سرانجام در پی یک دوره طولانی از کشاکشهای حقوقی در دادگاه های ایالات متحده بر سر بیرون کشیدن نام سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست تروریستی امریکا، دادگاه عالی این کشور رای به بیرون آمدن نام سازمان مزبور از این لیست داد و عملاً دولت امریکا را موظف به اجرایی کردن این تصمیم کرد. خانم کلینتون هم بلافاصله، خبر از اعلام تصمیم دولت امریکا در همین زمینه طی روزهای آتی را داد. در مقابل، سازمان مجاهدین خلق ایران منتظر تصمیم دولت آقای اوباما نماند و با برپایی مراسمی در نیویورک، رأی دادگاه امریکا را نتیجه کارزار حقوقی خود اعلام داشت و حاصل را یک پیروزی سیاسی بزرگ برای رهبری این سازمان و تغییری مهم در توازن قوای صحنه سیاسی ایران ارزیابی نمود.
این واقعه ایی است مثبت و قابل تاکید در صفوف اپوزیسیون، که می باید بر آن درنگ داشت.
۱) تجربه نشان داده که در کشورهای غربی، علیرغم برخورداری قوه قضائیه آنها از استقلال عمل بسیار بالا، تصمیمات حقوقی کلان از این دست، منطقاً و در تحلیل نهایی علی العموم در شرایط سیاسی متناسب و مقتضی با چنین تصمیماتی است که می توانند به منصه ظهوربرسند. خود سازمان مجاهدین خلق ایران هم نشان داده که با این سازوکارها آشنایی بسیار خوبی دارد و می دانست که بیشترین لابیگری خود در امریکا طی سالهای اخیر را می بایست به درستی برتعدادی از سناتورهای سابق و کنونی کنگره امریکا متمرکز کند. کسانی که به میزان بالایی و البته به روشهای پیچیده، در امر تصمیمات و رویکردهای سیاسی در امریکا نقش آفرین اند. هم وارد شدن نام این سازمان به سال ۱۹۹۷ به عنوان یک نیروی تروریستی در لیست ترور، تصمیمی بوده سیاسی و هم امروز خروج آن از لیست مزبور. اگر طی دوره حاکمیت دولت اصلاحات خاتمی، دولت وقت امریکا با انگیزه نشان دادن حسن نیت خود به جمهوری اسلامی به منظور گشایش در بن بست مناسبات دو کشور دست به چنین معامله ساده انگارانه ایی زد که البته بی حاصل هم از آب درآمد، این بار اما برعکس، بر اثر اعمال نفوذهای سیاست مداران نئوکان طرفدار درگیری در هر سطح با جمهوری اسلامی – که گویا از پاداشهای مالی سازمان مجاهدین خلق هم برخوردار شده اند- بود که بالاخره دادگاه عالی امریکا متقاعد به لزوم خارج شدن این سازمان از لیست ترور شد. دو معامله سیاسی در دو زمان، یکی سیاسی بیواسطه توسط دولت و دیگری سیاسی اما باواسطه حقوقی و توسط دادگاه. در اولی، زیرآب این سازمان زده می شود تا که از برکت قربانی شدن آن شاید گشایشی در رابطه دو دولت حاصل آید و در دومی، از تنگنایش در می آورند تا که امکانی باشد در دسترس برای پیشبرد سیاست جنگی نئوکانها در فردای محتمل. پس اولین نکته، این است که سازمان مجاهدین خلق ایران با سیاستها و روشهایی که تاکنون بکار گرفته است، خود را در وضعیت وجه المصالحه شدن سیاستهای خارجی قرار داده است؛ زمانی در درون دیگ دیپلماسی صدام حسین در جنگ با ایران می جوشد و آن گاه با سقوط این رژیم به تمامی آچمز می شود و زمان دیگری توپی می شود برای بازی در زمین مناسبات امریکا و جمهوری اسلامی. این وضع، برخلاف اظهارات خانم رجوی که تصمیم دادگاه امریکا را یک تغییر توازن بزرگ قوا در مبارزه اپوزیسیون با جمهوری اسلامی اعلام کرد و گویا که بیانگر اهمیت کلان این سازمان است در عرصه سیاسی، بیشتر اما باید هشداری باشد به این سازمان برای قطع مسیری که پیمایش آن مجاهدین خلق ایران را به مهره کلانی در بازی سیاستهای بزرگ بدل کرده است. این، افتخاری ندارد.
۲) خرسندتر بایدبود اما از وضع پیش آمده، هرگاه که واقعه خوشحال کننده خروج مجاهدین از لیست تروریستی، با خروج آنها از خاک عراق و انتقال اعضای آن به کشورهای غربی تکمیل شود. بی چنین تکمیلی، فقط و فقط این شائبه می تواند تکمیل شود که سیاستهای ماجراجویانه محافل تندرو در غرب علیه ماجراجوییهای ضدملی و ضدمردمی حکومت سرکوبگر جمهوری اسلامی، مهره تازه ایی را تدارک می بینند. خواست اپوزیسیون دمکراتیک، ولی این است که:
– اتخاذ این تصمیم، پاره ایی موانع حقوقی برای ورود مجاهدین به غرب را از میان بردارد تا که از این طریق امکان خروج آنها از خاک عراق تحقق قطعی بیابد و فاجعه کشته شدن تعداد دیگری از مجاهدینی که در محاصره نیروهای دولت المالکی اند دیگر بار تکرار نشود. خطر واقعی از طرف دولتی که، اگر از یک سو در مناسبات تنگاتنگ مسلکی و سیاسی با جمهوری اسلامی قرار دارد و در نتیجه مورد درخواست شدت عمل با مجاهدین خلق از سوی شریک خویش در ایران است، از سوی دیگر اما خود نیز همواره تشنه به انتقامگیری از سازمانی است که در دوره صدام حسین اعضایش را در خدمت سیستم سرکوب شیعیان عراقی قرار داده بود. و دولتی که، شاید از چند مورد توافقات نادرش با “دولت اقلیم کردستان” در عراق، که مناسبات قابل تعریفی هم ندارند – یکی نیز همین خصومت مشترک شان است با سازمان مجاهدین خلق ایران؛ چرا که کردهای عراقی نیز هرگز ورود واحدهای نظامی مجاهدین در عملیات سرکوب صدام حسین علیه خود را فراموش نکرده اند.
– استقرار مجاهدین خلق ایران در کشورهای غربی با هر سازماندهی فرقه گرایانه و بسته هم که همراه باشد، باز اما زمینه مناسبی است برای گشوده شدن چشم شهروندانه آنها به واقعیتهای محیط زیستی شان. مجاهد خلق در “اشرف” و “ازادی” و … یک جنگجوی فرقه ایی بیش نبود و در آنجا مدام حکم پادگان را بر فراز سر خود داشت، ولی در محیط آزاد نوین او در معرض اشعه آگاهی بخش قرار خواهد گرفت. در دنیای ارتباطاتی که، هیچ سیمان و ساروج ایدئولوژیکی نمی تواند آن را برای همیشه محبوس فرامین صادره کند.
تغییر جغرافیا در این زمینه چه بسا که بتواند باعث تحول تاریخی بشود.همانی که اپوزیسیون دمکراتیک مسئول، در باره سازمان مجاهدین خلق ایران آرزو دارد.
– استقرار همه مجاهدین خلق ایران در کشورهای غربی، می تواند در بهم خوردن توازن قوا موثر بیافتد اما مقدمتاً در درون این سازمان و به سود گرایشهای احتمالاً رو به رشد در راستای دمکراسی و دمکراتیسم. و این نوع از تغییر توازن قوا، در خدمت تغییر توازن قوای بین مبارزه دمکراتیک مردم ایران با استبداد دینی حاکم می تواند باشد.
۳) اکنون که رهبری سازمان مجاهدین خلق از تمرکز همه قوای سازمان متبوع خود در این سالها برای خارج کردن این سازمان از لیست تروریسم رها شده و در برابر مدیریت نوین این سازمان قرار گرفته است، جا دارد تا پرسیده شود که حال در سودای اتخاذ چه تدابیری است؟ ادامه مسیری که تاکنون پیموده یا که تامل بر هر آنچه که طی این راه آنها را تجربه کرده است؟ تصمیم با آنهاست، اما به سود همگان است از جمله خود آنان که آنها بدانند چشم قضاوت دیگران هم نگران رفتار و کردار این سازمان است. درست در چنین شرایطی، نیروی دمکراسی از خود می پرسد که رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران:
– آیاقصد ترمیم مناسبات بکلی تخریب شده خود با اپوزیسیون دمکرات را دارد یا نه؟ آیا این سازمان بالاخره می خواهد که دعوت به گفتگوی علنی در باره هر موضوعی را که به گذشته و امروز این سازمان، کل اپوزیسیون و تاریخ معاصر ایران برمی گردد، پاسخ مثبت بدهد یا نه؟
– برنامه اش در زمینه رعایت حقوق دمکراتیک اعضای این سازمان چیست و آیا آماده روشنگری در برابر افکار عمومی آزادیخواهانه ایران است که در این زمینه سئوالات متعددی از این سازمان دارند؟
– سر انجام، در برابر دغدغه طیف گسترده ایی از اپوزیسیون در زمینه مناسبات تاکنونی این سازمان با نیروها و محافل جنگ طلب، بر آن است که به مسئولیت خود عمل بکند یا نه؟ و آیا می خواهد که این اپوزیسیون امیدوار آن باشد که شاهد رویکرد سیاسی تازه از این سازمان خواهد بود؟ آنی، که آرزوی هر ایران دوست خواهان آزادی و سعادت مردم ایران است.