جامعۀ ایران نگاه به آرمان دارد، کلیگو است و از مبهمگویی لذت میبرد. در واقع در ایران برای آن که مقابلهای با واقعیتها صورت نگیرد، پروژههایی در وصف منجی ساخته میشود. این ویژگی تنها مربوط به روشنفکران نمیباشد بلکه بطن جامعۀ ایران دارای چنین روحیهای میباشد. زیرا آرمان روحیهبخش است و میتوان با اسطورهسازی جامعه را به ستایش واداشت و بسیجی تودهوار در مقابل شر به عنوان لشگر خیر را ساخت. در سوی دیگر روشنفکران ما در بنبست استبداد آرمانی میشوند و رهبران ایران نیز هر زمان ثبات نسبی در کشور ایجاد شده، سودای فتح دروازههای تمدن را داشتهاند.
در واقع جامعۀ ایران با آرمانسازی دچار ذهن سادهای گردیده که هم روشنفکران آن، هم رهبران آن وهم حوزۀ عمومی آن مانند آن هم میاندیشند، لذا در ایران جایگاه افراد مشخص نمیباشد و سودای فتح و بلندپروازی تعادل را به سمت پیشتازی تغییر میدهد.
نگارنده در نقد انجمنهای اسلامی و دفتر تحکیم وحدت، در طی سری مقالاتی ضمن ستایش آرمان در جامعه، راهکار ماندگاری این نهاد را پیدایش ذهن مدنی و پذیرش نقش فعال در حوزۀ مدنی قلمداد کرده، داشتن چنین نگاهی باعث آن میگردد تا موانع چنین زیستی را نیز مورد شناخت و سپس تحلیل قرار داد.
برگزاری کنگرۀ بسیج دانشجویی در سفارت سابق آمریکا در تهران که در ادامۀ طرح پر طمطراق تعالی بسیج دانشجویی صورت میگیرد، صورت مسئلهای را میسازد که بعد از سه دهه از انقلاب پاسخ مناسبی برای آن وجود ندارد. ظاهراً تجربۀ طی شده در سازماندهی مسائل دانشجویی در کشور با انجام آزمونهای متفاوت قفل آن بر همان پاشنه قبلی میچرخد و علاقه به فربگی دولت در ذهن گردانندگان چنین پروژههای پرهزینه و کمدوام موج میزند.
در ابتدا شاید بهتر باشد یک بار دیگر تحلیلگران چنین طرحهایی به سرنوشت نهایی دفتر تحکیم وحدت که از سوی آنها از دست رفته میباشد نگاهی دوباره انداخته و به بازخوانی نقشهایی که برای آنها در نظر گرفته بودند بیاندیشند. مجموعهای که در برخی دورهها تحکیم وحشت در دانشگاهها خوانده میشد و به عنوان بازوی نظارتی دولت سودای آرمان مستضعفان را داشت و در انقلاب فرهنگی نقش پررنگی را ایفا کرد. در حال حاضر در آن سوی پیوستار ماجراآفرینی میکند و حامل شعارهایی میباشد که با بطن سازندۀ آن در تضاد جدی قرار دارد و بعد از سی سال آرامآرام در حال پذیرش نقش مدنی میباشد و به بازیابی نقش واقعی خود در جامعه میپردازد.
تبلور داشتن ذهن حکومتی در بسیج دانشجویی تجربهای خوشایند برای سازماندهندگان آن نخواهد بود. به راستی آیا گردانندگان چنین طرحهایی میتوانند پاسخ به این پرسش اساسی بدهند که اگر تنها برای چند ماه رهبری این جریان از بیرون دانشگاه به درون دانشگاه بیاید، بسیج دانشجویی قامت دفتر تحکیم را خواهد یافت یا خیر.
پاسخ به این سوال در تجربۀ بسیاری از نیروهای وابسته به جناح قدرت در ایران نشان داده است که وانهادن نقشها بر عهده خود افراد آنها را در زمرۀ اپوزیسیون خود آن جریان قرار خواهد داد که اگر ضرورت رعایت اخلاق نبود چه تعداد اسامی که میتوان از آنها یاد کرد.
گردانندگان پروژۀ تعالی بسیج دانشجویی امروز مدعی کادرسازی برای انقلاب میباشند. جملهای که بیشتر آن را یک آرمان متکی به ذات قدرت باید دانست تا یک طرح کارشناسی شده. در واقع طرحی که به گزینش نیروها برای مدیریت کشور میپردازد و در یک عملکرد نرم، بدون شعارهای بلند به حذف سایر نیروها از ساختار کشور دست میزند. این که بسیج دانشجویی پروژۀ انقلاب فرهنگی دوم را در ذهن خود پالایش میدهد و سودای مهندسی فرهنگی را دارد و نگاه استراتژیک ان در قالب کلاننگری و آیندهنگری در حذف جریانهای منتقد از ساختار توسعه عدالت، آزادی، وترقی و تکبعدی کردن خواستههای عمومی ملت، بیش از آن که نگرانکننده برای نیروهای منتقد دانشجویی باشد، لبۀ تیز آن به سوی خود این سازمان شبهدانشجویی میباشد که با سودای تمامیتخواهی جایگاه خود را در دانشگاه گم خواهد کرد و روزی سر بلند خواهد کرد که تمام آرمانهای رهبران آن فرو ریخته است.
بسیج دانشجویی با ادعای قدرت و پشتیبانی عظیم دانشجویی از رویارویی مستقیم وارائه منشوری از نگاه خود به سوی دانشگاه سر باز میزند و تیغۀ گفتمان تعامل بدون وادادگی به قدرت را به سوی حذف سایر جریانها میبرد. در واقع این سازمان هیچگاه مفهوم تعامل را نخواهد فهمید، زیرا اساس تعامل در استقلال است نه وادادگی در مقابل قدرتها … بسیج دانشجویی در جایگاه واقعی خود ملزم به پذیرش همۀ جریانها از کمونیست کارگری تا مذهبی و غیرمذهبی میباشد. این پذیرش از سوی جریانی که مدعی عقبۀ دانشجویی میباشد امری طبیعی محسوب میشود. مسائل رویداده در دانشگاه امیرکبیر وشیراز نمونهای از تراژدی بسیج شبهدانشجویی میباشد.
جریانی که مدعی مهندسی فرهنگی میباشد و تئورسینهای آن مانند رحیم پور ازغدی مدعی آن هستند که «باید اساساً مشخص شود که چقدر حاکمیت میتواند تاثیرگذار باشد» لازمۀ آن قرار گرفتن این جریانها بر جایگاه اصلی خود میباشد. نگارنده اعتقادی به آن ندارم که این جریان به نوع دیگری زیست کند و اعتقادی به حذف آن نیز ندارم و این اعتقاد نیز از سر رعایت احتیاط نیز نمیباشد، بلکه هدف قرار گرفتن این سازمان در جایگاه واقعی خود وپذیرش گفتمان مدنی و تبدیل آن از یک نهاد امنیتی – نظامی به یک سازمان در قوارۀ یک تشکیلات دانشجویی میباشد.
واگذاری رهبری این سازمان به دانشجویان باعث خواهد شد که اگر گفتمانی از سوی این نهاد تولید گردد که خواه این گفتمان هم جهت با دیدگاه قالب جامعۀ ایران باشد، خواه دارای چنین ویژهگیهایی نباشد، گفتمان آنها قابل فهم باشد و بتوان جایگاهی را به آن اختصاص داد.
راهکار شعار جامعۀ مدنی در گفتمان کنش و واکنش نمیباشد. بسیج شبهدانشجویی امروز سردمدار جریانی است که اگر در مقابل انحصارات سیاسی و اجتماعی در ایران اعتراضی صورت گیرد، آن اعتراض را به عامل خارجی نسبت میدهد و علیه آن کودتا میکند. در واقع تجربۀ انجمنهای اسلامی نشان میدهد بسیج دانشجویی در زمانی فعال است که انجمنهای اسلامی فعال باشند و مقابل فعالیتهای آنها واکنش نشان دهد. و انجمنها را از ارائۀ راهبرد دور سازد. این کنش و واکنش در ایران دموکراسی نمیآورد. دموکراسی الزام میخواهد، الزامی که از راست تا چپ کارگری را تحمل کند. تجربههای منتهی به دموکراسی مستقل در جهان مانند هند و آفریقای جنوبی فاقد گفتمان حذفی بوده است و دارای سطح تحمل در شناخت جایگاه همۀ انسانها و زایش اندیشه به سود جامعۀ مدنی و رفع انواع آپارتایدها بوده است. کادرسازی بسیج دانشجویی تولید آپارتاید فکری برای آیندۀ ایران است که با استراتژی حذف و ستارهدار کردن دگراندیشان به سوی اوج خود در حرکت است. این جریانها در حالی اعمال نژادپرستی در آفریقا و فلسطین را با (حق دخالت در امور این کشورها) با بیتابی فریاد میزنند که در همین سرزمین حق تحصیل و حق فعالیت قانونی عادلانه از بسیاری از گروهها گرفته شده است.
تعامل یعنی پذیرش دیگران و برتری دادن حقوق انسانی آنها بر عقیدۀ آنها تا حقوق انسانها برای دموکراسی الزام بیاورد. اما این منطق که با داشتن قدرتی مافوق یک دانشجو عرصه را برای منتقدین تنگ کردن با هیچ کدام از شعارهای وکالت از حقوق مستضعفان دنیا همخوانی ندارد.
مدنی شدن بسیج دانشجویی با آسیبها و موانع اساسی نیز روبرو میباشد.
الف: از بین بردن عدالت ملی: با وجود سابقۀ طولانی آکادمی در ایران، این زیست بلندمدت همواره با آسیب وابستگی به دولتها سپری شده است. مطالعه در نحوۀ برنامهریزی در دانشگاهها نشان میدهد که تحقیقات دانشگاهی به سوی ترقی ملت نبوده، بلکه در مسیر بلندپروازیهای رهبران آنها بوده است. در حال حاضر بسیج دانشجویی سمبل چنین وابستگی میباشد. قرار دادن منابع ملی برای یک جریان خاص و جلوگیری از فعالیت منتقدین و ممانعت از فعالیت سالم و عادلانه به آنها عدالت ملی در کشور را تحت تاثیر قرار داده است.
تاریخ ایران نشان میدهد فربگی جریانهای واداده یا تقابلی در مقابل دولت در ایران به گسترش دموکراسی در کشور کمک نمیکند به گونهای که بعد از ۱۰۰ سال باید آرزوی برگزاری انتخابات سالم و آزاد و نیز عایدۀ نفت برای ملت را داشته باشیم.
کادر رهبری در خارج از دانشگاه: اولین و بارزترین تفاوت دفتر تحکیم وحدت در حال حاضر با بسیج دانشجویی در نحوۀ تعیین کادر شورای مرکزی این دو نهاد است و نیز وجود روحیۀ دانشجویی در فعالان آن میباشد. در حالی که دفتر تحکیم وحدت دارای تعاریفی در واژۀ دبیری میباشند و نیز انتخابات آن در بین دانشجویان صورت میگیرد. کادر رهبری بسیج دانشجویی با انتصابات بالا به پایین و از بین سرداران بخش فرهنگی قدرت انجام میپذیرد. در واقع تفاوت بسیج دانشجویی و تحکیم حد فاصل بین مفهوم دبیر و رییس میباشد. به عنوان مثال طرح تحول بسیج دانشجویی یک طرح هرمی از بالا به پایین و متناسب با ساختار نظامی میباشد در حالی که تصمیمگیری در دفتر تحکیم وحدت در کادر شورای مرکزی آن و با حداکثر نظارت شورای عمومی و با وجود نقد فراوان برهمین سیستم تصمیمگیری دربرگیرندۀ حداقلی از سانترالیسم دموکراتیک میباشد. این تفاوت باعث میگردد قامت بسیج دانشجویی در حد یک مجموعۀ شبهدانشجویی – نظامی هویدا باشد.
نقد ایدئولوژی معیار اثبات هویت: بسیج شبهدانشجویی در شناخت استراتژی و گفتمانسازی فاقد هیچ پارادایم هویتی میباشد. در واقع بسیج دانشجویی فاقد اصول هویتسازی در مجموعۀ خود میباشد، زیرا زایش اندیشه نه از سوی خود مجموعه بلکه در یک ساختار هرمی صورت میگیرد که به هیچ عنوان در تعامل با اعضا درونی نمی گردد، لذا هنجارسازی نگردیده و انتظار از هنجارها لزوم هویت را مطرح نمیکند. لذا اگر مطالعهای حتی سطحی در تحلیلیترین مطالب وگفتار بسیج دانشجویی صورت گیرد، تنها حامل یک سری انتقادات سلبی در شناخت و رد دیالوگهای سوسیالیستی ولیبرالیستی و نیز مخالفت با هر ایدۀ خارج از حوزۀ شناختی خود میباشد.
تعامل با نهادهای امنیتی در تقابل با دانشگاه: پروژۀ دشمنسازی در مقابله با نظریۀ انحطاط سیاسی مانور بسیج دانشجویی برای بقای خود میباشد. عدم استقلال بسیج دانشجویی باعث گردیده جریانی در خارج از دانشگاه برای ماجراآفرینی آنها تصمیم بگیرد. بازآفرینی دوبارۀ ۱۳ آبان با تصمیم نهادی در خارج از دانشگاه هشداری خواهد بود در تکرار تجربهای دوباره تا نقد رفتار آمریکا در ایران به نهایت در اختیار جریانی قرار گیرد که با ابزاری کردن دانشگاه به سرنگونی یک دولت دموکراتیک دیگر بپردازد. و با شعار از دست رفتن نظام، هویت وارزشهای اسلامی به حذف منتقدان بپردازد.
رحیم پور ازغدی نظریهپرداز بسیج دانشجویی و مدافع بحث کرسیهای نظریهپردازی در دانشگاهها باید بتواند به این سوال پاسخ دهد که اگر سکولارها از پشتیبانی فکری برخوردار نیستند، پس چگونه است که بعد از سی سال رویارویی فیزیکال و نرم هنوز باقی ماندهاند.
بسیج دانشجویی اگر مدافع کرسی مناظره میباشد، باید مخاطب خود را نه از میان مردم انتخاب کند که مناظرۀ آنها به موعظه تبدیل شود و نه از غربیها که بخواهند آنها را افشا کنند. مخاطب آنها زمانی مشخص میگردد که آنها جایگاه خود را به عنوان یک بخش نه چندان قدرتمند بپذیرند و در تعامل با دانشگاهیان منتقد باید به آنها نیز فرصت بدهند تا جایگاه خود را مشخص گردانند.
بسیج شبهدانشجویی که سرداران آن دائما توهم زمستان داغ و کودتا را دارند، در صورتی میتواند مدعی تعالی بسیج دانشجویی و انقلاب نرمافزاری باشند که نوع نگرش خود را به دانشگاه و حوزۀ عمومی ایران تغییر دهند وگرنه هر شعاری بر شن روان است.
مرتضی سیمیاری – عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت