تنها انسان گریان نیست:
من دیده ام پرندگان را.
من برگ و باد و باران را
گریان دیدم.
تنها انسان
گریان نیست.
تنها انسان نیست که می سراید:
من سرودها از سنگ
نغمه ها از گیاهان شنیده ام
من، خود شنیده ام، سرودی از باد و برگ.
تنها انسان
سرود خوان نیست.
تنها انسان نیست که دوست می دارد:
دریا و بادبان
خورشید و کشتزاران یکسر
عاشقانند.
تنها انسان نیست …
تنها، انسان، تنهایی بزرگست:
انسان مرگ رای:
اندیشه های مرگش ویرانگر…
منبع:
«از نیما تا بعد». تهران: انتشارات مروارید. ۱۳۴۷.
1 Comment
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست