چهارشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۵

چهارشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۵

مصونیت اسرائیل از مجازات برای جنایات جنگی، قتل روزنامه‌نگاران بیشتری را دامن می‌زند...
گرچه من و سایر هم‌کارانم در شورای سردبیری سامانه کار به هیچ عنوان خود را خبرنگار یا ژورنالیست حرفه ای نمی دانیم ولی نمی‌توانیم درد و نگرانی عمیقمان را از...
۵ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: گودرز اقتداری
نویسنده: گودرز اقتداری
واقعیت‌های جدید در قفقاز و "جادۀ ترامپ": روی کاغذ صاف و روان بود!
ایروان به یک آزمایش پرداخت: سیستم اتحادهای سنتی و تضمین‌های واقعی را به نفع وعده‌های توهمی غرب رها کرد. روی کاغذ، همه چیز زیبا به نظر می‌رسد: صلح، همکاری، فناوری،...
۴ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: برگردان: سیامک سلطانی
نویسنده: برگردان: سیامک سلطانی
روایت‌ یک‌سویه، بیماری تاریخی و همگانی
ذکر اشتباهات حزب توده وعمل نادرست شخص آقای خسرو روزبه از سوی آقای علی مرادی مراغه‌ای و دیگر منتقدین،زمانی . می‌تواند دست‌مایه‌ای مفید در راستای ازادی و عدالت و نابودی...
۴ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: اسد
نویسنده: اسد
کشتار ۱۳۶۷؛ زخمی باز در تاریخ ایران و ضرورت دادخواهی...
کشتار ۶۷ تنها یک تراژدی ملی نبود، بلکه مصداق نقض فاحش و گستردهٔ حقوق بشر به شمار می‌رود. نهادهای بین‌المللی هم‌چون عفو بین‌الملل و دیدبان حقوق بشر بارها خواستار روشن...
۴ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: مهرزاد وطن آبادی
نویسنده: مهرزاد وطن آبادی
راهرو ترامپ در قفقاز و خوش‌بینی های طرف ایرانی...
خوش‌بینی طرف ایرانی در مورد موضع کرملین در این مورد ممکن است با واقعیت دشوار امروز در تضاد باشد. مشکل اینجا نه تنها طیف گستردۀ ارزیابی‌ها از اسناد امضا شده...
۴ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: یوری کوزنتسوف
نویسنده: یوری کوزنتسوف
کنش‌گری کارشناسان و سمن‌ها در زمینۀ محافظت از منافع ملی
ابلاغ «جراحی ساختار وزارت جهاد کشاورزی»، که ازجمله حاوی انحلال سازمان منابع طبیعی بود، بلافاصله با واکنش کارشناسان و سمن‌های تخصصی مواجه شد. به‌دنبال این برخوردهای فعال ۷ روز بعد...
۴ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: گروه کار نهادهای شهروندی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: گروه کار نهادهای شهروندی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
بحران دولت در هلند: پارلمان خواستار تحریم دولت اسرائیل شده است
دو ماه مانده به انتخابات پارلمانی، بحران جاری دولت در لاهه بار دیگر تشدید شده است. روزنامه چپ لیبرال به نقل از یک منبع ناشناس نزدیک به دولت از «هرج...
۳ شهریور, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی

جنگ و گلهای یاس مادر (۳۰)

گاهی وقتها از ترس بچەگانە خودمان خندەمان می گرفت، و پدر بە شوخی کلی بە ما طعنە می زد. و تمام آن بهار تن و جان ما بە تندر عادت نکرد کە نکرد، و همچنان با هر جرقەای در آسمان بر خود می لرزیدیم. پدر گفت کە سال پر برکتی است و تاکید کرد کە مدتهاست چنین بهاری را تجربە نکردە است. و انگار باران می خواست با حضور سیل آسای خود، تن شهر را چنان از گردوغبار و خون خشک شدە حوادث ماههائی کە گذشتند پاک کند کە گوئی هیچ جنگی درنگرفتە بود.

 

هفتەها گذشت و شهر تغییر چندانی نکرد. نە کسی از اهالی، تا جائی کە من می دانم، بە خانە و کاشانەاش برگشت و نە شهر آنچنان امن و امان شد کە نتوان گاهی اوقات آژیر خطر پادگان، صدای ترسناک هواپیماهای جنگی و یا انفجارهای خفە دوردست را نشنید! بنابراین خیلی سریع امید پدر بە یاس تبدیل شد. و این یاس چنان بود کە مدتی ذوق گوش دادن بە رادیو را از دست داد و بیشتر مشغول امورات خانە شد. با آوردن شیشەهای سالم از خانەهائی کە در و دیوارشان بنوعی جان سالم بدر بردە بودند، پنجرەها را مثل سابق کرد و در حیاط نیز مشغول باغچە شد. پدر استفادە از شیشەهای سالم مردم را دزدی بە حساب نمی آورد و کاملا با وجدانی آسودە آن را انجام می داد. معتقد بود کە خانەهای خراب باید در فکر ماندگاری خانەهائی باشند کە هنوز بوی زندگی از آنها بر می خواست. تازە هیچ اطمینانی هم وجود نداشت کە بخشهای سالم باقیماندە همان بلائی کە بر سر ویرانەها آمدەبود، بر سرشان نائل نیاید.

و درمورد باغچە باید گفت کە خوشبختانە از سال قبل مقداری بذر سبزیجات در صندوق کوچکی کە در زیرزمین قرارداشت، ماندە بود. پدر بعد از کندن باغچە با بیلی قدیمی، آنها را با دقت خاصی کە ویژە خودش بود، کاشت. او استعداد خاصی در این مورد داشت. ما هر سال بە گاە تابستان بهترین سبزیجات محلە را داشتیم. البتە مادر هم در این مورد نقش اساسی داشت. این او بود کە بعنوان دستیار شوهرش مسئولیت اصلی حفظ و نگهداری باغچە را بر عهدە داشت. و آن بهار، فصل پر بارانی بود. بیشتر روزها باران می  بارید و آسمان از صدای هولناک و غران رعد و برق در خود می پیچید. و تنها تن آسمان نبود کە می لرزید. تندر ما را بە یاد صدای ترسناک هواپیماها می انداخت و هر بار کە شتابان بر شهر فرو می آمد، بی اختیار از جا می پریدم و اضطرابی سخت چند ثانیەای ما را در بر می گرفت.

گاهی وقتها از ترس بچەگانە خودمان خندەمان می گرفت، و پدر بە شوخی کلی بە ما طعنە می زد. و تمام آن بهار تن و جان ما بە تندر عادت نکرد کە نکرد، و همچنان با هر جرقەای در آسمان بر خود می لرزیدیم. پدر گفت کە سال پر برکتی است و تاکید کرد کە مدتهاست چنین بهاری را تجربە نکردە است. و انگار باران می خواست با حضور سیل آسای خود، تن شهر را چنان از گردوغبار و خون خشک شدە حوادث ماههائی کە گذشتند پاک کند کە گوئی هیچ جنگی درنگرفتە بود. و من آن بهار گاهی اوقات زیر باران می رفتم و خود را بە دانەهای خیس بیشمار آن می سپردم. و آن بهار بود کە برای اولین بار حس یگانگی با باران در من بە وجود آمد، و دانستم کە انسان در حقیقت زیاد از طبیعت دور نیست، بشرطی کە آن را بە یاد داشتە باشد. و صدای شر شر ناودانها در فضای شهری کە ماهها بود بە سکوت و تنهائی خود خو گرفتە بود، آوازی بود کە در جان می ریخت.

در یکی از همین روزها تصمیم گرفتم کە سری بە محلەهای جنوب بزنم. و من با اینکە اهل این شهر بودم، اما هیچوقت بە این محلات پا نگذاشتە بودم. محلاتی کە اهالی آن عمدتا از مردم کوچیدە بە شهر از دهات اطراف بودند با خانەهای گلی با فواصل معین و گاە زیاد با هم، کە انگار سقف آنها کوتاهتر از خانەهای داخل شهربودند. محلەای کە در میان تپەهای ماهور دامنە کوهی کە در پشت آن قرار داشت جاری می شد. و رودخانە کە از بخشی از آن می گذشت، با درختان بید کوچک و بزرگ و نیزاری کە تابستانها چنان لبریز از پشە و مگس می شدند کە زندگی را بر اهالی دشوار می کردند.

و من آنجا را دیدم. از فواصل میان خانەها کە زیاد بە کوچە نمی ماندند، گذر کردم. قدمهای مرددم را مهمان خیابانهای آسفالت نکردەاش کردەام، و بە همە چیز بە دقت نگریستم. آرە، درست بود، اینجا هنوز مردمان زیادی زندگی می کردند. با مرغ و خروس و گاوهایشان،… با الاغهائی با توبرە و با گاری. با مردانی کە روزها بە دهات اطراف شهر می رفتند، و غروب بر می گشتند. آدمهائی کە آذوقە دولتی می گرفتند و انگار آمادە نبودند تحت هیچ شرایطی خانە و کاشانەاشان را ول کنند. زنانی کە شلوار کردی روی لباس زنانەاشان می پوشیدند و مرتب مشغول کار و رسیدگی بە خانە و بچەهایشان بودند.

و بچەهائی کە با لباسهای ژندە در کوچەها بازی می کردند. و عجیب اینکە این بخش شهر مثل قسمتهای دیگر ویران نبود. و شاید علت آن همان فاصلە خانەها از همدیگر بود. فواصل از شدت تخریب خانەها توسط بمبها می کاست. و ناگهان حس عجیبی بە من دست داد. احساس تعلق بە این مردم منزوی از شهر مرا در خود گرفت. و براستی هم چنین بود. و یادم آمد کە پدر من هم از همان تبار بود، تنها اینکە او در بخش دیگری از شهر زندگی می کرد و سرنوشت این فرصت را بە او دادەبود کە بعنوان سرایدار مدرسەای شروع بە کار بکند کە زندگی او را گونەای دیگر کردەبود. و اگر بە غیر از این بود، حتما من هم حالا جزئی از این محلە و مردمان آن بودم. بە خودم گفتم کە پدر این را می داند و برای اینکە سرانجام بە چنین جائی کوچ نکند شهر را ترک نکردەاست!

و پدر همیشە امید داشت کە روزی دوبارە بە سر کارش بر می گردد، کاری کە حائل میان او و کوچ بە این محلە بود. لبخند تلخی انگار بر لبانم ظاهرشد. و سعی کردم پدر را درک کنم. و ناگهان چنان احساس تعلقی بە این محلە مرا در خود گرفت کە انگار سالهاست با کوچە پس کوچەهای خیالی آن آشنا هستم. و مردها و خانمها بە من خیرە شدند. مثل اینکە مدتها بود غریبەای را در میان خود ندیدە بودند. و من بر سرعت قدمهایم افزودم، و سعی کردم هر چە سریعتر از آنجا خارج شوم. انگار بیشتر از هواپیماها باعث اضطرابشان می شدم. در درونم خودم از آنها معذرت خواهی کردم.

ابرها در آسمان دوبارە گرد هم می آمدند و انگار باز در فکر غوغائی دیگر بودند. و در این اثنا من بە انتهای خیابانی خاکی رسیدم کە با گذر از آن، محلە را پشت سر می گذاشتم. و درست آنجا، ناگهان چیزی توجهم را بخود جلب کرد. نوشتە سیاە رنگ درشت و بزرگی بود کە روی ستون میان دو مغازە خودنمائی می کرد “نابود باد جنگ!” نوشتەای با خطوط کج و معوج کە انگار نویسندە آن زیاد فرصت نکردە بود روی نوشتن آن وقت کافی بگذارد.

و پیش خودم تکرار کردم “نابود باد جنگ!” واقعیت آن بود کە شهر پر از شعارهائی در دفاع از جنگ دفاعی و محکوم کردن دشمن بود، شعارهائی کە با اینکە نوید شکست دشمن را می دادند، اما انگار با مقدس کردن آن، همزمان آن را همچون هدیەای الهی هم می دانستند! دوبارە بە شعار اندیشیدم. و راستی چرا تا حالا راجع بە چنین موضوعی نیاندیشیدە بودم! و دانستم کە من در تمامی این ماهها بە جنگ همچون پدیدەای عادی، مانند همە پدیدەهای دیگر نگریستە بودم. و با اینکە همچون پدر خواهان پایان آن بودم، اما بە نابودی آن فکر نکردە بودم! و در این نوشتە، جنگی بود درست مانند خود جنگ. شعار ندا سر می داد کە برای پایان جنگ باید کاری کرد، واللا پایانی ندارد. پس میان پایان و نابودی، از زمین تا آسمان تفاوت وجود داشت.

در حالیکە شعار کاملا مرا در خود فرو بردە بود، چند قدمی نگذشتە کە دیدم هیکلی آشنا از روبرو می آید. ابتدا زیاد بە آن توجە نکردم، اما نگاهم مرا با خود برد. و همدیگر را بازشناختیم. یک آشنای قدیمی سال اول دبیرستان کە مدتها بود ندیدە بودمش. و چقدر تغییر کردە بود! یکی دو سال از من بزرگتر، با سبیلی پرپشت و سینەای پر مو کە از چاک پیراهنش کاملا پیدا بود. قدمهایمان را آهستە کردیم و با هم ابتدا با کمی تردد سلام علیک کردیم. و چقدر سریع همان حال و هوای قدیمی بازگشت. و او در همین محلە زندگی می کرد. از چهرەاش، درست مانند ما، می شد تحمل روزهای جنگ را خواند. اما چیز دیگری را هم با خود داشت کە انگار زیاد میل بە خودنمائی نداشت. من از خودم گفتم و او هم از خودش. و بلافاصلە فصل مشترک ما کە خود را در ماندگاری درون شهر می دید، چنان برجستە شد کە انگار سالهاست با هم رفیق بودیم. تعارف کرد کە همراهش بە خانەاشان بروم. و من قول دادم کە دفعە بعد حتما بە او سری بزنم.خیابان خاکی نسبتا طولانی بود، و تا سر کوچەای از نگاە من گم شد چند باری برگشتم و نگاهش کردم. بە خودم گفتم جنگ همە را مثل هم می کند. انگار از یک مادر زائیدە شدە بودیم!

تاریخ انتشار : ۶ مهر, ۱۴۰۱ ۵:۴۸ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

کودتای دشمنان ایران در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سودای پوچ میراث‌داران آن

خانواده پهلوی بار دیگر در پی آن است که با پشتیبانی دشمنان بیگانهٔ ایران به قدرت بازگردد. اما جامعهٔ امروز ایران نه استبداد غالب ولایی و ناقض حقوق بشر را می‌طلبد و نه استبداد مغلوب سلطنتی مدرن و ناقض حقوق بشر را. خواست قاطبهٔ جامعهٔ مدنی و نیروهای مترقّی میهن ما برقراری جمهوری مبتنی بر دموکراسی، جدایی دین از حکومت، عدالت اجتماعی و حقوق بشر است.

ادامه »

افول قدرت‌های غربی از هولوکاست تا غزه

تصاویر استخوان‌های برجسته و چشمان فرورفته این کودکان، تنها پوسته فاجعه را نشان می‌دهد؛ عمق آن، خاموش‌شدن آهسته یک نسل است. پزشکان و متخصصان تغذیه هشدار داده‌اند: حتی اگر جنگ همین امروز متوقف شود، این کودکان با زخم‌های جبران‌ناپذیر جسمی و ذهنی، تا پایان عمر زندگی خواهند کرد

مطالعه »

قحطی در غزه؛ آیینۀ تمام‌نمای پوچی ادعاهای قدرت‌های غربی

نتانیاهو با چه اطمینانی، علیرغم اعتراض‌های بی‌سابقۀ جهانی به غزه لشکرکشی می‌کند؟ در حالی که جنبش صلح تا تل‌آویو گسترش یافته و اعتراض‌ها به ادامۀ جنگ و اشغال غزه ده‌ها هزار شهروند اسرائیلی را نیز به خیابان‌ها کشانده، وزیر دفاع کابینۀ جنایت‌کار نتانیاهو با تکیه بر کدام قدرت، چشم در چشم دوربین‌ها می‌گوید درهای جهنم را در غزه باز کرده است؟

مطالعه »

مصونیت اسرائیل از مجازات برای جنایات جنگی، قتل روزنامه‌نگاران بیشتری را دامن می‌زند…

گرچه من و سایر هم‌کارانم در شورای سردبیری سامانه کار به هیچ عنوان خود را خبرنگار یا ژورنالیست حرفه ای نمی دانیم ولی نمی‌توانیم درد و نگرانی عمیقمان را از آنچه بر سر راویان تاریخی این دوران منحوس وسیله دولت اسراییل و رژیم نسل کش نتانیاهو آمده است را پنهان کنیم. ما به همه روزنامه نگاران و عکاسان شریفی که در تمامی این دو سال از میدان جنایات غزه گزارش فرستاده اند درود می‌فرستیم و یاد قربانیان این نبرد نابرابر را گرامی می‌داریم.

مطالعه »
بیانیه ها

کودتای دشمنان ایران در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سودای پوچ میراث‌داران آن

خانواده پهلوی بار دیگر در پی آن است که با پشتیبانی دشمنان بیگانهٔ ایران به قدرت بازگردد. اما جامعهٔ امروز ایران نه استبداد غالب ولایی و ناقض حقوق بشر را می‌طلبد و نه استبداد مغلوب سلطنتی مدرن و ناقض حقوق بشر را. خواست قاطبهٔ جامعهٔ مدنی و نیروهای مترقّی میهن ما برقراری جمهوری مبتنی بر دموکراسی، جدایی دین از حکومت، عدالت اجتماعی و حقوق بشر است.

مطالعه »
پيام ها

«مرا بلند کن و بر شانه‌ات بنشان» رفیق حسن صانعی درگذشت!

حسن چهل سال پس از فاجعۀ پرپر شدن گل نورسیدۀ دخترش میترا به دست کوردلان، از دخترش، از گل دوست‌داشتنی زندگی‌اش، در پیوند با سرود انترناسیونال یاد می‌کند. آری فلسفۀ زندگی شخصی و سیاسی حسن در یک راستا قرار داشتند.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

مصونیت اسرائیل از مجازات برای جنایات جنگی، قتل روزنامه‌نگاران بیشتری را دامن می‌زند…

واقعیت‌های جدید در قفقاز و “جادۀ ترامپ”: روی کاغذ صاف و روان بود!

روایت‌ یک‌سویه، بیماری تاریخی و همگانی

کشتار ۱۳۶۷؛ زخمی باز در تاریخ ایران و ضرورت دادخواهی…

راهرو ترامپ در قفقاز و خوش‌بینی های طرف ایرانی…

کنش‌گری کارشناسان و سمن‌ها در زمینۀ محافظت از منافع ملی