Welcome to نشریه کار | ارگان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)   برای قرائت متن وسیله هوش مصنوعی کلیک کنید! Welcome to نشریه کار | ارگان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)

چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۴:۱۱

چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۴:۱۱

اتحادیه‌های صنفی و جنبش‌های اجتماعی
اصولاً تشکل‌یافتن لازمه‌ی یک جامعه‌ی مدنی پیشرفته و قوی است. جامعه‌ی مدنی اساساً با تشکل‌یابی تعریف می‌شود. در ادبیات سیاسی، جامعه‌ی مدنی را به‌طور عام انجمن و متشکل‌شدن زندگی افراد...
۱۷ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: آصف بیات
نویسنده: آصف بیات
مراسم بزرگ‌داشت پنجاه‌وچهارمین سالگرد جنبش فدایی!
روز جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳، به مناسبت پنجاه‌وچهارمین سالگرد بنیان‌گذاری جنبش فدایی، در نشستی در سامانۀ کلاب‌هاوس این روز تاریخی و نمادین جنبش فدایی را پاس می‌داریم و روند شکل‌گیری...
۱۷ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
"انقلاب 57 بن بست ، يا استمرار انقلاب مشروطه"
...تجلیل ما از انقلاب57 در واقع تجلیل از تلاش آن بخش از نیروهای اجتماعی و سیاسی است که با هدف تکمیل مدرنیته و استقرار یک نظام دموکراتیک به پا خاستند...
۱۶ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: سیاوش
نویسنده: سیاوش
سوگنامه سکوت
به کجا داریم می‌رویم؟ \ تا وقتی که دادگاه‌ها، دست‌های خون‌آلود را به نام پدر و برادر تبرئه کنند،\ تا وقتی که مرگِ یک زن، حلِ اختلاف خانوادگی نام بگیرد،\ تا وقتی که...
۱۶ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: حمید آصفی
نویسنده: حمید آصفی
جنایتکاری در لباس وکالت
صدور پروانه وکالت به جنایتکاران، نقض آشکار مصوبه استقلال کانون و لکه ننگی بر پیشانی جامعه وکلاست. "این تنها یک نمایش شرم‌آور دیگر از فساد سیستماتیک در دستگاه قضایی  اسلامی...
۱۶ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: مناف عماری
نویسنده: مناف عماری
خالده جرار: مبارزه، اسارت و ایستادگی در راه آزادی فلسطین
بخش عمده‌ای از فعالیت‌های خالده جرار به دفاع از زندانیان سیاسی فلسطینی و ترویج حقوق زنان اختصاص داشت. او در کنفرانس‌ها و رویدادهای بین‌المللی بسیاری شرکت کرده و صدای زندانیان...
۱۶ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران ( اکثریت)
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران ( اکثریت)
با این همه آرزو....
نمی خواهم\ يا غرق در منجلابِ دنیا شوم\ وین شبِ طولانی که تمام شد\ انتظار منهم به آخر می رسد\ با این همه آرزو\ و دلتنگی\ نقاب از رُخسار می...
۱۶ بهمن, ۱۴۰۳
نویسنده: رحمان - ا
نویسنده: رحمان - ا

جنگ و گلهای یاس مادر (۵۲)

و نمی دانم چرا، اما من برگشتم و بە عقب نگاە کردم. بە پنجرەای کە چند لحظە پیش آنجا بودیم. و آیا بهتر نبود همان جا می ماندیم؟ و سایە مادر را بر بستر پنجرە در اتاق دیدم کە بە ما خیرە شدەبود. و سایە مادر چە وحشتناک بە نظر می رسید. و گلهای یاس کە انگار صف جلو جنگل سیاهی بودند.

یک شب دیرهنگام در اتاق خودم در رختخواب درازکشیدەبودم، و در نور فانوسی کە بزحمت سە گوشە دیگر اتاق را روشن می کرد مشغول خواندن کتاب بودم کە ناگهان صدائی از حیاط بە گوشم رسید. من در تمامی این سالها در سکوت شب، صداهای مختلفی را از بیرون شنیدەبودم، صداهای کە دیگر همان صداهای زمان قبل از جنگ نبودند. صداهای از نوع دیگر، و شاید هم نە،… شاید هنوز خیلی از آنها همان صداهای قبل بودند و اما چونکە در فضا و بستری دیگر آنها را می شنیدم انگار چیز دیگری بودند: صدای لرزیدن شاخەها در باد، صدای آوازخواندن پرندگان، صدای خزندگان ناپیدائی کە در حیاط و در باغ می جنبیدند،… و صداهای مبهم جبهە… از دور.

کتاب را بستم و گوش بە زنگ ایستادم. سکوت. کتاب را دوبارە بازکردم کە باز صدای مبهم بە گوشم رسید. انگار کسی در حیاط بود. بە خودم گفتم شاید حیوان یا چیزیست، اما تە دلم جور دیگری بود. صدا بە صدای پا می خورد، بە تن سنگینی کە انگار مشکل دارد. مثل کسی کە قرص و محکم اما ملایم روی چیزی افتادەباشد، و یا یواشکی می خواهد وارد خانە کسی بشود، کسی کە نمی خواهد صاحب خانە بداند، یا شاید می خواهد بداند و اما نە بە این زودی. کتاب را دوبارە بستم، فتیلە را پایین کشیدم و از پشت پنجرە در حالیکە دلهرە و ترس عجیبی وجودم را فراگرفتەبود بە حیاط نگاەکردم.

اما شب از آن سیاەتربود بشود چیزی دید. ستارگان بودند، اما ماە نە. بسرعت، اما با احتیاط، جوری کە صدای بیرون متوجە حرکت من نشود از اتاق بیرون رفتم و خودم را بە اتاق گلهای یاس رساندم. آرام بە در زدم، و ناخواستە بلافاصلە در را بازکردم. پدر بیدارشد، و در سیاهی هیکلش جنبید. چمباتمە زدم، و با صدای خفەای گفتم کە کسی تو حیاطە! مادر هم جنبید. پدر لحظەای ماند. بعد آرام پاشد، دست برد، و در گوشە اتاق کوپالی را کە از سالها پیش داشت و آن را هنگام آوردن هیزم از کنار رودخانە درست کردەبود، برداشت. و چراغ قوە را هم کە پشت متکایش بود. بە کنار پنجرە رفت، و با احتیاط بیرون را نگاە کرد. و من هم در گوشە دیگر پنجرە بە کشیک نشستم. و انگار بیرون  داشت کم کم روشنتر می شد. دیگر می شد سایەها را از خود تاریکی تمیز داد. سایەهائی کە گاە رقیق تر و گاە غلیظ تر از خود سیاهی بودند. اوائل پاییز بود و هوا شبها کمی سرد می شد. برای همین پنجرەها را هنگام خواب می بستیم. پدر با دست اشارەکرد کە چیزی نمی شنود.

و من کە نمی دانستم چە بگویم، همانطوری توی تاریکی بە پدر خیرە ماندم. و او باز نگاهش متوجە بیرون شد. بعد آرام دست برد و با چرخاندن محتاطانە دستگیرە، آن را بازکرد. و ناگهان آن طرف حیاط سیاهی یک هیکل کە انگار دولا شدەبود و بە دیوار تکیە دادەبود را دیدیم. همزمان، و با هم دیدیم. و من رعشەای بر تنم افتاد. راستی چکار می بایستی بکنیم؟ سکوت کمی دیگر ادامە داشت، و ناگهان پدر غرید. چراغ قوەای را کە در دست چپش بود روشن کرد، و در حالیکە کوپالش را در دست راست داشت با نعرەهای شیر مانند بطرف بیرون شتافت. با قدرت و شدت خاصی کە من بە عمرم هیچ وقت از پدر ندیدەبودم. انگار برای جنگ آخر می رفت. و من کە ماندە بودم، بدنبالش براە افتادم. حواسم اصلا بە مادر نبود، و هنوز بعد از گدشت سالها نمی دانم کە آن شب مادر در آن لحظە چە واکنشی داشت.

بیرون انگار هوا باز روشنتر بود. از داخل خانە کە بە بیرون نگاە می کنی، شب سیاەتر است؛ اما بیرون کە می روی انگار همە چیز فرق می کند. و این بە من جرات بیشتری داد. و پدر کە هیچی جلودارش نبود، نعرەزنان جلو می رفت و در حالیکە چراغ قوە بشدت رقصان و بی ثباتش را روی سایە تاریک گرفتەبود، و با دست دیگر کوپالش را در هوا، بسوی هدف رفت.

من کە دستانم خالی بود در آن شب بشدت ترسناک یکی از شبهای سالهای جنگ، در حالیکە پشت سر پدرم حرکت می کردم، مدام اطرافم را هم می پایدم تا شاید بتوانم وسیلەای چیزی برای دفاع پیداکنم، تا پدر را بهتر پشتیبانی کنم. و صندوق کهنەای کە مادر گاهی اوقات در آن سیب زمینی می انداخت را دیدم، بسرعت دست بردم و برش داشتم. صندوق زهواردررفتە در دستانم لرزید. درست مانند خودم و پدرم. من از پشت سر بخوبی می توانستم ترس نهان پدر را در درون خشمی کە هر لحظە بر شدت آن افزودە می شد، کاملا حس کنم. حتی فریادهایش هم از نوع دیگری بودند. درست مانند حیوانات کە بە گاە خطر می غرند، تا با صدای مهیب خود دشمن را بترسانند و از خود دورکنند. و سایە جنبید. انگار بیشتر خودش را بە دیوار چسبانید.

و درست در این لحظە بە این فکر افتادم کە براستی چرا اسحلە نداریم! مگر نمی شد پدر از پایگاهی کە گاهگاە بە آنجا می رفت، یکی بگیرد؟ و راستی چرا تا بە حال بە این فکر نیفتادەبودیم! و اگر سایە تاریک گوشە دیوار اسلحە داشتەباشد، چی؟ و ناگهان چقدر همە چیز خطرناک تر از آنی می شود کە می توان تصورکرد! تصور کن، سایە، تفنگی را بیرون بکشد و در همین حیاط قدیمی کە کسی از ما تصور مرگ خودش را در آن نداشت ما را بە رگبار ببندد!

و نمی دانم چرا، اما من برگشتم و بە عقب نگاە کردم. بە پنجرەای کە چند لحظە پیش آنجا بودیم. و آیا بهتر نبود همان جا می ماندیم؟ و سایە مادر را بر بستر پنجرە در اتاق دیدم کە بە ما خیرە شدەبود. و سایە مادر چە وحشتناک بە نظر می رسید. و گلهای یاس کە انگار صف جلو جنگل سیاهی بودند.

نور چراغ قوە زیاد قوی نبود، و نمی توانست بخوبی سایە درون تاریکی را روشن کند. و انگار نور در سایە فرو می رفت، و انعکاسی از رنگ و از سفیدی با خود نداشت. اما می شد تشخیص داد کە آنجا یک آدم است. آدمی کە دستانش را حائل چشمانش کردەبود و تلاش داشت تنها نگاهش را و نە خودش را از نور چراغ قوە بدزد. پدر نعرە می زد، فوش می داد و تهدید می کرد. من هیچ وقت در عمرم چنین کلمات زشت و رکیکی را از زبان پدر نشنیدەبودم:
ـ “مادرقحبە بی شرف کی هستی؟… اینجا چکار داری؟ دزد بی ناموس می کشمت، مادر جندە اگە جرات داری بیا جلو!…”

و تا بە سایە نزدیکتر می شدیم، فوشهای پدر رکیک تر و بیشتر می شدند و همزمان نعرەهایش هم بلندتر و بلندتر. من بە طرف چپ پدر منحرف شدم. و این خودبخود بە این علت بود کە پدر کوپالش را در دست راستش داشت. و اگر قرار بر ضربە بود، می بایست از دو طرف متفاوت وارد می شدند. طوریکە امکان دفاع حریف کمتر می شد. اما براستی من در دستان و بازوانم چنین انرژی خشن و کشندەای را احساس می کردم؟ نە، بە هیچ وجە. اما پدر آری. و من هر لحظە منتظر حملە سایە بودم. پیش خودم می گفتم حالا نە حالا تفنگش را بیرون می کشد، و شلیک می کند.

و ناگهان پدر آرام می گیرد. نور با کم شدن فاصلە، قوی می شود و ما فردی را می بینیم با اونیفورم نظامی. لباسی خاکی رنگ، چهرەای گندمگون با ریشی نسبتا زیاد. و دستانی کە انگار کثیف اند. و هیچ سلاحی هم بە همراە ندارد. و جوان. و ندا در می دهد کە لطفا رحم کنید، نزنید من بە شما پناە آوردەام! و چشمانش در انعکاس نور، شوق می زنند. فریاد می زنم پدر دست نگەدار! و پدر کماکان دست نگە داشتەبود. او آنجا با چهرە و دستانی کە هنوز از خشم و ترس می لرزیدند، ایستادەبود و بە طعمە خود نگاە می کرد. یک مرد نظامی. چراغ قوە بیشتر چرخید. آرە، درستە،… و بیشتر از این چیزی نبود. و پوتینهائی کە انگار بە صندوق دست من می ماندند. قربانی در خود می لولید، و مرتب التماس کمک و پناە داشت. و ناگهان اشک بر چشمانش روان شد.
و راستی ماجرا چی بود؟ چی شدەبود؟

ادامه دارد…

تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند, ۱۴۰۱ ۱۰:۳۰ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

کارزار رفع حصرِ پیشگامان جنبش سبز، گامی مثبت و تقویت کنندۀ جامعۀ‌ مدنی

ما خوشحالیم که اراده‌ای مستحکم در داخل کشور شکل گرفته است که با برشمردن مشکلات معیشتی، سیاسی و اجتماعی، برخورداری از زندگی‌ای بهتر، حقوق اولیه و اعتراض را حق شهروندی مردم ایران دانسته و در اولین گام برای پایان دادن به ستم پانزده‌سالۀ حصر، با عزمی جدی به میدان آمده است

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

نظام بدون عقب نشینی نمی تواند بماند!

جمهوری اسلامی تا کنون توانسته است که در عرصه ی داخلی با مهندسی انتخابات با ریاست جمهوری پزشکیان کنار بیاید،  ف ا ت ف را از بایگانی مجمع تشخیص مصلحت نظام برای بررسی در بیاورد و در سیاست خارجی مذاکره ی مستقیم با آمریکا را در دستور کار خود قرار دهد. تمام این اقدامات عقب نشینی از مواضع تا کنونی ج. ا. است، می ماند اینکه معلوم شود است که برای حصول توافق چقدر عقب نشینی و نرمش بیشتر صورت خواهد گرفت.

مطالعه »
یادداشت

نه به اعدام، نه به پایانی بی‌صدا و بی‌بازگشت!

همه ما که در بیرون این دیوارها زندگی می‌کنیم برای متوقف کردن این چرخه خشونت و نابرابری مسئولیت داریم و باید علیه آن اعتراض کنیم. سنگسار، اعدام یا هر مجازات غیرانسانی دیگر صرف نظر از نوع اتهام یا انگیزه و اعتقاد محکومان، چیزی جز نابودی و ظلم نیست و باید برای همیشه از دستگاه قضایی حذف شود.  نه به اعدام، نباید فقط شعاری باشد، بلکه باید به منشوری تبدیل شود که کرامت انسانی و حقوق برابر را برای همه، فارغ از جنسیت و جایگاه اجتماعی، به رسمیت بشناسد.

مطالعه »
بیانیه ها

کارزار رفع حصرِ پیشگامان جنبش سبز، گامی مثبت و تقویت کنندۀ جامعۀ‌ مدنی

ما خوشحالیم که اراده‌ای مستحکم در داخل کشور شکل گرفته است که با برشمردن مشکلات معیشتی، سیاسی و اجتماعی، برخورداری از زندگی‌ای بهتر، حقوق اولیه و اعتراض را حق شهروندی مردم ایران دانسته و در اولین گام برای پایان دادن به ستم پانزده‌سالۀ حصر، با عزمی جدی به میدان آمده است

مطالعه »
پيام ها

مراسم بزرگ‌داشت پنجاه‌وچهارمین سالگرد جنبش فدایی!

روز جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳، به مناسبت پنجاه‌وچهارمین سالگرد بنیان‌گذاری جنبش فدایی، در نشستی در سامانۀ کلاب‌هاوس این روز تاریخی و نمادین جنبش فدایی را پاس می‌داریم و روند شکل‌گیری و تکامل این جنبش را به بحث و بررسی می‌نشینیم

مطالعه »
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

اتحادیه‌های صنفی و جنبش‌های اجتماعی

مراسم بزرگ‌داشت پنجاه‌وچهارمین سالگرد جنبش فدایی!

“انقلاب ۵۷ بن بست ، یا استمرار انقلاب مشروطه”

سوگنامه سکوت

جنایتکاری در لباس وکالت

خالده جرار: مبارزه، اسارت و ایستادگی در راه آزادی فلسطین

برای قرائت متن وسیله هوش مصنوعی کلیک کنید!