دو اتفاق بزرگ در صحنه نقد گذشته ایران، یعنی تولید تاریخ، پیش آمده است که هم نشانه پختگی اند، و هم گویای ضرورت تحول بنیادی آن. یکی چیزی است که با عنوان “سند چشم انداز” شناخته شده است، و دیگری “سند گذار به جامعه مدرن و توسعه یافته”. این دو “سند” به این دلیل دارای اهمیت تاریخی یعنی نقد گذشته اند که عملاً “اعلامیه آرزوها”ی ایرانیان برای تغییر و تحول بوده و عمدتاً دیگر با فرو افتادن در نقد منفی “چه نباید باشد” قطع رابطه یا “ترک مخاصمه” کرده اند، و اساساً به نقد مثبت یعنی “چه باید باشد” پرداخته اند. این “اعلامیه آرزوها” اگر از یکسو دارای اهمیت فوق اند، اما از سوی دیگر اساساً از خواسته های همگان، فراتر نمی روند. در این “اعلامیه آرزوها” شفافیت و شجاعت “یک بسته کردن” صفویه (نخستین تماسها با آنچه که در غرب اروپا در حال وقوع بود) تا امیرکبیر و مشروطه، و بالاخره تا خوانش کمی از “پنجاه و هفت” را از خود نشان می دهند. هردو، یک یک و باهم آرزوهایی هستند که ریشه سنتزی شان اثراتی است که در سیر وسفر، و یا ستیز و جنگ با آنچه در اروپای غربی اتفاق می افتاد و بعداً آنچه شد که غرب نامیده شده است، روی مجموعه یی که بعداً – با کمی شکافتن و دوختن ها- ایران نام گرفت، شکل گرفته اند. این “اعلامیه آرزوها” هم بر گذشته مهر پایان می زند، و هم “ماده خام” چیزی است که تصور و امید می رود که روزی “ایران مولود و شگفته” در زمانه باشد – پایان دوره افول و سکون. “سند چشم انداز” در حالی که می خواهد “کندن با گذشته و نقد منفی باشد” و ایرانی “نو و پیشرفته” را بسازد یا حداقل نقشه راهی برای این ساختن باشد، اما هنوز “گاندی وار” می گوید نباید با “انگلیس” چنان در بیفتیم که از ما برنجد و رابطه اش با ما قطع شود. “سند گذار به جامعه مدرن و توسعه یافته” در حالی که همان اهداف را بیان می کند و البته نه گاندی وار، بلکه تاثیر گرفته از “بلبشوی” دوران جنگ سرد و خرافات “خرده فیلسوفان آویزان” اما شجاعانه تر نشانه هایی از خوانشی متفاوت از سیر صفویه – امیر کبیر- مشروطه بروز می دهد از یکسو، و ورود به حوزه خوانشی عمیق و مستقل تر، و پس مقدمه ادراکی کیفی از “پنجاه و هفت” را از سوی دیگر در خود دارد. سند اول در مجموع، در تناقضات دوران سکون و رکود کهنه، کهنه تر و کهنه ترین گیر افتاده است، اما سند دوم اساساً هم بعلت خوانش متفاوت فوق، و بخصوص گرایش به درکی کیفی از “پنجاه و هفت” دارای مفرهایی جدی، بالقوه و هم بالفعل، برای تغییر و تحول ایران در تمام ابعاد می باشد. سند اول حاصل کار فرزندان اشرافیت زمیندار، عقیده دار و سوداگر است – حد اکثر تا “اصلاحات ارضی” و ضد آن، و حد و حدودش نیز چنین ترسیم شده است- و سند دوم اساساً دست- اندیشه کار فرزندان “اصلاحات ارضی” و شکست “اصلاحات سفید” و “رستاخیز”های بدون خیز می باشد – دوره یی که هم “تخم مدیریت صنعت و سرمایه جدید” را گذاشت و هم “بذر کار و کارگری نو” را افکند. این سند، همین ویژگی را نشان می دهد؛ اگر قطب نمایی و ستاره راهنمایی تعریف و تهیه شوند طوری که “کج و معوج”های این راه دراز را بموقع ردیابی پذیر کنند و مبدأ و مقصد را مشخص و قابل اندازه گیری وهم معین کنند که منظور از جامعه مدرن و توسعه یافته چیست و “با کی، با چی، برای کی” این جامعه مهیا و ساخته می شود. نقد گذشته تاریخ را تولید می کند و بیان اچتماعی این نقد آن را می سازد؛ این گذشته تنها مربوط به نویسندگان قلم بدست این “سند” نیست؛ این گذشته جزیی از همان “با کی، با چی، برای کی” می باشد.