دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
حالا دیگر ساعت از دوازده گذشته است و اولین ساعت روز بیست و سوم خرداد را آغاز کردهایم روزی که حضور ۸۵% مردم در انتخابات دور دهم ریاست جمهوری ببار نشست. امروز یکجورهائی همه روز را و روز را که چه عرض کنم که روز و شب را مشغول بودم. هم کارهای معمول روزانه را داشتم هم مشغولیات ذهنی و هم تماس با گروهی از دوستان سبز را برای گرامیداشت این روز بزرگ. البته از ابتدا قصد و نیتم این بود که برای بیستوسه خرداد بنویسم که اولین نتیجه حضور مردم سبز، خود را نشان داد.برای اینکه بنویسم اول یادم میافتد به سالهای دور سالهایی که سالهای سکوت سرد زمان بود!
خیال من چه آسان سفر میکنم به آن سالهای سیاه، سالهایی که فقط احساس درد تازیانه بود و بوی خون، سالهایی که هم باید درد و رنج را تحمل میکردی و هم خفقان و سکوت را تجربه و … بهراستی آن سالها، سالها خزان زرد زمان بود.
انقلابی که پیروزیاش تصور میشد باید ثمره یک تاریخ کوشش و تلاش چندین نسل باشد به انحراف رفته بود .قرار بود میزان رأی ملت باشد، قرار بود همه آزاد باشند قرار بود و قرار بود به بانگ چنگ بگوییم آن حکایتها ، اما افسوس که ولع قدرت وبی تجربگی ملت و جوان بودن نهال تشکل و از همه مهمتر عدم وجود فرهنگ مدارا و اولویت مرزبندی بر یافتن نقطه اشتراک مردم و انقلاب شکوهمند بهمن که بر بیرون آوردن مردم از چاله نظام شاهنشاهی آمده بود را هنوز بیرون نیامده به چاه عمیق ولایتفقیه انداخت. ولایتی که به جد، معتقد بر اولویت نظر ولیفقیه بر نظر کل جامعه داشت.
راستی بااینهمه درد و رنج با این وسعت از کاربرد داغ و دروش و با این جنایات پیدا و پنهان باوجوداین ولایتفقیه آیا اصلاً امیدی به افتادن در ریل انقلاب بهمن وجود دارد .اما مگر میشود دل کند، نمیدانم چگونه، اما همیشه آوای این بیت خواجه شیراز در گوشم بود:
د ل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمان خانه ابروی تو بود
و حالا آن آغازین لحظه بازگشت، بازگشت به ارزشهای ملت بازگشت به آن دردانه کلامی که مردم به آن دلخوش کرده بودند بازگشت به رأی ملت آنجائی که مهندس موسوی برخلاف نتایج اعلامشده از صداوسیما گفت من پیروز این انتخاباتم و واقعاً که این او بود که پیروز آن انتخابات و رقم زننده همه انتخابات از آن به بعد بود و روزهای بعد آنجائی که در جواب خط قرمز من تجدید انتخاباتت است گفته بود خط قرمز من رأی ملت است.
بیست و سوم خرداد از آن بابت حائز اهمیت و روزی درخشان در لوح تابان مبارزه با خودکامگی و استبداد در میهن ماست که روز شکستن فصل الخطابی ولیفقیه و روز « نه » گفتن به اراده ولی مطلقه بود. جامعه ایران برای بهروز کردن خواستههای انقلاب بهمن و ایجاد یک حاکمیت «مردم محور» چارهای نداشت تا به شیوهای مدنی با استبداد ولیفقیه به چالش برخیزد و موسوی و کروبی این مهم را به انجام رسانیدند.
اگرچه هشت سال از حماسه ماندگار انتخابات ۲۲ خرداد هشتاد هشت و ایستادگی و پایداری رهبران سترگ: موسوی، کروبی و رهنورد از سپیدهدم شنبه بیست و سوم خرداد میگذرد، اما مقابله فزاینده جامعه با ولایتفقیه بر اساس ایده گرفتن از اولین واکنش رهبران آن، روز بروز عمومیتر میشود، تا آنجائی که گستردگی مقابله با ولیفقیه این فکر را به ذهن متبادر میکند که جامعه آبستن حوادث زودرسی است. وقتی آیتالله خامنهای در دیدار با افسران جنگ نرم از واژه «آتش به اختیار» استفاده میکند و در طول کمتر از دوازده ساعت اعتراضات دهها هزارنفری در داخل و خارج از کشور خبرگزاریهایی چون فارس و … به توجیه و آرام کردن فضا میپردازند، بیانگر این واقعیت است که اولاً فصلالخطابی رهبر نهتنها در بین مخالفین و منتقدینش به پایان رسیده بلکه در طیف حامیانش نیز دیگر آنچنان خط قرمز محسوب نمیشود.