاست. منتها حزب کارگر به رهبری خانم جاسیندا آردن ، که در انتخابات ۲۰۲۰ بیش از ۵۰ درصد آرا را داشت، در انتخابات ۲۰۲۳، فقط ۲۵ درصد آرا را به دست آورد و حکومت را به حزب ملی نیوزیلند، با ۴۰ درصد آرا واگذار کرد. در حال حاضر حزب ملی به رهبری کریستوفر لاکسان Christopher Luxon در ائتلاف با حزب «نیوزیلند اول» و حزب «اقدام نیوزیلند» دولت ائتلافی تشکیل داده و رویکرد لیبرال دموکراتیک بر کشور غالب است. مثل انگستان امکان غلبه راست افراطی در نیوزیلند ضفیف است و سنن سوسیال دموکراتیک و لیبرال دموکراتیک، مثل بریتانیا، ریشه های عمیق دارد. خانم هلن کلارک و خانم جاسیندا آردن، رهبر قبلی و رهبر فعلی حزب کارگر نیوزیلند، مثل خانم مرکل و آقای اوباما، از سرشناس ترین شخصیت های تاثیر گذار و معتبر در عرصه بین المللی به شمار میروند.
-
در ایالات متحده
- شعارهای ترامپ
در حزب جمهوری خواه همواره دیدگاههای متنوع محافظهکارانه وجود داشته است ، اما در حال حاضر رهبری دونالد ترامپ، کاملا مسلط و بلامنازع است. شعارهای او، اول آمریکا و عظمت را به امریکا برگردانیم Make America Great Again) MAGA) تبلیغات نخبه ستیزانه او هم حمایت اکثریت توده مردم امریکا را جلب کرده و هم حزب جمهوری خواه را حول خود متحد کرده است. برگماشتگان ترامپ از وفادارترین مبلغان MAGA هستند. مقابله با مهاجرت و محافظت اقتصادی economic protectionism عمدهترین مولفه های سیاست اقتصادی MAGA است که به MAGANOMICS شهرت یافته.
- تمرکز بیسابقه قدرت
به یک دستی و حرف شنو بودن کابینه ترامپ باید اضافه کرد همراهی هر دو مجلس امریکا، و نیز اکثریت قضات دیوان عالی را. در کمتر دوره ای بوده که نظام حکمرانی در امریکا تحت رهبری یک فرد تا این حد یک دست و متحد بوده باشد. شاید او به فرادست ترین رئیس جمهور امریکا بدل شود. باید انتظار داشت که این حد از تمرکز قدرت موجب شود بسیاری از سیاست ها و برنامه های او بی مهابا به اجرا گذارد.
- نسخه های پوپولیستی
اما آیا این حد از تمرکز قدرت در بالا، و حمایت اجتماعی در پائین، برای پیشبرد و تحقق شعارهای اصلی ترامپ کافی است؟ آیا با کاربست سیاست های آقای ترامپ کُندی رشد اقتصاد امریکا در مقایسه با شتاب رشد اقتصاد جهانی را جبران می کند؟
کارشناسان اقتصادی اجماع دارند که مهمترین سیاستهای اقتصادی ترامپ maganomics، یعنی تعرفه گمرکی و اخراج مهاجران بدون مدرک، درمانگر نیست و به تسریع رشد اقتصاد امریکا کمک نخواهد کرد. سیاست های پوپولیستی برای جلب حمایت توده کارآمدی دارد. اما یقینا وضعیت اقتصادی را تسریع نخواهد کرد. آن را کُندتر خواهد کرد.
قابل توجه است که نگاه اولیگارک هائی مثل ایلان ماسک، متحد نیرومند امروز ترامپ، بااصول maganomics زاویه فاحش دارد. نگاه او البته مثل ترامپ مقررات ستیزانه، بلند پروازانه، و سلطه جویانه است. اما تسهیل مهاجرت نخبگان، مقررات زدایی از پویش سرمایه در بازارهای جهانی، نوآوری منابع انرژی، و تزریق بیرحمانه تکنولوژی به ساختارهای بوروکراتیک، از زمره بلند پروازی های اوست. که با نگاه نخبه ستیز و پروتکشنیستی ترامپ تقابل دارد. استیو بانن، استراتژیت ترامپ در دور قبل حال تمام قد علیه ماسک برخاسته.
هنوز زود است بگوئیم در نبرد فعلی نقشه های ماسک بیشتر پیش خواهد رفت یا نقشه های پوپولیست ها. اما دو چیز مسلم است: اول این که در جامعه ای عمیقا نهادمند مثل امریکا راه حل پوپولیسیتی، چون بر رشد اقتصادی اثر منفی دارد، دوام زیاد نخواهد داشت. دوم این که در امریکا روند انباشت سرمایه و تمرکز قدرت بیشتر در دست اولیگارک ها، و تاثیر آنها بر سیاست حکومت، با سرعت رو به افزایش است.
- ناسیونالیسم عظمت طلبانه
ناسیونالیسم ترامپ ناسیونالیسمی شوونیستی است و حاصل آن تشدید خصومت با سایر ملت ها. آقای ترامپ هنوز به قدرت نرسیده درباره کنترل آبراه پاناما، تغییر نام خلیج مکزیک به خلیح امریکا، الحاق کانادا به امریکا، و تسخیر قاره گرینلند، لفاظی کرده است. او با قاره اروپا نه به مثابه یک متحد، که به مثابه رقیب رفتار می کند. کارشناسان امور بین الملل اجماع دارند که رهبری آقای ترامپ رابطه امریکا و نزدیک ترین و نیرومندترین متحد آن، اتحادیه اروپا را تحکیم نخواهد کرد. در حالی که این حس جدایی و رقابت میان شهروندان اروپا و امریکا در طول قرن گذشته هرگز وجود نداشته. درست برعکس در طول تاریخ حس تعلق و پیوند میان اروپائیان و امریکائیان کاملا عمیق بوده است. لذا به نظر می رسد برخورد منفی ترامپ به اروپا به ریزش آراء و تضعیف ناسیونال کنسرواتیسم در امریکا بیشتر کمک خواهد کرد یا به انسجام آن.
- بازی بد بایدن
بسیاری تحلیل گران تاکید دارند علت عمده شکست حزب دموکرات نه محبوبیت ترامپ که عدم محبوبیت آقای بایدن و کهولت او بوده است. اگر رهبری حزب از برگزاری انتخابات مقدمانی برای انتخاب نامزد، واهمه نکرده بود، و از ترس نامزد شدن یک از چهره های پروگرسیو حزب یک نامزد فرتوت و بازنده ای به حزب تحمیل نمی کرد، علیرغم رشد آراء راست افراطی، سرنوشت انتخابات ۲۰۲۴ می توانست متفاوت باشد. جناح راست حزب دموکرات با این که میدانست بایدن فرتوت و بازنده است، آقای بایدن و حامیانش در حالی که می دانستند جامعه امریکایی بشدت پولاریزه شده و فقط یک نامزد جوان و ترقیخواه قدرت بسیج اجتماعی دارد، برخلاف ۲۰۰۷-۲۰۰۸ که به انتخاب اوباما منجر شد، عملا از برگزاری انتخابات مقدماتی و گره زدن سرنوشت حزب با جنبش اجتماعی ترقی خواه خودداری کرده و عملا یک باخت سنگین را از قبل به حزب خود تحمیل کردند.
- روح حاکم بر امریکا
واقعیات فوق حاکی از آن است که پولاریزاسیون عمیق جامعه امریکایی و انسجام سازمانی و فرادستی بیسابقه دولت ترامپ کامیابی برنامه اقتصادی او maganomics، را تضمین نمی کند. پیروزی ترامپ در انتخابات نوامبر پایان لیبرال دموکراسی امریکایی نیست. هرگاه جنبش اجتماعی موفق شود حزب دموکرات را با کمک نیروهای مترقی بازسازی کرده و حزب را از پی انتخابات مقدماتی ۲۰۲۸ حول نامزد خود متحد کنند، پوپولیسم ترامپ روح واقعی حاکم بر جامعه امریکایی را بازتاب نخواهد داد.
قسمت دوم: در چشم اندازها
-
در چشم انداز نزدیک
محافظه کاری ملیگرا هنوز در مهمترین کشورهای اروپایی در موقعیت هژمون قرار ندارد و نمی تواند مثل ترامپ، دولت انحصاری تشکیل دهد. تنها در ایتالیا، مجارستان و اطریش و احتمالا یکی دو کشور کوچک دیگر وضعیت راست پوپولیست وضعیت برتر است.
در کانادا، بریتانیا، آلمان، فرانسه چرخش به سمت راست، ضمن حفظ مرزبندی با راست افراطی، روند غالب است. نسخه های تعدیل شده محافظه کاری ملی گرایانه در ایتالیا و مجارستان و برخی کشورهای مشابه احتمالا حاکم خواهد ماند.
در هیچ یک از کشورهای مورد بررسی ما زمینه برای غلبه گرایش چپ و ترقی خواه گسترده نیست. اما زمینه انشعاب در آنها نیز جدی نیست. ریزش گسترده در پایه اجتماعی این احزاب و چرخش برخی از رای دهندگان به احزاب پوپولیست راست کاملا محسوس است. تنها آرای چپ رادیکال در فرانسه محسوسا تقویت شده.
راستِ پوپولیست national conservatism اغلب از دل احزاب راست میانه منشعب شده و یا میراثدار جریان های نازیستی و فاشیستی نیمه قرن بیستم هستند. آنها در بسیاری از کشورها، با صورت تعدیل شده، با احزاب راست میانه وارد ائتلاف شده اند. در حالی که ائتلاف میان جپ میانه و راست افراطی کمتر امکان پذیر است.
در بررسی ما همه کشورها به لحاظ مولفه های فرهنگی و هویتی، در نهایت منشاء اروپایی و سفید داشته اند جز دو کشور: ژاپن و کره جنوبی. آنچه تا حدی شگفت انگیز است این است که در این دو کشور دینامیسم سیاست نه تنها نشانی از چرخش بیشتر به راست از خود نشان نمی دهد، بلکه محافظه کاری ملی گرایانه، حالا، در قیاس با چند سال پیش، زمینه پذیرش اجتماعی محدود تری دارد.
-
در میان مدت
بررسی های سیاسی ما نشان داد که در سال ۲۰۲۵ شکاف سیاسی میان امریکا و بقیه جهان، به شمول متحدین، رو به ژرفش و در مواردی رویارویی پیش می رود.
اما آیا قدرت امریکا در اقتصاد و سیاستِ جهان، در اثر تعمیق این شکاف و تقابل، مثل دوران سلطه نئولیبرالیسم، در دهه های آتی حفظ یا تقویت خواهد شد؟ اکثر اقتصاددانان، تئوریسین های علوم سیاسی و استراتژیست ها به توانمندی ماگانومیکس در حفظ سهم امریکا در اقتصاد جهان اعتقادی ندارند.
طی دو دهه اول قرن ۲۱ متوسط نرخ رشد اقتصاد جهان ۳.۸ در سال بوده است. در حالی که در همین دوره متوسط نرخ رشد در امریکا ۲.۰، و اروپا ۱.۵ درصد بوده است. این رشد در ۲۰۲۵ برای جهان حدود ۳.۱ برای امریکا ۲.۲ و برای اروپا ۱.۸ پیش بینی می شود. این ارقام برای چین +۴ و برای هند +۶ پیش بینی شده. هیچ یک از مراکز معتبر اقتصاد سنجی پیش بینی نمی کنند که نرخ رشد اقتصاد امریکا و غرب از متوسط نرج رشد اقتصاد جهانی پیش بگیرد.
روند تغییر تناسب قدرت اقتصادی میان امریکا و غرب، از یک سو و بقیه جهان، از سوی دیگر قطعا، اما به کُندی، ادامه خواهد یافت و تغییر در سیاست های دولت در امریکا شیب این تغییر را بر نمی گرداند. فقط آن را کمی کم یا زیاد می کند. به زبان دیگر در هر حال دهه به دهه سهم امریکا در اقتصاد جهانی با شیبی ملایم رو به کاهش خواهد بود. و خصلت واپسگرا و سترون ماگانومیکس، به ویژه تعرفه گذاری ها و اخراج مهاجران غیرقانونی، سهم امریکا در اقتصاد جهانی را باز هم بیشتر کاهش خواهد داد.
به این ترتیب بر پایه شواهد سیاسی و اقتصادی که در این نوشتار عرضه شد محافظه کاری ملی گرا به هیچ وجه یک مدل سیاسی مناسب و دوامدار sustainable برای نظام حکمرانی بر کشورهای سرمایه داری پیشرفته، نیست. ماگانومیکس یک نسخه ای کارآمد efficient برای مدیریت اقتصادی نیست. نشنال کانسرواتیسم و ماگانومیکس جهان را، و بیش از همه امریکا را، در سال های آتی البته رنج خواهد داد. اما این مصیبت جهانگیر نخواهد شد و قادر نیست به حیات دموکراسی لیبرال پایان دهد. بخصوص در امریکا در صورت پیوند خوردن بدنه حزب دموکرات با جنبش اجتماعی و غلبه گرایش پروگرسیو، و بازسازی حزب، زمینه شکست ناسیونال کنسرواتیسم در انتخابات ۲۰۲۸ به هیچ روی ضعیف نیست.
-
در افق های دورتر
گرچه خدایان هم قاصرند از ترسیم سیما و پویه اقتصاد و سیاست در فراسوی دهه ها، اما هرگاه، به پیروی از پیکتی، سرگذشت تحول جهان در بازه های زمانی بلند مدت رصد کنیم، دو نتیجه گیری به دست خواهد آمد: از یک سو تاثیر گذاری شهروندان بر حکومت ها افزایش یافته و دموکراسی رایج تر و در مواردی ژرف تر شده است، و از سوی دیگر رشد انباشت سرمایه از رشد عمومی اقتصاد همواره فزونی داشته و این تفاوت به پیدایش مالتی میلیاردرهایی انجامیده که عملا قدرتی فراتر از قدرت برندگان انتخابات و سامانه دولت دارند. و این هر دو تحولی بنیادین است.
بنابراین شاید بتوان تصور کرد طی ربع دوم قرن ۲۱، که همین روزها آغاز شده اقتصاد و سیاست در همان مسیری تحول خواهد یافت که طی ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال گذشته ره سپرده است.
حالا ببینیم طی روندهای کمی بلندتر آنچه ما آن را «محافظه کاری ملیگرا»، یا پوپولیسم دست راستی و گذشته گرا، می نامیم به سوی کدام سرنوشت روان است.
دولت دوم ترامپ کم نیستند پوپولیستهای واپسگرا، نخبه ستیز، آخرالزمانی، خرافی، نژادپرست یا ضد زن. در همین دولت اما اولیگارک های آینده نگر، نخبه گرا، خودکامه و بی پروایی حضور یا نفوذ دارند که اعتبار سرمایه، تکنولوژی و نخبگان را جایگزین تمام ارزش ها می کنند.
به این ترتیب در چشم اندازهای نزدیک، میان مدت، یا دورتر، ناسیونال کنسرواتیسم یک گرایش قوی و چالشگر باقی خواهد ماند، اما تخمین غالب این نیست چنین رویکردی بتواند سیاست و اقتصاد در سیاره ما کنترل کند. و هرگاه به تخمین داده های گرد آمده در ۱۰۰، ۱۵۰ سال گذشته را هم ضمیمه کنیم، باید انتظار داشت محافظه کاری ملیگرا به یکی از دو حریف قَدَر امروزین خود، به اولیگارک های تریلیونر ابرخودکامه و جهانخوار، یا به جنبش های مردمی برای حفظ دموکراسی و حفظ جهان، نبرد بر سر تامین سرکردگی را واگذار کند.
فرخ نگهدار
شنبه ۲۹ دیماه ۱۴۰۳ (۱۸ ژانویه ۲۰۲۵) – لندن
farrokh1946@gmail.com